تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
داستان تكان دهنده اصمعى
زمخشرى در تفسير كشاف از اصمعى(1) نقل مى كند كه از مسجد بصره بيرون آمدم ناگهان چشمم به يك عرب بيابانى افتاد كه بر مركبش سوار بود، وقتى با من روبرو شد گفت: از كدام قبيله اى؟! گفتم: از بنى اصمع، گفت: از كجا مى آيى؟ گفتم: از آنجا كه سخن خداوند رحمان (قرآن) را مى خوانند، گفت: براى من هم بخوان!
من آياتى از سوره الذّاريات را براى او تلاوت كردم تا به آيه«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ »(2)رسيدم، گفت: كافى است !
برخاست و شترى را كه با خود داشت نحر كرد و گوشت آن را در ميان نيازمندان تقسيم نمود، شمشير و كمانش را نيز شكست و كنار انداخت و رفت، و اين داستان گذشت.
هنگامى كه من (اصمعى) با هارون الرشيد به زيارت خانه خدا رفتم، و مشغول طواف بودم، ناگهان ديدم كسى با صداى آهسته مرا فرا مى خواند، نگاه كردم، ديدم همان مرد عرب است، لاغر شده و رنگ صورتش پريده است ـ پيدا بود كه عشقى آتشين بر او چيره گشته و او را بى قرار ساخته است - وقتى مرا ديد سلام كرد و گفت: بار ديگر همان سوره ذاريات را برايم بخوان! هنگامى كه به همان آيه رسيدم فريادى كشيد و گفت: ما وعده خداى خود را به خوبى يافتيم، سپس گفت: آيا بعد از اين هم آيه اى هست؟ من آيه بعد را خواندم «فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ»:« بار ديگر صيحه اى زد و گفت »:«يا سُبْحانَ اللّهِ مَنْ ذَاالذّى اَغْضَبَ الْجَليلَ حَتّى اَلْجَئُوهُ اِلى الْيَمينِ»: «به راستى عجيب است، چه كسى خداوند جليل را به خشم آورده كه اين گونه سوگند ياد مى كند، آيا سخن او را باور نكردند كه ناچار از قسم شده!» اين جمله را سه بار تكرار كرد و بر زمين افتاد و مرغ روحش به سوى آشيان ملكوت پرواز كرد!(3)
پی نوشتها:
1. نام او عبدالملك بن قريب بود و در ايام هارون الرشيد مى زيست، حافظه عجيب و اطلاعات وسيعى از تاريخ و ادبيات عرب داشت و در سال 216 در بصره وفات كرد (الكنى و الالقاب، جلد 2 صفحه 37)
2. سوره ذاريات، آيه 22.
3. تفسير كشاف جلد 4 صفحه 40.
|