

6 -
آداب احترام به قانون
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
بابا و محمد كه پياده براي خريد ميوه به خيابون رفته بودن خوشحال و خندون به خونه برميگشتن. وقتي به چهار راه رسيدن بابا ايستاد تا چراغ عابر پياده سبز بشه و بعد به آن طرف خيابون برن. محمد كه خسته شده بود دست بابا رو كشيد و گفت: الان كه ماشين نميياد زود بريم اون طرف؟! بابا گفت: نه پسرم بايد به قانون احترام گذاشت چه خيابون خلوت باشه چه شلوغ.
وقتي چراغ عابر پياده سبز شد و اونا مثل همه پيادهها به آن سمت چهارراه رفتن، محمد پرسيد: بابا، من چه كارايي ميتونم بكنم تا به قانون احترام گذاشته باشم؟ بابا جواب داد: مثلا همين كه بياحتياط از خيابون رد نشي، از توي ماشين چيزي به بيرون پرتاب نكني يا به چيزهايي كه مورد استفاده همه مردمه آسيب نزني ، مثل بعضي بچهها كه تلفن عمومي رو خراب ميكنن يا به تابلوهاي شهرداري ترقّه ميزنن، همه اينا ميتونه احترام گذاشتن به قانون باشه. محمدگفت: فقط همين! بابا گفت: نه عزيزم، احترام به همه چه كوچكتر از خودمون باشن چه بزرگتر ، جواب سلام ديگران رو دادن ، مهربوني كردن به همه ، يا تشكر از ديگران اينا همه احترام گذاشتن به قانونه. حتي وقتي من با شما خوب صحبت كنم و با ادب باشم ، اينم یک نوع احترامِ به قانونه. محمد گفت: پس بعضيا كه با خودخواهي راه ميرن و به خودشون مغرورن و دوست دارن كه همه به اونا سلام كنن آدماي بيقانون و بيفرهنگيان؟! بابا خنديد و گفت: آره، حتما!! مگه نشنيدي كه خدا توي قرآن ميگه: لاتمش في الارض مرحا: روی زمین با خودخواهی راه نرو، یعنی همین...
حالا اگه دوست داري مامان نگرانمون نشه، تندتر راه بيا كه زودتر به خونه برسيم.
پايان درس ششم
|