|
|
|
. |
|
|
|
|
|
|
|
خلاصه ي قصه ي حضرت يوسف ( عليه السلام ) (قسمت دوم):
به همراه يوسف ، دو نفر از خدمتگزاران پادشاه مصركه متهم به مسموم كردن پادشاه بودند نيز وارد زندان شدند . آنها كه علم و كمال و ادب يوسف را مشاهده نمودند ، خواب هاي خود را براي يوسف تعريف كردند .
يوسف ، قبل از تعبير خواب ، آن دو را نصيحت و به خدا پرستي دعوت كرد و خواب آشپز كه ( نان روي سرش بوده و پرندگان از آن مي خوردند ) را به دار آويخته شدن و خواب شرابدار پادشاه را كه ( آب انگور ميگرفته )آزاد شدن از زندان تعبير كرد . اما به شرابدار گفت كه پس از آزادي سفارش او را به پادشاه بكند .
شرابدار پادشاه پس از آزادي ، سفارش يوسف را فراموش كرد و يوسف مدتي را در زندان ماند .
پادشاه مصر در خواب ديد كه هفت گاو لاغر ، هفت گاو چاق را خوردند و هفت خوشه ي سبز گندم كنار هفت خوشه ي خشك بودند . دانشمندان مصر از تعبير خواب پادشاه در ماندند . اما يوسف اين خواب را به هفت سال پر باران كه بايد در آن گندم ذخيره كنند و پس از آن هفت سال قحطي و خشك سالي تعبير كرد . پادشاه با اين تعبير ، پيشنهاد آزادي يوسف را داد . اما يوسف آزادي خوب را مشروط به اثبات بي گناهي خود كرد . پس از اثبات بي گناهي و آزادي ، پادشاه يوسف را به مقام خزانه داري كشور مصر(يعني جانشين عزيز مصر) منصوب كرد و به اين ترتيب يوسف اداره ي امور مصر را به دست گرفت و در سالهاي پرنعمت ، گندم زيادي در انبارها ذخيره كرد .
در زمان خشكسالي ، برادران يوسف نزد او آمدند و در حــالي كه او را نميشناختند از او تقاضاي گندم كردند . يوسف ضمن دادن گندم و برگرداندن پول آنها از ايشان خواست در مراجعه ي بعدي بنيامين را هم به همراه خود بياورند .
آنها در مراجعه ي بعدي ، ضمن قسم براي پدرشان ، با عهد و پيمان بر مراقبت از بنيامين ، او را هم با خود نزد يوسف آوردند . يوسف با نقشه اي ، خود را به بنيامين معرفي كرد و با قرار دادن پيمانه ي طلاي پادشاه در بار گندمش او را به اتهام دزدي نزد خود نگهداشت .
ادامه دارد...
منبع و مأخذ : کتاب تاريخ انبیاء ، نوشته ی رسولی محلاتی
پايان قسمت دوم
|
|
|
|
|
|
|
|
|