موسى (عليهالسلام) در خانهي فرعون
امواج خروشان رود نيل، صندوق حامل موسى را با خود برد. مادر موسى نيز به خاطر وحى الهى و وعدهاى كه خداى تعالى به وى داده بود كه فرزندش را به او باز خواهد گردانيد، با دلى آرام به خانه برگشت و چنانكه ابن اثير در كامل گويد: سه روز بيشتر طول نكشيد كه ديدگان مادر به ديدار فرزندش روشن شد.
قرآن كريم در سورهي قصص فرموده: خاندان فرعون او را (از آب) گرفتند تا دشمن و مايهي اندوهشان شود. به راستى كه فرعون و هامان و سپاهيانشان خطاكار بودند.6
در روايتى كه صدوق از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده، آن حضرت تفصيل داستان را اينگونه بيان فرمودند كه همسر فرعون كه زنى صالح و از قبيلهي بنىاسرائيل بود7 در آن روزها كه مصادف با فصل بهار بود، از فرعون خواسته بود تا جايى براى وى در كنار رود نيل درست كند تا از هواى بهارى دريا بهرهمند گردد. فرعون نيز طبق درخواست او، دستور داد قبّهاى براى او و همسرش در كنار رود نيل بزنند. روزى چنانكه رود نيل را نگاه مىكرد، ناگاه چشمش به صندوقى افتاد كه آب آنرا به جلو مىبرد، به كنيزكان و نزديكانش گفت: آنچه را بر روى آب مىبينم شما نمىبينيد؟ گفتند: چرا اى بانوى محترم! ما هم چيزى بر روى آب مىبينيم، به دنبال اين سخن پيش آمده و صندوق را از آب گرفتند و وقتى در صندوق را گشودند، نوزادى زيباروى در آن ديدند. به محض ديدن او، علاقهي آن نوزاد در دل همسر فرعون جاىگير شد و او را در دامن خود گرفته و گفت: اين پسر من است.8
طبرى و ابناثير گفتهاند كه رود نيل صندوق حامل موسى را همچنان آورد تا نزديكى خانههاى فرعون و ميان درختهاى آنجا انداخت. كنيزكان آسيه، همسر فرعون، كه براى شست و شو 9 و شنا رفته بودند، صندوق مزبور را ديده و آنرا برداشتند و نزد آسيه آوردند. آنها خيال مىكردند كه در آن مال يا اندوختهاى باشد. وقتى آنرا باز كردند و چشم آسيه به آن نوزاد افتاد، محبت او در دلش جاىگير شد و او را نزد فرعون آورده و از وى خواست تا او را نكشند و به فرزندى برگيرند.10
اين دو مورّخ در دنبالهي داستان گفتهاند: به همين سبب اين نوزاد را موسى نام نهادند، زيرا مو در لغت عبرى به معناى آب و سا به معناى درخت است، پس چون او را از ميان آب درخت گرفته بودند، موسى نام نهادند. شيخ صدوق نيز در كتاب عللالشرائع همين معنا را از مقاتل بن سليمان روايت كرده است.11
در اثباتالوصيه گويد: هنگامى كه مادر موسى براى دايگى و شير دادن او به قصر فرعون آمد و فرزند را در آغوش گرفت، بىاختيار گفت: مادرت به قربانت اى موسى! فرعون كه اين سخن را شنيد، به سختى خشمگين شد و پى برد كه آن زن مادر اوست، اما خداوند زبان مادرش را گويا كرد و گفت: چون من شنيدم كه شما او را از آب گرفتهايد، به اين نام خطابش كردم. فرعون كه اين سخن را شنيد خشمش آرام شد و گفت: آرى ما نيز او را موسى مىناميم. از اين روايت بر مىآيد كه اين نام را قبلاً روى او گذارده بودند و اين قول به درستى نزديكتر است، والله اءعلم.12
خداوند موسي (عليهالسلام) را به مادر باز مىگرداند
مادر موسى پس از اينكه كودك خردسال خود را به دريا افكند، به خانه بازگشت، اما لحظهاى از ياد فرزند دلبند خود بيرون نرفت.
اما وقتى به ياد وعدهي جانبخش خداى جهان مىافتاد و مژدهي بازگرداندن او را كه از پروردگار مهربان دريافت كرده بود، به ياد مىآورد، دلش آرام مىگشت و خاطر خود را به انتظار ساعت ديدار فرزند آسوده مىساخت.
تنها كارى كه كرد اين بود كه به دخترش مريم 13 گفت: به جستوجوى برادرت برو و بنگر تا بر سر او چه آمده است.14
مريم به تحقيق و جستوجو پرداخت و اطلاع يافت كودك را خاندان فرعون از آب گرفته و اكنون در خانهي آنها است. پس از تحقيق بيشتر مطلع شد كه خداوند محبت او را در دل همسر فرعون انداخته و اكنون به دنبال دايهاى هستند كه او را شير دهد و هر زن شيردهى را نزد او آوردهاند، پستانش را قبول نكرده و همسر فرعون مشتاقانه در صدد پيدا كردن زن شيردهى است كه كودك شير او را بخورد.
خداى تعالى اين موضوع را نيز ضمن نعمتهايى كه به موسى عنايت فرمود، در قرآن كريم يادآور شده و مىفرمايد: زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرديم.15 خواهرش گفت: آيا شما را به خانوادهاى راهنمايى كنم كه او را براى شما سرپرستى كنند و خيرخواه او باشند.16
بارى آسيه براى تربيت اين نوزاد كه بسيار مورد علاقهاش قرار گرفته بود به دنبال زنان شيرده فرستاد، ولى هر دايهاى كه مىآورند، موسى شيرش را نمىخورد. آسيه سخت ناراحت شد و در اندوه شديدى فرو رفت. فرعون نيز از اندوه همسرش رنج مىبرد و افراد زيادى را براى يافتن دايه به اين طرف و آن طرف فرستاده بود و با اينكه زنان شيرده كه فرزندانشان به دست ماءموران فرعون به قتل رسيده بود بسيار بودند، اما هر دايهاى را به دربار مىآوردند و كودك را به او مىسپردند، شيرش را نمىخورد.
در اينجا مطابق روايتى كه صدوق از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده خواهر موسى به خانهي فرعون رفت و گفت: شنيدهام كه شما براى تربيت كودك خود در جستوجوى دايهاى هستيد. من زن پاكى را سراغ دارم كه مىتواند از فرزند شما سرپرستى كند.
ماءموران، همسر فرعون را از سخن آن دختر مطلع كردند. او دستور داد دخترك را به داخل كاخ ببرند. از وى پرسيدند: اى دختر! از چه خاندانى هستى؟
پاسخ داد: از بنىاسرائيل.
همسر فرعون گفت: دخترك برو كه ما را به تو نيازى نيست.
زنانى كه حضور داشتند به او گفتند: اجازه بده تا او را بياورند و ببين آيا كودك پستان او را قبول مىكند يا نه؟
زن فرعون گفت: شما خيال مىكنيد اگر اين كودك پستان اين زن را قبول كند، فرعون نيز به اين امر تن مىدهد كه زنى از بنىاسرائيل كودكى از همانها را در خانهي او شير دهد و بزرگ كند؟ هرگز فرعون به چنين امرى راضى نخواهد شد.
زنان اصرار كردند تا همسر فرعون به دختر گفت: برو و آن زن را نزد ما بياور. دختر نزد مادر آمد و او را به دربار فرعون برد. هنگامى كه موسى را به او سپردند و پستان در دهان وى گذارد، كودك با اشتياق تمام شروع به شير خوردن كرد. همسر فرعون كه جريان را مشاهده كرد، برخاسته و نزد فرعون رفت به او گفت: دايهاى براى فرزندم پيدا كردم كه پستانش را به دهان گرفته و شير مىخورد.
فرعون پرسيد: اين دايه از چه خانوادهاى است؟
گفت: از بنىاسرائيل.
فرعون گفت: اين هرگز نمىشود كه كودك از بنىاسرائيل و دايه نيز از همانها باشد.
همسرش با اصرار او را راضى كرد كه با اين امر موافقت كند. از آن جمله به او گفت: از اين كودك چه بيم دارى؟ او فرزند توست كه در كنار تو تربيت شده و در فرمان توست.
فرعون قبول كرد و به اين ترتيب خداى مهربان كودك را به مادر خود بازگرداند و مادر با كمال آسودگى خاطر به شير دادن و به تربيت فرزند خود همّت گماشت.17
خداى تعالى در پايان اين قسمت از دوران كودكى موسى مىفرمايد: و ما او را به مادرش بازگردانديم تا ديدهاش روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعدهي خدا حق است، ولى بيشتر مردم (اين حقيقت را) نمىدانند.18
مادر موسى فرزند را به خانهي خود مىبرد
تاريخنگاران گفتهاند: هنگامى كه همسر فرعون ديد كودك پستان آن زن را قبول كرد و فرعون را نيز براى نگهدارى و دايگى آن زن اسرائيلى كه در حقيقت مادر موسى بود راضى كرد و براى او حقوق ماهيانه مقرر داشت، از وى خواست تا در قصر فرعون و نزد آنها بماند و آن كودك را شير داده و سرپرستى كند، ولى مادر موسى كه با ديدن فرزند به وعدهي خدا دلگرم شده بود، از ماندن در قصر فرعون امتناع ورزيد و به ايشان گفت: من داراى خانه و فرزند هستم و نمىتوانم به خاطر تربيت اين كودك، از خانه و فرزندان خود دست بردارم و از آنها صرفنظر كنم. اگر مايل باشيد من مىتوانم اين كودك را به خانهي خود ببرم و در آنجا به او شير داده و تربيتش را به عهده بگيرم. همسر فرعون با اين امر موافقت كرد. بدين ترتيب مادر موسى فرزند دلبند خود را به خانه آورده و با خاطرى آسوده و خيالى راحت به تربيت او همت گماشت.19
چنانكه پيش از اين اشاره شد، از روزى كه فرزند را در صندوق گذاشته و به درياى نيل افكند تا آن ساعتى كه ديدهاش به ديدار فرزند روشن شد و او را در خانهي فرعون به آغوش كشيد، سه روز بيشتر طول نكشيد.
روزها و ماهها مىگذشت و موسى در دامان پر مهر مادر پرورش مىيافت و به زندگى خانوادهي خود روشنى مىبخشيد تا هنگامى كه دوران شيرخوارگى او به پايان رسيد و او را به خانهي فرعون باز گردانيد. البته طبيعى است كه در طول اين مدت نيز كه در تاريخ ذكرى از مقدار آن نشده به تقاضاى همسر فرعون گاهگاهى موسى را به خانهي فرعون مىبردند و ديدارى از وى تازه مىكردند.