زندگينامه معصومين (عليهمالسلام)/ حضرت علي (عليهالسلام)/ قسمت اول
ولادت و نسب حضرت علي (عليهالسلام)
بنا به نوشتهي مورخين ولادت على (عليهالسلام) در روز جمعه 13 رجب سال سىام عامالفيل در درون كعبه يعنى خانهي خدا به وقوع پيوست.
اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست
بطحا صدف گوهر يكدانه تست
گر مولد تو به كعبه آمد چه عجب
اى نجل خليل خانه خود خانه تست
آن حضرت هم از ناحیهي پدر و هم از جانب مادر به حضرت هاشم (جد دوم پیامبر) میرسند. پدر ایشان ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم و مادر ایشان فاطمه دختر اسد بن هاشم میباشند.
مادر و پدر و تمام اجداد ايشان خداپرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكردند. ولادت على (عليهالسلام) مانند ولادت ساير كودكان به سادگى و به طور عادى نبوده، بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است.
خبر تولد على (عليهالسلام)
امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: هنگامى كه پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مادر متولد شد، فاطمه بنت اسد نزد همسر خود ابوطالب (پدر على (عليهالسلام)) آمد و مژدهي تولد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را به او داد، ابوطالب به او فرمود: يك سبت (روزگار دراز و طولانى) صبر كن من هم مژدهي تولد مانند آنرا كه جز نبوت ندارد، به تو خواهم داد، آنگاه امام صادق (عليهالسلام) فرمودند: سبت مدت سى سال است و فاصلهي زمانى بين تولد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) تا تولد اميرالمؤمنين (عليهالسلام) سى سال بود.1
پيشگوئى كاهن دربارهي مادر على (عليهالسلام)
روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (عليهالسلام) با عدهاى از زنان قريش نشسته بود، در اين حال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با چهرهي نورانى خود ظاهر شدند در حالىكه يكى از كاهنان پشت سر آن حضرت مىآمد و آن حضرت را زير نظر داشت و به دقت او را نگاه مىكرد .
وقتى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نزد آن زنان رسيدند، كاهن از آنان دربارهي حضرت پرسيد. آنان گفتند: اين محمد است، صاحب شرف عظيم و فضيلت شامخ، كاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت، و دربارهي آيندهي آن حضرت و پيامبريش و مقام بلندى كه به آن دست خواهد يافت به آنان بشارت داد، سپس اضافه كرد:
در بين شما آن بانويى كه پيامبر را در كودكى پرستارى كرده است به زودى همين پيامبر فرزند اين زن را پرستارى مىكند2 كه هر دو از يك ريشهاند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مىگرداند و يگانگى و برادرى خود را با او قرار مىدهد.
فاطمه بنت اسد به كاهن گفت: منم آنكه از او نگهدارى كردهام. من همسر عموى او هستم كه به آيندهي او اميد دارد و منتظر است، كاهن گفت:
اگر راست مىگويى به زودى پسرى عالم، و مطيع پروردگار و عالىمقام به دنيا مىآورى كه نام او سه حرف است.
او در همهي امورش پيرو اين پيامبر است و در همهي امور كوچك و بزرگ او را يارى مىكند و پريشانىها را از او مىزدايد... او، پسر تو كه جانشين اوست پيامبر را بعد از رحلتش در حجرهاش دفن مىكند.3
لرزه در مكه
از آن شبى كه وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در رحم مادر قرار گرفت تا چند روز زمين به لرزه درآمد، به طورىكه قريش به شدت از آن زمينلرزه نگران شدند و به وحشت افتادند و به يكديگر گفتند:
خدايان (بتهاى) خود را بر فراز كوه ابوقبيس ببريد تا از آنها بخواهيم اين زلزله را برطرف كنند و اين مسئله را دفع نمايند.
وقتى آنها به همراه بتها برفراز كوه جمع شدند لرزش آن بيشتر شد به طورى كه صخرهها و تختهسنگها را به حركت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمين افتادند. آنها وقتى اين منظره را ديدند گفتند: ما در مقابل اين امر عظيم طاقت نداريم! اينجا بود كه حضرت ابوطالب (عليهالسلام)بر فراز كوه آمد و در حالىكه به اضطراب مردم اهميتى نمىداد، فرمود: اى مردم خداوند تبارك و تعالى امشب حادثهي جديدى در جهان هستى ايجاد كرده و مخلوقى را خلق كرده كه اگر او را اطاعت نكنيد و به ولايت او اقرار ننماييد و به امامتش گواه نباشيد، اين لرزه و زلزله آرام نمىگيرد و آنقدر ادامه پيدا مىكند كه در سرزمين تهامه براى شما مسكنى باقى نماند.
مردم گفتند: اى ابوطالب، هر چه تو بگويى مى پذيريم. حضرت ابوطالب (عليهالسلام) گريه كرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند كرد و عرضه داشت: إلهي وسيّدي أسألك بالمحمّدية المحمودة و بالعلوية العالية و بِالفاطمية البَيضاء إلاّ تَفَضَّلَتْ عَلى تهامة بِالرَأفَة و الرَحْمَة4 با دعاى حضرت ابوطالب (عليهالسلام) زلزله آرام گرفت و مردم اين دعا را به خاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهليت آن دعا را در گرفتاريهاى خود مىخواندند در حالىكه معانى و حقيقت آنرا نمىدانستند.5
تبريك موجودات به فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسد مى گويد: چندين ماه كه از حمل من مىگذشت، وقتى نزديك به دنيا آمدن على (عليهالسلام) شد، از كنار هر سنگ و كلوخ و درختى كه عبور مىكردم، مىشنيدم كه به من مىگفتند:
هنيئالك يا فاطمه، بما خصك الله من الفضل و الكرامة بحملك بالامام الكريم: اى فاطمه گوارايت باد، آنچه از فضل و كرامت، كه خدايت به آن اختصاصت داده، به خاطر آنكه تو حامل امام كريم هستى.6
ابوطالب صبر كن
شب جمعه سيزدهم ماه رجب سال سىام از عامالفيل بود،7 ثلثى از شب گذشته بود كه درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد. حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت به نظر مىآيى؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتى دارم. حضرت آن اسمى را كه در ذكر آن از گرفتاريها نجات مىيافت را بر زبان آورد و فاطمه نيز به واسطهي گفتن آن ذكر آرام گرفت:
سپس به او گفت: من مىروم عدهاى از زنان آشنايت را بياورم تا در اين موقع شب تو را در ولادت فرزندت يارى دهند.
فاطمه گفت: هر طور صلاح مىدانى عمل كن.
ناگهان صدايى از گوشهي خانه شنيده شد كه گفت: اى ابوطالب، صبر كن! چرا كه ولى خدا را دست نجس نبايد لمس كند.8
صبح هنگام، بار ديگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (عليهالسلام) ناراحت و پريشان از خانه بيرون آمد، در راه عدهاى از زنان قريش را ديد كه علت ناراحتى را از او پرسيدند، حضرت پاسخ داد: فاطمه در شديدترين حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در اين حال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و پرسيد: عمو جان، چرا ناراحتى؟!
عرض كرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است.
در همين حال، فاطمه ندايى را شنيد كه مىگويد: اى فاطمه، بر تو باد كه به خانهي خدا بروى!
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دست ابوطالب (عليهالسلام) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود كنار خانهي خدا آوردند.9
فاطمه بنت اسد در قسمت پشت كعبه (يعنى پشت آن سمتى كه درب در آن است) ايستاده بود و رو به كعبه دعا مىخواند كه ناگهان پيش چشمان همهي حاضران ديوار خانه خدا از همان قسمت شكاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت كه فاطمه توانست از شكاف ديوار وارد شود و جبرئيل او را به داخل برد و دوباره ديوار به هم آمد و او داخل كعبه ماند.10
عباس بن عبدالمطّلب ميگويد، من و عدهای دیگر در مقابل خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بوديم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زایمان فرزند او را ناراحت کرده بود، پدیدار گشت و نزد خانه آمد و گفت: پروردگارا من ایمان دارم به تو و به همه پیامبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد، پروردگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان. ناگهان دیديم قسمت پشت خانهي کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند نخست به هم پیوست، ما که چنین دیدیم خواستیم قفل در را باز کنیم، ولی در باز نشد.
این مطلب به سرعت در شهر پیچید، سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی (علیهالسلام) را در دست داشت و به مردم گفت: خدای تعالی مرا به زنان پیش از خود برتری بخشید، و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم، هاتفی ندا کرد ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار که خدای علیّ اعلی میفرماید: من نام او را از نام خود جدا کردم و او کسی است که بتها را در خانه من میشکند11.
ورود زنان بهشتى به داخل كعبه
قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل كعبه چيزى جز دعوت خداوند نبود چرا كه از در خانه وارد نشد، بلكه خالق جهان ديوار را براى او شكافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره ديوار را بست و اينك بايد، پذيرايى الهى از اين مهمان صورت گيرد. فاطمه در آن سه روزى كه در درون كعبه ماند از ميوهها و غذاى بهشتى برايش ميآوردند.12
وقتى فاطمه بنت اسد در درون كعبه قرار گرفت، پنج بانو نزد او آمدند، در حالىكه لباس همچون حرير سفيد بر تن داشتند و عطرى خوشتر از مشك ناب از آنان شنيده مىشد. اينان حوا و ساره و آسيه و مادر موسىبنعمران و مريم مادر عيسى (عليهالسلام) بودند.
اينان از طرف خداوند براى كمك در ولادت على (عليهالسلام) فرستاده شدند، چرا كه نبايد زنان ناپاك مكه در ولادت چنين مولودى حضور داشته باشند، آنان رو به فاطمه كردند و گفتند: السلام عليك يا ولية الله: سلام بر تو اى بانويى كه از اولياى خدا هستى. فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتى برابر او نشستند در حالىكه هر يك ظرف عطرى از نقره در دست داشتند.13
تولد على (عليهالسلام)
على (عليهالسلام) بر روى سنگ سرخى كه در گوشهي راست كعبه است به دنيا آمدند و همينكه قدم بر زمين گذاشتند به سجده افتاده و در همان حال دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرده و چنين گفتند:
اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّ عَلیّاً وَصیٌّ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ. بِمُحَمَّدٍ یَختِمُ اللهُ النُّبُوَّةَ وَ بی یُتِمُّ الوَصیّةَ وَ اَنَا اَمیرُالمُؤمِنینَ: شهادت مىدهم كه خدايى جز الله نيست و محمد پيامبر خداست و على وصى محمد رسول الله است. با محمد نبوت ختم مىشود و با من وصايت كامل مىشود و من اميرالمؤمنين هستم.
سپس فرمودند: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ: حق آمد و باطل رفت.14
نالهي شيطان در تولد على (عليهالسلام)
آنگاه كه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) به دنيا آمدند، نور حضرت از كعبه تا سينهي آسمان را شكافت و بتهايى كه بر روى كعبه نصب شده بود به صورت افتادند.
شيطان فرياد برآورد و گفت: واى بر بتها و عبادتكنندگانشان از اين فرزند!15
على (عليهالسلام) و بانوان بهشتى
وقتى على (عليهالسلام) به دنيا آمدند رو به آن پنج بانوى بهشتى نمودند و به آنها سلام و خير مقدم گفتند، و سپس فرمودند:
اَشْهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا اَللهَ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ. وَ اَشْهَدُ اَن مُحَمَّدُ رَسُولُ اللهِ، وَ بِهِ تَختِمُ النَّبُوَّةُ وَ بی تَختِمُ
الوِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِلایَةُ؛ شهادت مىدهم كه خدايى جز الله نيست، يگانه است است و شريك ندارد. و شهادت مىدهم كه محمد پيامبر خداست، با او نبوت و با من ولايت ختم مىشود.
آنگاه حضرت حوا تازه مولود را از زمين برداشت و در آغوش خود گرفت، على (عليهالسلام) نگاهى به صورت او انداخت و با بيانى رسا و واضح گفت: سلام بر تو اى مادر! حوا پاسخ گفت: سلام بر تو پسرم!
حضرت پرسيد: پدرم (آدم (عليهالسلام)) چه مىكند؟ گفت: غرق در نعمتهاى خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. سپس حضرت مريم نزديك آمد در حالىكه ظرف عطرى همراهش بود و على (عليهالسلام) را از آغوش حوا گرفت. مولود كعبه نگاهى به روى مريم كرد و گفت: سلام بر تو خواهرم! گفت: سلام بر تو برادرم! پرسيد عمويم چه مىكند؟ او گفت: خوب است و به تو سلام رسانده است. آنگاه مريم با عطرى كه همراه داشت على (عليهالسلام) را معطر نمود.
آنگاه حضرت آسيه، على (عليهالسلام) را در آغوش گرفت و او را در پارچهاى كه همراه داشت پيچيد و گفت: اين فرزند پاك و مطهر به دنيا آمده است، حرارت آهن به او نمىرسد مگر بر دست مردى كه خدا و رسول و ملائكه و آسمان و زمين و درياها او را مبغوض مىدارند و جهنم مشتاق آن مرد است.16
ملاقات انبياء الهى با على (عليهالسلام) در كعبه
وقتى كه على (عليهالسلام) در كعبه پا به عرصهي وجود گذاشت پنج تن از انبياء الهى وارد كعبه شدند، على (عليهالسلام) با ديدن آنها حركتى كرد و خنديد. آنان گفتند: سلام بر تو اى ولى خدا و خليفهي پيامبر خدا؛ حضرت در جواب آنها فرمود: وَ عَلَيْكُمْ السَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ و سپس به هر يك جداگانه سلام كرد.
آنها حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهالسلام) بودند كه يكى پس از ديگرى نوزاد را گرفته و بوسيدند و زبان به مدح او گشودند و سپس رفتند.17
ملائكهي الهى در محضر مولود كعبه
فاطمه بنت اسد مىگويد: پس از اينكه على (عليهالسلام) به دنيا آمد صداى بال ملائكه را شنيدم و ابرى سفيد رنگ را ديدم كه تا كنار فرزندم آمد و او را با خود برداشت و به آسمان برد. در اين حال شنيدم كه ندايى مىگفت:
بگردانيد على بن ابيطالب را در شرق و غرب زمين، و خشكى و درياهاى آن و كوهها و آسمانهاى آن، و احكام پيامبران و علوم وصيين و همهي اخلاق انبياء و مرسلين و اوصياء و صديقين را به او بدهيد، و آنچه دربارهي برادرش سيد الاولين و الآخرين انجام شده براى او هم انجام دهيد. او را بر همهي انبيا و مرسلين و ملائكهي مقربين و اهل آسمانها و زمين نشان دهيد كه ولى خداى ربالعالمين است.
فاطمه گويد: رفت و بازگشت على (عليهالسلام) كمتر از ساعتى طول كشيد و او را باز گرداندند. ناگهان ابرى ديگر را ديدم كه به سوى او پايين آمد و مانند دفعهي اول او را با خود برد و شنيدم ندايى را كه مىگفت:
على بن ابيطالب را نزد همهي مخلوقات خدا ببريد و احكام علم و حلم و ورع و زهد و تقوا و سخاوت و بلندمرتبگى و نورانيت و تواضع و خشوع و رقت و هيبت و مروت و كرم و مودت و شفاعت و شجاعت و حفظ و ديانت و قناعت و فصاحت و عفاف و انصاف و نيكى و همهي اخلاق انبياء را به او دهيد.
فاطمه مىگويد: ناگاه فرزندم را در مقابلم ديدم كه او را در حرير سفيد بهشتى پيچيده بودند و به من گفتند:
او را از چشم بينندگان حفظ كن كه ولى ربالعالمين است، بدان كه وارد بهشت نمىشود كسى، مگر كه ولايت او را بپذيرد و امامت او را تصديق كند. خوشا به حال آنكه تابع اوست و واى بر كسى كه از او روگردان شود. مثل او چون كشتى نوح است كه هر كه بر آن سوار شد نجات مىيابد و هر كه از آن باز ماند غرق مىشود و سقوط مىكند. فاطمه مىگويد: سپس در گوش على (عليهالسلام) مطلبى گفتند كه من نفهميدم بعد او را بوسيدند و رفتند.18
نام اين مولود را على بگذار
فاطمه بنت اسد سه روز در كعبه ماند، در آغاز روز چهارم فاطمه آمادهي بيرون آمدن از كعبه شد. او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود كه ندايى را شنيد كه چنين مىگويد:
اى فاطمه، نام اين مولود را على بگذار، چرا كه من خداى على اعلى هستم. من نام او را از نام خود گرفتهام، و او را به ادب خود آموختهام و امر خود را به او سپردهام، و او را بر غوامض علم خود آگاهى دادهام. او در خانهي من به دنيا آمده است.
او اول كسى است كه بر فراز خانهي من اذان مىگويد: و بتها را مىشكند و آنها را از بالاى كعبه به صورت پايين مىاندازد. اوست كه مرا به عظمت ياد مىكند و مرا تقديس و تمجيد مىكند و به يگانگى ياد مىنمايد. اوست اما بعد از حبيب من... خوشا به حال كسى كه او را دوست مىدارد و او را اطاعت مىكند.19
ولادت على (عليهالسلام) در كعبه در منابع اهلسنت
-1 حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 3، ص 550، حکومت 6044 میگوید: در اخبار متواتر (اخباری که یقینآور است) آمده که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را در درون کعبه به دنیا آورد.20
-2 حافظ گنجی شافعی در کفایة المطالب، ص 407، آورده است:
امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) شب جمعه در 13 ماه رجب در خانه خدا به دنیا آمد، و هیچکسی قبل از او و بعد از او در خانه خدا به دنیا نیامده است.21
-3 شهابالدین محمود آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی، در کتاب: سرح الخریدة الغیبة فی شرح القصیدة العینیّه، تألیف عبدالباقی افندی عمری، در ذیل یکی از اشعار او میگوید: این مسأله که امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در خانه خدا به دنیا آمد، مسألهي مشهور و معروف است و در کتابهای شیعه و سنی نقل شده است.22
بنابراین جریان تولد امیرمؤمنان در خانه خدا حقیقتی است که نه تنها شیعه بلکه اهلسنت نیز به آن اذعان دارند که در کتاب شریف «الغدیر» به تفصیل آورده شده است.
امّا اسرار این قضیه که چرا حضرت امیرمؤمنان در خانه خدا به دنیا آمده، در برخی منابع دربارهي آن مطالبی مطرح شده که در اینجا بیان میشود:
-1برخی از بزرگان اهلسنت پس از بیان جریان تولد حضرت امیر (علیهالسلام) در کعبه گفتهاند: این کرامت و بزرگی برای علی (علیهالسلام) است که در خانه خدا به دنیا آمده و تجلیل برای محل تولد او شمرده میشود.23
-2آلوسی که قبلاً نیز از او یاد شد (یکی از بزرگان اهلسنت است) بعد از نقل جریان تولد حضرت در کعبه تعبیر لطیفی دارد که عین عبارت او آورده میشود که گفته است: «سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین». یعنی منزه است خداوندی که هر چیزی را در جایگاهش قرار میدهد و او بالاترین حکمکنندگان است.24
آلوسی در ادامه گفته است:
گویا علی (علیهالسلام) نیز خواست تا در مورد خانه کعبه که موجب این افتخار برای او شده بود و در دل او متولد گشته بود جبران کند و به همین جهت بتها را از روی خانه به زیر افکند، زیرا در پارهای از اخبار آمده که خانه خدا به درگاه حق تعالی شکایت کرده و گفت: پروردگارا تا چه وقت در اطراف من این بتها را پرستش کنند؟ و خدای تعالی به او وعده داد که آن مکان مقدس را از آن بتها تطهیر کند.25
-3شیخ صدوق نیز در این باره گفته است: اینکه حضرت امیر (علیهالسلام) در کعبه به دنیا آمده، بزرگداشتی بود از جانب خدای متعال و اکرامی بود که نسبت به مقام شامخ و با عظمتش عنایت فرمود.26
-4از صعصعة بن صوحان روایت شده که در واپسین لحظات زندگی علی (علیهالسلام)، از حضرتش پرسید: تو برتری یا حضرت عیسی بن مریم؟ علی (علیهالسلام) فرمود: مادر عیسی در بیتالمقدس بود، هنگامی که وقت ولادت عیسی فرا رسید، مریم ندائی شنید که بیرون شو، اینجا عبادتگاه است نه زایشگاه، اما مادر من فاطمه بنت اسد، هنگامی که زایمانش نزدیک شد در حرم بود، دیوار کعبه شکافته شد و من آنجا متولد شدم و هیچکسی دارای چنین فضیلتی نیست نه پیش از من و نه پس از من.27
-5و برخی دیگر گفتهاند: ... پیداست که خانه کعبه، درب داشته که از آن وارد شود. امّا اینجا در خانه باز نشد، بلکه دیوار کعبه شکافته شد، تا دلیلی روشنتر و آشکارتر بر یک اعجاز باشد و برای اینکه بعدها نتوانند جریان را تصادفی و اتفاقی به حساب بیاورند، و جالب اینجاست، با اینکه در خلال چندین قرن کعبه تجدید بنا شده است، هنوز هم اثر آن شکاف روی دیوار خانه وجود دارد و موضع شکاف را با نقره پر کردهاند و در قسمتی که معروف به مستجار است، این اثر به طور آشکار دیده میشود و همیشه جمعیت انبوهی از حاجیها به این قسمت پناه میبرند و مشغول گریه و زاری و نیاز به درگاه خداوندند و حاجت میخواهند.28
پىنوشتها:
1- معانىالاخبار، ج 2 ص 431.
2- يعنى پيامبر (صلي الله عليه و آله) در آينده نگهدارى على (عليهالسلام) را
بر عهده مى گيرد.
3- بحار الانوار، ج 35، ص 40، و كنز الفوائد ص
115.
4- در اين دعا به وجود مقدس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و فاطمهالزهرا و على (عليهالسلام) توسل شده است.
5- بحار الانوار، ج 35، ص 11.
6- على (عليهالسلام) وليد الكعبه ص 30.
7- اين تاريخ مطابق است با 21 مارس سال 599
ميلادى.
8- ورضة الواعظين، ص 68.
9- بحار الانوار، ج 35، ص 30.
10- امالى شيخ طوسى، ص 80.
11- محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت امیرالمؤمنین،ج1،ص28، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
12- اعلامالورى، ص 3 و ارشاد مفيد، ص 3.
13- بحار الانوار، ج 35، ص 13.
14- امالى شيخ طوسى، ص 80 و جناتالخلود، ص 3.
15- على (عليهالسلام) وليد الكعبه، ص 41.
16- بحار الانوار، ج 35، ص 13.
17- على (عليهالسلام) وليد الكعبة، ص 31.
18- على (عليهالسلام) وليد الكعبه، ص 32.
19- علل الشرايع، ص 56 و امالى شيخ صدوق، ص 80 و
معانىالاخبار، ص 62.
20- الغدیر، نشر مرکز الغدیر، ج6، ص35 للدراساتالاسلامیه، 1416 ق
21- الغدیر، نشر مرکز الغدیر، ج6، ص35 للدراساتالاسلامیه، 1416 ق
22- الغدیر، نشر مرکز الغدیر، ج6، ص35 للدراساتالاسلامیه، 1416 ق
23- الغدیر، نشر مرکز الغدیر،، ج 6، ص 36 و 37.
24- الغدیر، نشر مرکز الغدیر،، ج 6، ص 36 و 37.
25- الغدیر، نشر مرکز الغدیر،، ج 6، ص 36 و 37.
26- الارشاد، باب1، ص2، ترجمه سیدهاشم محلاتی، نشر انتشارات علمیهالاسلامیه.
27- قزوینی، سیدکاظم، علی از ولادت تا شهادت، ص1، قم، نشر علمیه، 1397 ق.
28- قزوینی، سیدکاظم، علی از ولادت تا شهادت، ص1، قم، نشر علمیه، 1397 ق.
|