

8 -
آداب دعا و نيايش
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
سحر، وقتي هوا هنوز تاريك بود، فاطمه پا شد آب بخوره كه ديد مامان نماز ميخونه.
فاطمه نشست و به مامان نگاه كرد. اون اول نماز خوند ، بعد به سجده رفت و وقتي بعد از مدتي سرش رو از روي مهر برداشت، دستاشو بالا برد و اشك از چشماش جاری شد . خوب كه با خدا حرف زد دستاشو به صورتش كشيد و آمين گفت .
فاطمه كه ديگه خوابش نمياومد رفت كنار مامان و پرسيد: شما اون موقع تا حالا چي كار ميكردين؟؟!
مامان جواب داد: دعا ميكردم. فاطمه گفت: ميدونم، فهميدم كه دعا ميكردين ولي شما يه كاراي ديگهاي هم انجام میدادين؟! مامان لبخندي زد و گفت: اونا آداب دعا كردن بود. ما براي حرف زدن با خدا هم آداب داريم. مثلا قبل از دعاكردن صدقه ميديم ، عطر ميزنيم دعامون را با بسم الله و تشكر از خدا شروع ميكنيم و يادمون نميره كه اول وآخر دعا صلوات بفرستيم . فاطمه پرسيد: مامان ما هميشه و همه جا ميتونيم دعا كنيم؟
مامان جواب داد: بله ما هميشه و همه جا ميتونيم با خدا حرف بزنيم ولي يه وقتايي دعامون زودتر مستجاب ميشه، مثل وقتي بارون مياد يا باد ميوزه ، موقع سحر ، يا وقتي كه صداي اذان همه جا ميپيچه .
فاطمه كه از دونستن اين همه آداب قشنگ خوشحال شد، پرسيد: من فقط براي خودم ميتونم دعاكنم؟! مامان گفت: نه عزيزم، ما براي دوستا ، همسايهها ، پدر و مادر و همه و همه ميتونيم دعا كنيم. راستي يادت باشه هيچ وقت از دعاكردن خسته نشي و دعاهات رو تكراركني و هميشه اميدوار باشي كه خدا دعای تورو مستجاب ميكنه .
الان اگه دوست داري، برو وضو بگير و بيا تا كنار هم ديگه نماز بخونيم و دعا كنيم.
پايان درس هشتم
|