

3 -
آداب بيدار شدن
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
يه روز صبح، وقتي محمد، چشماش رو بازكرد، احساس خستگي داشت و اصلا سرحال نبود مامان كه سفره صبحانه رو آماده ميكرد، صدا زد: محمد اين قدر توي رختخواب نمون، پاشو دست و صورتت رو بشور و مسواك بزن و بيا.
وقتي محمد از اتاق بيرون اومد، فاطمه رو ديد كه اونم، بداخلاق، كنار سفره نشسته و حوصله نداره، ولي در عوض، بابا سرحال و خوشحال آماده سركار رفتنه. محمد به همه سلام كرد و گفت: اِ، بابا، چرا من و فاطمه بيحاليم و خسته، ولي شما و مامان نه؟!
بابا خنديد و گفت: براي اينكه ما آداب بيدار شدن رو رعايت ميكنيم ولي شما نه!!
فاطمه پرسيد: ميشه آداب بيدار شدن رو به ما هم ياد بديد؟
بابا گفت: بله كه ميشه. من هر وقت كه از خواب بيدار ميشم، از سمت راست بدنم پا ميشم ، براي خداي مهربون سجده كرده و از اون تشكر ميكنم و بعد از اينكه مسواك زدم نمازم رو ميخونم و روزم را با گفتن بسم الله و نرمش كردن و خوردن يه صبحانه كامل شروع ميكنم.
محمدگفت: ولي من، نميتونم صبح زود بيدار بشم و اين آداب رو انجام بدم.
بابا جواب داد: آخه عزیزم، بايد شب زود بخوابي تا بتوني صبح، زود و سرحال بيدار شي، ولي اين رو هم بدون، اگه قبل خوابيدن دعا كني كه هر وقت ميخواي بيدار بشي، خدا فرشتهاي رو مأمور بيداركردن تو ميكنه .
فاطمه پرسيد: اگه يه شب خواب بد ديديم چي كار كنيم؟ بابا گفت: وقتي با ديدن خواب بد بيدار ميشي، اول دو تا سجده كن، بعد صلوات بفرس و با دعاكردن از خدا بخواه كه بديها از تو دور بشن ... خوب اگه بچههاي گلم اجازه بدن تا ديرم نشده من ديگه برم سركار.
فاطمه و محمد با بابا خداحافظي كردن و بهش قول دادن كه هم شبا زود بخوابن، هم آداب بيدار شدن رو رعايت كنن.
پايان درس سوم
|