:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

چهارشنبه 1 آذر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه شمشير ستم بركشد با آن كشته شود .
 
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/  راههاي خداشناسی/ برهان ها

 
برهان وجوب و امکان (فقر و غنى)


مقدمه:

 
براى اثبات وجود خدا دلایل گوناگونى از سوى فلاسفه و علماى عقائد (متکلمان) مطرح شده که بعضى از آنها ریشه مشترک دارند. از جمله برهان وجوب و امکان و برهان علّت و معلول است که شرح هر کدام به خواست خدا خواهد آمد.
ولى از آنجا که این استدلالات بیان‌هاى مختلفى دارند، آنها را جداگانه ذکر مى‌کنیم، در عین این‌که به ریشه‌هاى مشترک اشاره خواهد شد.
اساس برهان وجوب و امکان یا فقر و غنى بر این است که ما هنگامى که به خود و سایر موجودات این جهان نگاه مى‌کنیم آنها را سراپا نیاز و حاجت مى‌بینیم؛ نیاز و حاجتى به بیرون وجود خود. بدیهى است نمى‌توان قبول کرد که جهان هستى مجموعه‌اى از نیاز و فقر باشد، از این رو این نیاز و فقر عمومى جهان دلیل بر وجود یک منبع عظیم غنا و بى‌نیازى است و ما آن منبع را خدا (الله) مى‌نامیم.
یا به تعبیر دیگر هر موجودى را در این جهان وابسته مى‌بینیم و این وابستگى نمى‌تواند تا بى‌نهایت پیش رود و جهان مجموعه‌اى از وابسته‌ها باشد، این خود دلیل بر این است که در عالم ذات مستقلى قائم بالذات وجود دارد که همه این وابسته‌ها به او بسته‌اند و بر او تکیه دارند.
با این اشاره به سراغ قرآن مى‌رویم و به آیات زیر گوش جان فرا مى‌دهیم:

1. (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ).(1)

2. (وَاللهُ الْغَنِىُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ).(2)

3. (یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ).(3)
 
ترجمه

1. «اى مردم! شما (همگى) نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بى‌نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است!»
2. «و خداوند بى‌نیاز است و شما همه نیازمندید»
3. «تمام کسانى که در آسمان‌ها و زمین هستند از او تقاضا مى‌کنند و او هر روز در شأن و کارى است.»

 شرح مفردات

«فقُراء» جمع «فقیر» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى کسى است که ستون فقراتش شکسته باشد، و از آنجا که افراد تهى دست همانند کسى هستند که گرفتار شکستگى ستون فقرات شده، این واژه بر آنها اطلاق شده استـهمان‌گونه که «مسکین» از مادّه «سکون» به معناى کسى که قدرت بر راه رفتن ندارد بر افراد تهى دست اطلاق شده استـ و لذا «فاقره» به حادثه یا مصیبت عظیمى گفته مى‌شود که گویى ستون فقرات را درهم مى‌شکند.
در مجمعالبحرین آمده است که به عقیده بعضى، فقیر به کسى گفته مى‌شود که حالش از مسکین بهتر باشد، لذا به مردى از اعراب بیابان گفتند: «افقیر انت؟ قال لا و الله، بل مسکین»: «آیا تو فقیرى؟ گفت نه والله، من مسکین هستم.»(4)
 به هر حال براى فقر چهار مورد استعمال ذکر کرده‌اند:
1. نیازهاى ضرورى که همه انسان‌ها را شامل مى‌شود، بلکه تمام موجودات جهان را، و آیه (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمْ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ) را اشاره به آن مى‌دانند.
2. نیاز به حداقل وسائل زندگى، و آیه (إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ) را اشاره به آن مى‌دانند.
3. فقر نفسانى به معناى طمع، که در حدیث معروف بمنزله کفر شمرده شده است: «کادَ الْفَقْرُ اَنْ یَکُونَ کُفْراً» و در مقابل آن غناى نفس است.
4. نیاز به خداوند که در حدیث معروف آمده است: «اَللّهُمَّ اَغْنِنِى بِالإفْتِقارِ اِلَیْکَ وَ لا تُفْقِرنى بِالأسْتِغْناءِ عَنْکَ»؛ «خداوندا! مرا به احساس نیاز به خودت بى‌نیاز کن و با احساس بى‌نیازى از تو نیازمند مگردان.»(5)
 در کتابالعین آمده است که «فُقْره» (بر وزن نُقْره) به معناى حفره‌اى است که انسان براى کاشتن نهال در زمین ایجاد مى‌کند و ممکن است ریشه اصلى «فقیر» نیز همین معنا باشد که در زندگى او جاى خالى باز شده. حتى ممکن است استعمال این واژه در ستون فقرات نیز به خاطر گودال‌هایى باشد که در میان آنها وجود دارد.
«غنّى» از مادّه «غنا» به معناى بى‌نیازى، و نقطه مقابل فقر است، لذا همان موارد استعمال چهارگانه را براى او ذکر کرده‌اند:
1. غنا به معناى عدم احتیاج به هیچ چیز و این مخصوص خدا است.
2. عدم کمبود در وسائل ما یحتاج زندگى.
3. غنا و بى‌نیازى نفس، یعنى قناعت.
4. بى‌نیازى از خداوند، و این معنا محال است، ولى گاه این پندار براى بعضى از انسان‌ها پیدا مى‌شود و همان سبب طغیان او مى‌گردد: (کَلاَّ إِنَّ الاِْنسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى).(6)
 ابن منظور در لسان‌العرب مى‌گوید: «غَناءْ» به معناى منفعت و «غِناءْ» به معناى خوانندگى و آوازخوانى، و «غِنا» (بدون مد) به معناى بى‌نیازى است.
ممکن است کسى براى همه این معانى ریشه مشترک قائل شود و بگوید: آوازخوانى را از این جهت «غِناءْ» گویند که انسان صدایش را بلند و پر مى‌کند، مانند افراد بى‌نیاز و توانگر که از مال و ثروت قامتى رسا دارند!




تفسیر و جمع‌بندى

همه نیازمند اویند

نخستین آیه مورد بحث، همه انسان‌ها را بدون استثنا مخاطب ساخته مى‌فرماید: «اى مردم شما (همگى) نیازمندان به خدایید»؛ (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ).
«فقر» در اینجا معناى وسیعى دارد که شامل هرگونه نیاز در تمام وجود و هستى مى‌شود. ما براى ادامه زندگى مادّى نیاز به نور آفتاب، آب، هوا و انواع غذاها و پوشش و مسکن داریم.
ما براى ادامه حیات جسمانى به دستگاه‌هاى داخلى بدن مانند: قلب و عروق و دستگاه تنفس و مغز و اعصاب نیازمندیم.
ما در زندگى معنوى براى پیدا کردن راه از چاه و یافتن حق از باطل به نیروى عقل و از آن برتر به وجود رهبران الهى و کتب آسمانى نیاز داریم و چون همه این امور از سوى خدا است ما سر تا پا نیازمند او هستیم.
هر نفسى که فرو مى‌رود و بر مى‌آید محصول هزاران عامل است که تا دست به دست هم ندهند انجام نمى‌شود و همه این عوامل مواهب الهى هستند، پس در هر نفسى هزاران نعمت موجود و بر هر نعمتى شکرى واجب!
گرچه به عقیده بعضى از مفسّران(7) این آیه ناظر به سخنان کسانى است که ازاصرار پیامبر (صلي الله عليه و آله) در مسأله عبادت پروردگار در شگفتى فرو مى‌رفتند که مگر خداوند به عبادت‌هاى ما نیازى دارد؟ و قرآن به آنها پاسخ مى‌گوید که این شما هستید که به او نیازمندید، و در پرتو عبادتش روح و جان خود را تکامل مى‌بخشید.
ولى این سخن مانع از گستردگى مفهوم آیه در جنبه‌هاى مختلف نیست، چرا که مسأله بى‌نیازى خدا، و نیاز ما، پایه حلّ بسیارى از مسائل است.
به هر حال این فقر و نیاز، در اعماق ذات همه انسان‌ها، بلکه تمامى موجودات، نفوذ کرده است. نه تنها در مسأله رزق و نیازهاى گذران زندگى به او محتاجند که وجودشان لحظه به لحظه باید از ناحیه فیض او برسد، که اگر نازى کند یکدم، فرو ریزند قالب‌ها!
آرى بى‌نیاز در تمام عالم هستى فقط ذات پاک او است و هنگامى که انسان‌ها که گل سرسبد جهان خلقتند، سرتاپا به او نیازمند باشند، حال بقیّه موجودات ناگفته پیدا است.
لذا در پایان آیه مى‌افزاید: «به یقین خداوند بى نیاز و ستوده است»: (اللهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ).
با توجّه به این‌که جمله فوق طبق موازین ادبى دلیل بر حصر است، مفهوم آن چیزى جز این نیست که غنّى مطلق تنها ذات پاک خدا است و اگر انسان‌ها را تقسیم به فقیر و غنى مى‌کنیم جنبه نسبى دارد، نه حقیقى.
به تعبیر دیگر: تمامى موجودات سراپا فقر و حاجتند، و ذات پاک خدا سراسر غنا و بى‌نیازى است. این است اولین و آخرین سخن.
بنابراین او نه هرگز نیازى به عبادات و اطاعت ما دارد و نه حاجتى به مدح و ثنا، بلکه اطاعت و عبادت و مدح و ثناى ما نیز گوشه‌اى از نیازهاى ما به او است و سبب تکامل معنوى و روحانى ما. زیرا هرچه به آن مبدأ نور نزدیکتر شویم روشنایى بیشترى مى‌یابیم و هر قدر به آن منبع فیض تقرّب جوییم بهره بیشترى نصیبمان مى‌شود و در یک تشبیه ناقص ما همانند گیاهان و درختان هستیم که خود را در معرض تابش نور آفتاب قرار داده‌اند، بى‌آن‌که آفتاب عالمتاب نیازى به آنها داشته باشد.
درک این حقیقت به انسان‌ها درس توحید و یکتاپرستى مى‌دهد که جز بر آستان او سر ننهند و در مقابل غیر او سر تعظیم و تسلیم فرود نیاورند.
دست حاجت چه برند سوى اوکه غنى است و کریم است و رحیم است و ودود
توجّه به این حقیقت اثر عمیقى در تربیت انسان دارد، از یک‌سو او را ازمرکب غرور و خودپرستى پیاده مى‌کند، از سوى دیگر او را از رنگ همه تعلّقات آزاد مى‌سازد و از غیر او بى‌نیاز مى‌کند، و با این دید و درک هرگز در عالم اسباب گم نمى‌شود و پیوسته چشم به درگاه مسبّب الاسباب دوخته است.
در اینجا توجّه به دو مطلب لازم است: نخست این‌که در اینجا خداوند بعد از توصیف به «غنى» توصیف به «حمید» شده است، همان‌گونه که اشاره کردیم این تعبیر در ده آیه از قرآن مجید تکرار شده که نشانه وجود نکته مهمّى در آن است. این نکته ممکن است آن باشد که بسیارى از اغنیاء داراى صفات مذموم، مانند کبر و غرور و حرص و بخلند، گاهى اگر برادرشان یک گوسفند داشته باشد و آنها نود و نه گوسفند، اصرار دارند همان را نیز از او بگیرند، تا آنجا که عنوان غنى در بسیارى از اذهان مسأله ظلم و کبر و بخل را تداعى مى‌کند، ولى خداوند در عین غنا، رحیم و مهربان و بخشنده و بخشایشگر است و به همین دلیل شایسته هرگونه مدح و ستایش مى‌باشد، آرى تنها «غنى» خالى از هر عیب و نقص و آراسته به فضل و لطف و رحمت ذات پاک او است.
دیگر این‌که در این آیه مخاطب فقط انسان‌ها هستند: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ) چرا از موجودات دیگر که آنها نیز فقیر الى الله‌اند سخنى به میان نیامده؟ بسیارى از مفسّران گفته‌اند این به خاطر وسعت نیاز انسان است، زیرا هر موجودى که کامل‌تر است براى طىّ مسیر خود نیاز بیشترى دارد و احساس نیاز بیشترى مى‌کند، همان‌گونه که در نیازهاى مادّى چنین است، یک پرنده به مختصرى آب و دانه و آشیانه‌اى بسیار ساده قانع است، در حالى‌که انواع غذاها و لباس‌ها و خانه‌ها و کاخ‌ها روح انسان را سیراب نمى‌کند.(8)




دومین آیه، ضمن بحث درباره انفاق فى سبیل الله و این‌که گروهى در این راه بخل مى‌ورزند و آنها که بخل مى‌ورزند به خود بخل مى‌کنند ـ چرا که از فیض و رحمت بى‌پایان حق محرومند ـ مى‌فرماید: «خداوند غنى است و شما همگى فقیر هستید؛ (وَاللهُ الْغَنِىُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ).
این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچ‌کس تصوّر نکند، اگر خداوند مردم را دعوت به انفاق فى سبیل الله مى‌کند، نیاز به انفاقشان دارد، یا این‌که این سخن با جمله‌اى که در چند آیه قبل آمده است که مى‌فرماید: (وَلاَ یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ)(9): «اموال شما را طلب نمى‌کند»، تضاد دارد.
مى‌گوید: خداوند غنى على الاطلاق است و همگان نیازمند اویند، پس اگر به آنها دستور انفاق مى‌دهد نه به خاطر نیاز او است، بلکه به خاطر نیاز خود آنها است که از این طریق راه تکامل را مى‌پویند و به آن وجود بى پایان تقرّب مى‌جویند.
درست است که آغاز آیه در مورد فقر و غناى مالى نازل شده و ناظر به انفاق فى سبیل الله است، ولى مطلق بودن ذیل آیه، مفهوم گسترده‌اى را ارائه مى‌دهد و همان‌گونه که خدا را غنى مطلق معرّفى مى‌کند، انسان‌ها را سرتاپا نیاز مى‌شمرد، که فقر در عمق ذاتشان راه یافته است و به همین دلیل براى استدلال در این بحث قابل استفاده است و به هر حال جالب اینجا است که همه مواهب را، او به بندگان داده، سپس از آنها مى‌خواهد در راه او انفاق کنند و این هم مقدّمه‌اى است براى مواهب بیشتر.
این منحصر به مسأله انفاق نیست؛ بلکه در همه تکالیف، جارى و سارى است، که نتائج آنها به خود بندگان باز مى‌گردد.
این مضمون در آیات متعدّدى از قرآن آمده است از جمله در آیه 47 سوره سبأ مى‌خوانیم: (قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَى اللهِ): «بگو: 'هر اجر و پاداشى از شما خواسته‌ام براى خود شما است، اجر من تنها بر خداوند است'.» و در آیه 6 سوره عنکبوت آمده: (وَ مَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللهَ لَغَنِىٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ): «کسى که جهاد (و تلاش) کند، به سود خود جهاد مى‌کند، چرا که خداوند از همه جهانیان بى نیاز است.»

 



سومین و آخرین آیه مورد بحث همین معنا (فقر عمومى موجودات و غناى مطلق پروردگار) را در لباس تازه و جالبى مطرح کرده؛ مى‌فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا مى‌کنند و او هر روز در شأن و کارى است.»: (یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ).
با توجّه به این‌که «یَسْئَلُ» فعل مضارع، و دلیل بر استمرار است و با توجّه به این‌که آیه معناى وسیعى دارد و همه انسان‌ها و فرشتگان و ساکنان آسمان و زمین را شامل مى‌شود ـ بلکه به احتمال قوى همه موجودات عاقل و غیر عاقل را مى‌گیرد و تعبیر به «من» که در مورد افراد عاقل به کار مى‌رود به خاطر تغلیب است ـ و با توجّه به این‌که موضوع مورد سؤال و تقاضا در آیه ذکر نشده و این نشانه عمومیّت آن است، مفهوم آیه چنین خواهد بود که تمامى موجودات جهان خلقت، با زبان حال، یا با زبان قال، به طور دائم و مستمر، از آن مبدأ فیّاض، طلب فیض مى‌کنند، فیض هستى و شاخ و برگ‌هاى آن.
این تقاضاى ذات ممکن الوجود است که نه تنها در حدوث، بلکه در بقاء نیز هر لحظه به واجب الوجود نیازمند است، و از او تقاضاى هستى مى‌کند.
در تفسیر روح‌البیان و روح‌المعانى تقریبآ با یک عبارت و یک لفظ این معنا آمده است که تمام کسانى که در آسمان‌ها و زمین هستند آنچه را به آن نیازمندند از نظر ذات، در حدوث و بقا و در سایر جهات، به صورت یک تقاضاى مستمر از او مى‌طلبند، چرا که همه آنها به خاطر این‌که ممکن الوجودند، ذاتآ فاقد وجود و فروع آن از سایر کمالاتند، به گونه‌اى که اگر رابطه آنها با عنایت الهیّه لحظه‌اى قطع شود، بوى وجود را نخواهند شنید، پس آنها در هر آن سائل و تقاضاگرند.»(10)
 و از اینجا روشن مى‌شود این‌که بعضى این سؤال را تنها مربوط به رزق و روزى یا رحمت الهى و نیازهاى دین و دنیا یا آگاهى از عاقبت کار و صلاح و فساد خویش دانسته‌اند، سخنى است بدون دلیل، هرچند تمام اینها در مفهوم گسترده آیه جمع است.

 



 توضیحات

1. برهان وجوب و امکان از نظر فلسفى

این برهان از جمله براهینى است که براى همه قابل درک است، هم به زبان توده مردم مى‌توان آن را بیان کرد و هم با اصطلاحات و تعبیرات مخصوص فلسفى. به تعبیر ساده: ما هنگامى که به وجود خود باز مى‌گردیم، خود را سراسر نیاز مى‌بینیم، نیازى که از درون وجود ما تأمین نمى‌شود و براى رفع آن باید دست به خارج از وجود خویش دراز کنیم، و طبق ضرب المثل معروف: آنها که غنى‌ترند محتاج‌ترند.
هر قدر انسان، ظاهرآ متمکّن‌تر مى‌شود (چه از نظر مادّى و چه از نظر معنوى) دامنه نیازهایش گسترده‌تر مى‌گردد، یک پرنده بیابان با چند دانه و مختصرى آب و آشیانه‌اى از مقدارى برگ درخت، خوش است، ولى براى اداره زندگى یک سلطان مقتدر هزاران نیاز وجود دارد و همچنین در زندگى علمى یک محقّق بزرگ عالى‌مقدار، نسبت به یک دانش‌آموز ساده. انسان با مشاهده این نیاز با یک الهام درونى به این نتیجه مى‌رسد که در این جهان منبعى از غنا و بى‌نیازى وجود دارد که همگان دست نیاز به سوى او دراز مى‌کنند، و او همان کسى است که خدایش مى‌نامیم.
امّا در تعبیرات فلسفى و بحث‌هاى متکلّمین، وجود را بر دو قسم، تقسیم مى‌کنند: ممکن و واجب. واجب الوجود، وجودى است که هستيش از ذات خویش است و مطلقآ نیازى در ذات پاک او نیست، در حالى که ممکن در ذات خود چیزى ندارد و نیازمند است.
به همین دلیل احتیاج ممکن را به علّت، جزء قضایاى بدیهى و اوّلى شمرده‌اند که نیازى به اقامه برهان ندارد و اگر کسى در این سخن تردید کند حتمآ به خاطر آن است که مفهوم ممکن را درست درک نکرده است.
سپس این سخن مطرح مى‌شود که علّت نیازمندى ممکن به علّت چیست؟ آیا موجودیّت او است؟ یا مسأله حدوث است؟ یعنى اشیاء از آن جهت که حادث‌اند علّت مى‌خواهند، نه از آن جهت که موجودند.
یا این‌که ملاک اصلى، همان امکان است؟ بنابراین دلیل، نیاز به علّت را نباید در اصل وجود شیء، یا در حدوث آن جستجو کرد؛ بلکه علّت اصلى امکان است.
بدون شک پاسخ صحیح و دقیق همان پاسخ سوّم است، زیرا اگر معناى امکان را بشکافیم نیاز به علّت در آن نهفته است، زیرا ممکن وجودى است به اصطلاح لا اقتضاء، یعنى در ذاتش نه اقتضاى وجود است و نه اقتضاى عدم؛ و با توجّه به این بى‌تفاوتى ذاتى، عاملى براى وجود و عدمش لازم دارد و به همین دلیل فلاسفه مى‌گویند: «حاجَةُ الْمُمْکِنِ أَوَّلیَّهٌ»: «نیاز ممکن الوجود به علّت، بدیهى است.» از این سخن نتیجه دیگرى نیز گرفته مى‌شود و آن این‌که نیاز ممکن به واجب‌الوجود نه تنها در ابتداى وجود آن است که در تمام دوران بقاءاش این نیاز نیز همواره باقى و برقرار مى‌باشد، زیرا امکان براى ممکن همیشه ثابت است و به همین جهت نیاز آن به علّت نیز همیشه باقى و برقرار است.
فى‌المثل هنگامى که ما قلم را به دست گرفته بر صفحه کاغذ حرکت مى‌دهیم، حرکت قلم نیاز به محرّکى از برون دارد که انگشتان ما است. تا دست و انگشتان در حرکتند قلم حرکت مى‌کند و به هنگام توقّف از حرکت باز مى‌ایستد.
از این روشن‌تر افعال روح ما است، ما اراده مى‌کنیم فلان برنامه را انجام دهیم، این اراده و تصمیم که فعل روح است وابسته به آن مى‌باشد و هر لحظه‌اى وابستگى قطع شود از میان خواهد رفت.ما نیز وابسته وجود حقیم، و این وجود وابسته، لحظه‌اى بدون او باقى نمى‌ماند.
نى زناله واماند، چون زلب جدا ماند واى اگر دل خود را از خدا جدا دارى!
ممکن است گفته شود: ما مى‌بینیم هنگامى که بنّا بنایى را مى‌سازد و سپس مى‌میرد بنا باقى است، پس ممکن است افعال در بقاء نیازى به فاعل نداشته باشد.
مى‌گوئیم: این به خاطر آن است که علّتى جانشین علّت دیگر مى‌شود، در آغازکار دست پر مهارت بنّا، آجرها را روى هم قرار مى‌دهد، ولى در ادامه راه، سنگینى آجرها (نیروى جاذبه) و چسبندگى گچ و سیمان، بنا را سرپا نگه مى‌دارد.
کوتاه سخن این‌که وجود ممکن یک وجود ربطى است و بدون اتکا به یک وجود مستقل باقى نمى‌ماند، بنابراین تنها شکافتن معنى وجود ربطى کافى است که ما را از آن وجود مستقل آگاه سازد، بى‌آن‌که نیازى به بحث‌هاى گسترده (دور و تسلسل) باشد. (دقّت کنید.)
در مفهوم وجود ربطى و وابسته، تکیه بر ذات واجب الوجود نهفته است، مگر وجود ربطى بدون وجود مستقل معنا دارد؟




  2. برهان غنا و فقر در روایات اسلامى

در دعاى معروف امام حسین (عليه السلام) در روز عرفه که از پربارترین و عمیق‌ترین دعاهاى معصومین، مخصوصآ در زمینه مسائل توحیدى است، مى‌خوانیم که امام (عليه السلام) چنین مى‌گوید :
«کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیْکَ؟ أَیَکُونَ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ المُظْهِرُ لَکَ»: «چگونه با موجوداتى که در اصل وجود خود به ذات پاک تو نیازمندند بر وجود تو استدلال شود؟ آیا غیر تو، از تو، ظاهرتر است که معرّف وجود تو باشد.»(11)
 در جاى دیگر از همین دعا مى‌خوانیم :
«اِلهى اَنَا الْفَقِیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیرآ فى فَقْرى»: «خدایا من در حال غنا، فقیرم، چگونه در حالت فقر، فقیر نباشم؟!»
در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى‌خوانیم: «اَلْفَقْرُ فَخْرِى وَ بِهِ اَفْتَخِرُ»: «فقر افتخار من است و به آن مباهات مى‌کنم.»(12)
یکى از تفسیرهاى مشهور این روایت همان احساس فقر ذاتى نسبت به خداوند است که مایه افتخار است، نه فقر به معناى تنگدستى و نیاز به مخلوق، که روایات در مذمّت آن وارد شده است. مانند: حدیث معروف: « کادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً »: «نزدیک است که فقر سر از کفر بیرون آورد!»(13)
لذا در حدیث دیگرى از آن حضرت مى‌خوانیم که عرضه مى‌دارد: «اَللّهُمَّ اَغْنِنى بِالاِْفْتِقارِ اِلَیْکَ وَ لا تُفْقِرْنِى بِالاِْسْتِغْناءِ عَنْکَ»: «خداوندا مرا با نیاز به خودت بى نیاز کن و با احساس بى نیازى از تو نیازمند مگردان.»(14)
 هرچه جز عشق حقیقى، شد وبال هرچه جز معشوق باقى، شد خیال!
هست در وصلت غنا اندر غنا هست در هجرت غم و فقر و عنا!



پی نوشتها:
  
1. سوره فاطر، آیه 15 .تعبیر به (إنَّ اللهَ غَنِىٌّ حَمِیدٌ) (و شبیه آن) مجموعآ در ده آیه از قرآن مجید آمده است: (سوره بقره، آیه 267؛سوره ابراهیم، آیه 8 ؛ سوره حج، آیه 64 ؛ سوره لقمان، آیه 12 و 26؛ سوره حدید، آیه 24؛ سوره ممتحنه،آیه 6؛ سوره تغابن، آیه 6؛ سوره نساء، آیه 131 و آیه فوق) و توصیف خدا به «غِنا» نیز در آیات بیشترىآمده است، و این تأکید و تکرار قرآن در این زمینه حاکى از محتواى مهم این تعبیر است.

 2. سوره محمد، آیه 38 .
 3. سوره الرحمن، آیه 29 . 
 4. بعضى نیز عکس آن را گفته‌اند.
 5. مفردات راغب، مادّه «فقر».
 6. سوره علق، آیات 6-7.
 7. تفسیر فخررازى و تفسیر روح المعانى ذیل آیه مورد بحث.
 8. بعضى از مفسّران در اینجا توجّه به این نکته نیز کرده‌اند که ذکر «الفقرا» به صورت معرفه (با این‌که خبرمعمولا به صورت نکره مى‌آید زیرا در صورت معرفه بودن و شناخته شدن از ناحیه مخاطب نیاز به اخبارنیست) به خاطر آن است که براى تنبیه و یادآورى ذکر مى‌شود، یعنى مخاطب نیز خودش مى‌داند که فقیرالى الله است، این تنها یک یادآورى است. در علم بلاغت نیز آمده که گاهى مخاطب عالم چون بر طبق علم خود عمل نمى‌کند بمنزله جاهل فرض مى‌شود، و به وسیله اخبار به او هشدار مى‌دهند. (دقّت کنید.)
 9. سوره محمد، آیه 36.
 10. تفسیر روح البیان، جلد 9، صفحه 299 و روح المعانى، جلد 27، صفحه 95.
 11. از این جمله در برهان صدیقین نیز استفاده شده است؛ که ان‌شاءالله در همان بحث اشاره خواهد شد.
 12. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 55 (طبع بیروت) و تفسیر روح‌البیان، جلد 7، صفحه 334.
 13. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 30.
 14. سفینة البحار، جلد 2، صفحه 378 و روح البیان، جلد 7، صفحه 334.
 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد