:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه براي دين خود كار كند ، خدا دنياي او را كفايت كند .
 
 
 
 
تفسير موضوعي قرآن كريم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

اصول کلّى دعوت انبیاء

مقدمه:
در مباحث نبوّت عامّه، یکى از نکات مهم، توجّه به اصول کلّى دعوت انبیاء است که از هماهنگى خاصّى برخوردار بوده است و نشان مى دهد تا چه حدّ سلسله جلیله پیامبران خدا به صورت یک خیل عظیم متحّد و منسجم در میان انسان ها عمل مى کرده اند.
به تعبیر دیگر: مى توان آنها را به هیئت علمى یک دانشگاه تشبیه کرد که با برنامه ریزى دقیق، تعلیم دانشجویان را از نخستین کلاس تا آخرین کلاس به طور منسجم و هماهنگ انجام مى دهند.
مطالعه این اصول کلّى، این واقعیّت را که به طور مکرّر در آیات قرآن آمده که: «در میان پیامبران خدا تفاوتى نیست و نباید میان آنها جدایى افکند» روشن مى سازد.
مسلّم است که این هماهنگى هرگز منافاتى با نسخ ادیان به وسیله یکدیگر ندارد، همان گونه که برنامه هاى کلاسى یک دانشگاه سال به سال عوض مى شود، کتاب هاى سال اول، کارآیى براى سال دوّم ندارد و کتاب هاى سال دوّم مناسب سال سوّم نیست، در عین حال اصول کلّى تمامى آنها هماهنگ است، همچنین این مسأله منافاتى با تفاوت درجات انبیاء به خاطر تفاوت مسئولیت هاى آنها ندارد.
این هماهنگى در اصول کلّى از یک سو ما را به خطوط اساسى ادیان الهى آشنا مى سازد و بر آنها تأکید مى نهد و از سوى دیگر حقانیّت دعوت آنها را واضح مى کند (زیرا زمامداران دنیاپرست، هریک بر سر کار آیند، سابقین را نفى مى کنند و به مصداق: (کُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَّعَنَتْ اُخْتَهَا): «هر زمان که گروهى وارد مى شوند، گروه همسان خود را لعن مى کنند»(1)در حال تضادند.
از سوى سوم این مسأله مى تواند معیارى براى شناخت پیامبران راستین از مدعیان دروغین باشد، زیرا هماهنگى آنها با پیامبران شناخته شده پیشین به عنوان یک قرینه قابل قبول مطرح خواهد شد.
با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم.
1- (لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ)(2)
2- (اِنَّا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ کَمَا اَوْحَیْنَا اِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَوْحَیْنَا اِلى اِبْراهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الاَْسْبَاطِ وَ عیسى وَ اَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُوراً)(3)
3- (وَ مَا اَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَّسُولٍ اِلاَّ نُوحِى اِلَیْهِ اَنَّهُ لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدُونِ)(4)
4- (قَالَتْ رُسُلُهُمْ اَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِّنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلى اَجَلٍ مُّسَمّىً)(5)
5- (یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ اَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِى وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَذَا)(6)
6- (وَلَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذینَ اُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ اِیَّاکُمْ اَنِ اتَّقُوا اللهَ)(7)
7- (لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(8)
8- (اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)(9)
9- (مَّا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فیمَا فَرَضَ اللهُ لَهُ سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذِینَ خَلَوا مِنْ قَبْلُ وَ کَانَ اَمْرُ اللهِ قَدَراً مَّقْدُوراً)(10)
10- (لَّئِنْ لَّمْ یَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذیِنَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجَاوِرُونَکَ فیهَا اِلاَّ قَلِیلاً ـ مَّلْعُونِینَ اَیْنَمَا ثُقِفُوا اُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً ـ سُنَّةَ اللّهِ فِى الَّذیِنَ خَلَوا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِیلاً)(11)
11- (وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا وَ اَوْحَیْنَا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ اِقَامَ الصَّلاَةِ وَ اِیتَاءَ الزَّکوةِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)(12)
12- (وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ)(13)
13- (کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ اِلاَّ الَّذینَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَائَتْهُمُ البَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِهِ وَ اللهُ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ اِلى صِرَاطٍ مُّسْتَقیمٍ)(14)
14- (فَلَوْ لاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ اُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الاَْرْضِ اِلاَّ قَلِیلاً مِمَّنْ اَنْجَیْنَا مِنْهُمْ)(15)
15- (اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِْسْلامُ)(16)

ترجمه

1- «فرقى میان آنها نمى گذاریم و ما در برابر (فرمان) خدا تسلیم هستیم.»
2- «ما به تو وحى فرستادیم همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران از فرزندان یعقوب) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود زبور بخشیدیم.»
3- «ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى کردیم که: "هیچ معبودى جز من نیست پس فقط مرا پرستش کنید"».
4- «پیامبران آنها گفتند:" آیا در خدایى که آسمانها و زمین را آفریده، شک و تردیدى است؟ او شما را دعوت مى کند تا گناهانتان را بیامرزد و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد"».
5- «(در آن روز به آنها مى گوید:) "اى گروه جنّ و انس! آیا پیامبرانى از خودتان به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بیان مى کردند و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند"؟!».
6- «وما به کسانى که پیش از شما، کتاب آسمانى به آنها داده شده بود و نیز به شما سفارش کردیم که از (نافرمانى) خدا بپرهیزید.»
7- «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانى و میزان (شناسایىِ حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»
8- «کسانى که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند و کسانى که به آیین یهود گرویدند و نصارى و صابئان (پیروان یحیى) هرکدام که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و کارى شایسته انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلّم است، و نه ترسى بر آنهااست و نه اندوهگین مى شوند.»
9- «هیچ گونه منعى بر پیامبر در آنچه خدا براى او مقرر داشته نیست، این سنّت الهى در مورد کسانى که پیش از این بوده اند نیز جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و تدبیر کاملى است.»
10- «اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بى اساس را در مدینه پخش مى کنند دست برندارند، تو را بر ضدّ آنان مى شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهى نمى توانند در کنار تو در این شهر بمانند. ـ و از همه جا طرد مى شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید. این سنّت خداوند در اقوام پیشین است، و براى سنّت الهى هیچ گونه تغییرى نخواهى یافت.»
11- «و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نمازو اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى کردند.»
12- «در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: "بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد."»
13- «مردم (در آغاز) امت واحدى بودند (به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتى پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى را که به سوى حق دعوت مى کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى کند.
تنها(گروهى از)کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، پس از آنکه نشانه هاى روشن به آنها رسیده بود، به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. ولى خداوند، کسانى را که ایمان آورده بودند بر حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، هدایت نمود و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى کند.»
14- «چرا در اقوام قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم.»
15- «دین در نزد خدا، اسلام است.»

تفسیر و جمع بندى

همه پیامبران در یک مسیرند

1-در نخستین آیه سخن از دستورى است که خداوند به عموم مسلمانان مى دهد که به مخالفان خود بگویند: «بگویید: "ما به خدا ایمان آورده ایم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران از فرزندان یعقوب) نازل گردیده، (و همچنین) آنچه به موسى و عیسى(علیهما السلام) و سایر پیامبران از طرف پروردگارشان داده شده است، و فرقى میان آنها نمى گذاریم و ما در برابر (فرمان) خدا تسلیم هستیم» : (لاَنُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ)(17)
همین مضمون در آیه 285 سوره بقره و آیه 152 سوره نساء نیز آمده است و به این ترتیب، تأکید مى کند که مؤمنان واقعى کسانى هستند که میان پیامبران الهى تفاوتى نمى گذارند و به تعلیمات همه آنها ایمان دارند و این گواه روشنى است بر یگانگى اصول کلى تعلیمات آنها.
چرا چنین نباشد در حالى که همه از سوى یک خدا مبعوث شده اند، و مأموریّت آنها یکسان است و اصول معارف الهیّه و اصول سعادت بشر، همه جا یکى است. اینها چیزى نیست که با گذشت زمان دگرگون گردد، هرچند جزئیات آن دگرگون مى شود. درست همانند نیاز انسان به غذا و لباس و مسکن و بهداشت و نظافت و تعلیم و تربیت که اصول این امور تغییرناپذیر است، ولى جزئیات مربوط به انواع غذاها و لباس ها و مسکن ها و داروها و درمان ها و چگونگى تعلیم و تربیت در تغییر و تحوّل، و به تعبیر دیگر در حال تکامل است.
قابل ذکر است که این آیه طبق شأن نزول هاى موجود، در پاسخ یهود و نصارى است که هریک دیگرى را نفى مى کردند و پیامبر خود را برتر مى شمردند و کتاب خود را بهترین کتاب مى دانستند ـ و نسبت به بقیّه، بى اعتنا بودند ـ مسلمانان مأموریّت پیدا کردند که با صراحت بگویند: ما به هیچ وجه به جدایى میان پیامبران خدا قائل نیستیم.
به هر حال این یک بیان اجمالى براى وحدت اصول کلى دعوت انبیاء محسوب مى شود، اکنون به سراغ سایر آیات مى رویم که انگشت روى یکایک این اصول مى گذارد.

2-مسأله وحى یکى از این اصول است که در دومین آیه مورد بحث مطرح شده و مى فرماید: «ما به تو وحى فرستادیم، همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (پیامبران از فرزندان یعقوب) و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى نمودیم و به داود زبور بخشیدیم ـ... پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از (آمدن) این پیامبران، حجّتى براى مردم در برابر خدا باقى نماند (و بر همه اتمام حجّت شود)»: (اِنَّا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ کَمَا اَوْحَیْنَا اِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّیِنَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَوْحَیْنَا اِلى اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الاَْسْبَاطِ وَ عِیسى وَ اَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَیْمَانَ وَ آتَیْنَا دَاوُدَ زَبُوراً... ـ رُّسُلاً مُّبَشِّریِنَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)(18)
به این ترتیب همگى بیانگر وحى و ارتباط با جهان غیب بودند و همگى در مسیر ابلاغ دعوت الهى و اتمام حجت او نسبت به مردم گام بر مى داشتند، هیچ کدام از سوى خود چیزى نمى گفتند و هدف نهایى همه یکى بود.

3- اصل توحید و نفى شرک، یکى دیگر از مهمترین اصول دعوت انبیاء است و به شهادت آیات مختلف قرآن، هریک از آنها که مبعوث به نبوّت مى شدند، نخستین گفتارشان توحید بود، توحید در تمام شاخه ها، مخصوصاً توحید در عبادت و پرستش.
سومین آیه مورد بحث، این موضوع را به عنوان یک اصل کلّى در دعوت انبیاء معرّفى کرده و مى گوید: «ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى کردیم که: "هیچ معبودى جز من نیست; پس فقط مرا پرستش کنید"»: (وَ مَا اَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَّسُولٍ اِلاَّ نُوحِى اِلَیْهِ اَنَّهُ لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنَا فَاعْبُدُونِ)(19)
همین معنا به صورت مؤکّدترى در آیه 36 نحل آمده است، مى فرماید: (وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فى کُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ): «ما در هر امتى رسولى فرستادیم که "خداى یکتا را بپرستید و از (پرستش)طاغوت اجتناب کنید".»
به این ترتیب مبارزه با طاغوت ها و تخصیص پرستش به الله در سر لوحه تعلیمات همه انبیاء بود، چرا که تا انسان بنده طاغوت است در اسارت است، آن گاه آزاد مى شود که تنها بنده خدا باشد، خداوندى که منبع تمام ارزش هاى والا و داراى اسماء و صفات حسنى است.
قابل توجّه این که «طاغوت» صیغه مبالغه از طغیان به معناى تعدّى و تجاوز از حد و مرز است، از این رو به شیطان، بت، حاکم، جبّار، متکبّر و مستکبر و هر مسیرى که به غیر حق منتهى مى گردد، طاغوت گفته مى شود. این واژه به گفته راغب در مفردات در معناى مفرد و جمع، هر دو به کار مى رود ـ در عین حال گاهى به صورت طواغیت جمع بسته مى شود ـ. لسان العرب، طاغوت را به معناى شیطان و کاهن و سردمداران گمراهى و ضلالت تفسیر کرده است.(20)
به هر حال یکى از نشانه هاى پیامبران راستین، دعوت به توحید و پرهیز از همه طاغوت ها است، در حالى که مدّعیان دروغین مردم را به شرک و بت پرستى و گاه همچون فرعون، دعوت به پرستش خویش مى کردند، این اعتقاد به طاغوت چنان که در جاى خود گفته شده بازتاب گسترده اى در تمام اعمال انسان دارد، مخصوصاً زنجیرهاى اسارت و بردگى را از دست و پاى انسان ها بر مى دارد و آنان را به وحدت و اتحاد و آزادگى و عزّت فرا مى خواند.
4- تکیه بر نظام عالم هستى براى شناسایى خدا یکى دیگر از اصول کلى دعوت این مردان خدا است، همان گونه که در چهارمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «پیامبران آنها گفتند: "آیا در خدایى که آسمانها و زمین را آفریده شک و تردیدى است، او شما را دعوت مى کند تا گناهانتان را بیامرزد و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد"»: (قَالَتْ رُسُلُهُمْ اَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَلَکُمْ مِّنَ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلى اَجَلٍ مُّسَمّىً)
یعنى با توجّه به اسرار خلقت آسمان ها و زمین و انواع بدایعى که در آنها دیده مى شود و با پیشرفت علوم و دانش هاکه روز به روز اسرار بیشترى کشف مى گردد، دیگر چه جاى شک در وجود خدا است؟
درست است که در اعصار پیشین آگاهى انسان از اسرار خلقت آسمان و زمین زیاد نبود، ولى همان نظم ابتدایى که هر انسانى با مختصر دقّتى در مى یافت، کافى براى اثبات وجود آفریدگار آنها بود و امّا امروز که هر سلول و هر دانه اتم و هر ملکول و هر ذرهّ اى از ذرّات موجودات زنده و بیجان شکافته شده و عجایب اسرار آنها تا حد زیادى کشف گردیده، مطالعه یک ذرّه از آنها کافى است که نور معرفت خدا را بر دل بیفکند و آن شعر معروف تحقّق یافته که مى گوید:

دل هر ذرّه را که بشکافى            آفتابیش در میان بینى

5- تأکید بر مسأله معاد یکى دیگر از اصول دعوت آنها است چنان که در پنجمین آیه مورد بحث، به وضوح مى فرماید: «(در آن روز به آنها مى گوید:) اى گروه جنّ و انس! آیا پیامبرانى از خودتان به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بیان مى کردند و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند؟!»: (یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ اَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِى وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذا)(21)
گوینده این سخن، خواه ذات پاک خداوند باشد یا فرشتگان او تفاوتى نمى کند، در هر صورت نشان مى دهد که تمام پیامبرانى که مبعوث شدند، مردم را از روز رستاخیز و مجازات ها و کیفرهاى آن برحذر داشتند و همگى در این اصل اساسى مشترک بودند.
در این که آیا رسولانى از جنّ براى آنها مبعوث شده اند ـ آن چنان که از کلمه «منکم» در بدو نظر استفاده مى شود ـ یا همه رسولان الهى از انسان ها بودند، در میان مفسّران گفتگو است .هرچند غالب مفسّران را عقیده بر این است که آنها همه از انسان ها بودند و آنچه در آیه بالا آمده به اصطلاح از قبیل تغلیب است، ولى مانعى ندارد که رسولان و نمایندگانى از جنس آنها از سوى پیامبران و رسولان الهى مأمور به دعوت آنها مى شدند این گونه که از آیه 29 سوره احقاف استفاده مى شود، آن جا که مى فرماید: (وَ اِذْ صَرَفْنَا اِلَیْکَ نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا اَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِىَ وَلَّوْا اِلى قَوْمِهِمْ مُّنْذِرینَ): «(به یاد آور) هنگامى که گروهى از جنّ را به سوى تو متوجّه ساختیم که قرآن را بشنوند، وقتى حضور یافتند به یکدیگر گفتند: "خاموش باشید (و گوش فرا دهید.) "و هنگامى که پایان گرفت، به سوى قوم خود باز گشتند و آنها را انذار مى کردند»
6- دعوت به تقوا نیز از اصول کلّى آنها است، چرا که هدف نهایى آفرینش بشر و نظم زندگانى فردى و اجتماعى او، بدون این امر ممکن نیست، در ششمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «ما به کسانى که پیش از شما داراى کتاب آسمانى بودند و همچنین به شما سفارش کردیم که تقواى الهى پیشه کنید.»: (وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ اِیَّاکُمْ اَنِ اتَّقُوا اللهَ).(22)
تعبیر آیه چنان گسترده است که تمام کتب آسمانى پیشین را شامل مى شود، به این ترتیب توصیه به تقوا، یعنى خویشتن دارى و پرهیز از گناه و نافرمانى خدا، از اصول مشترک ادیان الهى بوده و هست.
این را نیز مى دانیم که تقوا شاخه هاى زیادى دارد: تقواى در عمل، تقواى در سخن، و تقواى در فکر و اندیشه و نیّت و تصمیم. تقواى عملى نیز فروع متعددى دارد: تقواى اخلاقى، تقواى اجتماعى و تقواى سیاسى و به عبارت کوتاه، تقوا داراى مفهوم وسیعى است که نقطه مقابل تمام بى بند و بارى ها در هر زمینه مى باشد و لذا در تفسیر قرطبى از بعضى دانشمندان عارف و آگاه نقل شده که این آیه محور تمام آیات قرآن است، زیرا همه بر این محور دور مى زنند.(23)
7- دعوت به عدالت اجتماعى، یکى دیگر از این اصول اساسى است که در هفتمین آیه با صراحت از آن یاد کرده، مى فرماید: «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانى و میزان (شناسایىِ حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند»: (لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(24)
چرا چنین نباشد در حالى که بدون اقامه قسط و عدالت اجتماعى هرگز جامعه بشرى به اهداف نهایى خود یعنى تکامل معنوى نخواهند رسید.
قابل ذکر است که مى گوید: هدف از ارسال رسل و بیّنات و کتاب و میزان این بوده که مردم شخصاً مجرى قسط و عدل باشند و به آن قیام کنند نه این که به صورت یک امر تحمیلى آنها را مجبور به آن سازند، آرى تا جامعه بشرى به مرحله خود جوشى در امر اقامه قسط و اجراى عدالت نرسد این هدف تأمین نشده است.
در این که منظور از «بینات و کتاب و میزان» چیست؟ مفسّران بحث هاى فراوانى دارند، آنچه صحیح تر به نظر مى رسد این است که «بینات» معناى وسیعى دارد که معجزات و هرگونه دلیل عقلى را که براى اثبات نبوّت است شامل مى شود، و «کتاب» اشاره به مجموعه تعلیمات آنها است و اما «میزان» که به معناى وسیله وزن و سنجش است به معناى معیارهاى سنجش حق از باطل، و یا قوانین و مقرراتى است که حق را به صاحبان حق مى رساند و همه اینها وسیله اى است براى وصول به عدالت اجتماعى و قیام به قسط و آن نیز به نوبه خود مقدمه اى است براى فراهم آوردن زمینه هاى تعلیم و تربیت و تکامل انسان ها.(25)
8- اهمّیّت ایمان و عمل صالح به عنوان دو ارزش اصلى براى نجات انسان ها نیز یکى دیگر از اصول مشترک تعلیمات انبیاء است، در هشتمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «کسانى که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردند و کسانى که به آیین یهود گرویدند و نصارى و صابئان (پیروان یحیى) هرکدام که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و کارى شایسته انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلّم است و نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگین مى شوند»: (اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)(26)
در تفسیر این آیه، بحث و گفتگوهاى زیادى میان مفسران است که منظور از «الذین آمنوا» کیست؟ و جمله (مَنْ امَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً) به چه کسانى اشاره مى کند؟
یک تفسیر معروف مى گوید: مسلمانانى که به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ایمان آوردند، و سپس بر ایمان خود ثابت ماندند، و عمل صالح انجام دادند، و همچنین مؤمنان به ادیان آسمانى که قبل از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى زیستند در صورت ایمان و عمل صالح همگى اهل نجاتند. طبق این تفسیر ایمان و عمل صالح به عنوان دو اصل کلى براى نجات انسان ها در برنامه همه ادیان الهى بوده است.
البتّه این آیه تفسیرهاى دیگرى دارد که مى توانید با مراجعه به جلد اول تفسیر نمونه، صفحه 282 ذیل همین آیه از آن آگاهى یابید.
9- شکستن سنت هاى غلط که مایه انحراف و عقب ماندگى جوامع بشرى است نیز از اصول کلى دعوت انبیاء(علیه السلام) بوده است.
در نهمین آیه مورد بحث، ضمن اشاره به مسأله ازدواج پیامبر(صلى الله علیه وآله) با همسر مطلّقه پسر خوانده خود که براى شکستن یک سنّت جاهلى صورت گرفت ( زیرا آنها پسر خوانده ها را پسر حقیقى محسوب مى کردند ) مى فرماید: «هیچ گونه منعى بر پیامبر در آنچه خدا براى او مقرر داشته نیست، این سنّت الهى در مورد کسانى که پیش از این بوده اند نیز جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و تدبیر کاملى است»: (مَّا کَانَ عَلَى النَّبِىِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللهُ لَهُ سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذینَ خَلَوا مِنْ قَبْلُ وَ کَانَ اَمْرُ اللهِ قَدَراً مَّقْدُوراً)(27)
در این که این سنّت که در اقوام گذشته جارى بوده است چیست که خداوند کار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را عطف به آن مى کند؟ جمعى از مفسّران گفته اند منظور، سنّت الهى در زمینه رفع مانع از استفاده کردن از لذات حلال، یا تعدّد همسران بوده که در امم سابقه نیز جریان داشته است.(28)
در حالى که در آیات قبل و بعد این آیه، نشانه هاى روشنى وجود دارد که گواهى مى دهد این سنت مربوط به ابلاغ یک رسالت الهى بوده است نه بهره گیرى از لذات حلال چنان که در آیه بعد از آن مى خوانیم: (اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللهِ وَ یَخْشَونَهُ وَ لاَ یَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللهَ): «(پیامبران پیشین) کسانى بودند که رسالتهاى الهى را تبلیغ مى کردند و از او بیم داشتند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند»(29)
آنچه از همه مناسب تر به نظر مى رسد این است که این رسالت الهى چیزى جز شکستن سنت هاى غلط نبوده است.
در آیات قبل از آن نیز مى خوانیم: (وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللهُ اَحَقُّ أن تَخْشَهُ): «از مردم مى ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى» و در دنباله همین آیه، با صراحت مى گوید: (لِکَىْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فِى اَزْواجِ اَدْعِیَائِهِمْ اِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً): «هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده هایشان ـ هنگامى که از آنها بى نیاز شدند (و آنها را طلاق دادند) ـ نباشد»(30)
مجموع این قرائن به خوبى گواهى مى دهد که منظور از این سنت جاودانه انبیاء پیشین همان شکستن سنت هاى نادرست و خرافى و باطل بوده است.
چرا چنین نباشد در حالى که یکى از اهداف بعثت انبیاء همان است که مردم را از چنگال این گونه سنن باطل رهایى بخشند و سنت هاى الهى را جانشین آن سازند.

10- مبارزه بى امان با اهل نفاق و عدم تسلیم در برابر آنان، یکى دیگر از اصول تعلیمات ثابت انبیاء است، چنان که در دهمین آیه پس از اشاره به کارهاى زشت و تخریب هاى عمدى منافقان در جامعه اسلامى و تهدید به این که اگر این منافقان بیمار دل و دروغ پردازان و شایعه سازان، دست از کارهاى خود برندارند، تو را بر ضد آنها مى شورانیم. آنها از همه جا طرد مى شوند و هرجا یافته شوند به قتل خواهند رسید، مى افزاید: «این سنت خداوند در اقوام پیشین است و براى سنت الهى هیچ گونه تغییرى نخواهى یافت»: (سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِیلاً)(31)
بسیارى از مفسّران تصریح کرده اند که منظور از این سنت همان مبارزه با منافقان و افراد موذى است که دست از خرابکارى خود در جوامع انسانى و در برابر انبیاء و مؤمنان بر نمى داشتند.(32)

11- اصول عبادات و کارهاى خیر نیز از تعلیمات مشترک این رهبران راستین بوده است، چنان که در یازدهمین آیه مورد بحث ضمن اشاره به گروهى از انبیاى بزرگ مى فرماید: «و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مى کردند و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نمازو اداى زکات را به آنها وحى کردیم و تنها ما را عبادت مى کردند»: (وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا وَ اَوْحَیْنَا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلاَةِ وَ ایِتَاءَ الزَّکوةِ)(33)
اشاره به این که آنها علاوه بر مقام نبوّت و رسالت که لازمه اش دریافت وحى و ابلاغ آن به مردم است، امامت به معناى رهبرى همه جانبه جسمانى و روحانى، ظاهرى و باطنى مردم را به عهده داشتند و کارشان در این مرحله هدایت به فرمان خدا یعنى ایصال به مطلوب و رساندن به سر منزل مقصود بود، و در این مرحله خداوند انجام انواع کارهاى نیک و عبادات را به آنها وحى مى فرمود.
اگرچه برپا داشتن نماز و اداى زکات، جزء خیرات و افعال نیک است، ولى به خاطر اهمّیّت این دو، مخصوصاً روى آنها انگشت گذاشته شده است.
در این که منظور از وحى در جمله: «اَوْحَیْنَا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» در این جا چیست؟ بسیارى از مفسّران، آن را به معناى وحى تشریعى دانسته اند، یعنى انواع کار خیر را در برنامه دینى آنها گنجاندیم(34)ولي بعضي ديگر آن را به معني وحي تکوینى تفسیر کرده اند، یعنى به آنها توفیق و توان و عشق به انجام این کارها را بخشیدیم، و آنان را با روح القدس تأیید نمودیم تا از عهده این کارها به خوبى برآیند.

12- حکومت صالحان و به طور کلى حکومت عدل الهى نیز در برنامه هاى انبیاء مندرج بوده است، چه آنها که توفیق پیاده کردن آن را یافتند، و چه آنها که بر اثر اوضاع و شرایط خاص زمانشان قادر به انجام آن نشدند.
دوازدهمین آیه مورد بحث اشاره لطیفى به این معنا دارد، مى فرماید: «در "زبور" بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: "بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد"»: (وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ)(35)
مرحوم طبرسى در مجمع البیان در تفسیر «زبور» و «ذکر» سه قول نقل کرده است:
1- «زبور» به معناى تمام کتب انبیاء است، و «ذکر» به معناى لوح محفوظ است، یعنى این حکم نخست در لوح محفوظ و سپس در تمام کتب انبیاء آمد. 2- «زبور»به معناى کتاب هایى است که بعد از تورات نازل شد و «ذکر» اشاره به تورات است. 3- «زبور» به معناى زبور داوود است و «ذکر» به معناى تورات مى باشد.(36)
در هر صورت آیه نشان مى دهد که این یک حکم عمومى و سنت مستمر الهى بوده که جهت گیرى تعلیمات انبیاء به سوى تأسیس حکومت صالحان و نیکان و پاکان در کره زمین بوده است و گاه بعضى از آنان موفق به تشکیل نمونه اى از آن گردیدند.
و مصداق کامل آن طبق روایات متواتره هنگام ظهور مهدى (ارواحنا فداه) خواهد بود. این نکته نیز مسلّم است که تأمین اهداف ادیان الهى و انبیاء بدون تشکیل چنین حکومتى کامل نخواهد شد، زیرا تجربه نشان داده که تنها از طریق توصیه و نصیحت و اندرز، احکام الهى به طور کامل پیاده نمى شود، بلکه باید از اهرم حکومت، در تمام ابعاد استفاده کرد و زندگى انسان ها را از لحظه تولد تا هنگام مرگ زیر پوشش تعلیمات آسمانى قرار داد.
تعبیر به «عِبادِىَ الصَّالِحُونَ» تعبیرى است بسیار جامع و گویا که تمام شایستگى ها را از نظر ایمان و علم و تقوا و مدیریّت و تدبیر شامل مى شود، آرى چنین اشخاصى هستند که مى توانند وارث حکومت زمین گردند.

13- دعوت به وحدت: اختلاف، بزرگترین عامل فساد جامعه و سبب از میان رفتن نیروها و امکانات مادى و معنوى هر قوم و ملّت است به همین جهت، یکى از اهداف اصلى انبیاء و دستورات عمومى آنها، مبارزه با اختلافات است، همان گونه که در سیزدهمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «مردم (در آغاز) امت واحدى بودند (بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتى پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى را که به سوى حق دعوت مى کرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى کند»: (کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ)(37)
ولى با این حال، باز گروهى به آتش اختلاف دامن زدند و حتّى درباره حقایقى که در کتب آسمانى نازل شده بود، اختلاف کردند. «تنها(گروهى از)کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، پس از آنکه نشانه هاى روشن به آنها رسیده بود، به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند»: (وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ اِلاَّ الَّذِینَ اُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَائَتْهُمُ البَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
«ولى خداوند کسانى را که ایمان آورده بودند بر حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش هدایت نمود و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت مى کند»: (فَهَدَى اللهُ الَّذینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِهِ).
«و خداوند هرکس را بخواهد به راه راست هدایت مى کند»: (وَاللهُ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ اِلى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ).
به این ترتیب دو نوع اختلاف در میان امت ها به وجود آمد: اختلافى قبل از ظهور انبیاء که سرچشمه آن، آمیخته بودن علوم بشرى با انواع خطا و جهل و اشتباه در تشخیص حقایق بود و پیامبران با استمداد از محک وحى، حق را از باطل جدا ساختند و به این اختلافات پایان دادند، اختلافى که بعد از ظهور نبوّت انبیاء بود و سرچشمه آن بغى و ظلم و حسد و هواپرستى بود که گروهى را بر این داشت تعلیمات پیامبران را مطابق میل و منافع خود تفسیر کنند و حقایق را موافق هوا و هوس خویش تحریف نمایند. تنها مؤمنان راستین بودند که از این اختلاف رهایى یافتند زیرا این گونه اختلافات، جز در سایه ایمان و تقوا برطرف نمى شد.
از این جا پاسخ سؤالى که در مورد این آیه عنوان مى شود، روشن مى گردد، و آن این که: اگر پیامبران براى حل اختلافات عقیدتى و فکرى و اجتماعى آمدند پس چرا بعد از آمدن آنها اختلافات همچنان ادامه یافت؟
آیه فوق مى گوید: این دو اختلاف با هم تفاوت داشت، اختلاف پیشین از جهل و نادانى و بى خبرى سرچشمه مى گرفت و با بعثت انبیاء برطرف شد، ولى اختلافات بعدى انگیزه هایى همچون بغى و ستم و لجاجت و خودخواهى داشت که سبب شد جمعى آگاهانه راه اختلاف را حتّى بعد از روشن شدن حق ادامه دهند، و در واقع اختلاف اول از قصور مردم سرچشمه گرفت و اختلاف دوّم ناشى از تقصیر بود!
به هر حال از آیه فوق استفاده مى شود که مبارزه با اختلاف و دعوت به وحدت در جهات مختلف جزء اصول کلّى دعوت انبیاء بوده است.

14- دعوت به اصلاح و نهى از فساد در زمین یکى دیگر از برنامه هاى اصلى دعوت انبیاء است و به تعبیر دیگر ادیان الهى علاوه بر مسائل فردى، ناظر به وضع اجتماع بوده و همگان را به مشارکت در اصلاح اجتماع و مبارزه با فساد دعوت مى نموند.
لذا در چهاردهمین آیه مورد بحث به عنوان یک اعتراض عمومى به اقوام پیشین که گرفتار عذاب الهى شدند، مى فرماید: «چرا در اقوام قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند؟! مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم. و آنان که ستم مى کردند، به دنبال نعمتها و لذات رفتند و گناهکار بودند (و نابود شدند)»: (فَلَوْ لاَ کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ اُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الاَْرْضِ اِلاَّ قَلِیلا مِّمَّنْ اَنْجَیْنَا مِنْهُمْ)(38)
«اُولُوا بَقِیَّة» به معناى صاحبان باقیمانده است و از آن جا که معمولاً انسان اشیا نفیس را ذخیره مى کند و نزد خود باقى مى گذارد، این تعبیر به معناى کسانى است که صاحب سرمایه هاى نفیس هستند، یعنى صاحبان دانش و شخصیت و نفوذ و قدرت، و چنین اشخاصى هستند که مى توانند جلو فساد در زمین را بگیرند و سبب بقاى ملت ها گردند.
به هر حال از این تعبیر روشن مى شود که وظیفه امر به معروف و مبارزه با فساد مخصوصاً در سطح دانشمندان و صاحبان قدرت در تمام ادیان الهى بوده، و به خاطر انحراف از این وظیفه اقوام زیادى به مجازات الهى گرفتار شدند.
15- تسلیم در برابر فرمان حق: اصل دیگرى که بر تمام ادیان الهى حاکم و در همه آنها وجود داشته است، اصل تسلیم مطلق شدن در برابر فرمان خدا است، لذا در آخرین آیه مورد بحث مى خوانیم: «دین در نزد خدا اسلام است»: (اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِْسْلامُ)(39)
آرى روح تمام ادیان تسلیم شدن در برابر حق، در برابر فرمان پروردگار، در برابر قوانین الهى و در برابر تمام واقعیت ها است و از آن جا که آیین پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)برترین ادیان الهى است نام اسلام براى آن انتخاب شده است و گرنه اسلام را بر تمام ادیان آسمانى مى توان اطلاق کرد.
بنابراین معناى آیه این نیست که آیین پیامبر ما، اسلام است (هرچند این یک واقعیت است) بلکه منظور این است که دین حقیقى در تمام ازمنه و اعصار، اسلام بوده است، زیرا تسلیم در برابر اعتقاد واقعى و تسلیم در مقام عمل به احکام الهى در تمام ادیان الهى بوده، بنابراین ادیان الهى ـ هرچند از صورت هاى ساده آغاز شده تا به کامل ترین آنها یعنى آیین محمد(صلى الله علیه وآله) منتهى گردیده ـ روح همه آنها، همان تسلیم مطلق است که در بالا اشاره شد، از این نظر هیچ اختلاف و تفاوتى در میان آنها وجود نداشته است.
در جاى دیگر نیز مى فرماید: (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ): «و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حقّ) آیینى براى خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زیانکاران است»(40)
 
نتیجه

این پانزده اصل از مهمترین اصولى است که در تمام ادیان الهى مشترک است و یا به تعبیر دیگر ستون فقرات تمام مذاهب آسمانى و همه تعلیمات انبیاء را تشکیل مى دهد و با توجّه به آن مى توان، ادیان راستین را از مذاهب ساختگى و انحرافى شناخت.
از سوى دیگر، دقّت در آن ارزش هاى والاى تعلیمات انبیاء را در تمام قرون و اعصار، نشان مى دهد و به تنهایى یکى از دلایل صدق دعوى و حقانیّت آیین آنها است.



پی نوشتها:

1. سوره اعراف، آیه 38.
2. سوره بقره، آیه 136.
3. سوره نساء، آیه 163.
4. سوره انبیاء، آیه 25.
5. سوره ابراهیم، آیه 10.
6. سوره انعام، آیه 130.
7. سوره نساء، آیه 131.
8. سوره حدید، آیه 25.
9. سوره بقره، آیه 62.
10. سوره احزاب، آیه 38.
11. سوره احزاب، آیات 60 ـ 62.
12. سوره انبیاء، آیه 73.
13. سوره انبیاء، آیه 105.
14. سوره بقره، آیه 213.
15. سوره هود، آیه 116.
16. سوره آل عمران، آیه 19.
17. سوره بقره، آیه 136.
18. سوره نساء، آیات 163 و 165.
19. سوره انبیاء، آیه 25.
20. عجب این است که مرحوم علاّمه طباطبایى در المیزان، جلد 12، صفحه 242، این واژه را مصدر شمرده است، با این که در همه جا به معنى وصفى به کار مى رود، مخصوصاً در هشت مورد که در قرآن مجید، استعمال شده، غالباً یا عموماً در معناى وصفى است.
21. سوره انعام، آیه 130.
22. سوره نساء، آیه 131.
23. تفسیر قرطبى، جلد 3، صفحه 1978.
24. سوره حدید، آیه 25.
25. شرح بیشتر را در این باره در تفسیر نمونه جلد 23، ذیل آیه مورد بحث مطالعه فرمایید.
26. سوره بقره، آیه 62.
27. سوره احزاب، آیه 38.
28. مجمع البیان، جلد 7، صفحه 361 و تفسیر فخررازى، جلد 25، صفحه 13 و تفسیر قرطبى، جلد 8، صفحه 5277 و روح المعانى، جلد 22، صفحه 25.
29. سوره احزاب، آیه 39.
30. سوره احزاب، آیه 37.
31. سوره احزاب، آیه 62.
32. مجمع البیان، و مراغى، و فخر رازى، و قرطبى، و روح البیان، ذیل آیات مورد بحث.
33. سوره انبیاء، آیه 73.
34. طبق این تفسیر، آیه محذوفى دارد و در تقدیر چنین است:«و اوحینا الیهم الامر بفعل الخیرات.»
35. سوره انبیاء، آیه 105.
36. مجمع البیان، جلد 7، صفحه 66 و همین معانى سه گانه در تفسیر قرطبى، جلد 6، صفحه 4389 نیز آمده است.
37. سوره بقره، آیه 213.
38. سوره هود، آیه 116.
39. سوره آل عمران، آیه 19.
40. سوره آل عمران، آیه 85.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد