زندگينامه معصومين (عليهماالسلام)/ امام حسن (عليهالسلام)/ قسمت دوم
زندگانى سياسى امام حسن (عليهالسلام) در عهد شيخين
حسنين (عليهماالسلام) و فدك1
نزديك سن هشت سالگي امام حسن (عليهالسلام)، پيامبر (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند. بعد از شهادت ايشان شد آنچه نمىبايد مىشد. ابوبكر به ناحق بر مسند خلافت تكيه زد و على (عليهالسلام) كه خداوند سبحان ايشان را شايسته و لايق خلافت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و امامت امت اسلامى قرار داده بود، خانهنشين شدند. ميراث حضرت زهرا (عليهاالسلام) دختر گرامى پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه از پدر به ارث برده بودند غصب گرديد و تمام مايملك ايشان را كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) خود در زمان حياتشان به تملك دخترشان در آورده بودند و از جمله فدك توسط غاصبان خلافت مصادره شد. بين فاطمه (عليهاالسلام) و ابوبكر مشاجراتى در گرفت. ابوبكر از حضرت خواست كه در اثبات مدعاى خويش شاهد بياورند! حضرتش، اميرالمؤمنين (عليهالسلام)، حسنين (عليهالسلام) و ام ايمن را گواه گرفتند، اما همان طور كه معروف است، ابوبكر شهود فاطمه را رد كرد و حقش را به وى باز نگرداند.
شريف مكه سرود:
ثم قالت: فنحله لى من وا
لدى المصطفى، فلم ينحلاها
فاءقامت بها شهودا، فقالوا
بعلها شاهد لها و ابناها2
سپس فاطمه (عليهاالسلام) فرمودند: پس فدك را كه اعطايى پدرم مصطفى است، به من بازگردانيد،
اما ابوبكر و عمر آن را به حضرت ندادند، گواهانى اقامه كردند؛ پس گفتند: شوهرش گواه اوست و فرزندانش.
بدينگونه حضرت زهرا (عليهاالسلام) كه به حكم آيهي مباركه تطهير و ديگر آيات قرآنى، معصوم بودند و طورى نبود كه چيزى را بيان كنند، مگر اينكه كاملاً با احكام شرع مقدس اسلام سازگار باشد، در برابر چشم و گوش و حتى با رضايت و تائيد سرور اوصيا، اميرمؤمنان (عليهالسلام) و حسنين (عليهماالسلام) را به گواهى گرفتند. از اين مسأله مىتوان چنين نتيجه گرفت كه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) و حضرت زهرا (عليهاالسلام) در حسنين با وجود اينكه عمرشان از هفت سال تجاوز نمىكرد، شايستگى و لياقت اداى شهادت را در چنين مسألهي حساسى مىديدند و اينكه نقش بارز و مهمى را در مسأله چنين خطير و سرنوشتساز به آن دو واگذار كردند، يك اتفاق تصادفى و جداى از ضوابطى كه مواضع اهلبيت (عليهمالسلام) را تنظيم مىكرد نبود، بلكه بر عكس، تداوم و استمرار مواضع رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در قبال حسنين (عليهماالسلام) در زمينه تربيت و آمادهسازى و قرار دادن آن دو در منصب قيادت و رهبرى امت بود.
امام حسن (عليهالسلام) هر روز با مادرشان به بيت الاحزان كه بر سر راه كاروانيان ساخته بودند ميرفتند و روزها را با اندوه سپري ميساختند.
هنوز داغ مصيبت پيامبر تازه بود كه مصيبت شهادت فاطمه (عليهاالسلام) بر قلب امام حسن و پدر و برادر بزرگوارشان وارد آمد.
امام حسن (عليهالسلام) در زمان حكومت اميرالمؤمنين (عليهالسلام)
امام
حسن (عليهالسلام)، به شهادت تاريخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بودند و هرگز ترس و بيم
در وجود ايشان راه نداشت. ايشان در راه پيشرفت اسلام و حمايت از امام زمان خويش و پدر بزرگوارشان از هيچگونه جانبازى دريغ
نمىورزيدند و همواره آمادهي مجاهدت در راه خدا بودند.
در جنگ صفین
امام حسن (عليهالسلام) در جنگ صفین از سوی امیرالمؤمنین (عليهالسلام) سمت فرماندهی میمنه لشگر را بر عهده گرفتند3 وقتی علی (عليهالسلام) رزم ايشان را دیدند برای محافظت از جان ايشان و برادرشان حسین (عليهالسلام)، دستور دادند تا آنان را به عقب برگردانند. امام علی (عليهالسلام) فرمودند: «پسرانم را از جنگ باز دارید که از به خطر افتادن جان آن دو بیم دارم و میترسم نسل رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قطع شود.4 »در جنگ، وقتی معاویه جنگیدن امام حسن را دید، کوشید تا ايشان را با وعدههایی از میدان به در کند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر ـ فرزند کوچک خلیفه دوم را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (عليهالسلام) را با وعده خلافت از میدان به در کند. وقتی عبیدالله، امام مجتبی (علیهالسلام) را مشغول کارزار دید، نزدیک رفت و گفت: «با تو کاری دارم». امام دست از جنگ کشیدند و نزدیک آمدند. عبیدالله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندی فرمودند: گویی میبینمت که امروز یا فردا کشته خواهی شد، ولی شیطان فریبت داده و این کار را برایت زیبا نموده است تا روزی که زنان شام بر جنازهات بگریند. به زودی خدا بر زمینت میزند و جنازهات را با صورت به خاک میکشد. عبید الله به سوی خیمهگاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پی برد و گفت: "او پسر همان پدر است5 و عبيدالله نيز همان روز در جنگ كشته شد".
او در اين جنگ، همواره از پشتيبانى پدر، دست نكشيد و تا پايان همراه و همدل بود، و چون، دو تن را از سوى سپاه (سپاه حضرت على (عليهالسلام) و معاويه)، برگزيدند تا «حكم» شوند، و آنان به ناروا حكم كردند، حضرت علی (عليهالسلام) برای جلوگیری از وقوع فتنه و اختلاف بعد از جریان حکمیت، فرزندش امام حسن (عليهالسلام) را فراخواندند تا با سخنرانی و با بیان دلیل و برهان واقعیت امر را بر مردم آشکار کنند و امام حسن (عليهالسلام) نیز چنین کردند6 و فرمودند: اينان برگزيده شدند تا كتاب خداوند را بر خواهش دل، پيش دارند و مقدم شمارند اما، باژگونه رفتار كردند و چنين كسى، حَكَم ناميده نمىشود، بلكه «محكوم» است.7
حضرت علی (عليهالسلام) در بازگشت از صفین در منطقهای به نام "حاضرین" خطاب به فرزندشان امام حسن (عليهالسلام) وصیت مهمی بیان کردند که شرح مبسوط آن در نامهي سی و یکم نهجالبلاغه آمده است.
امام علي (عليهالسلام) پس از بازگشت از صفين سرپرستي موقوفات و صدقات را به حسن (عليهالسلام) سپردند تا ايشان ضمن نگهداري و رسيدگي به امور آنها عايدات آنها را بين مستمندان تقسيم كنند.8
امام حسن (عليهالسلام) در جنگ جمل
به سال 36 هجرى امام حسن (عليهالسلام) با پدر گراميشان از مدينه به سوى بصره آمدند تا آتش جنگ جمل را كه عايشه و طلحه و زبير بر افروخته بودند، فرو نشانند.
در جريان تجهيز سپاه براي جنگ با شورشيان جمل، حضرت علي (عليهالسلام) چند بار پيكهايي را به كوفه فرستادند و مردم كوفه را به ياري خود فراخواندند. اما ابوموسي اشعري حاكم كوفه سه بار مانع تراشي كرد و مردم را از پيوستن به سپاه آن حضرت بازداشت. امام در نوبت چهارم فرزندشان حسن (عليهالسلام) را به همراهي عمار ياسر همراه با نامهای به كوفه فرستادند و ابوموسي را خلع كرده و به او نوشتند: اگر اين فرمان را نپذيري دستور دادهام تو را از مقاومت به كنار زنند. امام حسن (عليهالسلام) ابتدا به نرمي با او صحبت كردند. چون مدارا و شكيبايي ايشان در آن مرد سركش كارگر نيفتاد در برابر مردم خطبه خواندند و بر سر ابوموسي فرياد زدند:
اي مرد! از كارگزاري ما كناره بگير، و از منبر ما پايين بيا.
سپس مردم را بسيج كرده و براي ياري حضت علي (عليهالسلام) آماده ساختند. چنان كه ده هزار نفر از مردم كوفه، پس از اخراج ابوموسي اشعري در تحت فرمان امام حسن (عليهالسلام)، كوفه را ترك كرده و به حضرت علي (عليهالسلام) پيوستند.9
قبل از شروع جنگ جمل، پسر زبير مردم را با سخنان خود تحريك نمود. حضرت علي (عليهالسلام) به امام حسن (عليهالسلام) فرمودند كه با مردم سخن بگويند. ايشان نيز طي سخناني با رد گفتار پسر زبير و بيان دلاليل محكمي بر سركشي او، مردم كوفه را آمادهي جنگ با شورشيان ساختند.
امیرالمؤمنین (عليهالسلام) ايشان را در جنگ جمل بر میمنه (سمت راست) سپاه گماشتند10
در میانهي جنگ مردمانی که اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، به سختی از
هودج او دفاع میکردند، و هر دسته که کشته میشدند، دستهي دیگر جای آنها
را گرفته و سرسختانه مقاومت میکردند. امام علی (عليهالسلام) که متوجه
شدند تا آن شتر سر پاست، این نادانان و فریبخوردگان از مقاومت خویش دست
برنمیدارند و آشوب و فتنه خاموش نمیشود، در صدد بر آمدند تا هر چه زودتر
آن شتر را از پای درآورند. پس اميرالمؤمنين علی (عليهالسلام) به پسرشان
محمد حنفیه فرمودند این نیزه را بگیر و جمل را پی کن. محمد رفت و از شدت
تیرباران بازگشت. پس از او امام حسن (عليهالسلام) نیزه را گرفتند و شتر
را پی کردند و جنگ را به سود امیرمؤمنان علي (علیهالسلام) پایان دادند.
محمد بن حنفيه با ديدن اين منظره، چهرهاش از خجالت سرخ شد. اميرالمؤمنين
(عليهالسلام) به او دلداري داده و فرمودند: ناراحت نباش، او پسر پيامبر
(صلي الله علي و آله) است و تو پسر علي (عليهالسلام) هستي.11
در جنگ جمل امام علي (عليهالسلام) فرزندشان، محمد بن حنفيه، را به قلب
سپاه دشمن ميفرستادند و حسن و حسين را باز ميداشتند. علت را از محمد بن
حنفيه پرسيدند. گفت: «حسن و حسين دو چشم علي هستند و من دست ايشان. علي با
دست خويش از چشمانش محافظت ميکند.»12
فعاليتهاي فرهنگي
از ديگر وظايفي كه در زمان خلافت امام علي (عليهالسلام) گاه بر عهده امام حسن (عليهالسلام) قرار ميگرفت، قضاوت و امامت جماعت بود. به گفته مسعودي گاه كه براي امام علي (عليهالسلام) عذري پيش ميآمد، وي امامت جماعت را به عهده فرزندش قرار ميداد.13 از قضاوتهاي امام حسن (عليهالسلام) در زمان پدرهم گزارشهايي وجود دارد. امام علي (عليهالسلام) دربرخي موارد وظيفه رسيدگي به شكايتها را به فرزند خود محول ميكرد.14 علاوه بر اين امام حسن (عليهالسلام) براي انجام برخي امور ديگر به تناسب نياز امام علي (عليهالسلام) ماموريت مييافت.15
پاسخ به سوالات علمي
اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) در «رُحبَه» ـ از محلههاي کوفه ـ بود که مردي نزد ايشان آمد و بسيار ابراز ارادت كرد و گفت: «من از ارادتمندان شمايم». حضرت علي (عليهالسلام) فرمودند: «تو از ما نيستي، بلکه براي پادشاه کشور روم پرسشهايي پيش آمده بود که آن را با پيکي به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاويه خواست و اينک نيز آنجاست و چون معاويه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را براي حل آنها نزد ما فرستاده است».
مرد با شگفتي، سخنان امام (عليهالسلام) را تصديق کرد و گفت: «ولي من مخفيانه اينجا آمدهام و هيچکس از آمدن من خبر نداشته است». اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند: «پرسشهايت را با يکي از اين دو فرزندم در ميان بگذار». مرد گفت: «از فرزندت حسن ميپرسم». امام مجتبي (عليهالسلام) زودتر فرمودند: «آمدهاي اين پرسش را بپرسي: فرق حق و باطل چقدر است؟ ميان آسمان و زمين چه فاصلهاي است؟ مسافت ميان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چيست؟ ارواح مشرکان در کجا جمع است؟ و...». امام حسن (عليهالسلام) به شايستگي به پرسشهاي او پاسخ دادند.
سپس دربارهي اين پرسش مرد شامي که کدام ۱۰ چيز است که بر يکديگر غلبه دارد، فرمودند: «سنگ را خدا محکم آفريد، ولي آهن از آن محکمتر است و آن را قطعه قطعه ميکند. مقاومتر از آهن، آتش است که آهن را ذوب ميکند. قويتر از آتش، آب است که آن را خاموش ميسازد و چيرهتر از آب، ابر است که آب را به صورت باران جابهجا ميکند. قويتر از ابر، باد است که آن را انتقال ميدهد و پيروزتر از باد، فرشتگانند که به آن دستور جابهجايي ميدهند. نيرومندتر از فرشتگان «عزرائيل» است که آنها را ميميراند و نيرومندتر از عزرائيل، مرگ است که او را نيز ميميراند و از همه اينها قويتر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است که مرگ را نيز ميميراند و خود همواره ميماند.» مرد شامي که پاسخ تمامي پرسشهاي خود را گرفته بود، گفت: «شهادت ميدهم که تو فرزند رسول خدايي و به حق علي بن ابي طالب (عليهالسلام) از معاويه سزاوارتر بر خلافت و رهبري است».16
خواندن دعای باران
گروهی نزد امیرمؤمنان (عليهالسلام) آمدند و از كمبود باران شکایت کردند. آن حضرت فرزند خود امام حسن (عليهالسلام) را فراخواند و به وی فرمودند: خدا را برای طلب باران بخوان. امام حسن (عليهالسلام) به دنبال فرمان پدر دست به دعا برداشتند و فرمودند:
«اللهم هیّج لنا السحاب بفتح الأبواب بماء عباب؛ خدایا! ابرها را به حرکت درآور و با بازکردن درهای آسمان، باران فراوانی بر ما بفرست».
سپس امام (عليهالسلام) دعای باران را قرائت فرمودند. بعد امام حسین (عليهالسلام) این دعا را خواندند. هنوز دعا تمام نشده بود که باران شروع به باریدن کرد.17
کمک و بخشش
1- حضرت امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: مردی به عثمان بن عفان در حالی که در مسجد نشسته بود گذشت، از او درخواست کمک کرد. به دستور عثمان، پنج درهم به او پرداختند، مرد به عثمان گفت مرا به جایی که دردم را دوا کنند راهنمایی کن. عثمان گفت: نزد آن جوانمردان که آنان را میبینی برو و با دستش اشاره به ناحیهای از مسجد کرد که حضرت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) و عبدالله بن جعفر در آن قرار داشتند. آن مرد به سوی آنان رفت، سلام کرد و از آنان درخواست کمک نمود. امام حسن (علیهالسلام) به او فرمودند: سؤال از دیگران جز در سه مورد جایز نیست: یا برای دیهای که دلسوختگی دارد، یا وامی که دلشکستگی آرد، یا فقری که غیرقابل تحمل است؛ تو دچار کدام یک از این سه موردی؟
گفت: دچار یکی از آنها هستم. امام مجتبی (علیهالسلام) فرمان داد پنجاه دینار به او بپردازند و حضرت امام حسین (علیهالسلام) دستور به چهل و نه دینار داد و عبدالله بن جعفر فرمان به چهل و هشت دینار.
آن مرد پس از دریافت دینارها برگشت و بر عثمان گذر کرد. عثمان گفت: چه کردی؟ مرد گفت: بر تو گذشتم، جهت کمک به من به پنج دینار فرمان دادی و چیزی هم از من نپرسیدی. ولی آن بزرگواری که گیسوی پرپشت دارد چیزهایی را از من پرسید و پنحاه دینار به من عطا کرد و دومی آنان چهل و نه دینار و سومی چهل و هشت دینار؛ عثمان گفت: چه کسی برای دوای درد تو مانند این جوانمردان است؟ اینان دانش و آگاهی را به خود اختصاص دادهاند و خیر و حکمت را در خود جمع کردهاند.18
2- انس بن مالك گويد: «يكي از كنيزان امام حسن (عليهالسلام) شاخهي گلي را به آن حضرت اهدا كرد. امام (عليهالسلام) آن گل را گرفتند و به او فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم.
من به حضرت گفتم: «اي پسر رسول خدا! آيا به راستي به خاطر اهداي يك شاخه گل ناچيز، او را آزاد كرديد؟» امام (عليهالسلام) فرمودند: كَمالُ الْجُودِ بَذْلُ الْمَوْجودِ: نهايت بخشش آن است كه تمام موجودی (دارایی و هستی) خود را ببخشي. و آن كنيز از مال دنيا جز آن شاخهي گل را نداشت.
خداوند در قرآن فرمودهاند:
«وَ إذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّهٍ فَحَيّوا بِأحْسَنِ مِنْها اَوْ رُدُّها.»19 هر گاه كسي به شما تحييت گويد او را همانگونه و بلكه بهتر پاسخ دهيد.
پاسخ بهترِ بخشش او، همان آزاد كردنش بود.
پينوشتها:
1- زندگاني سياسي امام حسن مجتبي (عليهالسلام): سيد جعفر مرتضى عاملى.
2- المسترشد فى امامة على بن ابى طالب (عليهالسلام): ص 105 و 108؛ مروجالذهب: ج 3، ص 237؛ الصواعقالمحرقة: ص 35؛ تاريخ
يعقوبى: ج 2، ص 69، سيره ائمه اثنى عشر: ج 1، ص 129 و 130، نقل از: الصواعقالمحرقه
و شرحالمواقف؛ دلائلالصدق: ج 4، ص 38، نقل از: المواقف: قزوينى، فدك، ص 16 و
17؛ مكاتيبالرسول: ج 2، ص 579، نقل از: منابع پيشين و نيز از جامع احاديثالشيعه: ج 8، ص 606؛ التهذيب؛ بحارالانوار: ج 8، ص 108، (نقل از: كشكول علامه).
ما در اينجا تنها منابعى را ذكر مىكنيم كه حسنين را در اين مسأله آوردهاند و
الا منابع اصل نزاع بين حضرت زهرا (عليهاالسلام) و بين ابوبكر هيأت حاكمه آن قدر زياد است
كه فعلاً مجال ذكر آنها نيست.
3- ابن اعثم، الفتوح: ص 535.
-4قرشی، حیاة الحسن: ص 219.
5- قرشی، حیاة الحسن: ص 218.
-6قرشی، حیاة الحسن: ص 245.
-7 حياة الامام الحسن بن على: ج 1، ص 479.
8- تاريخ مدينه المنورة: ج1، ص 225.
9- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه: جعفریان، ص 124.
10- مفید، الجمل: ص 348 .
11- بحارالانوار: ج 43، ص 345، ح 17.
12- شرح نهجالبلاغة: ابن أبيالحديد، ج 1، ص 244، چ 1378 - 1959 م، دار إحياء الكتب العربية، عيسى البابي الحلبي و شركاه.
13- طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهلاللجاج: مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، 1403 ق.
14- طوسى، محمد بن حسن، الأمالي: قم، انتشارات دارالثقافة، 1414 ق.
15- عاملي، جعفر مرتضي، الحياة السياسيه للامام الحسن (عليهالسلام)، موسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، قم.
16- مرد شامی نزد معاویه بازگشت و معاویه نیز پاسخها را از قول خود برای
پادشاه روم فرستاد، ولی او فهمید كه پاسخها را معاویه نداده است و به او نوشت:
سوگند به عیسی كه این پاسخها برخاسته از پیامبران و خاندان آنهاست و به تو
ربطی ندارد. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار: ج 43، ص 325.
17- موسوعة کلمات الإمام الحسن (عليهالسلام)، پژوهشکده باقر العلوم (عليهالسلام)، ص 360/ قربالاسناد: ص 73/ بحارالانوار: ج 88، ص 320، ح 9/ مستدرکالوسائل: ج 6، ص 195.
18- الخصال: ج1، س 135، حدیث 149/ بحار الانوار: ج 43، ص 332، باب 16، حدیث 4.
19- نساء/ 86.
|