:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

شنبه 20 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : قناعت مالي است كه پايان نمي پذيرد .
 
 
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

ازلیّت و ابدیّت خداوند

مقدمه :

تمام کسانى که به وجود خدا معتقدند او را «ازلى» و «ابدى» مى دانند و این دو وصف از هم جدا نیست. زیرا یک وجود ازلى نمى تواند عمر و زمان محدودى داشته باشد وگرنه ازلى نبود و هنگامى که وجود او نامحدود باشد پس ابدى هم خواهد بود. (دقّت کنید.)
به تعبیر دیگر تمام دلایلى که براى اثبات وجود خدا آورده مى شود صریحاً یا اشارتاً واجب الوجود بودن او را اثبات مى کند و واضح است که واجب الوجود یعنى کسى که هستیش از ذات خود او است ازلى و ابدى خواهد بود، این ممکنات هستند که روزى نبودند و بعد حادث شده اند و پس از مدتى مى میرند و نابود مى شوند.
واجب الوجود هرگز چنین نیست.
با این اشاره به قرآن مجید باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:

1. (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ).(1)

2. (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ - وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ).(2)

3. (وَ اللهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى)(3)

4. (کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلّا وَجْهَهُ )(4)
 
ترجمه:

1. «اوست اوّل و آخر و پیدا و پنهان و او به هر چیز دانا است.»
2. «همه کسانى که روى آن (زمین) هستند فانى مى شوند ـ و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند.»
3. «و (پاداش) خدا بهتر و پایدارتر است.»
4. «همه چیز جز ذات (پاک) او فانى مى شود.»

تفسیر و جمع بندى

در آغاز سوره حدید شش آیه دیده مى شود که بسیارى از صفات خداوند بزرگ در آن جمع است، همراه با تعبیراتى پر معنا و عمیق، و لذا در بعضى از احادیث اسلامى از امام على بن الحسین(علیه السلام) آمده است که وقتى درباره توحید از حضرتش سؤال کردند فرمود: «خداوند متعال مى دانست که در آخر الزمان اقوامى مى آیند که در مسائل دقّت و تعمّق دارند، لذا سوره (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ) و آیات آغاز سوره حدید تا (عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) نازل فرمود(5) و نخستین آیه مورد بحث یکى از آن شش آیه است.
مى فرماید: «اوست اوّل و آخر و پیدا و پنهان و او به هر چیز دانا است»: (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ)
در این که منظور از اول و آخر چیست؟ مفسّران تعبیرهاى گوناگونى دارند که مفهوم آنها نزدیک به هم است،
بعضى گفته اند: او اول است به دون ابتداء و آخر است بدون انتهاء،
بعضى گفته اند: او اول است در آفرینش و آخر است به روزى دادن،
بعضى گفته اند: او آغازگر آغازها است و آخر آخرها،
بعضى گفته اند: او اول است به ازلیّت و آخر است به ابدیّت،
و بعضى گفته اند: او آغازگر است به نیکى و آخر است به عفو و بخشش.(6)
ولى به هر حال مفهوم آیه آشکار است و منظور از اول بودن همان ازلیّت و آخر بودن همان ابدیّت است و لذا در نهج البلاغه آمده است «لَمْ یَزَلْ اَوَّلاً قَبْلَ الاَشْیاءِ بِلا اَوَّلِیَّةِ و آخِرَاً بَعْدَ الاَشْیاءِ بِلانِهایَة»: «او همواره اول بود پیش از وجود اشیاء بى آن که آغازى داشته باشد و آخر است بى آن که نهایتى داشته باشد.»(7)
همچنین در خطبه اشباح آمده است «اَلاَوَّلُ الَّذى لَمْ یَکُنْ لَه قَبْلُ فَیَکُونُ شَىء قَبْلَهُ وَ الآخِرُ الَّذى لَیْسَ لَهُ بَعْدُ فَیَکُونُ شَى بَعْدَهُ»: «او اولى است که قبل ندارد تا چیزى قبل از آن باشد و آخرى است که بعد ندارد تا چیزى بعد از آن باشد»(8)
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «اللّهُمَّ اَنْتَ الاَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَىءٌ وَ اَنْتَ الآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَىء»: «خداوندا! تو آغازگرى و پیش از تو چیزى نبوده و تو آخرى و بعد از تو چیزى نیست»(9)
بعضى از مفسّران گفته اند اول و آخر تمام زمان را در بر مى گیرد و ظاهر و باطن تمام حقیقت مکان را شامل مى شود، بنابراین آیه فوق اشاره به حضور دائمى خداوند در هر زمان و هر مکان است.(10)
ناگفته پیدا است تعبیر به زمان و مانند آن در عبارات فوق از ناحیه ضیق بیان است وگرنه خداوند فوق زمان و مکان است.



در دومین آیه گرچه سخن از فناى ساکنان روى زمین است ولى در حقیقت منحصر به آنها نیست، مى فرماید: «همه کسانى که روى آن (زمین) هستند فانى مى شوند ـ و تنها ذات صاحب جلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند»: (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ   وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ)
درست است که تعبیر به «من علیها» (کسانى که بر زمین هستند) اشاره به موجودات عاقل اعم از جن و انس است، ولى همان گونه که بعضى از مفسّران احتمال داده اند بعید نیست شامل همه موجودات زنده زمینى بشود ـ به اصطلاح از باب تغلیب باشد ـ ولى به هر حال هدف اصلى بیان فناء موجودات و بقاء ذات پاک خداوند است.
«وَجْه» در لغت گرچه به معناى صورت آمده، ولى در این گونه موارد به معناى وجود و ذات است.
تعبیر به (ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ) بعید نیست اشاره به صفات سلبیه و ثبوتیه خداوند باشد، چرا که «ذوالجلال» از صفاتى خبر مى دهد که خداوند اجلّ و برتر از آن است و این همان صفات سلبیه است، و اکرام به اوصافى اشاره مى کند که کمال چیزى را ظاهر مى سازد و آن صفات «ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت او است.
آرى خداوندى که داراى صفات جمال و جلال است همواره باقى است و دیگران فانى مى شوند.
جالب توجّه این که آیه فوق از آیات سوره رحمان است که محتوایش ذکر نعمت هاى گوناگون پروردگار عالم است. آیا مسأله فنا و مرگ موجودات زنده نیز در زمره نعمت هاى الهى است؟ آرى نعمت است، زیرا از یک سو انسان را از لباس شرک بیرون مى آورد و به توحید خالص دعوت مى کند و مى داند شایسته عبودیت و الوهیت تنها ذات باقى «ذوالجلال و الاکرام» است نه موجودات فانى و ناپایدار، و از سوى دیگر به انسان هشدار مى دهد که از ساعات عمرش هرچه بهتر و بیشتر بهره گیرد و از سوى سوم در برابر مصائب و مشکلات زندگى که دنیا به هر حال خالى از آن نخواهد بود، به انسان تسلّى خاطر مى دهد که اینها نیز ناپایدار است و از سوى چهارم این فنا مقدّمه بقا است و نویدبخش نجات از زندان تنگ دنیا و انتقال به عالم گسترده و پر نعمت آخرت است.
سومین آیه که در ذیل داستان ایمان آوردن ساحران فرعونى و تهدید آنها به مرگ از سوى فرعون آمده، مفهوم وسیع و گسترده اى دارد. از زبان ساحران مؤمن مى گوید:
آنها فرعون را مخاطب قرار داده گفتند: «ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردى ببخشد، سپس افزودند: «و (پاداش) خدا بهتر و پایدارتر است»: (وَ اللهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى)
بقاء مطلق مساوى است با ابدیّت و همان گونه که قبلاً گفته شد ابدیّت هم از ازلیّت جدا نیست.
مسلّماً ابدیّت ذات پاک او همراه با ابدیّت لطف و انعام او است و به همین دلیل ساحرانى که ایمان آورده بودند مى دانستند این نعمت جاویدان را باید بر نعمت هاى بى ارزش و زودگذر فرعونى مقدّم دارند.



در چهارمین و آخرین آیه بعد از آن که هرگونه شرک را مردود مى شمرد، مى افزاید: «هیچ معبودى جز او نیست همه چیز جز ذات (پاک) او فانى مى شود»: (کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلّا وَجْهَهُ)
این جمله در حقیقت به منزله دلیل براى حکم سابق است، چرا که موجودات فانى و ناپایدار شایسته الوهیت و عبودیت نیستند، تنها وجودى شایسته این معنا است که همواره باقى و برقرار است.
کراراً گفته ایم «وجه» از نظر لغت به معناى صورت است امّا در مواردى نیز به معناى ذات به کار مى رود (مانند آیه مورد بحث) و این که بعضى «وجه» را به معناى دین یا عمل صالح و مانند آن تفسیر کرده اند دلیلى ندارد مگر این که بازگشت به ذات پاک خداوند و رابطه آن با او کند.
به هر حال، آیه دلیل روشنى است بر ابدیّت ذات پاک پروردگار و مى دانیم ابدیّت از ازلیّت جدا نیست.
موجودات دیگر اعم از اموال، ثروت ها و مقام ها و زمین و آسمان همه در زمره ممکناتند، نه تنها سرانجام فانى و نابود مى شوند، بلکه هم اکنون نیز فانى و هالکند، چون در ذات خود چیزى ندارند و اگر به ذات پاک خدا متّکى نباشند و لحظه به لحظه فیض وجود از او نگیرند محو و نابود مى شوند.
البتّه فنا در اینجا ظاهراً به معناى مرگ موجودات زنده یا به معناى متلاشى شدن موجودات دیگر است، بنابراین تضادى با آیاتى که مى گوید: خاک هاى انسان باقى مى ماند و در قیامت انسان حیات خود را از همان ها شروع مى کند و یا اجزاء زمین و کوه ها بعد از متلاشى شدن باقى مى مانند و عالمى نوین مى سازند، ندارد.
در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که: از آیات قرآن بر مى آید که بهشت و دوزخ هر دو موجود و آماده اند. در مورد بهشت مى خوانیم: (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ)(11) و در مورد دوزخ (أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ)(12) آیا اینها نیز سرانجام فانی می‌شوند؟
در پاسخ گفته اند که عمومیت آیه فوق منافات با استثناء موارد خاص آن هم به اراده خداوند ندارد.(13)
به علاوه همان گونه که گفتیم وجودات امکانیه در حال وجودشان نیز فانيند و اگر بقائى دارند به بقاء الله است. (دقّت کنید.)



از مجموع آنچه گفته شد روشن مى شود که قرآن مسأله ازلیّت و ابدیّت وجود خداوند را با کمال وضوح بیان کرده است هرچند واژه «ازل» و «ابد» را به کار نبرده، ولى تعبیراتى مانند واژه اوّل و آخر و باقى و عدم فنا و هلاک را به کار برده که بیانگر مفهوم ازلیّت و ابدیّت است.
جالب این که: بعضى گفته اند: «ازل» از جمله «لایزال» گرفته شده که ریشه اصلى آن «زوال» به معناى دگرگونى و تغییر است و شاید به همین دلیل در آیات قرآن از آن استفاده نشده، بلکه به جاى آن «اَوَّلْ» ذکر شده است که مفهوم روشن تر و خالص ترى دارد.
«ابد» نیز در لغت به معناى مدت زمان طولانى است و مفهوم واژه «آخر» را نمى رساند، بنابراین آنچه در مورد خداوند در قرآن ذکر شده (اول و آخر و باقى و غیر فانى) از هر نظر گویاتر از واژه «ازل» و «ابد» است، هرچند در عصر و زمان ما این دو واژه بر اثر کثرت استعمال در این دو مفهوم به مرحله وضوح رسیده است.

توضیحات

1. ازلیّت و ابدیّت خداوند از دیدگاه فلسفه

همان گونه که قبلاً هم اشاره شد در میان خداپرستان جهان کسى پیدا نمى شود که ازلیّت و ابدیّت وجود مقدّس او را انکار کند، چرا که اگر او ازلى نباشد باید حادث باشد و اگر حادث باشد نیاز به علّت دیگرى دارد، چون محال است چیزى بدون علّت ایجاد شود و هرگاه ازلیّت او را پذیرفتیم ابدیّت نیز با آن همراه است، چرا که یک وجود ازلى حتماً نامحدود است و چنین وجودى ابدى خواهد بود. از این گذشته با توجّه به حقیقت وجود خداوند به آسانى به این دو صفت مى رسیم چرا که در دلایل اثبات وجود خدا، واجب الوجود بودن او محرز و مسلّم مى شود، و مى دانیم واجب الوجود هرگز از هستى جدا نمى شود و یا صحیح تر هستى عین ذات او است، از خارج به او داده نشده تا از او گرفته شود و چنین وجودى همیشه بوده و همیشه خواهد بود.
گاهى از مجموع این دو وصف تعبیر به «سرمدیت» مى شود، زیرا وجود سرمدى طبق تصریح بعضى از ارباب لغت وجودى است که نه آغاز دارد و نه پایان.
و این که بعضى از کوته فکران گفته‌اند: ممکن است ذاتى را تصوّر کنیم که زمانى واجب الوجود و زمان دیگر غیر واجب الوجود باشد، سخنى است بسیار سست و بى پایه و نشان مى دهد که معناى واجب الوجود را به درستى درک نکرده اند، زیرا همان گونه که گفته شد واجب الوجود عین هستى است، چگونه ممکن است هستى از خودش جدا گردد؟!
همچنین سخنى که از بعضى از اشاعره نقل شده که وصف بقاء و ابدیّت را زائد بر ذات او دانسته اند نشان مى دهد که آنها نیز در معنا و مفهوم واجب الوجود دقّت نکرده اند.

2. ازلى و ابدى بودن خداوند در روایات اسلامى

در نهج البلاغه در خطبه هاى زیادى بر این معنا تأکید شده است به عنوان نمونه:
در خطبه 163 مى خوانیم: «لَیْسَ لأَِوَّلِیَّتِهِ اِبْتِداءٌ وَ لا لأَِزَلِیَّتِهِ اِنْقِضاءٌ»: «براى اولیّت او آغاز، و براى ازلیّتش پایانى نیست»
در خطبه 185 آمده است: «مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوْثِ الأَشْیاءِ عَلى أَزَلِیَّتِهِ»: «با حدوث موجودات ازلیّت خود را آشکار ساخته»
همچنین در همین خطبه مى خوانیم: «واحِدٌ لا بِعَدَد، وَ دائمٌ لا بِأَمَد»: «یگانه است امّا نه واحد عددى ـ که دومى براى آن تصوّر شود - و همیشگى است ولى نه این که زمانى داشته باشد!»
در اصول کافى در فصل معانى اسماء الله در تفسیر «هُوَ الأَوَّلُ وَ الاْخِرُ»  از امام صادق(علیه السلام) چنین آمده است: «هُوَ الاَْوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَىء وَ هُوَ الاْخِرُ عَلَى مالَمْ یَزَلْ وَ لا تَخْتَلِفُ عَلَیْهِ الصِّفاتُ وَ الأَسْماءُ، کَما تَخْتَلِفُ عَلَى غَیْرِهِ»: «او آغاز بوده و قبل از همه چیز، و آخر است بعد از همه چیز، صفات و اسمائش دگرگون نمى شود آن گونه که از دیگران دگرگون مى شود.»(14)
در حدیث دیگرى نیز از آن حضرت در تفسیر وصف «اول» و «آخر» چنین آمده است: «اَلأَوَّلُ لا عَنْ اَوَّل قَبْلَهُ، وَ لا عَنْ بَدْء سَبَقَهُ، وَ الاْخِرُ لا عَنْ نِهایَة... لَمْ یَزَلْ وَ لا یَزُوْلُ بِلا بَدْء وَ لا نِهایَة»: «او آغاز است نه این که چیزى قبل از او باشد و ابتدائى بر او پیشى گیرد، او همیشه بوده و همیشه خواهد بود، نه آغازى دارد و نه پایانى»(15)

3. پاسخ به یک سؤال

در مباحث خداشناسى معمولاً این سؤال از طرف افراد تازه کار مطرح مى شود که مى گویند: شما مى گوئید هر چیزى خالق و آفریدگارى دارد پس بگوئید آفریدگار خدا کیست؟
عجب این که گاهى این سؤال ها در سخنان بعضى از فلاسفه غرب نیز مطرح شده که نشان مى دهد تا چه حد در مباحث فلاسفه پیاده هستند و ابتدایى فکر مى کنند.
برتراند راسل فیلسوف معروف انگلیسى در کتابش «چرا مسیحى نیستم؟» چنین مى گوید: در جوانى به خداوند عقیده داشتم و بهترین دلیل بر آن را برهان علة العلل مى دانستم، و این که تمام آنچه را در جهان مى بینیم داراى علّتى است و اگر زنجیر علّت ها را دنبال کنیم سرانجام به علّت نخستین مى رسیم که او را خدا مى نامیم.
ولى بعداً به کلى از این عقیده برگشتم زیرا فکر کردم اگر هر چیز باید علّت و آفریننده اى داشته باشد پس خدا باید علّت و آفریدگارى داشته باشد!(16)
ولى فکر نمى کنیم کسى کمترین آشنائى با مسائل فلسفى مربوط به مباحث خداشناسى و ماوراء طبیعت داشته باشد و در پاسخ این سؤال درماند، مطالب خیلى روشن است وقتى مى گوئیم هر چیزى خالق و آفریدگارى دارد منظور هرچیز حادث و ممکن الوجود است پس این قاعده کلّى فقط در اشیائى صادق است که قبلاً وجود نداشته و بعد حادث شده نه در مورد واجب الوجود که از ازل بوده و تا ابد خواهد بود، یک وجود ابدى و ازلى نیازى به آفریننده ندارد تا بگوئیم آفریننده او کیست؟ او قائم به ذات خویش است او هرگز معدوم نبوده که نیاز به علّت وجودى داشته باشد.
به تعبیر دیگر وجود او از خود او است نه از بیرون ذات او، او آفریده نیست تا آفریننده داشته باشد این از یک سو، از سوى دیگر خوب بود آقاى راسل و کسانى که با او همصدا هستند از خودشان می‌پرسیدن که اگر خدا خالقى داشته باشد همین سخن درباره خالق فرضى او نیز تکرار مى شود که آفریدگار آن خالق کیست اگر مطلب زنجیروار ادامه یابد و براى هر خالقى، خالق دیگر تا بى نهایت فرض کنیم، سر از تسلسل در مى آورد که باطل بودنش از واضحات است، و اگر به وجودى برسیم که هستیش از خود او است و نیاز به آفریننده‌اى ندارد ـ یعنى واجب الوجود است ـ خداوند عالم همو است!
این مطلب را به بیان دیگرى نیز مى توان توضیح داد و آن این که ما اگر فرضاً خداپرست هم نباشیم و با ماتریالیست ها هم عقیده گردیم باز باید به این سؤال پاسخ دهیم که با قبول قانون علیت همه چیز در جهان طبیعت معلول دیگرى است، در این حال همان سؤالى که از خداپرستان مى شد از مادیین نیز خواهد شد که اگر همه چیز معلول ماده است پس علّت وجود ماده چیست؟
آنها نیز ناچارند در جواب بگویند: مادّه ازلى است همیشه بوده و خواهد بود و نیاز به علّت ندارد و به تعبیر دیگر واجب الوجود است.
روى این حساب مى بینیم همه فلاسفه جهان اعم از الهى و مادى به یک وجود ازلى ایمان دارند. وجودى که نیاز به خالق ندارد و همیشه بوده است، تفاوت در این است که مادیین علّت نخستین را فاقد علم و دانش و عقل و شعور مى دانند و براى آن جسمیّت زمان و مکان قائلند، امّا خداپرستان او را داراى علم و اراده و هدف مى دانند و جسمیّت و مکان و زمانى براى او قائل نیستند، بلکه او را فوق مکان و زمان مى دانند.
دلایلى که سابقاً در بحث هاى خداشناسى آوردیم همه این حقیقت را تأیید مى کند که مبدأ نخستین جهان داراى علم و آگاهى بى پایانى است.
بنابراین برخلاف پندار آقاى راسل که تصوّر کرده اگر با خداپرستى وداع گوید و در صف ماتریالیست ها قرار گیرد، از چنگال این سؤال فرار خواهد کرد این سؤال هرگز دست از سر او بر نمى دارد، چه این که مادى ها نیز معتقد به قانون علیت هستند و مى گویند هر حادثه اى علّت دارد.
پس تنها راه حل مشکل این است که فرق میان موجود حادث و ازلى و میان ممکن الوجود و واجب الوجود را به خوبى درک کنیم، تا بدانیم آنچه نیاز به خالق دارد موجودات حادث و ممکن است، یعنى هر آفریده، آفریدگار مى خواهد امّا چیزى که آفریده نیست آفریدگار ندارد.

 

پی نوشتها :
 1. سوره حدید، آیه 3.

2. سوره الرحمن، آیات 26 ـ 27.
3. سوره طه، آیه 73.
4. سوره قصص، آیه 88.
5. اصول کافى، جلد 1، صفحه 91 (باب النسبه، حدیث 3)
6. مجمع البیان، جلد 9، صفحه 230.
7. نهج البلاغه طبق نقل نورالثقلین، جلد 5، صفحه 237 ـ شاید در بعضى ازنسخ خطى هم باشد.
8. نهج البلاغه، خطبه 91.
9. تفسیر قرطبى، جلد 9، صفحه 6406.
10. تفسیر فى ظلال، جلد 7، صفحه 718.
11. سوره آل عمران، آیه 133.
12. سوره آل عمران، آیه 131.
13. تفسیر فخررازى، جلد 25، صفحه 24.
14. اصول کافى، جلد 1، صفحه 115 (باب معانى الاسماء)، حدیث 5.
15. همان مدرک، صفحه 116، حدیث 6.
16. برتراند راسل - در کتاب چرا مسیحى نیستم.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد