

8 - آداب مهماني
(ماجراهاي محمد و فاطمه)
یه شب، وقتی همه از مهمونی برگشتن، مامان از فاطمه و محمد تشکر کرد و گفت: خیلی خوشحالم که بچههای خوب و با ادبم، امشب آداب مهمونی رو رعایت کردن و به همه احترام گذاشتن.
فاطمه، که مشغول درآوردن لباسهای مهمونیاش بود، پرسید: مامان این که ما با ادب غذا و میوه خوردیم و سر و صدا نکردیم، آداب مهمونی بود. مامان خندید و گفت: بله عزیزم. اگه گفتین، امشب چه کارای خوب دیگهای کردین؟! محمد گفت: مامان من بگم: وقتی رسیدیم، من و فاطمه بلند سلام کردیم ، با ادب، هر جایی که صاحب خونه گفت نشستیم ، موقعی هم که میخواستیم غذا بخوریم، از همه غذاهایی که توی سفره بود، یه کمی خوردیم تا صاحب خونه خوشحال بشه . سرسفره به غذا خوردنِ دیگران نگاه نکردیم ، بعد از غذا هم، از صاحب خونه، تشکر کردیم .
مامان سرش رو تکون داد و گفت: آفرین به پسر گلم، درست گفتی. اصلاً این که وقتی ما به مهمونی دعوت شدیم، هر چند راهمون دور بود، قبول کردیم و رفتیم ، و خیلی نموندیم که صاحب خونه خسته نشه هم ، از آدابی بود که ما رعایتشون کردیم.
بابا که از اون موقع تا حالا به حرفای اونا گوش میکرد، گفت: بچهها! میدونین وقتی مهمون برای کسی میاد گناهان اهل اون خونه بخشیده میشه و فرشتهها به اون خونه میرن . مهمون اینقدر خوبه که پیامبر مهربونمون، مهمون و غذا خوردنِ با مهمون رو خیلی دوست داشتن . یه روز هم دوستای حضرت علی، دیدن حضرت ناراحته، پرسیدن چی شده چرا ناراحتین؟! حضرت علی گفتن: آخه 7 روزه که مهمون خونمون نیومده .
فاطمه اجازه گرفت و پرسید: بابا، وقتی مهمون خونهی ما میاد، ما باید چی کار کنیم؟.
بابا جواب داد: سوال خوبی پرسیدی. ما باید از مهمون خوب پذیرایی کنیم و خیلی بهش احترام بذاریم . سر سفرهی غذا، ما هم با مهمونمون غذا بخوریم که خجالت نکشه و بعد از تموم شدن غذا هم، براش خلال دندون بیاریم . باید حواسمون باشه که به مهمونامون کار نگیم و نذاریم اونا کاری بکن . وقتی هم خواستن برن، تا دم در، بدرقشون کنیم و بهشون خوشآمد بگیم . مثله امشب که صاحب خونه به ما احترام گذاشت و تا دم دراومد.
حالا دیگه برین بخوابین که وقته خوابتون داره دیر میشه.
پايان درس هشتم
|