:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

چهارشنبه 8 آذر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند : بخاطر نيّت آخرت خداوند دنيا ميدهد ، اما بواسطه نيّت دنيا آخرت نميدهد .
 
 




زندگي‌نامه معصومين‌ (عليهم‌السلام)/ حضرت علي (عليه‌السلام)/ قسمت چهاردهم


احتجاج امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در برابر اظهار انبساط ابوبکر از بیعت مردم‏1

حضرت امام صادق (عليه‌السلام) از پدرانشان روايت مى‌كنند، چون ابوبكر پايه‌هاى خلافت خود را محكم يافت، جهت عذر آوردن نزد امام على (عليه‌السلام) مى‌رود و به حضرت مى‌گويد: يا اباالحسن (عليه‌السلام) به خدا سوگند ميل و رغبتى به خلافت نداشتم و خود را از ديگران به اين مقام سزاوارتر نمى‌دانم.

امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: اگر به این امر رغبت و میلى نداشتى، براى چه خود را به آن حاضر نموده و در این عمل پیش‏‌قدم شدى؟
ابو بکر گفت: به خاطر حدیثى بود که از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرموده: «به راستى که خداوند امّت مرا بر گمراهى و خطا جمع نمى‌‏کند»، و چون جمع ایشان را دیدم از همان فرمایش پیروى نموده و هرگز گمان نبردم که اجماع امّت خلاف هدایت و از گمراهى باشد، و به همین خاطر تن به این تکلیف سپردم، و اگر مى‏‌دانستم حتّى یک نفر هم از این امر امتناع خواهد ورزید به طور مسلّم از پذیرش آن خوددارى مى‌‏کردم.
امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: در خصوص حدیث مذکور در مورد اجماع امّت از تو مى‌‏پرسم که آیا من از افراد این امّتم یا نه؟ گفت: آرى. فرمود: آن گروهى که از بیعت تو سر باز زدند چون سلمان و ابوذر و عمار و مقداد و سعد بن عباده و دیگران؛ از امّت بودند یا نه؟ ابوبکر گفت: آرى همه از امّت بودند.
امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: بنابراین چگونه با مخالفت این افراد به حدیث اجماع احتجاج مى‌‏کنى؟ حال اینکه تمام آنان از افراد صالح و پرهیزگار و از اصحاب رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) هستند.

ابوبکر گفت: تخلّف این افراد پس از تحقّق این امر بر من معلوم شد، و ترسیدم اگر از پذیرش آن امتناع ورزیده و خود را کنار بکشم اوضاع اجتماعى مسلمین به هم خورده و شاید غالب مردم مرتدّ شده و از دین خارج شوند، و پذیرش من بر این امر بهتر از آن بود که امّت مسلمان به هرج و مرج گرائیده و به حالت کفر سابق خودشان عود نمایند، و فکر مى‌‏کردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.
امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: بسیار خوب، ولى پرسش من این است که شما در بار نخست روى چه اساسى و براى چه به این امر روى آوردید، و اینکه یک فرد روى چه شرائط و علل و جهاتى شایسته‌ي امر خلافت مى‌‏شود؟
ابوبکر گفت: البتّه روى صفات خیرخواهى، وفاى به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت و عدالت و علم و آگاهى از کتاب و سنّت و حکمت و معرفت و زهد در دنیا و پرهیزگارى، و یارى و طرفدارى از مظلوم و ستمدیده در دور و نزدیک.
ابوبکر چون به این کلام رسید ساکت شد.
امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: پس سبقت در اسلام و قرابت با رسول خدا (صلى الله علیه و آله) چه؟
ابوبکر گفت: آرى، و سابقه و قرابت.

امیرالمؤمنین (عليه‌السلام) فرمودند: اى ابوبکر تو را به خدا سوگند مى‌‏دهم، آیا در وجود خود این خصوصیّات را مى‌‏بینى یا در من؟
أبو بکر گفت: البتّه در شما مى‏‌بینم اى ابوالحسن.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا این من بودم که پیش از تمام امّت به رسول اکرم جواب مثبت داد یا تو؟
گفت: بلکه شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند آیا من از طرف رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مأمور به ابلاغ و خواندن سوره‌ي برائة براى کفّار شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: شما مأمور این کار شدید.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: اى ابوبکر تو را به خدا سوگند، آیا هنگام خروج پیامبر از مکّه به مدینه (روز غار) آیا من جان فداى او شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: البتّه شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند بنا به حدیث پیامبر در روز غدیر آیا من مولاى تو و تمام مسلمین هستم یا تو؟
ابوبکر گفت: البتّه شما.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند آیا ولایت من قرین ولایت پروردگار متعال و پیغمبر خدا واقع شده به دلیل انفاق انگشتر، در آیه‌ي شریفه‌ي إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا2 یا تو؟
ابوبکر گفت: البتّه براى شما است.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا مقام وزارت رسول خدا هم‌چنان که براى هارون بود نسبت به حضرت موسى ‏ أنتَ مِنِّي‌ بمَنزِلَةِ هَارونَ مِن‌ مُوسَي‌ براى تو بود یا براى من؟
ابوبکر گفت: براى شما بود.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) توسط تو و اولاد و خانواده‌‏ات در برابر نصارى مباهله نمود، یا با من و فرزندان و خانواده من؟
ابوبکر گفت: البته توسط شما و خانواده‌تان مباهله انجام شد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا آیه‌ي تطهیر از رجس درباره‌ي من و خانواده و فرزندان من نازل شد یا براى تو و خانواده‌‏ات؟
ابوبکر گفت: براى شما و خانواده‌تان نازل شد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در زیر کساء براى من و خانواده و فرزندانم دعا کرد که »خداوندا، اینان اهل‌بیت منند، آنان را به سوى خود و بهشت رضوانت بخوان نه به آتش» یا براى تو و خانواده و فرزندانت؟

ابوبکر گفت: براى شما و اهل بیت و فرزندانتان دعا کرد.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا مراد از آیه یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً3 من هستم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا آفتاب براى نماز تو به دعاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) رجوع کرد یا براى من؟
ابوبکر گفت: براى تو بود.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا تو آن جوانمردى که این ندا از آسمان برایش خوانده شد که: لا سَیْفَ اِلاَّ ذُوالْفِقارِ وَ لا فَتی اِلاَّ عَلِی یا من؟
ابوبکر گفت: البته تو آن جوانمردى.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در غزوه‌ي خیبر بیدق را به دست تو سپرد و فتح نصیب مسلمین گردید یا به من عطا فرمود؟
ابوبکر گفت: بلکه به دست تو داد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا تو با کشتن عمرو بن عبدود، اندوه و غم و حزن از خاطر مبارک رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و سایر مسلمین برداشتى یا من؟
ابوبکر گفت: البته به دست تو صورت پذیرفت
.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا تو مورد اعتماد پیامبر و مأمور ابلاغ پیام آن حضرت به جنّیان شدى یا من؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، با نظر به حدیث رسول خدا (صلى الله علیه و آله) که فرمودند: «من و تو از زمان حضرت آدم تا عبدالمطّلب در تمام طبقات از نکاح بوده‌‏ایم نه از زنا» آیا من از جهت نسب و طهارت آباء با رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) شریکم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا مرا به تزویج دخت خود در آورده و فرمود: «خداوند در آسمان تو را براى زوجیّت فاطمه برگزید» یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا من پدر حسن و حسین دو سبط و گل خوشبوى پیامبر هستم که فرمودند: «حسن و حسین آقا و سرور جوانان بهشتى‌‏اند و پدرشان از آن دو بهتر است» یا تو؟

ابوبکر گفت: البته شما هستید.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا برادر تو مزیّن به دو بال است که در بهشت با فرشتگان طیر مى‏‌کند یا برادر من؟
ابوبکر گفت: البته برادر شما (جناب جعفر طیّار).
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا من ضامن دیون پیامبر و به جا آورنده‌ي مواعد و وصایا و عهود آن حضرت هستم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا وقتى که پیامبر براى شرکت در مرغ بریان شده دعا مى‌‏نمودند که «خدایا محبوب‌ترین بندگان خود را در اینجا حاضر کن» من حاضر شدم یا تو؟
ابوبکر گفت: البته شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر (صلى الله علیه و آله) مرا به قتال ناکثین‏  و قاسطین و مارقین بر تأویل قرآن مژده و خبر داد یا تو را؟

ابوبکر گفت: البتّه شما را.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مرا به دارا بودن علم قضا و فصل‌الخطاب معرفى نموده و فرمودند: «على بهتر از همه شماها به علم قضا آگاه است» یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) در زمان حیات خود به اصحاب و یارانش فرمودند که مرا به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام گفته و ندا کنند یا تو را؟
ابوبکر گفت: البته شما را.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا من در آخرین کلام رسول خدا (صلى الله علیه و آله) حاضر شده و متولّى غسل و دفن آن حضرت گشتم یا تو؟
ابوبکر گفت: البتّه شما.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا تو در قرابت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) سبقت جسته‌‏اى و مصداق‏ «أُولُوا الْقُرْبى» تو مى‌‏باشى‏ یا من؟

ابوبکر گفت: شما هستید.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا توئى آنکه خداوند وى را هنگام احتیاج دینارى عطا نمود و جبرئیل با او معامله نموده و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را بر آن ضیافت نمودى و اولاد او را اطعام نمودى یا من؟
در اینجا ابوبکر گریسته و گفت: بلکه توئى.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) تو را به دوش خود بلند کرده و اصنام و بت‌هاى کعبه را شکست یا مرا؟
ابوبکر گفت: شما بودید.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا این کلام رسول خدا (صلى الله علیه و آله) که فرمودند: «تو صاحب لواى من در دنیا و آخرت هستى»، در حقّ من بود یا درباره‌ي تو؟
ابوبکر گفت: بلکه درباره‌ي شما بود.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) وقتى فرمان داد ندکه تمام درب‏‌هایى که به مسجد باز می‌شد، بسته شود مگر یک درب، آن درب از خانه من بود یا درب خانه‌ي تو، و نیز آنچه خداوند بر او حلال نموده بود بر من حلال نمود یا بر تو؟
ابوبکر گفت: البتّه بر شما.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، بنا به مفاد آیه‌ي شریفه أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ4 آیا شما بودید که پیش از نجوى و سخن گفتن با رسول خدا (صلى الله علیه و آله) صدقه دادید یا من بودم؟
ابوبکر گفت: البتّه شما بودید.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره‌ي من به دخت خود فاطمه (علیهاالسلام) فرمودند که: «تو را به کسى تزویج نمودم که اوّل مردمان به اسلام ایمان آورد و اسلام او بر سائر مردم برترى دارد» یا در حقّ تو؟
ابوبکر گفت: البتّه درباره‌ي شما فرمود.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: تو را به خدا سوگند، آیا تو بودى آنکه در روز بدر بر سر چاهى که کافران مقتول را در آن ریخته بودند، فرشتگان هفت آسمان بر او سلام کردند یا من بودم؟ ابوبکر گفت: البتّه شما بودید.... .
امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند: به همین ترتیب حضرت امیر (علیه‌السلام) پیوسته مناقب منقول خود را که از جانب خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود ایراد مى‏‌کردند، و
ابوبکر یکایک آنها را تصدیق مى‏‌نمود (تا به جائى رسید که ابوبکر به گریه افتاده و حالش منقلب شد).

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: اینها و مانند آن از جمله علائم و دلائلى است که انسان توسط آنها شایسته‌ي ولایت امور امّت محمّد (صلى الله علیه و آله) مى‌‏گردد. بنابراین اى ابوبکر چه چیز تو را از خدا و رسول و دینت فریب داد، با اینکه وجود تو عارى از این علائم و دلائل است؟!.
ابوبکر در حالى‌که مى‌گریست گفت: راست گفتى اى ابوالحسن، به من مهلت بده تا امشب در کار خود و این حرف‌هایت خوب فکر و تأمّل کنم.
امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: هر چه مى‌‏خواهى فکر کن اى ابوبکر.

ابوبکر در نهایت تأثّر و حزن برخاسته و به خانه رفت و تا شب خود را ممنوع‌الملاقات نمود، و عمر بن خطّاب پس از آگاهى از ملاقات آن دو با حالى مضطرب و نگران به میان مردم تردّد مى‏‌کرد. 
ابوبکر آن شب بخواب رفته و در رؤیا به خدمت پیامبر مشرّف شده و عرض سلام نمود. ولى رسول خدا روى مبارک خود را به جانب دیگر نمود. ابوبکر برخاسته و در برابر آن حضرت نشسته و سلام نمود. این‌بار نیز پیامبر از او روى برتافت. ابوبکر گفت: اى رسول خدا مگر از من چه خلاف و گناهى سر زده؟ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: چگونه جواب سلام تو را بگویم حال اینکه تو دشمنى مى‏‌کنى با کسى که خدا و رسول او وى را دوست مى‏‌دارند؟ حقّ را به اهل آن باز گردان. گفتم: اهل آن کیست؟

فرمود: همان که تو را در مذاکره‌‏اش ملامت نمود، یعنى على. گفتم: آنرا به وى بازگرداندم اى رسول خدا، سپس او را ندید
.

چون صبح شد نزد حضرت على )علیه‌السلام) آمده و جریان خواب خود را برایش نقل نموده و گفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم اى ابوالحسن. پس از بیعت از آن حضرت خواست که در وقت معیّن در مسجد حاضر شده تا جریان مذاکره و خواب شب را به مردم نقل نموده و در میان جمع، خلافت را تسلیم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نماید.
ابوبکر با رنگى پریده و در حالى‌که خود را سرزنش مى‌‏کرد از نزد آن حضرت خارج شده و در میان راه به عمر برخورد، او گفت: تو را چه شده است اى خلیفه‌ي مسلمین؟
ابوبکر نیز همه چیز را براى او نقل نمود. عمر گفت: تو را به خدا سوگند، اى خلیفه‌ي رسول خدا، که از سحر و جادوى بنى‌هاشم بر حذر باشى، و مبادا به آنان اعتماد نمایى، که این اوّلین سحر و جادوى ایشان نیست، و گفت و گفت و گفت تا ابوبکر را از رأى و تصمیم خود باز گردانده، و او را تشویق به ادامه‌ي راه خلافت نمود.

حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمودند: امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بنابر وعده‌‏اى که گذاشته بودند به‏ مسجد آمدند، ولى هیچ‌کس از ایشان را در آنجا ندیدند، و دریافتند که چه شده، پس بر سر قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نشستند.
حضرت فرمودند: در این میان عمر از کنار آن حضرت عبور کرده و گفت: اى على، چیزى که مى‌‏خواستى نشد!! پس آن حضرت نیز بر همه چیز واقف شدند و به منزل خود بازگشتند
.



پي‌نوشت‌ها
:

1- احتجاج طبرسى: ج 1، ص 157.
2- مائده/ 55.
3- دهر/ 7.
4- مجادله/ 13
.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد