:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه براي دين خود كار كند ، خدا دنياي او را كفايت كند .
 
 



زندگي‌نامه معصومين‌ (عليهماالسلام)/ امام حسن (عليه‌السلام)/ قسمت سوم


خطبه‌ي امام حسن (عليه‌السلام) پس از شهادت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)

شبى كه اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به شهادت رسيدند، حسنين (عليه‌السلام) جنازه‌ي پدر را دفن كردند، پس از آن امام مجتبى (عليه‌السلام) كه در سن سي و هفت سالگي بودند به مسجد رفتند و براى مردم سخنرانى كردند، و طبق روايت امالى صدوق سخنرانى آن حضرت اين‌گونه بود كه پس از حمد و ثناى الهى فرمودند :

»اَيُّهَا النَاس فِى هَذِهِ الليلَةِ نزل القُرآن، وَ فِى هَذِهِ الليلَةِ، رُفِعَ عِيسى بنُ مََريَم، فِي‌ هَذِهِ الليلَةِ قُتِلَ يُوشعُ بْنُ نُون‌، و َفِي‌ هَذِهِ الليلةِ مَاتَ أَبِي‌ أميرُالمؤمنينَ (عَلَيهِ‌السَّلاَمُ)، وَ اللهُ لا يُسْبَقُ اَبى اَحَد كانَ قَبْلَهُ مِنَ الاُوصياء اِلى الجَنَة، وَ لا مَن يَكُون بَعدَه، وَ اِنْ كَانَ رَسُولُ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَمَ) ليَبْعَثُهُ فِى السَّرية فَيُقَاتِلُ جِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ وَ مَا تَرَكَ صَفْرَاءَ وَ لاَ بَيْضَاءَ إِلاَّ سَبْعَ مائَةِ دِرْهَمٍ فَضُلَتْ مِنْ عَطَائِهِ كَانَ يَجْمَعُهَا لِيَشْتَرِيَ بِهَا خَادِماً لِأهْلِهِ‏»1

اى مردم در اين شب قرآن نازل شد، و در اين شب عيسى بن مريم را به آسمان بردند، و در اين شب يوشع بن نون كشته شد، و در اين شب پدرم اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) از اين جهان رحلت كرد، به خدا سوگند هيچ‌يك از اوصيا بر پدرم در رفتن به بهشت پيشى نجسته، و نه هركس كه پس از اوست، و اين‌گونه بود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) او را در هر مأموريت جنگى كه مى‏‌فرستاد جبرئيل در سمت راست او و ميكائيل در سمت چپ او مى‌‏جنگيدند و هيچ درهم و دينارى پس از خود به جاى نگذارد جز هفتصد درهم كه از جيره‌ي بيت‌المال او زياد و اضافه آمده بود و آن را جمع كرده بود تا خادمى براى خانواده‌ي خود خريدارى كند.

و شيخ مفيد در ارشاد سخنرانى آن حضرت را اين‌گونه نقل كرده:
«وَ رُوىَ ابو محنف لوط بن يحيى، قالَ: حَدِثنى اَشْعَث‏ بْنِ سَوار، عَن اَبْى اسْحَق السَبيعى وَ غَيْرَه، قالُوا: خَطَبَ الحَسَن بنَ عَلى (عَلَيْهِ‌السَّلَامُ
) فِي صَبيحَةِ الليلةِ اَلتى قُبِضَ فِيهَا اَميرالمُؤمنين (عَلَيْهِ‌السَّلَامُ)، فَحَمِدَ الله وَ اَثنى عَلَيْهِ وَ صَلى عَلى رَسول الله (صَلى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سَلَّمَ) ثُمَ قالَ:
لَقْدَ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةُ رَجُلٌ لَم يَسْبِقُهُ الْأَوَّلُوَنَ بِعَمَلٍ، وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ بِعَمَلٍ، لَقْدَ كَانَ يُجاهِدُ من رَسُولُ اللهِ (صَلى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سَلَّمَ) فيقيه بِنَفْسِهِ، و َكانَ رَسُول الله (صَلى اللهُ عَلَيْهِ وَ آله وَ سَلَّمَ) يوجهه برايته فيكنفه
جِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهِ، وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شمالهِ، و لا يَرْجِعُ حَتَّى يَفْتَحَ اللهُ عَلَيْ يديه، لَقَدْ توفي (عَلَيْهِ‌السَّلَامُ
) فِي لَيْلَةٍ التي عُرِجَ فيها بعِيسَى بْنُ مَرْيَمَ، و فِيهَا قُبِضَ يُوشعُ بْنُ نُوْنٍ وصي مُوسَى (عَلَيْهِ‌السَّلَامُ) وَ مَا خلف صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ إِلَّا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ، فضلت عنْ عَطَائهُ، أَرَادَ أَنْ يَبْتَاعَ بِهَا خَادِمًا لِأَهْلِهِ.

ثُمَ خنقته العبرة فَبَكى وَ بكى الناس مَعَهُ.


ثُمَ قالَ:
أَنَا ابْنُ الْبَشِيرِ، وَ أَنَا ابْنُ النَّذِيرِ، وَ أَنَا ابْنُ الدَّاعِي‌ إلَي‌ اللهِ بِإذْنِهِ، وَ أَنَا ابْنُ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ، وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ أَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيرًا، وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ فرَضَ اللهُ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتابِهِ فَقَالَ تَعَالَي‌: «قُـل‌ لَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي‌ الْقُرْبَي‌ وَ مَن‌ْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا»2؛ «فَالْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»3

ابو محنف (به سندش) از ابى اسحق سبيعى و ديگران روايت كرده كه گفتند: امام حسن (عليه‌السلام) در بامداد آن شبى كه اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در آن شب از دنيا رفتند خطبه خواندند، و حمد و ثناى خدا را به جاى آوردند و بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) درود فرستادند، آنگاه فرمودند :

در شب گذشته مردى رخت از جهان بربست كه هيچ‌يك از پيشينيان در انجام وظيفه بر او پيش‌دستى نگرفتند و آيندگان هم نمي‌توانند پابه‌پاى او به كارهاى خود بپردازند. او در ركاب پيامبر پيكار مى‌كرد و در راه نگهدارى او از خودگذشتگى نشان مي‌داد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) وي را پرچمدار خود قرار مي‌داد و جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از جانب چپ از وى نگهدارى مى‌كردند و او از ميدان بازنمى‌گشت تا خداى متعال به كمك او لشكر اسلام را پيروز مى‌ساخت.

على (عليه‌السلام) در شبى از دنيا رفتند كه در آن شب عيسى (عليه‌السلام) به آسمان صعود كرد و يوشع بن نون وصى موسى درگذشت. وى جهان را وداع گفت در حالى كه سيم و زرى از خود باقى نگذارده بود. آرى، هفتصد درهم از عطايايش مانده كه مى‌خواست خدمتگزارى براى كسان خود بخرد.

اين هنگام گريه گلوگير آن جناب شده گريستند و مردم هم با ايشان هم‌صدا شدند.

سپس به بيانات خود ادامه داده، فرمودند: من پسر بشيرم، من پسر نذيرم، من زاده‌ي كسى هستم كه مردم را به اذن خدا به جانب او دعوت مى‌كرده. من پسر چراغ تابانم، من از خاندانى هستم كه خدا پليدى را از آنان دور ساخته و به خوبى آنان را پاكيزه نموده، من از خانواده‌اي هستم كه خدا دوستى آنان را در كتاب خود واجب فرموده: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً: بگو اى پيغمبر در برابر رنج‌هائى كه براى هدايت شما تحمل كردم پاداشى نمى‌خواهم و مزد من منحصر است به اينكه نزديكان مرا دوست بداريد و كسى كه كار پسنديده انجام دهد ما به پاداش او مى‌افزائيم. بنابراين دوستى ما همان حسنه‌ ايست كه خدا اشاره فرموده. 

و نظير همين سخنرانى با مختصر اختلافى در بسيارى از كتاب‌هاى اهل‌سنت نيز نقل شده كه هر كه خواهد مى‌‏تواند در ملحقات احقاق‌الحق بخواند.4

بيعت مردم با امام حسن (عليه‌‌السلام)

پس از اتمام سخنراني امام حسن (عليه‌السلام) بر منبر نشستند. ابن عباس برخاست و مردم را به بيعت با آن حضرت دعوت نمود. مردم پذيرفتند و با ايشان بيعت كردند. در حالي كه مي‌گفتند: چقدر او در نزد ما محبوب است و حق او بر ما چه بسيار است.5
حضرت در هنگام بيعت با آنها شرط كردند، با هركه من در صلحم صلح كنيد و با هركس كه من جنگ كنم شما نيز بجنگيد. آنها نيز اين شرط را پذيرفتند.

پس از انجام اين بيعت و شروع خلافت ايشان، معاويه به شدت نگران شد. زيرا ايشان سبط اكبر پيامبر و ريحانه‌ي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و يكي از دو سرور جوانان اهل بهشت و پسر گرامي دختر پيامبر بودند و بدين سبب بسيار مورد توجه مسلمانان بودند.
به علاوه ايشان كانون خير و احسان بودند. سجاياي اخلاقي بي‌شمار حضرتش باعث جلب نظر و محبت افراد مي‌گرديد. معاويه پس از صلح در زمان خلافت خويش به اطرافيانش مي‌گفت: من هرگاه او را ديده‌ام از سرزنشش به لرزه افتاده‌ام.
مسئله‌ي ديگر اين بود كه تهمت قتل عثمان، حتي در ذهن ساده‌لوح‌ترين افراد نيز بر آن حضرت منطبق نمي‌شد. معاويه تهمت بي‌پايه را به مولاي متقيان نسبت داد و عده‌اي شامي از همه‌جا بي‌خبر را بدين وسيله فريفت، اما در مورد امام حسن (عليه‌السلام) اين بهانه نيز از دستش گرفته شده بود. بنابراين با حيله‌گري هرچه تمام‌تر و با استفاده از بي‌ايماني و بي‌وفايي كوفيان، شروع به تطميع افراد كرد. او با رشوه‌هاي كلان، فرماندهان سپاه حضرت را خريد و اطراف امام را خالي كرد، چنان‌كه تنها عده‌ي كمي از شيعيان مخلص آن حضرت در اطرافش باقي ماندند.

به هر حال امام (عليه‌السلام) پس از بیعت به تنظیم و تنسیق امور پرداختند و شروع به ساماندهی امور مملکت کردند. عزل و نصب‌ها را آغاز کردند. عمال خویش را در یمن و حجاز و عراق بر سر عمل واداشتند. ابن عباس را به حکومت بصره منصوب کردند و حکام آذربایجان و عراق و خراسان و کرمان را در کار خود استوار داشتند، و زیادبن ابیه را در فارس هم‌چنان در پستش ابقاء کردند.

وقتی معاویه بيعت مردم با امام حسن (عليه‌السلام) مطلع شد، دو جاسوس به بصره و كوفه فرستاد تا از شهر اطلاعات کسب کنند. امام حسن (عليه‌السلام) از ماجرا آگاه شدند و هر دو را دست‌گیر کردند و مجازات كردند. آنگاه به معاویه نامه نوشتند: جاسوس فرستاده‌ای، من گمان مي‌كنم تو قصد جنگ داري! اگر چنین است، آماده‌ي جنگ هستم.

پس از چند بار مکاتبه، معاویه با لشکریان فراوانی به سوی عراق حرکت کرد و جاسوساني به كوفه فرستاد و برای سران منافقان از جمله اشعث‌بن‌قيس و شبث‌بن‌ربعي و عمروبن‌حريث، مخفیانه نامه نوشت که اگر حسن‌بن‌علی (عليه‌السلام) را به قتل برسانند، دویست هزار درهم به هر یک می‌دهد، به علاوه اینکه آنها را داماد خود و امیر یکی از لشکریان شام خواهد نمود.
امام حسن (عليه‌السلام) از اين مسئله مطلع شدند، لذا زرهي زير لباس‌هاي خود مي‌پوشيدند. روزی یکی از منافقان در اثنای نماز به جانب حضرت تیر انداخت، اما چون آن بزرگوار زره پوشیده بودند، تير بر ايشان اثر نکرد.6 آری، منافقان در ظاهر به حضرت اظهار محبت می‌کردند، اما در خفا به معاویه نامه می‌نوشتند که با تو هستیم.
حضرت پس از اطلاع از لشكركشي معاويه، بالای منبر رفتند و مردم را به جهاد دعوت کردند، ولی کسی پاسخ ايشان را نداد، پس عدی بن حاتم برخاست و مردم را سرزنش كرد و آنها را به ياري حضرتش فراخواند. پس از آن گروهی برخاستند و با او موافقت کردند. امام فرمودند: اگر راست می‌گویید، به نخیله - كه لشكرگاه من است - بروید، ولی می‌دانم به گفته خود وفا نخواهید کرد؛ چنان‌که به بهتر از من (امام علی) وفا نکردید. چگونه به گفتارهاي شما اعتماد كنم؟

حضرت به نخیله رفتند امام همان‌طور كه پيش‌بيني كرده بودند، اكثر آنها در آنجا حاضر نشدند. پس امام خطبه‌اي خواندند و فرمودند:
مرا فريب داديد، چنانچه (امام) قبل از مرا فريب داديد. نمي‌دانم بعد از من همراه كدام امام قتال خواهيد كرد؟ آيا با كافر ظالمي كه هرگز به خدا و رسولش ايمان نياورده است و خودش و بني‌اميه از ترس شمشير اظهار اسلام كرده‌اند؟

سپس مردی به نام حکم از قبیله کنده را با چهار هزار نفر به سوی لشکر معاویه فرستادند و امر کردند در منزل انبار توقف کنید تا فرمانم برسد، اما وقتی به انبار رسید و معاویه از این رخداد آگاه گردید، پیکی نزد «حکم» فرستاد که اگر به طرف ما بیایی و از حسن بن علی (عليه‌السلام) دست برداری، یکی از ولایت شامات را به تو می‌دهم و پانصد هزار درهم برایش فرستاد. او امام را رها کرد و با دویست نفر از اقوام و دوستان نزدیک خود به معاویه پیوستند.
چون به حضرت خبر رسيد، خطبه خوانده و فرمودند: اين مردي كندي با من مكر كرد و به سوي معاويه رفت. و من مكرراً به شما گفتم كه شما را وفايي نيست و شما بندگان دنياييد. اينك مرد ديگري را مي‌فرستم و مي‌دانم كه او نيز چنين خواهد كرد.
سپس امام فرد دیگری را از قبیله‌ي بنی‌مراد همراه چهار نفر به سوی انبار فرستادند و در حضور مردم از او پيمان گرفتند كه خيانت نكند و او سوگند خورد. اما چون رفت، حضرت فرمودند: او به زودي خيانت خواهد كرد و همين‌طور هم شد و او هم فریب معاویه را خورد و به وی پیوست
.7

امام حسن (عليه‌السلام) مغيرة بن نوفل را در كوفه گماشته بودند و به او دستور داده بودند كه مردم را از پي ايشان روانه كند. لذا، پس از آمدن عده‌اي از نخيله حركت كرده و به محلی به نام «دیر عبدالرحمن» کوچ کردند. همه‌ي سپاه سه روز در آنجا اقامت کردند تا اینکه چهل هزار سواره و پیاده جمع شدند. امام دوازده هزار نفر را به فرماندهی عبید الله بن عباس به جنگ با معاویه فرستاد و قيس بن سعد و سعيد بن قيس را نيز با او و تحت فرمان او فرستادند و به عبيدالله گفتند با اين دو نفر مشورت كن.

سپس خود آن حضرت نيز به ساباط مدائن تشريف بردند تا مردم را به جنگ با معاویه تهییج کنند. در آنجا حضرت  تصميم گرفتند تا سپاهيان خود را بيازمايند تا دوست و دشمن مشخص گردد. زيرا به گفته‌ي شیخ مفید (رحمة الله عليه)، ترکیب لشکر امام حسن (علیه‌السلام) این‌گونه بود :
 
-
گروهی از شیعیان خاص امام که بسیار محدود و انگشت‌شمار بودند.
 -
گروهی از مردم کوفه که حضرت را به عنوان خلیفه پنجم می‌شناختند و همراهی‌شان با سپاه امام، نه از جان و دل، بلکه از روی بی‌میلی بود.
 -
گروهی از قبایل که نه به خاطر بر حق بودن امام مجتبی (علیه‌السلام) در عرصه حاضر شدند، بلکه صرفاً به تبعیت از رؤسای خود حضور پیدا کردند.
 -
گروهی از خوارج، که چون از یک‌سو حساب امام مجتبی (علیه‌السلام) را از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) جدا کرده بودند و از سوی دیگر جنگ با معاویه ملعون را جایز مي‌دانستند، فلذا با لشکر امام، همراه شدند.
 -
دستیابی به عده‌ای از افراد سودجو و غنیمت‌طلب، که به دنبال منفعت حاصل از این جنگ بودند که در صورت عدم غنیمت، راه فرار را در پیش می‌گرفتند.
 
امام مجتبی (علیه‌السلام) به چنین ترکیب ناهمگونی، علم داشتند و به همین جهت طی یک سخنرانی، تصمیم به تصفیه سپاه خود گرفتند.

حضرت در  سخنان خود فرمودند: هان اي مردم! آنچه شما در جماعت مسلمين مكروه مي‌داريد، بهتر است از آنچه در پراكندگي و تفرق دوست مي‌داريد و آنچه من صلاح شما را در آن می‌بینم، نیکوتر است از آنچه شما صلاح خود را در آن می‌دانید. پس با امر من مخالفت نكنيد و رأي مرا برنگردانيد. خدا من و شما را بيامرزد و به آنچه در آن محبت و خشنودي اوست، هدايت فرمايد.

در اينجا مردم گفتند معلوم است كه او قصد صلح دارد و مي‌خواهد خلافت را به معاويه بسپارد. با توجه به تفكيك لشكر امام، صلح به نفع هيچ‌كدام آنان نبود، لذا با برهم زدن مجلس، به امام مجتبی (علیه‌السلام) اجازه صحبت کردن، ندادند.
امام از منبر فرود آمدند و به خیمه‌ي خود بازگشتند. ولی آنان رو به خیمه حضرت هجوم آوردند و خیمه را غارت کردند و حتی سجاده زیر پای امام  و ردا را از دوشش كشيدند و بردند. وقتی امام اوضاع را چنین دیدند، به همراه جمعی از اصحاب باوفای خود به طرف شهر مدائن حرکت نمودند. در تاریکی شب شخصی به نام «جرّاح بن سنان» خود را به حضرت رساند و لجام اسبش را گرفت و گفت: ای حسن! کافر شدی؛ چنان‌که پدرت کافر شد. آنگاه ضربت سختی بر ران مبارک ایشان وارد کرد که به استخوان رسید، که البته امام همان‌جا گردن آن خبیث را با فشاری شکستند. سپس حضرت را با تخت روان، به خانه‌ي سعد بن مسعود ثقفي در مدائن بردند.8

این خبر، همراه با نامه‌هایی از طرف سران سپاه امام، به معاویه رسید، مبنی بر اینکه ما مطيع و تسليم توييم، زود به عراق بيا، كه چون نزديك شدي، ما حسن (عليه‌السلام) را مي‌گيريم و به تو تسليم مي‌كنيم. اين اخبار به امام حسن (عليه‌السلام) مي‌رسيد.
به علاوه به حضرت خبر رسيد عبيدالله بن عباس پسر عموي آن حضرت كه قبلاً به فرماندهي دوازده هزار نفر پيش رفته بود، در محلي به نام حبونيّه در مقابل يك ميليون درهم به معاويه پيوسته است. اين مسئله، سپاه را به شدت سست كرد، چنان‌كه هر شب عده‌اي از آنها گريخته به معاويه مي‌پيوستند.

در اين هنگام معاويه براي ايشان نامه‌اي نوشت و به همراه نامه‌هاي سپاهيان حضرت براي ايشان فرستاد و گفت که تو می‌خواهی با اینها با من بجنگی؟ و در همین‌جا پیشنهاد صلح را، بدون هیچ قید و شرطی، به امام داد.
در چنين اوضاعي، امام ناچار اقدام به صلح كردند و براي اين صلح، شروط بسياري قرار دادند. البته ايشان مي‌دانستند كه معاويه به هيچ كدام از اين شروط وفا نخواهد كرد ولي چون اصحاب آن حضرت به جز قليلي شيعه، همه در راه نفاق بودند و اگر كار به جنگ مي‌رسيد در اولين حمله تمام آن عده شيعيان قليل نيز خونشان ريخته مي‌شد، ايشان مجبور به صلح شدند.9

با بوجود چنین شرایط آشفته و نابسامانی، امام مجتبی (علیه‌السلام) با همان جراحت و حال نامساعدشان، در میان جمع مردم حاضر شدند و با آنان اتمام حجت كردند و فرمودند: مي‌دانم كه شما با من در مقام مكر هستيد، اما حجت خود را بر شما تمام مي‌كنم. فردا در نخيله جمع شويد و نقض بيعت نكنيد و از عقوبت الهي بترسيد.

سپس ده روز در نخيله منتظر شدند، اما بيش از چهار هزار نفر جمع نشدند. پس حضرت بر منبر آمدند و فرمودند: عجب دارم از گروهي كه نه حيا دارند و نه دين. واي بر شما، به خدا سوگند كه معاويه به آنچه براي شما در كشتن من، ضامن شده وفا نخواهد كرد. مي‌خواستم كه دين حق را براي شما برپا دارم، اما مرا ياري نكرديد. من مي‌توانم به تنهايي خدا را عبادت كنم. اما به خدا سوگند كه چون من امر را به معاويه واگذار كنم شما هرگز در دولت بني‌اميه فرج و شادي نخواهيد ديد و انواع عذاب‌ها را بر شما وارد خواهند ساخت. گويا فرزندان شما را مي‌بينم كه بر در خانه‌هاي فرزندان ايشان ايستاده باشند، آب و طعام طلبند و به ايشان ندهند. به خدا سوگند كه اگر ياوري مي‌داشتم كار را با معاويه نمي‌گذاشتم؛ زيرا به خدا و رسول سوگند ياد مي‌كنم، كه خلافت بر بني‌اميه حرام است. پس اُف بر شما، اي بندگان دنيا! به زودي وبال اعمال خود را خواهيد يافت. مي‌خواستم كه حق را زنده گردانم.10

چون حضرت از اصحاب خود مأيوس گرديدند، در جواب معاويه نوشتند كه من مى‌خواستم حق را زنده گردانم و باطل را بميرانم و كتاب خدا و سنّت پيغمبر (صلى الله عليه و آله) را جارى گردانم، مردم با من موافقت نكردند. اكنون با تو صلح مى‌كنم به شرطى چند كه مى‌دانم به آن شرط‌ها وفا نخواهى كرد، شاد مباش به اين پادشاهى كه براى تو ميسّر شد به زودى پشيمان خواهى شد، چنانچه ديگران كه غصب خلافت كردند پشيمان شده‌اند و پشيمانى برايشان سودى نمى‌بخشد، سپس پسر عموي خود عبدالله بن الحارث11 را به نزد معاويه فرستادند تا عهدها و پيمان‌ها را از او بگيرد و نامه‌ي صلح را بنويسد.12

 





پى‏‌نوشت‌ها:

 -1امالى صدوق: ص 192.
2- شورى/ 22.

 -3
ارشاد مفيد: ج 2، (مترجم)، ص 4، و نظير اين روايت از امالى شيخ و تفسير فرات و غيره نيز نقل شده (بحارالانوار: ج 43، ص 361).

-4
ملحقات احقاق‌الحق: ج 11، ص 93 - 182.
5- بحارالانوار: ج 43، ص 362، به نقل از ارشاد.
6- بحارالانوار: ج 44، ص 33، ح 19، به نقل از علل‌الشرايع.
7- بحارالانوار: ج 44، ص 44 - 45، ح 4.
8- بحارالانوار: ج 44، ص 47 - 46، ح 5،
به نقل از ارشاد مفيد.
9- بحارالانوار: ج 44، ص 48 - 47، ح 5، به نقل از ارشاد مفيد.
10- تاريخ چهارده معصوم (جلاء‌العيون): علامه مجلسي، ص 434.
11- هو عبدالله بن الحرث بن نوفل بن الحرث عبدالمطّلب، (شيخ عبّاس قمى).
12- منتهي‌الآمال: ج 1، ص 428 - 429، به نقل از جلاءالعيون.

 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد