معصوم پنجم
امام حسين (عليه السلام )
نام : حسين ( عليه السلام )
لقب : سيّد الشّهدا
پدر : علي ( ع )
مادر : فاطمه ( س )
تولد : 3 شعبان سال 4 هجري
محل تولد : مدينه منوره
مدت امامت : 10 سال
مدت عمر : 57 سال
شهادت : 10 محرم سال 61 هجري
مرقد مطهر : كربلا
مردم بي وفا
خشكسالي عجيبي سرزمين كوفه را فرا گرفته بود. چشمهها خشكيده بودند و ديگر در دل جويبارها و رودها زمزمهي آب به گوش نميرسيد . صحـرا خالي از علف شده بود. هوا بسيار داغ و زمين، خشك و سوزان بود. بيشتر درخت ها خشك شده بود و حيواناتِ ضعيف يكي پس از ديگري هلاك ميشدند. مدت زيادي بود باران نيامده بود. چشمها هر روز به سوي آسمان بود و دستها به دعا و نيايش. آن سال، سال قحطي و گرسنگي بود، انگار آسمان با زمين قهر كرده بود .
مردم كوفه تصميم گرفتند نزد حضرت علي ( ع ) بروند و از او بخواهند تا دعا كند بلكه باران بيايد، آخر او خليفهي خداوند و جانشين به حق پيامبر بود .
زن و مرد، كوچك و بزرگ، درِ منزل حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) رفتند و بيرون منزل، منتظر حضرت ايستادند. امام، همراه فرزندش حسين ( ع ) بيرون آمد. مردم فرياد زدند: « اي اميرالمؤمنين، ميداني كه خشكسالي است. كودكان ما گرسنهاند و شتران و گوسفندان ما دارند از بي غذايي تَلَف ميشوند. محصولات ما از بي آبي نابود شده است. از تو ميخواهيم دعا كني، شايد خداوند دعاي بزرگي چون تو را قبول كند. »
حضرت علي ( ع ) چند لحظه به مردم بيچاره و درمانده نگاه كرد. معلوم نبود با ديدن مــردم به چه ميانديشيد. كسي چه مي دانست شايد به حادثهي سالهاي آينده ...
امام دست بر شانههاي حسين گذاشت و با صداي بلند فرمود: « اي حسين، از خداوند طلب باران كن ! » حسين ( ع ) آرام از كنار مردم عبور كرد. چشمها همه به او خيره شد. فرزند اميرالمؤمنين كمي دورتر، بالاي تپه اي زانو زد و دست هايش را به سوي آسمان بلند كرد. سكوت جمعيت را فرا گرفت. همه منتظر دعاي حسين ( ع ) بودند .
« اي بخشندهي نيكيها و اي فرستندهي بركت ها، باران رحمتت را برما بباران، باران پُر بارت را به همه جا بفرست تا بندگان ناتوان تو از آن بهرهمند شوند و زمينهاي مرده و خشك را زنده و سر سبز گرداند و ...» حسين ( ع ) ساعتي به همان حال دعا ميكرد. مردم به او و به آسمان چشم دوخته بودند و منتظر بودند ببينند چه اتفاقي مي افتد .
كم كم اَبرها از دور پيدا شدند و به سوي آسمان كوفه آمدند. حسين ( ع ) از جا برخاست و آرام سمت مردم آمد و در كنار پدرش ايستاد. او نيز به آسمان چشم دوخت .
پس از مدتي ، آسمـان پر از اَبر شد. باران قـطره قطره شروع به باريدن كرد . مردم با خوشحالي فرياد زدند: « باران ! باران ! » و حضرت علي و فرزندش حسين را در آغوش گرفتند و آنان را بوسيدند .
آسمان برق ميزد و صداي غرش برق در فضا ميپيچيد و بارانِ تُند بر زمين ميريخت. صداي خندهي مردم با صداي شُرشُرِ باران درهم آميخت. آن ها در حالي كه سراپا خيس شده بودند، به اين سو و آن سو ميدويدند و شادي ميكردند و خدا را شكر ميگفتند و به حسين ( ع ) درود ميفرستادند وميگفتند: « اميدواريم روزي اين لطف حسين را جبران كنيم. »
سالها از آن حادثه گذشت. زمان امامت حسين ( ع ) و آغاز حكومت يزيد ملعون فرا رسيد. مردم كوفه براي امام حسين نامه نوشتند و او را براي رهبري خود دعوت كردند. امام كه آن زمان در مكه بودند. دعوت مردم كوفه را پذيرفتند و پسر عمويشان « مسلم ابن عقيل » را براي بررسي وضعيت كوفه به آنجا فرستادند.
با آگاه شدن از نقشهي يزيد براي كشتن ايشان در مكه، امام به اتفاق خانواده و گروهي از يارانشان به طرف كوفه حركت كردند. قبل از رسيدن امام حسين ( ع ) مسلم به كوفه رسيد.مردم كوفه در ابتدا از مسلم استقبال كردند، ولي با رسيدن نماينده ي يزيد يعني « عبيدالله ابن زياد » مسلم را تنها گذاشتند و او به دست سربازان ابن زياد به شهادت رسيد.
كوفيان كه خود از امام حسين ( ع ) دعوت كرده بودند، از ترس ابن زياد و به طمع پاداش يزيد، خود را براي جنگ با امام كه به قول آنها از پذيرش ولايت يزيد و بيعت با او خودداري كرده بود، آماده كردند.ا نزديك شدن سپاه كوچك امام حسين ( ع ) به كوفه، راه را بر او و خانوادهاش بستند و آن ها را مجبور به رفتن به سرزمين كربلا كردند.
مردم كوفه كه سالها پيش، قول داده بودند روزي از حسين ( ع ) به خاطر دعاي خيرش قدرداني كنند، در سرزمين گرم كربلا آب را بر او و خانواده و يارانش بستند.
امام، چند روزي در آن سرزمين ماند. سرانجام روز عاشورا فرا رسيد. سپاهيان كوفه در مقابل حسين ابن علي ( ع ) صف آرايي كردند و خود را براي جنگي نابرابر و ناجوانمردانه آماده نمودند.
فرزند پيامبر بارها آن ها را نصيحت كردند. اما حرف هاي امام، اثري در دل سياه آن مردم نگذاشت. بالاخره جنگ آغاز شد. امام حسين ( ع ) و ياران قهرمانش، جوانمردانه و با شجاعتِ تمام با آن مردمِ بي وفا جنگيدند و تعداد زيادي از آنان را به خاك و خون كشيدند. اما با ناجوانمرديِ آن سپاهِ از خدا بي خبر، همگي به شهادت رسيدند و خون خود را نثار دين خدا نمودند .
ياران يزيد خانوادهي امام را به اسارت بردند و در كوفه، پيروزي خود را جشن گرفتند و قدر ناشناسي و ناسپاسي خود را به نمايش گذاشتند. آن مردمِ نادان نمي دانستند كه پيروز واقعي اين جنگ، امام حسين ( ع ) است كه بزرگترين پيروزي تاريخ را به نام خود ثبت كرد.
رحمت الهي از آن مردم سنگدل و بي وفا دور باد!
سلام و صلوات خداوند بر حسين ( ع ) و اصحاب باوفاي او.
جملاتي آموزنده از حضرت امام حسين ( عليه السلام )
- شكر گزاري تو براي نعمت هاي گذشته، موجب آمدن نعمتهاي جديد مي شود.
- ادب اين است كه وقتي از خانه بيرون ميآيي، هر كس را مي بيني از خودت بهتر بداني.
- سلام هفتاد پاداش دارد، شصت و نُه پاداش براي سلام كننده و يكي براي جواب دهنده.
پايان
|