

6 -
آداب مواظبت از زبان
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
فاطمه و محمد، همراه مامان به پارك رفته بودن و خوشحال و خندون بازي ميكردن. مامان هم مشغول كتاب خوندن بود كه متوجه سروصداي بچهاي شد كه با دوستش دعوا ميكرد و حرف زشت ميزد. بچهها، پيش مامان دويدن و از اين كه اون بچه، حرف زشت ميزد، ناراحت بودن.
مامان گفت: بچهها دوست دارين آداب مواظبت از زبون رو ياد بگيرين تا برين و به اون بچه هم ياد بدين؟! فاطمه و محمد با هم ديگه گفتن: بله مامان، دوست داريم.
مامان گفت: بچهها! ما بايد هميشه با مردم خوب حرف بزنيم ، چون خوب حرف زدن باعث بهشت رفتن ما ميشه . تازه وقتي حرف ميزنيم همه ما رو ميشناسن ، كه چه جورآدمي هستيم و ميفهمن چقدر عقل داريم . شما حتما ديدين، آدماي بزرگ ودانشمند چقدر قشنگ و زيبا حرف ميزنن، مثل پيامبر ما كه هم خيلي زيبا حرف ميزدن هم خيلي كم .
محمد پرسيد: آخه مامان چه جوري ميتونيم مواظب زبونمون باشيم؟!
مامان جواب داد: پسرم اگه كسي بخواد عزيز باشه و ایمانش سالم بمونه، همون جوركه از طلا و پولش نگهداري ميكنه بايد مواظب زبونش هم باشه وگرنه پشيمون ميشه !
ما ميتونيم، زبونمون رو کنترل كنيم و بهش اجازه نديم هر حرفي رو بزنه، هر وقت هم خواستيم حرفي بزنيم اول خوب فكركنيم ، فقط همين.
پس اگه سعي كنيم، كم حرف بزنيم، قبل از حرف زدن هم خوب فكركنيم، اون وقت، مواظب زبونمون هستيم و ديگه هرحرفي از دهنمون بيرون نميياد چه برسه كه حرف زشت هم بزنيم. حالا پاشين تا اون بچه نرفته، اين آداب رو بهش ياد بدين و برين بازي كنين.
پايان درس ششم
|