زندگينامه معصومين (عليهمالسلام)/ حضرت علي (عليهالسلام)/ قسمت شانزدهم
موضع امام علي (عليهالسلام) در برابر قتل عثمان
ما در اين قسمت به چند بيان از اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در نهجالبلاغه اكتفا ميكنيم، كه بيانگر موضع ايشان در برابر قتل عثمان ميباشد.
1- اگر به كشتن او (عثمان) فرمان داده بودم، قاتل بودم، و اگر از آن باز مىداشتم از ياوران او به شمار مىآمدم. با اين همه، كسى كه او را يارى كرد، نمىتواند بگويد، از كسانى كه دست از ياريش برداشتند بهترم، و كسانى كه دست از ياريش برداشتند نمىتوانند بگويند، ياورانش از ما بهترند. من جريان عثمان را برايتان خلاصه مىكنم، عثمان استبداد و خودكامگى پيشه كرد، و شما بىتابى كرديد و از حد گذرانديد، و خدا در خودكامگى و ستمكارى، و در بىتابى و تندروى، حكمى دارد كه تحقق خواهد يافت.1
-2از بندهي خدا، علي اميرمؤمنان، به مردم كوفه، كه در ميان انصار پايهاي ارزشمند، و در عرب مقامي والا دارند، پس از ستايش پروردگار همانا شما را از كار عثمان چنان آگاهي دهم كه شنيدن آن چونان ديدن باشد، مردم بر عثمان عيب گرفتند، و من تنها كسي از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته، و كمتر به سرزنش او زبان گشودم.
امّا طلحه و زبير، آسانترين كارشان آن بود كه بر او يورش برند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند. عايشه نيز ناگهان بر او خشم گرفت، عدّهاي به تنگ آمده او را كشتند، آنگاه مردم بدون اكراه و اجبار، با من بيعت كردند. آگاه باشيد مدينه مردم را يك پارچه بيرون راند و مردم نيز براي سركوبي آشوب از او فاصله گرفتند.
ديگر حوادث آشوب به جوش آمد و فتنهها بر پايههاي خود ايستاد.
پس به سوي فرمانده خود بشتابيد، و در جهاد با دشمن بر يكديگر پيشي گيريد، به خواست خداي عزيز و بزرگ2.
و نيز در نامههايي در جواب به معاويه فرمودند:
3- ... آنگاه دربارهي ماجراي من و عثمان سخن به ميان آوردي. اينرا بايد خود جواب دهي، كه او فاميل تو است. پس كدام يك از ما بيشتر دشمن او بوديم و مردم را عليه او به جنگ خوانديم و كشانديم، آنكس كه ياريش را به پاي او ريخت ولي او نپذيرفت و اعلام بينيازي كرد، يا آنكه عثمان از او ياري خواست و او امروز و فردا كرد و لشكر مرگ را بر سرش فرود آورد تا كشته شد.
نه چنين است، به خدا سوگند كه «او بازدارندگان مردم از شركت در جهاد را شناسد و نيز گويندگان به برادرانشان را كه آنان را از جبهه فرا ميخواندند و به سوي خود و توطئههاي خويش دعوت ميكردند، كه جز اندكي در جنگ حضور نمييافتند». و من از نكوهش بر بدعتهاي عثمان پوزش نخواهم. پس اگر گناه من ارشاد و هدايت كردن اوست، چه بسيار بيگناهان كه مورد سرزنش قرار گيرند، و به قول شاعر عرب: «گاهي نصيحتگر مورد بدگماني واقع شود». «و من تا بتوانم، جز اصلاح نخواهم و توفيق فقط از خداست، بر او توكّل كنم و به سوي او باز خواهم گشت.»3...
4- اما پرگويي تو دربارهي عثمان و كشتن او، تو عثمان را هنگامي ياري كردي كه
انتظار پيروزي داشتي و آنگاه كه ياري تو به سود او بود او را خوار گذاشتي.4
خلافت اميرالمؤمنين (عليهالسلام)
مردم در حالی با علی (علیهالسلام) به خلافت بیعت کردند که مشکلات فراوانی در جامعه اسلامی رسوخ کرده بود و علی (علیهالسلام) از همان آغازین روز خلافت، برنامههای انقلابی خود را آغاز کردند و عدالت اجتماعی را که برقراری حق در همهي زمینهها بود، بر پا نمودند و از همینجا کینهها نسبت به امام علی (علیهالسلام) زبانه کشید و آتش جنگ و فتنه و سرکشی و طغیان بر ضد حکومتشان شعلهور شد و حوادث تلخ ناکثین، سپس قاسطین و در آخر مارقین پیش آمد.
امام علی (علیهالسلام) در دشوارترین شرایط زمانی به خلافت رسیدند؛ زیرا مردم عصر وی تنها آنانی نبودند که با او بیعت کردند، بلکه بیشتر مردم مکه، کوفه، بصره و دیگر شهرها با سنّتی رشد یافته بودند که فاصلهي زیادی با سنّت رسول خدا داشت و امام علی (علیهالسلام) میخواستند آنان را به سنّتی که خودشان از رسول اکرم آموخته بودند و یاران خاص نبی مکرم اسلام به آن سنّت بودند، برگردانند و این، کاری بود که امام علی (علیهالسلام) در اولین خطبههای بعد از بیعتشان با مردم، بدان پافشاری میکنند و پُر واضح است که مخالفان زیادی، آشکار و نهان، بر طبل دنیاپرستی بکوبند و به عنوان عاملی بازدارنده سیاستهای علی (علیهالسلام) عمل کنند.
بيعت با اميرالمؤمنين (عليهالسلام)
پس از قتل عثمان، صحابیان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و حتی تعدادی که خود در پی منصب خلافت بودند، به همراه مردم به در خانهي علی (علیهالسلام) رفتند و از ايشان تقاضا کردند که خلافت را بپذیرند .امام علی (علیهالسلام) در فضاي كاملاً آزاد
سياسي - اجتماعي و با اقبال عمومي و اشتياق تودههاي مردم مسلمان و
بيعت از روي ميل و اختيار آنان، به حكومت رسيدند.
امام، ورود جمعیت به سوی منزل خود را اینگونه توصیف کردهاند:
«ناگهان دیدم مردم از هر سو به من روی آوردند، زنجیروار به سوی من هجوم آوردند و بر سرم ریختند تا جاییکه حسن و حسین، زیر دست و پا افتادند و دو طرف جامهي من پاره شد».5
اما امام از پذيرش خلافت امتناع ميكنند تا شايد در آینده، حجّتی باشد در برابر سرکشیها و به جمعيت ميفرمايند:
«مرا رها كنيد و به سراغ ديگري رويد، كه جامعه آبستن حوادث مهمّي است، و ما به پيشباز رخدادي هزار رنگ و هزار چهره ميرويم كه نه دلها تاب و توان آنرا دارد و نه انديشهها بر روال خود ماند. ابرهاي سياه فتنه، افق زندگي را پوشانده و راه حق را در پردهي ابهام افكنده. بدانيد اگر من خواستهي شما را اجابت كنم و خلافت را بپذيرم، بدانچه خود آگاهم و درست ميدانم، عمل كنم و به رأي و نظر كسي نياز ندارم و به سرزنش سرزنشگران توجّه نكنم. امّا اگر از من دست برداريد، چون يكي از شمايان باشم و شايد نسبت به آنكه به زمامداري برگزيدهايد از همگان شنواتر و مطيعتر باشم، و در هر صورت اگر من ياور و مددكارتان باشم بهتر از آن است كه اميرتان باشم».6
امام علی (علیهالسلام) تأکید میکنند که حاضر نیستند به سیرهي شیخین عمل کنند؛ بلکه به تبعیت از قرآن و سنّت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و صلاحدید خود عمل خواهند کرد، چرا که اگر سیرهي شیخین را میپذیرفتند، باید مهر تأییدی بر عملکرد آنها میگذاشتند.
با این حال، مردم از ظلم و بیعدالتی به تنگ آمده، خواهان بیعت با آن حضرت بودند. علی (علیهالسلام) میفرمایند:
«و شمايان دستم را به بيعت ميگشوديد و من باز ميداشتم، و شما به اصرار
ميكشيديد و من به انكار برميگرفتم. آنگاه چون شتران تشنه - به هنگام ورود
به تالابها و آبگيرها - به شدت بر من ازدحام كرديد آنسان كه كفشم از پاي
شد و ردا از دوشم افتاد، و ناتوانان زير دست و پا رفتند و خوشحالي مردم از
بيعتم به آنجا رسيد كه كودكان نيز شادمانه شدند و بزرگسالان به لذت آرامش
رسيدند و بيماران صبورانه به آن روي كردند و دختركان با شور و نشاط به بيعت
روي بگشادند».7
پس از پافشاری مردم و اکراه علی (علیهالسلام) در پذیرش خلافت، حاضران گفتند: تو را رها نمیکنیم تا با تو بیعت کنیم. بنابراین، علی (علیهالسلام) فرمودند: «بیعت باید در مسجد صورت گیرد؛ زیرا که بیعت با من نباید پنهانی باشد و بدون رضایت تودهي مردم نیز نمیپذیرم.»
بعد از آن، امام به سوی مسجد رفتند و مردم در آنجا با ايشان بیعت کردند. نوشتهاند اوّلین کسانی که با علی (علیهالسلام) بیعت کردند، ابتدا طلحه و سپس زبیر بودند.
روز اوّل خلافت
روز اوّل خلافت (روز جمعه، هجدهم ذیالحجه سال 35)، امام علی (علیهالسلام) برنامههای خود را برای مردم تشریح کردند و فرمودند:
آنچه ميگويم به عهده ميگيرم، و خود به آن پايبندم. كسي كه عبرتها براي او آشكار شود، و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتنداري او را از سقوط در شبهات نگه ميدارد. آگاه باشيد، تيرهروزيها و آزمايشها، همانند زمان بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بار ديگر به شما روي آورد. سوگند به خدايي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش ميشويد، چون دانهاي كه در غربال ريزند، يا غذايي كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا آنكه پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنانكه سابقهاي در اسلام داشتند، و تاكنون منزوي بودند، بر سر كار ميآيند، و آنها كه به ناحق، پيشي گرفتند، عقب زده خواهند شد.
به خدا سوگند، كلمهاي از حق را نپوشاندم، هيچگاه دروغي نگفتهام، از روز نخست، به اين مقام خلافت و چنين روزي خبر داده شدم8.«...
روز دوم خلافت
علي (علیهالسلام) در روز دوم بیعت، روز شنبه نوزدهم ذیالحجه سال 35 هجری، بر بالای منبر رفتند و خدا را حمد کردند و ستایش نمودند و بر حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)، درود فرستادند. آنگاه نعمتهای خداوند را بر مسلمانان، برشمُردند. سپس از دنیا یاد کردند و مردم را نسبت به آن به بیرغبتی فراخواندند و از آخرت، یاد کردند و مردم را بدان، ترغیب کردند. آنگاه پس از حمد و ستایش خداوند فرمودند:
...آگاه باشید که جایگاه من نسبت به رسول خدا پس از مرگشان، مانند جایگاه من در زمان حیات ايشان است. پس بر آنچه بدان امر میشوید، پایبند باشید و از آنچه نهی میشوید، خودداری ورزید. در هیچ کاری شتاب مکنید، تا آنرا برایتان روشن سازم. به درستی که ما را در آنچه نمیپسندید، دلیل و توجیهی است...
آنگاه، به راست و چپ، رو گرداندند و گفتند:
"اي مردم! هر گاه من، اين گروه (كارگزاران و وابستگان حكومت عثمان) را كه در دنيا فرو رفتهاند و صاحبان آب و ملك و مركبهاي راهوار و غلامان و كنيزان زيبا شدهاند، از اين فرورفتگي - و فرومايگي - باز دارم و به حقوق شرعي خويش آشنا سازم، بر من انتقاد نكنند و نگويند فرزند ابوطالب، ما را از حقوق خود محروم ساخت.
آگاه باشید! هر یک از مهاجران و انصار از صحابیان رسول خدا که به سبب مصاحبتش با پيامبر (صلی الله علیه و آله) برای خویش، به فضیلت و برتری باور دارد، بداند که فضیلت روشن فردا نزد خداست و پاداش و اجر او بر خداوند است، و هرکس دعوت خداوند و رسولش را پاسخ گوید و آیین ما را تصدیق کند و در دین ما داخل گردد و به قبلهي ما روی آورد، از حقوق و حدود اسلام، برخوردار میشود. شما بندگان خداوندید و ثروت، از آن خداست و میان شما به مساوات تقسیم میگردد. هیچکس را بر دیگری برتری نیست و پارسایان را فردا نزد خداوند، نیکوترین پاداش و برترین ثواب است. خداوند، دنیا را پاداش و ثواب پارسایان، قرار نداده است و آنچه نزد خداوند است، برای نیکان، بهتر باشد.
فردا، به خواست خداوند، پگاهان نزد ما آیید که ثروتی که نزد ماست، میان شما تقسیم کنم. هیچکس از مسلمانانِ آزاده، از حضور خودداری نورزد: تازی یا پارسی، ثروتمند یا ناتوان. این بود سخن من. از خداوند، برای خود و شما طلب مغفرت میکنم».9
این، نخستین سخنانی بود که برخی را خوش نیامد و کینه به دل گرفتند و تقسیم برابر ثروتها را نپسندیدند!.
روز سوم
چون فردا شد، علی (علیهالسلام) آمدند و مردم نیز برای گرفتن سهم خود از بیتالمال، حضور یافتند. آنگاه به دیواندار خود، عبیدالله بن ابی رافع فرمودند: »از مهاجران، شروع کن و آنها را فراخوان و به هر یک، سه دینار بپرداز. آنگاه انصار را فراخوان و چنین کن و سپس، تمام حاضران، از سیاه و سرخ و سفید را دعوت کن و سهمشان را عطا نما«.
همچنانکه مردم، پس از پگاه، در مسجد بودند، طلحه و زبیر وارد شدند و در گوشهای به دور از علی (علیهالسلام) نشستند. آنگاه مروان، سعید و ابن زبیر آمدند و نزد آن دو نشستند. سپس گروهی ازقریش به آنان پیوستند. اینان، ساعتی با نجوا سخن گفتند.
پس از آن، ولید بن عقبه برخاست و نزد اميرالمؤمنين علی (علیهالسلام) آمد و گفت: ای ابوالحسن! تو مرا سیهروز کردی و به خون نشاندی. پدر مرا در جنگ بدر، با دشواری کشتی و برادرم را در جریان یومالدار، خوار ساختی. پدر سعید را در جنگ بدر کشتی، با اینکه پهلوان قریش بود. پدر مروان را هنگامی که عثمان او را نزد خود خواند، تباه کردی، با آنکه ما برادران و همتایان تو از فرزندان عبدمناف هستیم. ما امروز به این شرط با تو بیعت میکنیم که از اموالی که از زمان عثمان نزد ماست، صرفنظر کنی و قاتلان عثمان را به قتل رسانی، به درستی که اگر از تو بیمناک شویم تو را رها کرده، به سرزمین شام بپیوندیم.
آنگاه اميرالمؤمنين (علیهالسلام ) فرمودند: «امّا اینکه گفتید شما را به خون نشاندم و سیهروز کردم، حق با شما چنین کرد؛ و امّا اینکه از اموال شما صرفنظر کنم، پس بر من روا نیست که از حقوق خداوند نسبت به شما و دیگران، صرفنظر کنم؛ و امّا کشتن قاتلان عثمان، اگر امروز بر من لازم بود، دیروز این کار را میکردم. امّا شما این حق را بر من دارید که اگر هراسی دارید، شما را امان دهم، و اگر من از شما ترسیدم، شما را همراه خویش سازم».10
ولید نزد یارانش برگشت و با آنان صحبت کرد. آنگاه به قصد اظهار دشمنی و گسترش مخالفت، پراکنده شدند.
موضع امام علی (علیهالسلام) در برابر توطئههاي طلحه و زبير
عمار ياسر به حضرت گزارش داد كه گروهي از قريش، مردم را پنهانى به نقض بيعت دعوت مىكنند. اميرالمؤمنين (علیهالسلام) به مسجد رفتند و براى آنان سخنرانى كرده و تأكيد نمودند كه من به روش پيامبر (صلي الله عليه و آله) عمل مىكنم و سپس از منبر فرود آمدند و دو ركعت نماز خواندند و عمار ياسر را با عبدالرحمان بن حسل قُرَشی به سوى طلحه و زبير فرستادند كه نزد امام بيايند. آن دو آمدند و در کنار امام علی (علیهالسلام) نشستند.
اميرالمؤمنين علی (علیهالسلام) به آنان فرمودند: «شما را به خداوند سوگند، مگر نه این بود که با رغبت برای بیعت، نزد من آمدید و مرا به بیعت فراخواندید، در حالیکه من از آن، اکراه داشتم؟».
گفتند: بلی.
فرمودند: «مگر نه اینکه بدون فشار و جبر، بیعت خود را به من واگذاردید و عهدتان را به من سپردید؟.«
گفتند: بلی.
فرمودند:«پس چه چیزی شما را به این کارها وا داشته است؟.«
گفتند: با تو بیعت کردیم، بدان شرط که کارها را بدون نظر ما به انجام نرسانی و با ما در تمام امور، مشورت کنی و برای این کار بر ما استبداد نورزی. فضیلت و برتری ما بر دیگران، بر تو معلوم است. پس چگونه اموال را تقسیم میکنی و در کارها تصمیم میگیری و آنها را بدون مشورت و آگاهی ما به اجرا میگذاری؟
اميرالمؤمنين علی (علیهالسلام) فرمودند: «کمی ایراد گرفتید و امور بسیاری را وا نهادید. از خداوند، طلب آمرزش کنید، خداوند، بر شما میبخشاید. به من بگویید آیا شما را از حقّ واجبی بازداشتم و بدان وسیله بر شما ستم کردم؟».
گفتند: پناه بر خدا!
فرمودند: «آیا نسبت به حقوق یکی از مسلمانان یا دستوری از دین، اتّفاقی افتاده که من بیخبرم یا در آن ناتوانم؟».
گفتند: پناه بر خدا!
فرمودند: «پس از کدام کار من ناخشنودید که تصمیم به مخالفت با من گرفتید؟».
گفتند:
تو در تقسیم اموال، برخلاف شیوهي عمر بن خطّاب رفتار کردی، سهم ما را مانند
سهم دیگران قراردادی و میان ما و آنان که مانند ما نیستند، مساوات برقرار
کردی؛ در ثروتهایی که خداوند، در سایهي شمشیرهای ما و پیکانهای ما
ارزانی داشت و با اسبها و پیاده، بر آن دست یافتیم و دعوت ما در آن، غالب
شد و آنرا با فشار و جبر، از کسانی که اسلام را جز زور نمیدانستند،
بازگرفتیم.
علی (علیهالسلام) فرمودند: «امّا آنچه دربارهي رایزنی با شما بر زبان راندید، به خداوند سوگند که مرا در زمامداری میلی نبود. شما مرا بدان فراخواندید و بر آن، گماردید. از آن ترسیدم که شما را رد کنم و امّت، اختلاف کنند. پس آن زمان که حکومت بر من روی آورد، در کتاب خدا و سنّت پیامبرش نظر کردم و آنچه مرا بدان راهنمایی کردند، انجام دادم و از آن، پیروی نمودم و مرا حاجتی به رأی شما و دیگران نبود. بلی، اگر واقعهای اتّفاق افتد که بیانش در کتاب خدا و دلیلش در سنّت نباشد و به رایزنی نیاز داشته باشد، با شما مشورت خواهم کرد. و امّا دربارهي تقسیم ثروتها و پیروی نکردن از روش خلفا، به درستی که آن، امری نیست که ابتدا در آن حکم رانده باشیم، بلکه من و شما دیدیم که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) چنین میکردند و کتاب خداوند که باطل، از پیش و پس آنرا در برنمیگیرد و فرستاده شده از سوی دانای ستوده است، بدان گویاست.
و امّا این سخن شما که دستاوردهای شمشیرها و پیکانهایتان را میان شما و دیگران، به طور مساوی قسمت کردم، در گذشته نیز گروهی سبقتِ در اسلام داشتند و آنرا با شمشیرها و پیکانهایشان یاری رساندند، ولی رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آنان را در تقسیم، برتری نداد و به علّت سبقت در ایمان، امتیاز نداد. البته خداوند سبحان، اجر پیشتازان و مجاهدان را در روز قیامت، ادا خواهد کرد.
به خدا سوگند، نسبت به شما و دیگران، جز این چیزی نزد من ندارید. خداوند، دلهای ما و شما را به حق هدایت گرداند و به ما و شما صبر و پایداری الهام کند. سپس فرمودند: «خدای بیامرزد کسی که حقّی را ببیند و آنرا کمک کند و ستمی را ببیند و آنرا طرد سازد و یاور حقیقت، در برابر حق ستیزان باشد».
پينوشتها:
1- نهجالبلاغه: خطبهي 30 (دربارهي قتل عثمان).
2- نهجالبلاغه: نامهی 1 (نامه به كوفيان، آنگاه كه از مدينه به بصره حركت ميكردند).
3- نهجالبلاغه: قسمتي از نامهی 28 (نامهاي به معاويه).
4- نهجالبلاغه: نامهي 37 (نامهاي به معاويه).
5- نهجالبلاغه: خطبهي 3.
6- نهجالبلاغه: خطبهي 91.
7- نهجالبلاغه: خطبهي 220.
8- نهجالبلاغه: خطبهي 16.
9- شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید: ج7، ص37. به نقل از آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ولایت: 375
10-تاريخ يعقوبى: ج 2، ص 154 .
|