:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

سه شنبه 23 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : مردم دشمن آنند كه نمي دانند .
 
 
 
تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی


حديث ثقلين

اين بخش از گسترده ترين بخش هاى سنّت و روايات پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است، و در اين زمينه روايات فراوانى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در معروف ترين و مهم ترين منابع اسلامى آمده است كه سزاوار است با دقت و بى طرفى كامل مورد توجه قرار گيرد، تا پرده هايى كه ساليان دراز بر اين مسأله فرو افتاده است در پرتو نور علم و اخلاص و بحث منصفانه برگرفته شود، و دور از تعصب ها چهره واقعى اين مسأله علمى روشن گردد، و وظيفه الهى ما در برابر اين امر مهم اسلامى آشكار شود.
در اينجا تنها به بخشى از احاديث معروف، كه مسأله امامت و ولايت را به طور عام مطرح مى سازد، با شرح كوتاهى از محتوا و مفهوم آن اكتفا مى كنيم، و از همه خوانندگان، مخلصانه مى خواهيم مرور مجددى بر اين احاديث و مدارك و منابع و محتواى آن داشته باشند; و نتيجه گيرى و استنباط نهايى را به خود آنها واگذار مى نماييم.
ما معتقديم بى تفاوت ماندن در برابر اين همه احاديث گويا و به سادگى از كنار آنها گذشتن يا چشم به روى حقايق بستن، چيزى از مسؤليت ما نمى كاهد; بلكه آن را افزايش مى دهد.

حديث ثقلين

اين حديث را از آن جهت حديث ثقلين ناميده اند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در آن فرمود: ( اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَينِ ... )(1)
اين حديث به طور بسيار گسترده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در كتاب هاى معروف شيعه و اهل سنّت (و در منابع معروف دست اول) نقل شده است، به طورى كه ترديدى در صدور اين حديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله)باقى نمى ماند، و از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين حديث را تنها يك بار بيان نفرموده، كه حديث يكى و راويان بسيار باشند; بلكه در مناسبت هاى مختلف بيان فرموده و روايات كاملا متعدّد است.
در اينجا به قسمتى از راويان حديث و كتب معروف اسلامى كه اين حديث در آن ها آمده است اشاره مى شود.
1ـ در صحيح مسلم كه از معروف ترين منابع دست اول اهل سنت مى باشد تا آنجا كه يكى از مهم ترينِ صحاح ششگانه محسوب مى شود، از زيد بن ارقم نقل مى كند كه گفت: « قامَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَوْماً فينا خَطيباً بِماء يُدعى خُمّاً، بَيْنَ مَكَةَ وَالْمَدينَةِ فَحَمَدَاللهَ وَ اَثْنى عَلَيْهِ، وَ وَعَظَ وَ ذَكَرَ، ثُمَ قالَ: 'اَمّا بَعْدُ اَلا اَيُّها النّاسُ فَاِنَّما اَنَا بَشَرٌ، يُوشَكُ اَنْ يَاْتِىَ رَسُولُ رَبّى فَاُجيبُ، وَاِنّى تارِكٌ فيكُمْ ثِقْلَيْنِ: اَوَّلُهُما كِتابُ اللهِ، فيهِ الهُدى وَ النُّور، فُخُذُوا بِكِتابِ اللهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِه، فَحَثَّ عَلى كِتابِ اللهِ وَ رَغَّبَ فيهِ، ثُمَ قالَ 'وَاَهْلِبَيْتى، اُذَكِّرُكُمُ اللهَ فى اَهْلِبَيْتى، اُذَكِرُّكُمُ اللهَ فى اَهْلِبَيْتى، اُذَكِرُّكُمُ فى اَهْلِبَيْتى ...';» (2)
«رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، در ميان ما برخاست و خطبه خواند در محلى كه آبى بود كه خُم (غدير خم) ناميده مى شد و در ميان مكّه و مدينه قرار داشت(3) پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه كرد و پند و اندرز داد; سپس فرمود: 'اما بعد اى مردم من بشرى هستم و نزديك است فرستاده پروردگارم بيايد و دعوت او را اجابت كنم و من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار مى گذارم نخست كتاب خدا; كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن تمسّك جوئيد'. پيامبر(صلى الله عليه وآله)تشويق و ترغيب فراوانى درباره قرآن كرد ـ سپس فرمود: و اهل بيتم را به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را در باره اهل بيتم فراموش نكنيد، به شما توصيه مى كنم كه خدا را درباره اهلبيتم فراموش نكنيد' (اشاره به اينكه مسئوليت الهى خود را در مورد اهلبيت(عليهم السلام)فراموش نكنيد)».
قرار دادن اهل بيت(عليهم السلام) در كنار قرآن به عنوان دو چيز گرانمايه، و سه بار تأكيد براى يادآورى مسئوليت الهى مسلمانان در قبال آنان، نشان مى دهد كه اين امر با سرنوشت مسلمين و هدايت آن ها و حفظ اصول اسلام پيوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در كنار هم قرار نمى گرفت.
2ـ در همان كتاب از همان راوى روايت ديگرى با كمى تفاوت نقل مى كند. (4)
جالب اينكه در ذيل اين حديث هنگامى كه از زيد بن ارقم سؤال مى شود كه آيا منظور از اهل بيت(عليهم السلام) او همسران او هستند؟ مى گويد: «نه، منظور از اهل بيت،(عليهم السلام)اهل و بستگان نسبى او هستند كه صدقه بر آنها حرام شده است».
3ـ در كتاب معروف سنن ترمذى كه به صحيح ترمذى نيز معروف است، در بحث مناقب اهل بيت(عليهم السلام) از قول جابر بن عبدالله مى خوانيم كه مى گويد: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را هنگام حج، روز عرفه ديدم كه بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه مى خواند، شنيدم كه مى فرمود: « يا اَيُّهَا النّاس اِنّى قَدْ تَرَكْت فيكُمْ ما اِنْ اَخَذْتُمْ بِه لَنْ تَضِلُّوا، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى، اَهْلَبَيْتى»:
«اى مردم من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر آنها را بگيريد (و دست به دامن آنان زنيد) هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيت». (5)
سپس ترمذى مى افزايد: همين معنى را ابوذر، و ابو سعيد (خدرى)، و زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل كرده اند.
4ـ در همين كتاب، كمى بعد از آن از ابو سعيد و زيد بن ارقم نقل مى كند كه هر دو گفتند « قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اِنّى تارِكٌ فيكُمْ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِه لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى اَحَدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَرِ، كِتابُ اللهِ حَبْل مَمْدُود مِنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرتى اَهْلُبَيْتى، وَلَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفونى فيهما»: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: من در ميان شما چيزى به يادگار مى گذارم كه اگر به آن تسّمك جوييد بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يكى از آن دو بزرگتر از ديگرى است. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به سوى زمين، و (ديگر) عترتم، اهل بيتم، و اينها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند، پس ببينيد بعد از من چگونه درباره آنها رفتار خواهيد كرد»! (6)
5ـ در سنن دارمى كه آن نيز از كتب بسيار معروف است; شبيه روايت زيد بن ارقم از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است و با تصريح به نام ثقلين و تصريح به نام كتاب الله و اهل بيت، مطلب را به پايان مى برد. (7)
فراموش نكنيد كه دارمى بنا به تصريح بعضى از آگاهان، استاد مسلم و ابو داوود و ترمذى مى باشد، و كتاب سنن دارمى يكى از شش كتاب معتبر معروف نزد اهل سنت است (هر چند بعضى به جاى آن سنن ابن ماجه را ذكر كرده اند).
6ـ در مسند احمد كه از ائمه چهارگانه معروف اهل سنت است، در حديثى از زيد بن ثابت مى خوانيم كه مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: « اِنّى تارِكٌ فيكُمْ خَليفَتَيْنِ: كِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدودٌ ما بَيْنَ السَّماءِ وَالارْضِ اَوْ مابَيْنَ السَّماءِ اِلَى الاَرْضِ، وَ عِتْرَتى اَهْلُبَيْتى وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الحَوْضَ»: «من دو خليفه (جانشين) در ميان شما از خود به يادگار مى گذارم. كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده ميان آسمان و زمين و عترتم، اهل بيتم. اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند». (8)
توجه داشته باشيد كه در بعضى از اين روايات، تعبير ثقلين آمده (مانند روايت صحيح مسلم) و در بعضى خليفتين (مانند روايت اخير كه از سنن احمد نقل شد) و در بعضى ديگر هيچ يك از اين دو نيست، اما مفهوم و محتواى اين دو وجود دارد، و در واقع همه به يك چيز باز مى گردد.
7ـ احمد بن شعيب نسائى كه او نيز از بزرگان اهل سنّت محسوب مى شود، و كتاب سنن او نيز يكى از صحاح سته (كتب ششگانه معروف) است. در كتاب خصائص از زيد بن ارقم نقل مى كند كه مى گويد: «هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حجة الوداع باز مى گشت و به غدير خم وارد شد دستور داد سايبان هايى درست كنند و زير آنها را پاك و پاكيزه نمايند»، سپس فرمود: « كَأَنّى دُعيتُ فَاجَبْتُ وَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ اَحَدُهُما اَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ، كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتى فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونى فيهما، فَاِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حتى يَرِدا علىَّ الحَوْضَ، ثُمَ قالَ اِنَّ اللهَ مَوْلاىَ وَاَنَا مَوْلى كُلِ مُؤمِن، ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَلىٍّ عَلَيْه السَّلامُ، فَقالَ مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا وَليُّهُ، اَللهُمَ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ»:
«گويى من (از سوى خدا) دعوت شده ام و اجابت كرده ام ـ و به زودى از ميان شما ميروم ـ و من دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم يكى از ديگرى بزرگ تر است، كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم. پس بنگيريد چگونه بعد از من با آنها رفتار خواهيد كرد; چرا كه آنها از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. سپس فرمود: 'خداوند مولا (و سرپرست) من است; و من ولى هر مؤمنى هستم; سپس دست على(عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس من ولى اويم، على ولىّ او است. خداوندا! دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس كه با او دشمنى كند'».
در پايان حديث آمده است كه راوى دوم حديث، ابوطفيل مى گويد به زيد بن ارقم گفتم: «تو خود اين سخن را از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدى؟»
گفت: «هر كسى در زير آن سايبان ها بود اين صحنه را با دو چشم خود مشاهده كرد و با دو گوش خود اين سخنان را شنيد»!(9)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در ملأ عام و در حضور گروه كثيرى، در غدير خم بيان فرموده و همه با گوش خود شنيده اند.
8ـ حاكم نيشابورى از علماى قرن چهارم هجرى در كتاب مستدرك الصحيحَين كه از منابع معروف اهل سنّت و متضمن احاديثى است كه در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيامده در حالى كه از نظر وزن و ارزش در حدّ آنها است اين حديث را از ابن واصله نقل مى كند كه او مى گويد من از زيد بن ارقم شنيدم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در ميان مكه و مدينه به درختانى رسيد كه پنج سايبان در آنجا بود. در آنجا پياده شد و مردم زير درختان را جارو كردند، سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نماز عصر، خطبه خواند و حمد و ثناى خدا بجا آورد و موعظه فراوان كرد (سپس فرمود) « اَيُّهَا النّاس اِنّى تارِكٌ فيكُمْ اَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا اِنِ اتَّبَعْتُموهُما: وَ هُما كِتابُ اللهِ وَ اَهْلُبَيْتى عِتْرَتى»: «اى مردم من در ميان شما دو چيز وا مى گذارم كه اگر از آن دو پيروى كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و اهلبيتم عترتم را».(10)
سپس حاكم مى افزايد: اين حديث، مطابق شرط بخارى و مسلم صحيح است. (11)
9ـ ابن حجر هيثمى مفتى حجاز كه از مخالفين سرسخت شيعه بوده است در كتاب الصواعق المحرّقه مى گويد: « فى رِوايَة صَحيحَة كَأَنّى قَدْ دُعيتُ فَاَجَبْتُ، إِنّى قَدْ ترَكْتُ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ اَحَدُهُما آكَدُ مِنَ الآخَرِ; كِتابَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ عِتْرَتى فَاَنْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونى فيهِما فَاَنَّهُما لَنْ يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلىَّ الْحَوْضَ»:
«گوئى من دعوت شده ام و دعوت الهى را پذيرفته ام، و من دو چيز گرانمايه در ميان شما به جا مى گذارم كتاب خداوند بزرگ و عترتم را. پس بنگريد چگونه بعد از من حق آن ها را بجا مى آوريد; اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند».
سپس مى افزايد: در روايت ديگرى اين اضافه نيز وارد شده است: « سَئَلْتُ رَبّى ذلِكَ لَهُما، فَلا تَتَقَدَّمُوهما فَتَهْلِكُوا، ولا تَقْصُروُا عَنْهُما فَتَهْلِكُوا، وَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَّهُمْ اَعْلَمُ مِنْكُمْ!»: «من اين مقام را براى آنها از پروردگارم تقاضا كردم. پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد; و از آنها نيز عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد! چيزى به آنها تعليم ندهيد; چرا كه آن ها از شما داناتراند»!
بعد اضافه مى كند كه اين حديث طرق و راويان بسيارى دارد كه از بيست و چند راوى تشكيل مى شود، و نيازى به شرح و بسط آن نيست. (12)
اين اعتراف صريح به گسترش دامنه اين حديث (تا سر حد تواتر) از كسى كه شديدترين حملات را در مسأله امامت به شيعه داشته است بسيار قابل توجه است.
10ـ ابن اثير (محمد بن محمد بن عبدالكريم) صاحب كتاب هاى معروفى از جمله كتاب اسد الغابه فى معرفة الصحابة در حالات عبدالله بن حنطب نقل مى كند كه مى گويد: « خَطَبَنا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله)بِالْجُحفَةِ فَقالَ اَلَسْتُ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالُوا بَلى يا رَسُولَ اللهِ! قالَ اِنّى سائِلُكُمْ عَنْ اِثْنَتَيْنِ، عَنِ القُرآنِ وَ عَنْ عِتْرَتى»: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در سرزمين جحفه (منزل گاهى ميان مكه و مدينه) براى ما خطبه اى خواند و فرمود:' آيا من اولى به شما از خودتان نيستم؟' عرض كرده اند:'آرى اى رسول خدا!' فرمود:'من از شما (در قيامت) از دو چيز سؤال خواهم كرد، از قرآن و عترتم'»! (13)
11ـ جلال الدّين عبدالرّحمن سيوطى كه او نيز از علماى معروف و صاحب تأليفات فراوانى است (14) در كتاب احياء الميّت همان چيزى كه ابن اثير در اسد الغابه آورده را درج كرده است. (15)
12ـ بيهقى (ابوبكر احمد بن الحسين) كه زمخشرى درباره او مى گويد: «شافعى امام مذهب شافعيه، بر گردن تمام شافعى ها منت دارد، ولى بيهقى به خاطر نوشته هايش هم بر خود شافعى، و هم بر تمام شافعى مذهب ها منّت دارد». (16) اين حديث را در كتاب السنن الكبرى كه از مهم ترين كتاب هاى او است، آورده است (شبيه همان چيزى كه در صحيح مسلم آمده بود كه مخصوصاً سه بار اهلبيت در آن تكرار شده است). (17)
13ـ حافظ طبرانى كه او نيز از محدثان معروف اهل سنت است، و ـ در قرن سوم و چهارم هجرى مى زيسته ـ به گفته بعضى بيش از هزار استاد در حديث ديده است; در كتاب معروف خود، به نام المعجم الكبير با سند خود از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مردم رابه پيروى از ثقلين دعوت كرد، مردى برخاست و عرض كرد: 'اى رسول خدا! ثقلين كدام است؟»
فرمود: « اَلاَكْبَرُ كِتابُ اللهِ، سَبَب طَرَفُهُ بِيَدِاللهِ، و طَرَفُهُ بِاَيْديكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِه لَن تزالُوا و لا تَضِلُّوا، وَ الاَصْغَرُ عِتْرَتى وَ اِنَّهُما لَنْ يَفْتِرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ»: «ثقل اكبر كتاب خدا است، وسيله اى است كه يك طرف آن به دست قدرت خدا است و طرف ديگرش به دست شما است; پس به آن تمسك جوئيد كه هرگز از بين نخواهيد رفت و گمراه نخواهيد شد، و ثقل اصغر عترتم است و آنها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند».
سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) افزود: «من اين را براى آن دو از پروردگارم تقاضا كرده ام، پس بر آنها پيشى نگيريد كه هلاك خواهيد شد و بر آنها چيزى نياموزيد كه آنها از شما داناتراند»! (18)
14ـ ابن تيميه، (احمد بن عبدالحليم حنبلى متوفاى 728) پايه گذار مذهب وهابيت در كتاب منهاج السّنه، اين حديث را همانند آن چه در صحيح مسلم آمده نقل كرده است. (19)
گروه كثير ديگرى نيز از دانشمندان نامى و مشهور و معروف اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود آورده اند.
15ـ ابن مغازلى ـ على بن محمد، فقيه شافعى كه از دانشمندان قرن پنجم هجرى است ـ حديث ثقلين را با تفصيل تمام از زيد بن ارقم نقل كرده است. (20)
16ـ خوارزمى از علماى مشهور قرن ششم كه از فقها و محدثين و خطباء و شاعران بوده است نيز در كتاب خود (مناقب) آن را آورده است. (21)
17ـ ذهبى، (محمد بن احمد بن عثمان دمشقى شافعى) كه از علماى قرن هفتم و هشتم هجرى است، و مشهور به تعصّب در مذهبى خويش است. و تاج الدّين سبكى در كتاب طبقات الشافعيه در حقّ او مى گويد: «او محدّث نامى عصر و خاتمه حفّاظ و پرچمدار مذهب الهى سنّت و جماعت و پيشواى مردم زمان ما بود» ذهبى هم اين حديث را در كتاب تلخيص المستدرك ذكر كرده است. (22)
18ـ مورّخ مشهور على بن برهان، حلبى شافعى از علماى قرن يازدهم در كتاب خود (انسانُ العيون) كه به سيره حلبى مشهور است حديث ثقلين را ضمن بيان حديث غدير با عبارات صريحى شبيه آنچه قبلا آورديم ذكر كرده است، و بعد از ذكر اين حديث با صراحت مى گويد: «اين حديث صحيحى است كه با سندهاى صحيح و حسن نقل شده است». (23)
19ـ ابن حيان مالكى در كتاب المقتبس فى احوال الاندلس، شبيه چيزى كه در صحيح مسلم آمده است را ذكر كرده، ولى مكانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن خطبه خواند و در ميان مكه و مدينه قرار داشت را به عنوان حصائن ذكر كرده كه به معنى دژها است. (24)
20ـ علاء الدّين على بن محمد بغدادى مشهور به خازن از علماى قرن هشتم هجرى در تفسير خود همان چيزى كه در صحيح مسلم و صحيح ترمذى آمده، را آورده است. (25)
21ـ ابن ابى الحديد معتزلى (عزالدين عبدالحميد) از علماى معروف قرن هفتم هجرى، نيز اين روايت را در شرح نهج البلاغه خود آورده است او مى گويد: « قَدْ بَيَّنَ رَسُول اللهِ(صلى الله عليه وآله) عِتْرَتَهُ مَنْ هِىَ؟ لَمّا قالَ اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَقْلَيْنِ، فَقال عِتْرَتى اَهلُ بَيْتى»: «پيامبر(صلى الله عليه وآله) عترتش را شرح داده است; فرموده كه من در ميان شما دو چيز گران مايه مى گذارم سپس فرمود: 'عترتم، يعنى اهل بيتم'».
سپس مى افزايد در جاى ديگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) اهل بيت را تبيين فرمود. در آنجا كه كساء بر آنها افكند; و هنگامى كه آيه ( اِنَّما يُريدُاللهُ لِيُذْهِبَ ...) نازل شد، عرضه داشت: «خداوندا! اينها اهل بيت من هستند، پليدى را از آنها دور بدار». (26)
22ـ ذينى دحلان شافعى (سيد احمد) مفتى مكه از علماى قرن سيزدهم است و تأليفات فراوانى دارد. در كتاب سيره نبويّه كه در حاشيه سيره حلبى به چاپ رسيده است اين حديث را عيناً همانند صحيح مسلم نقل كرده; و همچنين آنچه را كه مسند احمد حنبل از ابو سعيد خدرى روايت كرده آورده است. (27)

جمع بندى فشرده

اينها گروهى از دانشمندان سرشناس از قرون نخستين اسلام تا قرون اخير بوده اند كه روايت ثقلين را با صراحت در كتب معروف خود آورده اند; ولى نبايد فراموش كرد كه اينها از نظر عدد، گروه كوچكى از مجموعه ناقلان اين حديث اند. مرحوم ميرحامد حسين هندى مطابق آن چه در خلاصه عبقات الانوار آمده است، از يكصد و بيست و شش كتاب معروف نام مى برد و عين عبارت هر كدام را با قيد جلد و صفحه كتاب در اين اثر شريف خود آورده است. (28)
شايان توجه است كه اين حديث تنها از جابر بن عبدالله انصارى يا ابوسعيد خُدرى و زيد بن ارقم نقل نشده است; بلكه حداقل بيست و سه نفر از صحابه پيامبر آن را از شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بدون واسطه نقل كرده اند، كه نام آنها به شرح زير است:
1ـ زيد بن ارقم 2ـ ابوسعيد خُدرى 3ـ جابر بن عبدالله انصارى 4ـ حُديفة بن اُسَيْد 5ـ خُزيمة بن ثابت 6ـ زيد بن ثابت 7ـ سَهل بن سعد 8ـ ضَمُرة الاسلمى 9ـ عامر بن ليلى 10ـ عبدالرحمن بن عوف 11ـ عبدالله بن عباس 12ـ عبدالله بن عمر 13ـ عدى بن حاتم 14ـ عقبة بن عامر 15ـ على بن ابى طالب(عليه السلام) 16ـ ابوذر غفارى 17ـ ابو رافع 18ـ ابى شريح خزاعى 19ـ ابو قدامه انصارى 20ـ ابو هريره 21ـ ابى هيثم بن تيهان 22ـ اُمّ سَلَمه 23ـ اُمّ هانى.

تكرار حديث ثقلين بر زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله)

اين نيز قابل توجه است كه اين حديث را تنها پيامبر(صلى الله عليه وآله) در يك مورد نفرموده است ـ مانند حديث غدير كه يك بار پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود و افراد زيادى آن را شنيدند و نقل كردند ـ بلكه حديث ثقلين در موارد مختلف و به مناسبت هاى گوناگون بيان شده است.
مواردى كه اين حديث در كتب اهل سنت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده عبارت است از:
1ـ در غدير خم هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حجة الوداع برمى گشت برخاست و ضمن ايراد بيانات مفصّل خود، حديث ثقلين را بيان فرمود. اين همان چيزى است كه قبلا از صحيح مسلم و خصائص نسائى با ذكر اسناد و مدارك نقل كرديم.
2ـ در ايام حج، روز عرفه هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر شتر خود سوار بود و خطبه مى خواند، اين حديث را ايراد فرمود. اين همان چيزى است كه ترمذى از جابر بن عبدالله انصارى نقل كرده، و قبلا در شماره 3 فصل قبل بيان شد.
3ـ در جحفه كه يكى از ميقات هاى حج و محلى ميان مكه و مدينه است اين حديث را ايراد فرمود. همان گونه كه ابن اثير در اسد الغابه در حالات عبدالله بن حنطب آورده است; و قبلا در شماره 8 فصل قبل از اين سلسله احاديث ذكر شد.
4ـ در بيمارى وفات، هنگامى كه آخرين وصاياى خود را بيان مى فرمود، توصيه به ثقلين كرد و فرمود: «اَيُّهَا النّاس يُوشَكُ اَنْ اُقْبَضَ قَبْضاً سَريعاً فَيُنْطَلَقُ بى، وَ قَدْ قَدَّمْتُ اِلَيْكُمُ القَوْلَ مَعْذِرةً اِلَيْكُمْ اِلاّ اَنّى مُخْلِفٌ فيكُمْ كِتابَ رَبّى عَزَّوَجَلَّ ،وَ عِتْرَتى اَهْلَ بَيْتى، ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَلىٍّ(عليه السلام)فَرَفَعها، فَقالَ هذا مع القرآنِ والقرآنُ مع علىٍّ لايَفْتَرِقانِ حَتّى يَرِدا عَلَىّ الحَوْضَ فَاسْئَلُوهُما ما خَلَّفْتُ فيهِما»: «اى مردم من به زودى از ميان شما خواهم رفت و من نسبت به همه شما اتمام حجت كرده ام; آگاه باشيد من در ميان شما كتاب پروردگار بزرگم و عترتم، اهل بيتم را به يادگار مى گذارم». سپس دست على(عليه السلام) را گرفت و بلند كرد و فرمود: «على(عليه السلام) با قرآن است و قرآن با على است; و هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض (كوثر) نزد من آيند پس از آن دو سؤال كنيد، از آن چه در آنها به يادگار گذاشتم».(29) در اين حديث دقائق و ظرائفى است كه بر اهل معنى پوشيده نيست.
5ـ در حجّة الوداع در مسجد خيف فرمود: « اَلا وَ اِنّى سائِلُكُم عَنْ الثِّقْلَيْنِ، قالُوا يا رَسُولَ اللهِ وَ مَا الثِّقْلَيْنِ؟! قالَ: كِتابُ اللهِ الثِّقْلُ الاَكْبَرُ، طَرَفٌ بِيَدِاللهِ وَ طَرَفٌ بَاَيْديكُمْ، فَتَمَسَّكُوا بِه لَنْ تَضِلُّوا وَلَنْ تَزِلُّوا وَ عِتْرَتى وَ اَهْلُ بَيْتى، فَاِنَّهُ قَدْ نَبَّانِىَ اللَطيفُ الخَبيرُ اَنَّهُما لَنْ يَفْتَرقا حَتّى يَرِدا عَلَىّ الحَوْضَ، كَاِصْبَعى هاتَيْنِ!»: «آگاه باشيد من از شما از ثقلين سؤال مى كنم! عرض كردند: اى رسول خدا ثقلين چيست؟! فرمود: ثقل اكبر قرآن مجيد است كه يك سوى آن در دست (قدرت) خدا و سوى ديگرش در دست شما است; پس به آن تمسّك جوييد كه هرگز گمراه نخواهيد شد، و هرگز لغزش نخواهيد داشت و ثقل ديگر عترتم و اهلبيتم هستند; زيرا خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند; مانند اين دو انگشت من كه در كنار هم قرار دارند»! (30)
6ـ هنگام بازگشت از طائف بعد از فتح مكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخاست و خطبه اى خواند و اين حديث را بيان فرمود، و همين نكات مهم را يادآور شد. (31)
اين همه تكرار و تأكيد در مقام هاى مختلف: در مدينه، در ايّام حج، در روز عرفه، و مسجد خيف (در ايام منى) و در وسط راه مكه و مدينه و در موارد ديگر، دليلى روشن و برهانى قوى و گويا است بر اينكه مسأله تمسك به اين دو شئ گرانمايه مسأله اى سرنوشت ساز و پراهمّيت بوده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)قصد داشته مسلمانان را به اهميت آن دو آگاه سازد تا مسلمانان گمراه نشوند; و عجيب است كه ما با اين همه تكرار و تأكيد دست از آنها برداريم و خود را به گمراهى بيفكنيم، و يا با توجيه هاى نادرست از اهمّيت آنها بكاهيم. چگونه مى توان به سادگى از كنار حديثى گذشت كه بالغ بر بيست نفر از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را نقل كرده; و در منابع معروف و دست اول آمده، و در حدود دويست كتاب معروف اسلامى نقل شده; نه در سندش شك و ترديدى است، و نه در دلالتش ابهامى وجود دارد، و ساده گذشتن از كنار چنين روايتى قطعاً مسئوليت سنگينى دارد.
كسى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به عنوان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و خاتم پيامبران و امين وحى الهى مى شناسد، و تأكيد او را در تمسّك به اين دو ثقل گرانمايه آشكارا مى بيند و عدم گمراهى را در پيروى از آن دو بر مى شمرد; بايد بداند كه راز مهمى در اين امر نهفته و اصل مهمى از اصول اسلامى در آن جاى گرفته است. (دقت كنيد)

نكات مهمى كه از حديث ثقلين استفاده مى شود

اين حديث شريف خطوط مهمى را در برابر مسلمانان ترسيم مى كند كه به قسمتى از آن ذيلا و به طور فشرده اشاره مى كنيم:
1ـ قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) هميشه همراه يكديگراند و جدايى ناپذيراند; و آنها كه طالب حقايق قرآن هستند بايد به اهلبيت(عليهم السلام) تمسّك كنند.
2ـ همان گونه كه پيروى از قرآن بدون هيچ گونه قيد و شرط، بر همه مسلمين واجب است پيروى از اهلبيت(عليه السلام) نيز بدون قيد و شرط واجب است.
3ـ اهلبيت(عليهم السلام) معصوم اند; زيرا جدايى ناپذير بودن آنها از قرآن از يك سو، و لزوم پيروى بى قيد و شرط از آنان از سوى ديگر، دليل روشنى بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است. چرا كه اگر آنها گناه يا خطايى داشتند از قرآن جدا مى شدند; و پيروى از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهى بيمه نمى كرد; و اينكه مى فرمايد: «با پيروى از آنان در برابر گمراهى ها مصونيت داريد»، دليل روشنى بر عصمت آنها است.
4ـ از همه مهم تر اينكه پيامبر مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله) اين برنامه را براى تمام ادوار تاريخ مسلمين تا روز قيامت تنظيم كرده و مى فرمايد: «اين دو هميشه با هم هستند تا در كنار حوض كوثر نزد من آيند». اين به خوبى نشان مى دهد كه در تمام طول تاريخ اسلام فردى از اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان پيشواى معصوم(عليه السلام) وجود دارد; و همان گونه كه قرآن هميشه چراغ هدايت است آنها نيز هميشه چراغ هدايت اند; پس بايد كاوش كنيم و در هر عصر و زمان آنها را پيدا كنيم.
5ـ از اين حديث شريف استفاده مى شود كه جدا شدن يا پيشى گرفتن از اهل بيت(عليهم السلام)مايه گمراهى است; و هيچ انتخابى را نبايد بر انتخاب آنها مقدم داشت.
6ـ آنها از همه افضل و اعلم و برتراند.
آرى هيچ ابهامى در استفاده اين امور از حديث فوق وجود ندارد.
جالب اينكه سمهودى شافعى (32) از علماى معروف قرن نهم و دهم هجرى، صاحب كتاب وفاء الوفاء در يكى از نوشته هاى خود به نام جواهر العقدين كه درباره حديث ثقلين نگاشته شده مى گويد: « اِنَّ ذلك يُفْهِمَ وُجُودَ مَنْ يَكُونُ اَهْلا لِلتَّمَسُّكِ بِه مِنْ اَهلِ البَيْتِ وَ العِتْرَةِ الطّاهِرَةِ فى كُلِّ زَمان وُجِدُوا فِيه اِلى قِيامِ السّاعَةِ، حتّى يَتَوَجَّهَ الحَثُّ المَذْكورُ اِلَى التَّمَسُّكِ بِه كَما اَنَّ الكِتابَ العَزيزِ كَذلِكَ»: «اين حديث مى فهماند كه در هر زمانى تا روز قيامت در ميان اهل بيت(عليهم السلام) كسى وجود دارد كه شايستگى تمسّك و پيروى دارد; همان گونه كه قرآن مجيد نيز چنين است». (33)

تنها يك سؤال

تنها سؤالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در بعضى از روايات ـ هر چند بسيار كم ـ به جاى «و عترتى اهل بيتى» تعبير «و سنتى» آمده است; كه بر دو مورد آن در سنن بيهقى دست يافتيم. در يك مورد ابن عباس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه حضرت در حجة الوداع خطبه خواند و فرمود: «چيزى در ميان شما گذارده ام كه اگر چنگ به آن زنيد هرگز گمراه نمى شويد.» سپس فرمود: «كِتابَ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(34)
و در سند ديگرى از ابوهريره نيز همين مضمون نقل شده است. (35)
ولى روشن است كه اين حديث در برابر آن همه احاديث كه تصريح به اهلبيت و عترت مى كند; و حتى در بعضى از آنها سه بار اهلبيت تكرار و نسبت به آنها تأكيد شده; و در بعضى نام حضرت على(عليه السلام) صراحتاً آمده و پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست او را گرفته و معرفى كرده است نمى تواند قابل استناد باشد; و به نظر مى رسد كه زمامداران وقت براى اينكه از ايرادهاى مردم در برابر اين حديث مصون باشند دست به چنين تغييرى در حديث زده اند; ولى نتوانسته اند آنرا جا بيندازند.
از اين گذشته اين دو حديث ـ به فرض صحت حديث «و سنتى» ـ با هم منافاتى ندارند; در يك جا پيامبر(صلى الله عليه وآله) توصيه به كتاب و سنت كرده، و در جاى ديگر به كتاب و عترت. زيرا چنان كه گفتيم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) اين سخن را در چندين جا ـ طبق روايات مختلف كه در منابع معروف اهل سنّت وارد شده ـ بيان فرموده است; گاه در حجة الوداع، گاه در مسجد خيف، گاه در عرفه، گاه در جُحفه، گاه در غدير خم، گاه به هنگام بازگشت از طائف، گاه در مدينه بر فراز منبر، و گاه در بستر بيمارى وفات. (36)چه مانعى دارد كه چندين بار گفته باشد «و عترتى» و در يك مورد هم فرموده باشد: «كِتابَ اللهِ وَ سُنَتى»
اصولا مگر كسى منكر است كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از يادگارهاى مهم او است; و بايد به آن عمل كرد؟ مگر ممكن است كسى مسلمان باشد و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را كه قرآن نسبت به آن تأكيد كرده و فرموده: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا): «هر آنچه را پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى شما آورده بگيريد، (و اطاعت كنيد) و از آنچه شما را نهى كرده خوددارى نماييد»(37) ناديده بگيرد و نسبت به آن بى اعتنا باشد؟ اين معنى هيچ منافاتى با تأكيد بر پيروى از عترت و تمسّك به آن در موارد ديگر ندارد.
به تعبير ديگر انتخاب كردن يكى از دو روايت در جايى است كه مضمون دو روايت با هم تعارض و تضادى داشته باشد; در حالى كه تضادّى در ميان اين دو مطلق نيست. اصولا تمسك به ذيل هدايت هاى اهل بيت نيز يكى از مصاديق بارز عمل به سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)است; آن كسى كه اطاعت اهلبيت(عليهم السلام) كند در واقع عمل به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده است; و آن كس كه اطاعت از ايشان را نپذيرد و پشت به آنان نمايد و انتخاب خود را به انتخاب پيامبر(صلى الله عليه وآله)مقدم دارد; از اطاعت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)امتناع كرده است.
به هر حال با اين بهانه ها نمى توان از زير بار مسئوليت مهمى كه احاديث ثقلين بر دوش ما مى گذارد شانه خالى كرد; احاديثى كه بدون شك از احاديث متواتره است، و از نظر سند و دلالت قابل چشم پوشى نيست.
اين سخن را با اشعارى كه امام شافعى در اين زمينه آورده است به پايان مى بريم:

وَلَما رَأيْتُ النّاسَ قَدْ ذَهَبَتْ بِهِمْ                 مَذاهِبُهُمْ فِى اَبْحُرِ الغَىِّ وَ الْجَهْلِ

رَكِبْتُ عَلى اسْمِ الله فى سُفُنِ النَّجاةِ          وَ هُمْ آلُ بَيْتِ المُصْطَفى خاتَمِ الرّسُلِ

وَ اَمْسَكْتُ حَبْلَ اللهِ وَ هُو وِلائُهُمْ                كَما قَدْ اُمِرْنا بِالتَّمَسُكِ فِى الحَبْلِ

 «هنگامى كه مردم را ديدم كه مذاهب و طريق هايشان، آنها را در درياهاى گمراهى و جهل فرو برده است; من به نام خدا بر كشتى هاى نجات سوار شدم ـ و به آنها پناه بردم ـ و آنها اهل بيت مصطفى خاتم رسولان اند.
من به ريسمان الهى كه ولايت آنها است چنگ زدم; آن گونه كه مأمور شده ايم به حبل الله (قرآن) چنگ زنيم.
و چه خوب است همه آنها را در همه چيز پناه گاه خود ببينند و حق را از آنها جستجو كنند». (38)
اين كه در بسيارى از روايات گذشته تكيه بر مسأله حوض كوثر شده است ظاهراً به اين دليل است كه حوض كوثر در دروازه بهشت قرار گرفته، و نخستين گام ورودى بر آنجااست و صالحان، پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اهل بيت(عليهم السلام) را در آنجا ديدار مى كنند.



پی نوشتها :

1. واژه «ثقْلَيْن» دو گونه خوانده شده، گاه بر وزن «حَرَمين» كه مفرد آن «ثَقَل» (بر وزن حَرَم) است به معنى چيز گرانمايه و پر ارزش و به معنى متاع مسافر نيز آمده است. و گاه ثِقْلَين (بر وزن سِبْطَين) خوانده شده كه آن هم به معنى شيئ سنگين وزن است. نويسنده كتاب التحقيق معتقد است كه اوّلى به معنى گرانمايه معنوى است، و دومى اعم است ضمنا بايد توجه داشت كه «ثَقَل» (به وزن حرم) صفت مشبه، و «ثِقْل» (بر وزن سبط) اسم مصدر است.
2. صحيح مسلم جلد 4، صفحه 1873.
3. در پاورقى صحيح مسلم آمده است كه غدير خم سه ميل تا جحفه فاصله دارد.
4. همان مدرك، صفحه 1874.
5. صحيح ترمذى، جلد 5، صفحه 662، باب مناقب اهل بيت النبى حديث 3786.
6. همان مدرك صفحه 663، حديث 3788.
7. سنن دارمى، جلد 2، صفحه 432 (طبع دارالفكر بيروت).
8. مسند امام احمد، جلد 5، صفحه 182، چاپ دارالصادر بيروت .
9. خصائص نسايى، صفحه 20 (طبع التقدم در مصر)، (مطابق نقل فضائل الخمسه) جلد 2، صفحه 54.
10. مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 109 (مطابق همان مدرك).
11. منظور از شرط آن دو نفر اين است كه آنها تنها احاديثى را نقل مى كردند كه سلسله سندش متصل به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بوده، و روايانش از نظر آنها مورد اعتماد و غير متهم بوده اند و از آنجا كه آنها تمام احاديثى را كه داراى اين شرط بوده نقل نكرده اند، حاكم نيشابورى احاديثى را كه واجد شرايط بوده و در آن دو كتاب نيامده، در كتاب خودش مستدرك جمع آورى نموده; و به اين ترتيب كتاب مستدرك را مى توان هم رديف كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم شمرد.
12. صواعق، صفحه 226 (طبع عبدالطيف مصر).
13. اسدالغابه فى معرفة الصحابه، جلد3، صفحه 47، (طبع مصر و طبع بيروت).
14. گفته شده او بيش از پانصد كتاب تأليف كرده است (الكنى و الالقاب، جلد 1، صفحه 207).
15. احياء الميت كه در حاشيه الاتحاف، صفحه 116 به طبع رسيده است.
16. الكنى و الالقاب، جلد 2، صفحه 114.
17. سنن بيهقى، جلد 10، صفحه 114.
18. المعجم الكبير، صفحه 137 (طبق نقل احقاق الحق ج 9، صفحه 322).
19. منهاج السنه، جلد 4، صفحه 104 (طبع قاره).
20. احقاق الحق، جلد 4، صفحه 438 (بنا به نقل از كتاب خطى او).
21. مناقب، صفحه 93.
22. اين كتاب در حاشيه كتاب مستدرك حاكم،، جلد 3، صفحه 109 چاپ حيدر آباد دكن آمده است.
23. سيره حلبى، جلد 3، صفحه 274 (طبع قاره).
24. المقتبس صفحه 167 (طبع پاريس).
25. تفسير خازن جلد 1، صفحه 4 (طبع قاهره).
26. شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 437، طبع قاهره، و جلد 6، صفحه 375، طبع حلبى بيروت خطبه 86.
27. سيره نبويه، جلد 2، صفحه 300، در حاشيه جلد3، سيره حلبى، صفحه33، طبع مصر نيز آمده است.
28. نقل از خلاصه عبقات الانوار ج 2، صفحه 105 ـ 242. (طبع مؤسسه البعثه).
29. صواعق المحرقه، صفحه 75.
30. تفسير على بن ابراهيم، مطابق نقل بحار الانوار، جلد 23، صفحه 129 حديث 61.
31. صواعق ابن حجر، فصل اول، باب 11، آخر صفحه 89.
32. سمهود، قريه بزرگى در كنار نيل مصر است.
33. خلاصه عبقات الانوار، جلد 2، صفحه 285.
34. سنن بيهقى، جلد 10، صفحه 114.
35. همان مدرك.
36. قبلا به اين موارد اشاره شد، گفتنى است كه مرحوم سيّد شرف الدين نيز در كتاب المراجعات در نامه هشتم به اين موارد اشاره كرده است.
37. سوره حشر، آيه 7.
38. كتاب ذخيرة الآمال (مطابق نقل خلاصة العبقات، جلد 2، صفحه 277).

 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد