|
|
|
. |
|
|
|
|
|
|
|
حضرت موسی (عليه السلام)
خلاصه ي قصّه ي حضرت موسي (عليه السلام) (قسمت سوم):
لحظاتي بعد يكي از آن دو دختر ( كه با حيا و عفت راه مي رفت ) نزد حـضرت موسي آمد و گفت : « پدرم شما را خواسته است تا پاداش آب دادن به گوسفندان را بدهد » .
موسي ( براي آن كه چشمش به نامحرم نباشد ) از جلو و آن دختر از عقب ( در حالي كه راه را نشان مي داد ) به راه افتادند تا به خانهي پيرمرد رسيدند . پيرمرد كه همان شعيب پيامبر بود از موسي به گرمي استقبال كرد و موسي نيز تمام ماجراي خود را براي او نقل كرد .
حضرت شعيب(ع) كه آثار ايمان و بزرگي را در موسي مشاهده كرد ، او را دلداري داد و تصميم گرفت كه موسي را نزد خود نگهدارد . با گفته يكي از دخترانش كه از ايمان و قدرت موسي سخن گفت ، پيشنهاد كرد كه با يكي از دخترانش ازدواج كند به شرط آن كه هشت سال ( يا اگر مايل است ده سال ) مراقبت از گوسفندانش را بر عهده بگيرد .
حضرت موسي هم اين پيشنهاد را پذيرفت و به اين ترتيب هم از تنهايي و غربت نجات يافت و هم زندگي جديدي را در كنار همسرش و در جوار حضرت شعيب پيامبر و در شهر مدين آغاز نمود .
اما پس از گذشت ده سال موسي (ع) از شعيب (ع) خداحافظي كرد و با همسرش و گوسفنداني كه شعيب به او بخشيده بود به طرف مصر حركت كرد . در راه بازگشت ، در سرزميني به نام طور ، در شبي سرد و تاريك ، در حالي كه همسرش درد زايمان گرفته بود و گوسفندان او هم به خاطر باران شديد پراكنده شده بودند ، موسي آتشي را از دور مشاهده كرد و با توجه به نياز به آتش براي گرما و روشنايي به طرف آن رفت .
در كنار آتش كه از ميان درختي شعله ور بود ( و آن درخت هم نميسوخت ) و با نداي الهي كه از دل آتش به گوش موسي رسيد ، او به پيامبري خداوند انتخاب شد و عصاي معجزه گر و دست نوراني به او عطا گرديد .
خداوند ضمن سفارش موسي (ع) به ياد خدا ، خواندن نماز و توجه به قيامت به او مأموريت داد تا به سوي فرعون برود و او را نصيحت كند . حضرت موسي(ع) نيز از خدا درخواست كرد كه در اين مأموريت ، هارون برادر با ايمانش نيز همراه او باشد كه خداوند نيز اين درخواست را پذيرفت .
ادامه دارد...
منبع و مأخذ : کتاب تاريخ انبیاء ، نوشته ی رسولی محلاتی
پایان قسمت سوم
|
|
|
|
|
|
|
|
|