:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 19 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : آن كه شرم او اندك باشد ، پرهيزكاري او نيز اندك خواهد بود .
 
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ راه‌هاي خداشناسی/ برهان ها

 

برهان علّت و معلول


مقدمه

 
بدون شک، جهانى که در آن زندگى مى‌کنیم، مجموعه‌اى از علّت و معلول‌ها است و اصل علّیّت یکى از روشن‌ترین قوانین این جهان است.
همچنین بدون شک، ما و کره‌اى که روى آن زندگى مى‌کنیم همیشه وجود نداشته، بلکه خود معلول علّت دیگرى است.
آیا این سلسله علّت و معلول تا بى‌نهایت پیش مى‌رود و سر از تسلسل در مى‌آورد؟ یعنى هر علّتى به نوبه خود معلول علّت دیگر خواهد بود و به جایى ختم نمى‌شود.
این مطلبى است که هیچ وجدانى آن را پذیرا نیست. چگونه ممکن است بى‌نهایت صفر را در کنار هم بچینیم و تبدیل به یک عدد شود؟ ـ منظور از صفر موجودى است که در ذات خود هستى ندارد و از ناحیه علّت هستى پیدا مى‌کند ـ و چگونه ممکن است، بى‌نهایت فقیر و محتاج در کنار هم قرار گیرند و از آن وجودى غنى و بى‌نیاز به بار آید؟!
بنابراین باید قبول کنیم که این سلسله علّت و معلول، سرانجام به وجودى مى‌رسد که علّت است و معلول نیست، یعنى هستى آن از خودش مى‌جوشد و یا به تعبیر دقیق‌تر عین هستى و وجود بى‌پایان، و واجب‌الوجود است.
این دلیل روشنى است بر اثبات وجود خداوند ازلى و ابدى.
جالب این‌که استدلال‌هاى دیگر اثبات وجود خدا، نیز سرانجام به برهان علّت و معلول منتهى مى‌شود و بدون استفاده از آن، ناقص و ناتمام است.
با توجّه به این اشاره به آیات زیر گوش جان فرا مى‌دهیم:

1. (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ).(1)

2. (أَمْ خَلَقُوا السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ بَل لاَّ یُوقِنُونَ).(2)

3. (أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللهِ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).(3)
  
ترجمه

1. «آیا آنها بى هیچ آفریده شده‌اند، یا خود خالق خویشند؟!»
2. «آیاآنها آسمانها و زمین را آفریده‌اند؟! بلکه آنها جویاى یقین نیستند»
3. «آیا معبودى غیر خداوند دارند؟! منزّه است خدا از آنچه همتاى او قرار مى‌دهند!»
  

شرح مفردات

«خلقوا» از مادّه «خلق» در اصل به معناى اندازه‌گیرى کردن مستقیم است و از آنجا که ایجاد چیزى بدون سابقه و بدون اصل و مادّه، نوعى اندازه‌گیرى در تمام جهات، را همراه دارد، این واژه به مسأله آفرینش و ابداع، اطلاق شده است.
این واژه همچنین در مورد ایجاد چیزى از چیز دیگر نیز به کار مى‌رود، مانند:
(خَلَقَ الاِْنسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ): «انسان را از نطفه بى ارزشى آفرید.»(4)
بدیهى است خلقت به معناى ابداع و ایجاد بعد از عدم، تنها مخصوص خدا است و لذا این نوع خلقت از غیر او نفى شده است. آنجا که مى‌فرماید: (أَفَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لاَّ یَخْلُقُ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ): «آیا کسى که مى‌آفریند و ابداع مى‌کند با کسى که چنین نمى‌کند یکسان است؟ آیا متذکّر نمى‌شوید؟»(5)
 ولى معناى دوم (ایجاد چیزى از چیز دیگر و اندازه‌گیرى براى این کار) درباره غیر خدا نیز صادق است و آیه (فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ): «پس بزرگ و بر برکت است خدایى که بهترین آفرینندگان است!»(6)  ناظر به همین معنا مى‌باشد.
این واژه گاهى به معناى دروغ نیز آمده، شاید از این نظر که انسان به هنگام دروغ گفتن، چیزى را که واقعیت ندارد در سخن خویش ایجاد مى‌کند.
در مقائیس اللّغة براى «خلق» دو ریشه ذکر شده، یکى اندازه‌گیرى و دیگرى صاف و نرم بودن، لذا یک سنگ صاف و نرم را صخره خلقاء مى‌گویند و نیز از همین‌جا به اشیاى کهنه که با گذشت زمان صاف و نرم شده است واژه «خَلَق» (بر وزن شفق) اطلاق مى‌شود. ولى «اخلاق» که به معناى صفات و سجایاى ثابت آدمى است از معناى اوّل یعنى اندازه‌گیرى گرفته شده است. (چرا که ابعاد و اندازه‌هاى شخصیت و روح انسان‌ها را معیّن مى‌کند.)

تفسیر و جمع‌بندى

بازپرسى عجیب!

آیات فوق در زمره آیات نه گانه‌اى است که در سوره طور وارد شده و مجموعآ یازده سؤال است که به صورت استفهام انکارى مطرح شده است. این آیات انسان را در برابر یک رشته پرسش‌هاى زنجیره‌اى عجیب، قرار مى‌دهد، سپس تمام راه‌هاى فرار را به روى او مى‌بندد تا در برابر حق تسلیم شود.
این سؤالات یازده‌گانه سه هدف مهم را تعقیب مى‌کند: مسأله اثبات توحید، معاد و رسالت پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، ولى عمدتآ درباره توحید خالق و معبود است.
در اولین آیه از آیات سه گانه‌اى که در بالا آورده‌ایم، مى‌فرماید: «آیا آنها بدون خالق آفریده شده‌اند، یا اینکه خود خالق خویشند؟!»: (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ).
به تعبیر دیگر: بدون شک هرانسانى مخلوق و حادث است و از سه حال خارج نیست: یا بدون علّت آفریده شده، یا خود علّت وجودى خویش است و یا وجودى ازلى و ابدى (خدا) علّت او است و از آنجا که احتمال اوّل و دوّم با هیچ عقل و وجدانى سازگار نیست، پاسخ صحیح همان احتمال سوّم است و لذا احتمال اوّل و دوّم را به صورت استفهام انکارى ذکر مى‌کند و هنگامى که این دو با استفاده وجدان و عقل نفى شد، خواه و ناخواه، احتمال سوّم اثبات مى‌گردد.
این روح استدلال معروف علّت و معلول است که در دو جمله کوتاه و فشرده و پرمعنا مطرح شده است.
البتّه گاه احتمال چهارمى نیز در اینجا به نظر مى‌رسد و آن این‌که هر انسان معلول، علّت دیگرى باشد و آن علّت نیز به نوبه خود معلول علّت دیگر و این سلسله تا بى‌نهایت ادامه پیدا مى‌کند.
ولى این احتمال معمولا براى فلاسفه پیدا مى‌شود و براى توده مردم کمتر مطرح است و شاید به همین دلیل در آیه فوق ذکر نشده. امّا به هر حال بطلان این احتمال نیز روشن است، چرا که تسلسل علّت و معلول‌ها هم منطقآ محال است و هم وجدانآ و شرح آن به خواست خدا در توضیحات خواهد آمد.
در اینجا بسیارى از مفسّران تفسیرهاى دیگرى براى آیه ذکر کرده‌اند که عمدتآ به مسأله هدف آفرینش باز مى‌گردد، هرچند با عبارات مختلف و به صورت تفسیرهاى متعدّد است. آنها مى‌گویند: منظور این است که انسان‌ها بدون هدف و بدون تکلیف و امر و نهى و جزاء و ثواب و عقاب، آفریده نشده‌اند، و آن را همانند آیه 115 سوره مؤمنون مى‌دانند: (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً): «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده‌ایم.»(7)
 ولى توجّه به ذیل آیه، این احتمال را به کلّى نفى مى‌کند، زیرا مى‌گوید: «یا اینکه خود خالق خویشند؟» این تعبیر نشان مى‌دهد که جمله اوّل نیز ناظر به سبب خلقت و علّت پیدایش انسان است، نه هدف خلقت او، و به تعبیر دیگر آیه به علّت فاعلى نظر دارد، نه به علّت غایى.

 



در آیه دوم به سراغ آفرینش آسمان‌ها مى‌رود و همین استدلال علّت و معلول را در مورد آفرینش آسمان‌ها و زمین، تکرار مى‌کند، مى‌فرماید: «آیا آنها آسمان‌ها و زمین را آفریده‌اند؟»: (اَمْ خَلَقُوا السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ).
یعنى بدون شک آسمان‌ها و زمین نیز حادث‌اند، چرا که دائمآ در معرض حوادث و دستخوش انواع تغییراتند، و چیزى که دستخوش تغییر است نمى‌تواند حادث نباشد. در این صورت سخن از خالق آسمان‌ها و زمین به میان مى‌آید، آیا خالق آنها خودشانند؟ و یا اصلا خالقى ندارند و خود به خود به وجود آمدند؟ یا خالق آنها، انسان‌ها هستند؟
از آنجا که پاسخ همه این سؤالات منفى است، معلوم مى‌شود آنها خالقى دارند که او مخلوق نیست، بلکه ازلى و ابدى است.
جالب این‌که در اینجا از تمام این احتمالات فقط احتمال خالقیّت انسان مورد استفهام انکارى قرار گرفته، چرا که احتمالات دیگر در آیات قبل آمده و فصاحت و بلاغت ایجاب مى‌کند که از اینگونه تکرار، پرهیز شود.
به این ترتیب دو آیه فوق برهان علّت و معلول را، هم در آفاق، و هم در انفس، پیاده کرده است، بنابراین آیه دوم نیز گواه بر این است که سخن از علّت فاعلى است نه از هدف و علّت غایى.
در پایان این آیه به این حقیقت اشاره مى‌کند که مطالب در این زمینه روشن است، عیب کار این است که آنها آماده پذیرش ایمان و یقین نیستند (بَل لاَّ یُوقِنُونَ).
آرى حق واضح است، آنها لجوجند و با حق دشمنى دارند.
در واقع این جمله همانند مطلبى است که در آیه 4 سوره جاثیه آمده است:
(وَ فِی خَلْقِکُمْ وَمَا یَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ): «و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانه‌هایى است براى گروهى که اهل یقینند»: یا شبیه چیزى که در آیه 20 سوره ذاریات آمده است: ( وَ فِی الاَْرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ ): «و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است.»
روشن است که اگر آنها یقین پیدا کرده باشند نیازى به آیات ندارند، بنابراین سخن از کسانى است که یقین ندارند ولى آماده پذیرفتن آن هستند.
جمعى از مفسّران در تفسیر این جمله گفته‌اند: منظور این است که آنها هرگز یقین ندارند که خالق آسمان‌ها و زمین باشند، بلکه خدا را خالق مى‌دانند. شبیه چیزى که در آیه 25 سوره لقمان آمده است: (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ): «و هر گاه از آنان سؤال کنى: "چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟" به یقین مى‌گویند: "خداوند یگانه".»(8)
 ولى این تفسیر بسیار بعید به نظر مى‌رسد.
از این احتمال ضعیف‌تر سخن کسانى است که مى‌گویند معناى آیه چنین است: «آنها به گفته خود که مى‌گویند خالق آسمان‌ها و زمین خدا است یقین ندارند» یعنى یقینى که آنها را به اطاعت و بندگى دعوت کند.
نادرستى این تفسیر از اینجا روشن مى‌شود که مسأله خالقیّت خداوند نسبت به آسمان‌ها و زمین در این آیات مطرح نشده، پس چگونه مى‌تواند این جمله اشاره به آن باشد.(9)
 


سرانجام در سومین آیه به عنوان نتیجه‌گیرى از استدلال گذشته، مى‌فرماید: «آیا معبودى غیر خداوند دارند (که قول یارى به آنها داده)؟!»: (أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللهِ).
«منزّه است خدا از آنچه همتاى او قرار مى‌دهند!»: (سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
این در واقع استدلالى است براى توحید معبود. یعنى وقتى خالق عالم او است، عبادت هم منحصراً باید براى او باشد، نه براى غیر اولا نه بت‌ها، نه خورشید و ماه و ستارگان و نه غیر آنها.
البتّه همان‌گونه که گفتیم غیر از این سؤالات سه گانه که به صورت استفهام انکارى در سه آیه فوق آمده، هفت سؤال دیگر نیز در کنار آنها قرار دارد که مربوط به مسأله نبوّت و امور دیگرى است که در این بحث توحیدى نیاز به ذکر آنها نیست.(10)
 

 توضیحات

برهان علّت و معلول در فلسفه و کلام

این برهان از قدیمى‌ترین و مشهورترین استدلالات براى اثبات وجود خدا است. از فلاسفه قدیم یونان، مانند: ارسطو که در قرن چهارم قبل از میلاد مى‌زیست گرفته، تا امروز روى آن تکیه مى‌کنند و همان‌گونه که قبلا نیز اشاره کردیم، غالب دلایل توحیدى بدون استفاده از برهان علّیّت ناتمام است.
براى روشن شدن پایه‌هاى این استدلال، توجّه به امورى لازم است:
 
1. تعریف اصل علّیّت
علّیّت همان رابطه وجودى میان دو چیز است، به طورى که یکى وابسته به دیگرى باشد و اگر کسى بگوید رابطه علّیّت، همان پى در پى آمدن دو حادثه نسبت به یکدیگر است، مسلّماً تعریف ناقصى کرده. زیرا درست است که هر معلولى بعد از علّت خود حادث مى‌شود، ولى این مطلب براى توضیح مفهوم علّیّت کافى نیست، بلکه باید این موضوع ناشى از رابطه میان آنها و وابستگى وجود دوم به وجود اوّل باشد.
 
2. گستردگى و کاربرد وسیع قانون علّیّت
به گفته بعضى از محقّقان در میان مسائل فلسفى قانون علّت و معلول از لحاظ سبقت و قدمت، اوّلین مسأله‌اى است که فکر بشر را به خود مشغول ساخته و او را به اندیشه براى کشف معمّاى هستى وادار کرده است. براى انسانى که داراى استعداد فکر کردن است مهمترین انگیزه تفکر، همان درک قانون کلّى علّت و معلول است که به او مى‌گوید هر حادثه‌اى علّتى دارد و همین امر سبب مى‌شود که مفهوم چرا، در ذهن انسان پیدا شود. اگر ذهن انسان مفهوم کلّى علّت و معلول  را نمى‌دانست و قانون علّیّت را نپذیرفته بود هرگز مفهوم چرا، در ذهن او پیدا نمى‌شد.(11)
 اصولا همین چراها است که سرچشمه پیدایش تمام علوم و دانش‌هاى بشرى شده و انسان را به بررسى ریشه‌ها و نتیجه‌هاى موجودات این جهان و حوادث مختلف آن واداشته است.
به تعبیر دیگر: تمام علوم بشرى بازتابى از قانون علّیّت است و اگر این قانون از او گرفته شود این علوم محتواى خود را به کلّى از دست خواهد داد.
همچنین اگر قانون علّیّت از دست رود، فلسفه نیز با شاخ و برگهایش مختل خواهد شد، به این ترتیب علوم و دانش‌ها و فلسفه متّکى به این قانون است.
 
3. سرچشمه شناخت قانون علّیّت
انسان از کجا به قانون علّیّت پى برد؟
مسلّمآ براى پیدا کردن پاسخ این سؤال باید به عقب برگردیم و حالات خود را در کودکى از نخستین زمانى که عقل و تمیز در ما پیدا شد بررسى کنیم. کودک به آتش دست مى‌زند، احساس سوزش مى‌کند، بار دیگر این کار را تکرار مى‌کند، همان احساس براى او پیدا مى‌شود، کم کم یقین پیدا مى‌کند که رابطه‌اى در میان این دو (دست زدن به آتش و احساس درد و سوزش) وجود دارد. همچنین هنگامى که تشنه مى‌شود و آب مى‌نوشد، احساس آرامش و برطرف شدن تشنگى مى‌کند، این کار آنقدر تکرار مى‌شود که یقین پیدا مى‌کند که رابطه‌اى میان این دو برقرار است و هنگامى که این تجربه را در موارد زیاد و درباره موضوعات مختلف تکرار کرد، یقین حاصل مى‌کند که هر حادثه‌اى علّتى دارد و به این ترتیب قانون علّیّت را به صورت ساده و کمرنگ کشف مى‌کند.
بعدآ هرچه از عمر او مى‌گذرد و به تجارب دیگرى چه در زندگى روزمره و چه در علوم و دانش‌ها دست مى‌زند، قدرت و وسعت این قانون را بیشتر درک مى‌کند. (و بعد از طرق فلسفى نیز به این اصل که هر حادثه‌اى علّتى دارد مى‌رسد.) نمى‌گوییم پى‌درپى آمدن دو حادثه به معناى علّیّت است، بلکه مى‌گوییم این کار باید آنقدر تکرار شود که روشن گردد رابطه‌اى در میان این دو وجود دارد و دومى وابسته به اوّلى است و ظاهراً آنها که مى‌گویند قانون علّیّت تجربى است چیزى جز این نمى‌گویند که انسان ریشه‌ها را از تجربه و حس مى‌گیرد و بعد با تجربه و تحلیل عقلى رابطه علّیّت را کشف مى‌کند. در حقیقت یک مقدّمه را از حسّ مى‌گیرد و مقدّمه دیگرى را از عقل، زیرا بدیهى است جاى قانون کلّى همیشه عقل است و کار حس تنها ادراک موضوعات پراکنده مى‌باشد، سپس عقل آنها را جمع‌بندى و از آن نتیجه‌گیرى مى‌کند.
بعضى چنین تصوّر کرده‌اند که اصل علّیّت را که یک علم حصولى است از علم حضورى نفس نسبت به افعال خویش به دست آمده است.
آنها در توضیح این سخن مى‌گویند: روح انسان امورى را در خود مى‌یابد که وابسته و قائم به او است، مانند: انواع تصوّرات و هرگونه فکر و اراده و تصمیم. اینها هم افعال روح انسان و هم معلول آن هستند، ما از رابطه‌اى که بین این افعال و روح است، مى‌توانیم قانون علّیّت را کشف کنیم و این گفتار را با سخنى از بوعلى سینا تأیید مى‌کنند، آنجا که مى‌گوید:
«اگر کسى گمان کند رابطه علّیّت را از طریق حس مى‌توان کشف کرد خطا نموده، زیرا حسّ جز مقارنه دو امر، چیز دیگرى را به ما نمى‌فهماند.»(12)
 ولى بدون شک این اشتباه بزرگى است و بعید است نظر بوعلى نیز به چنین مطلبى باشد، چرا که اینگونه تحلیل‌ها درباره روح و افعال روح کار فیلسوفان است، نه توده مردم؛ در حالى که قانون علّیّت را توده مردم و حتى کودکان به خوبى مى‌شناسد و بدون شک آنها این مطلب را از تجارب خارجى و حسّى خود، چنانکه در بالا گفتیم، دریافته‌اند؛ منتها تا عقل این تجربیات را تحلیل نکند و امور جزئیّه را به صورت یک امر کلّى در نیاورد چیزى بنام قانون علّیّت نخواهیم داشت. بنابراین پایه شناخت این قانون تجربه است، به اضافه پا در میانى عقل و شاید نظر بوعلى نیز به همین مطلب باشد و در غیر این صورت قابل قبول نیست، ولى به هر حال انکار نمى‌کنیم که براى فلاسفه و دانشمندان شناخت علّیّت از طریق افعال نفس نیز به خوبى میسّر است، همان‌گونه که از طریق حس نیز مقدور است.
از اینها گذشته استدلال روشنى نیز بر این امر وجود دارد و آن این‌که اگر ما قانون علّیّت را انکار کنیم باید هیچ چیز، شرط هیچ چیز نباشد و همه چیز از همه چیز نشأت گیرد، بلکه باید روش شناخته شده استدلالات عقلى را نیز انکار کنیم و مثلا براى گرفتن یک نتیجه منطقى از دلایل خاصّى استفاده نکنیم، بلکه از هر مقدّمه‌اى هر نتیجه‌اى بخواهیم بگیریم و مسلّماً اینها امورى است که هیچ عاقلى آنها را قبول نمى‌کند، پس باید رابطه علّیّت را چه در خارج و چه در امور عقلى پذیرفت.
 
4. اقسام علّت
علّت مفهوم گسترده‌اى دارد که اقسام زیادى را شامل مى‌شود: علّت تامه یعنى چیزى که وقتى موجود شد معلول بلافاصله ایجاد خواهد شد و علّت ناقصه یعنى چیزى که براى رسیدن به معلول نیاز به ضمیمه کردن امور دیگرى دارد.
همچنین تقسیم علّت به علّت فاعلى و غایى و مادّى و صورى از تقسیمات معروف علّت است که آن را در ضمن یک مثال ساده مى‌توان بیان کرد: اگر به لباسى که در تن پوشیده‌ایم نگاه کنیم، مى‌بینیم براى فراهم شدن آن نخست مادّه‌اى (مانند پنبه یا پشم) لازم بوده و بعد باید این مادّه به صورت پارچه مناسبى درآید که قابل استفاده براى لباس باشد و بعد دست خیاط چیره دستى براى دوختن آن به گردش درآید و مسلّمآ آن خیاط با هدف خاصّى (فایده آن از نظر پوشش) این لباس را به وجود آورده.
مادّه اصلى را علّت مادّى و شکلى را که به آن داده شده علّت صورى و کسى که آن را به صورت لباس درآورده علّت فاعلى و هدفى که انگیزه این حرکت شده است را علّت غایى مى‌نامند و معلوم است که در برهان علّت و معلول که ما به دنبال آن هستیم تکیه روى علّت فاعلى آن هم علّت تامه است.



 توضیح برهان علّیّت

اکنون با روشن شدن این مقدّمات به اصل برهان علّیّت باز مى‌گردیم.
برهان علّت و معلول در حقیقت بر دو پایه استوار است:
1. جهانى که ما در آن زندگى مى‌کنیم حادث و ممکنالوجود است.
2. هر موجود حادث و ممکنالوجود باید منتهى به واجبالوجود گردد و یا به عبارت دیگر وجودهاى وابسته باید سرانجام به یک وجود مستقل منتهى شوند.
درباره مقدّمه اول یعنى حادث بودن جهان سابقآ به قدر کافى سخن گفته‌ایم، حال باید به سراغ اثبات مقدّمه دوّم رویم:
این مطلب چنان روشن است که حتى مادّیین و منکران وجود خدا نیز آن را پذیرفته‌اند، منتها آنها مى‌گویند: مادّه یک وجود ازلى و ابدى و مستقل بالّذات است، هر چند این سخن با توجّه به دلایلى که ثابت مى‌کند مادّه نمى‌تواند ازلى و ابدى باشد، و قبلا نیز به آن اشاره کرده‌ایم، باطل است.
براى توضیح این مقدّمه چیزى بهتر از این نیست که بگوییم: با قبول حادث بودن جهان ما یکى از پنج راه را در پیش داریم که ششمى ندارد:
یا باید جهان بدون علّت موجود شده باشد،
یا خودش علّت خویش باشد،
یا معلولش علّت آن باشد،
یا این جهان معلول علّتى است و آن نیز به نوبه خود معلول علّت دیگرى و به همین ترتیب تا بى‌نهایت پیش مى‌رود.
یا این‌که قبول کنیم تمام این موجودات حادث متّکى به یک موجود ازلى و ابدى در ماوراى مادّه است و این سلسله علّت و معلول سرانجام به واجبالوجود منتهى مى‌شود.
فرض اول یعنى پیدایش جهان بدون علّت که آن را فرضیه صدفه مى‌نامند واضحالبطلان است، زیرا اگر یک امر حادث نیاز به علّتى نداشته باشد باید هر موجودى در هر زمان و تحت هر شرایطى حادث شود، در حالى که به روشنى مى‌بینیم چنین نیست و براى پیدایش هر حادثه شرایط و اسباب خاصّى لازم است.
همچنین باطل بودن فرضیه دوّم، یعنى چیزى علّت وجود خودش باشد نیز یک امر بدیهى است، چرا که علّت باید پیش از معلول باشد و اگر چیزى بخواهد علّت خود باشد باید قبل از وجود خود موجود باشد، (و لازمه آن اجتماع وجود و عدم است) و این همان چیزى است که در اصطلاح علمى از آن تعبیر به دور مى‌کنند.
باطل بودن فرض سوّم و این‌که معلول چیزى، علّت وجود آن باشد، از این هم واضح‌تر است و نیازى به توضیح ندارد.
امّا باطل بودن فرض چهارم، یعنى ادامه سلسله علّت و معلول‌ها تا بى‌نهایت نیاز به توضیح مختصرى دارد.
تسلسل، یعنى ادامه سلسله علّت و معلول تا بى‌نهایت. این از امورى است که عقل به روشنى آن را باطل مى‌شمرد، زیرا هر معلولى نیازمند به علّت مى‌باشد و اگر این سلسله تا بى‌نهایت پیش رود و به واجبالوجود منتهى نشود مفهومش این است که مجموعه‌اى از نیازمندها را بى‌نیاز بدانیم، در حالى که مسلّماً بى‌نهایت فقیر و محتاج و نیازمند، باز هم فقیر و محتاج و نیازمند است.
اگر بى‌نهایت ظلمت بر هم متراکم گردد، هرگز تبدیل به نور نخواهد شد و بى‌نهایت جهل، منتهى به علم نمى‌شود و بى‌نهایت صفر در کنار هم مبدّل به عدد نخواهد گشت.
بنابراین باید سلسله علّت و معلول‌ها به جایى منتهى گردد که نیازمند به چیز دیگرى نباشد، وجودى باشد مستقل و غنى که هستيش از ذات خودش مى‌جوشد یا به عبارت صحیح‌تر عین هستى و وجود مطلق است.
از مجموع این سخن نتیجه مى‌گیریم که وجود ممکنات و حوادث جهان باید به یک وجود واجب و ازلى منتهى گردد که او را خدا (الله) مى‌نامیم.

 


 
پی نوشتها :

 1. سوره طور، آیه 35 .
 2. سوره طور، آیه 36 .
 3. سوره طور، آیه 43 .
 
 4. سوره نحل، آیه 4.
 5. سوره نحل، آیه 17 .
 6. سوره مؤمنون، آیه 14 .
 
 7. تفسیر مجمع البیان، تفسیر فخررازى، تفسیر قرطبى، و تفسیر المیزان و تفسیر روح المعانى و تفسیرروح البیان، این معنا را به عنوان معناى اصلى آیه و یا به عنوان یک احتمال ذکر کرده‌اند.
 8. این تفسیر را زمخشرى در کشّاف پذیرفته؛ و فخررازى و جمعى دیگر از مفسّران آن را به عنوان یک احتمال ذکر کرده‌اند.
 9. این تعبیر که «اگر از آنها سؤال کنى که خالق آسمان‌ها و زمین کیست مى‌گویند خدا است»: (وَلَئِنْسَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّا یُؤْفَکُونَ» در سوره‌هاى عنکبوت 61،زمر 38، زخرف 9، و نیز زخرف 87 و لقمان 25 آمده است.
 10. براى توضیح بیشتر، به جلد 22 تفسیر نمونه صفحه 452 به بعد مراجعه کنید.
 11. اقتباس و تلخیص از اصول فلسفه، جلد 3، صفحه 175 (پاورقى).
 12. شفاء، فصل اوّل از مقاله اولى از الهیات، صفحه 8.
 
 

 



 



 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد