

3 -
آداب مهرباني با كوچكترها
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
فاطمه و محمد، مشغول بازي بودن كه صداي دعواشون به گوش بابا رسيد. بابا فاطمه رو صدا كرد و گفت: ميشه از دخترگلم يه سوالي بپرسم؟ فاطمه كه از دست محمد عصباني بود گفت: بله بپرسين. بابا پرسيد: مگر شما بزرگتر از محمد نيستي؟ پس چرا آداب مهربوني با كوچكترا رو رعايت نميكني؟ اينو ميدوني كه پيامبر مهربونمون بچهها رو خيلي دوست داشتن و هر وقت اونا رو ميديدن بهشون سلام ميكردن و ميگفتن: كسي كه با بچهها مهربون نباشه از دوستاي ما نيست ؟ميخواي آداب مهربوني با بچهها رو برات بگم؟
فاطمه سرش رو پايين انداخت و گفت: باشه بگين.
بابا گفت: ما بايد هميشه به كوچكتراز خودمون كمك كنيم . باهاش مهربون باشيم و اگه بچهي بداخلاقي بود تحملش كنيم . خوبه كه بخشش داشته باشيم و اجازه بديم تا كوچكترا هم از وسيلههاي ما استفاده كنن. مثلاَ كتاب قصهها و اسباببازيهات رو بهشون بدي واونا رو خوشحال كني. حتي، اگه كوچكتر از خودت كاربدي كرد، تو نبايد به همه بگي و آبروش رو ببري بلكه بايد بهش تذكر بدي و يادش بدي كه اون كار رو تكرارنكنه. تازه تو ميتوني، چيزاي خوبي كه بلدي رو به كوچكترت ياد بدي و ثواب كني . باشه دخترگلم؟
فاطمه كه متوجه اشتباهش شد، از بابا به خاطر حرفاي خوبش تشكر كرد و پيش محمد رفت تا باهاش مهربون باشه.
پايان درس سوم
|