:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

پنج شنبه 27 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : بخل ورزيدن كانون تمام عيب ها و مهاري است كه انسان را به سوي هر بدي مي كشاند .
 
 

 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ انگیزه های خداجویی

انگیزه فطری

مقدمه: 
هنگامى که سخن از فطرت مىگوئیم منظور همان احساسات درونى و درکى است که هیچگونه نیازى به استدلال عقلى ندارد.

هنگامى که یک منظره بسیار زیباى طبیعى، یا یک گل بسیار خوشرنگ و خوشبو را مىبینیم جاذبه نیرومندى از درون خود نسبت به آن احساس مىکنیم که نام آن را تمایل و عشق به زیبائى مىنهیم و هیچگونه نیازى به استدلال در اینجا نمىبینیم.
آرى حس زیبائى یکى از تمایلات عالیه روح انسانى است.
کشش به سوى مذهب مخصوصآ شناخت خدا نیز یکى از این احساسات ذاتى و درونى است، بلکه از نیرومندترین انگیزهها در اعماق سرشت و جان همه انسانها است.
به همین دلیل هیچ قوم و ملتى را نه در امروز و نه در گذشته تاریخ مشاهده نمىکنیم که نوعى از عقائد مذهبى بر فکر و روح آنها حکم فرما نباشد و این نشانه اصالت این احساس عمیق است.
از آنجا که در بخش دلائل خداشناسى، توحید فطرى به عنوان یک دلیل مستقل با تمام آیاتش مطرح مىشود، نیازى به بحث فراوان در این زمینه نمىبینیم و تنها به ذکر یک نکته قناعت کرده، شرح بیشتر را به همان بحث موکول مىکنیم.
قرآن به هنگام ذکر داستان قیام انبیاء بزرگ در موارد زیادى روى این نکته تکیه کرده که رسالت اصلى انبیاء زدودن آثار شرک و بت پرستى بوده نه اثبات وجود خدا؛ چرا که این موضوع در اعماق سرشت هرکس نهفته شده است.
به تعبیر دیگر: آنها به دنبال این نبودند که نهال خداپرستى را در دلهاى مردم غرس کنند، بلکه به دنبال این بودند که نهال موجود را آبیارى کرده و خارها و علف هرزههاى مزاحم را که گاهى این نهال را به کلى پژمرده و خشک مىکند از ریشه برکنند!
جمله (ألّا تَعْبُدُوا اِلّا الله) یا (ألّا تَعْبُدوا اِلّا اِیّاهُ) «جز خدا را نپرستید» که به صورت نفى بتها و نه اثبات وجود خدا، مطرح شده، در گفتار بسیارى از انبیاء در قرآن مجید آمده است. از جمله: در دعوت پیغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) (1) در دعوت نوح (عليه السلام) (2) در دعوت یوسف (عليه السلام) (3) در دعوت هود (عليه السلام) (4) مطرح  شده است.
از این گذشته، ما در درون جان خود احساسات اصیل فطرى دیگرى نیز داریم، از جمله جذبه فوق العادهاى است که نسبت به علم و دانش و آگاهى هرچه بیشتر در خود مىبینیم.
آیا ممکن است ما این نظام عجیب را در این جهان پهناور مشاهده کنیم و علاقه نداشته باشیم سرچشمه این نظام را بشناسیم؟
آیا ممکن است دانشمندى بیست سال براى شناخت زندگى مورچگان زحمت کشد و دانشمند دیگرى ده ها سال براى شناخت بعضى از پرندگان یا درختان یا ماهیان دریاها تلاش کند، بى آنکه انگیزهاى جز عشق به علم، در درون جان او باشد؟ آیا ممکن است آنها نخواهند سرچشمه اصلى این دریاى بى کرانى که از ازل تا ابد را فرا گرفته بشناسند؟!
آرى اینها انگیزههایى است که ما را به سوى معرفة الله دعوت مىکند، عقل ما را به این راه مىخواند، ما را به این سو جذب مىکند و فطرت ما را به این سمت مىراند.
این بود خلاصهاى از انگیزههاى واقعى و راستین پیدایش مذهب و معرفةالله.


 توضیحات

1- توجیهات انحرافى

جمعى از جامعه شناسان و روانکاوان مادّى غرب و شرق، اصرار عجیبى دارند که سرچشمه پیدایش مذهب و عقیده خداشناسى را معلول جهل یا ترس یا عوامل دیگرى از این قبیل بشمرند.
البته این مطلب از یک نظر عجیب هم نیست، چرا که آنها گویا با یک توافق قبلى تصمیمشان را گرفتهاند و مسلّم مىشمرند که غیر از جهان مادّه چیزى وجود ندارد، بنابراین خود را ملزم مىبینند که هر پدیدهاى را با توجّه به همین عوامل مادّى تفسیر کردند.
از سوى دیگر مىدانیم وجود عقائد مذهبى همیشه ارکان مادىگرى را به لرزه در مىآورد و اگر درگیرىهاى زشت قرون وسطى را میان کلیسا و علماى علوم طبیعى بر این معنى بیفزائیم، مى توان نتیجه گرفت که اینگونه تفسیرهاى مادّى براى مذهب و عقیده به خدا، بخشى از مبارزه مکتبهاى مادىگرى با مذهب است.
گرچه بحث از تمام این نظرات به طور مشروح نیاز به گفتگوهاى طولانى دارد که ورود در آن ما را از کیفیّت بحث تفسیرى خارج مىسازد، ولى اشاره فهرست گونه به اهم آنها در اینجا ضرورى به نظر مىرسد. اما باز تکرار مىکنیم که تمام این تفسیرها براساس یک پیش داورى صورت گرفته و آن اینکه مسلّم بشمریم عالم ماوراء طبیعت وجود ندارد و عالم هستى در همین جهان طبیعت خلاصه مىشود.
این نظریهها - یا دقیق تر بگوییم این فرضیهها - را مىتوان عمدتآ در پنج فرضیه خلاصه کرد:

1- فرضیه جهل 

یکى از جامعه شناسان معروف مىگوید: «اگر چه علم و هنر بسیارى از عوامل اسرارآمیز را روشن ساخته، با این همه بسیارى از این عوامل همچنان از حیطه علم گریخته و در لفّافه اسرار باقیمانده است؛ لزوم پى بردن به این عوامل موجب پیدایش مذهب گردیده است!» (5)
یکى از فلاسفه مادى اضافه مىکند: وقتى انسان به حوادث، از نظر تاریخى مىنگرد، علم و مذهب را به یک دلیل بسیار روشن دو خصم آشتى ناپذیر تصور مىکند! زیرا کسى که به گردش جهان از نظر قانون علیّت معتقد است براى یک آن هم نمىتواند در مغز خود چنین تصوّرى راه دهد که ممکن است موجودى در بستر حوادث سد و مانعى ایجاد کند. (6)
به تعبیر ساده آنها مىخواهند چنین ادّعا کنند که ناآگاهى انسان از علل طبیعى سبب شده است که تصور کند نیروئى مافوق طبیعى وجود دارد که این عالم را ایجاد کرده و اداره مىکند و لذا هر قدر عوامل و علل طبیعى روشنتر گردد اعتقاد به خداپرستى و مذهب سستتر مىشود!
اشتباه عمده طرفداران فرضیه جهل از اینجا ناشى مىشود که :
اولا: آنها تصوّر کردهاند که ایمان به وجود خدا مفهومش انکار قانون علیّت است و ما بر سر دو راهى قرا داریم: یا باید علل طبیعى را بپذیریم، یا وجود خدا را؟!
در حالى که از نظر فلاسفه الهى ایمان به قانون علیّت و کشف علل طبیعى یکى از بهترین طرق شناخت خدا است.
ما هرگز خدا را در لابلاى بى نظمىها و حوادث مبهم و تاریک جستجو نمىکنیم، بلکه در میان روشنائىها و نظامات شناخته شده جهان هستى مىیابیم، چرا که وجود این نظامات نشانه روشنى بر وجود یک مبدأ علم و قدرت در جهان هستى است.
ثانیآ: چرا آنها از این نکته غفلت مىکنند که انسان از قدیمترین ایّام تا به امروز همواره نظم خاصّى را بر جهان حکم فرما مىدیده، نظمى که توجیه آن با علل فاقد شعور امکان پذیر نیست و پیوسته همین را نشانه وجود خدا مىشمرده. منتهى در گذشته این نظام کمتر شناخته شده بود و هر قدر علم و دانش بشر پیشرفت کرد دقائق و ظرائف تازهاى از آن کشف شد و علم و قدرت مبدأ عالم هستى آشکارتر و روشنتر گشت.
به همین دلیل ما معتقدیم ایمان به وجود خدا و مذهب همدوش با پیشرفت هاى علوم جلو مىرود و هر کشف تازه اى از اسرار و نظامات این جهان، گام تازهاى است براى شناخت بهتر خداوند و آن گونه که امروز ما مىتوانیم خدا را بشناسیم هرگز گذشتگان نمىتوانستند بشناسند؛ چرا که پیشرفت علوم اینسان نبود. 


2- فرضیه ترس

ویل دورانت، مورّخ معروف غربى در تاریخ خود در بحثى تحت عنوان سرچشمههاى دین از (لوکرتیوس)، حکیم رومى چنین نقل مىکند که «ترس نخستین مادر خدایان است! و از میان اقسام ترس، خوف از مرگ، مقام مهم ترى دارد... به همین جهت انسان ابتدائى نمىتوانسته باور کند که مرگ یک نمود طبیعى است، لذا همیشه براى آن علت فوق طبیعى تصور مىکرد.» (7)
همین سخن را راسل، به تعبیر دیگرى تکرار کرده، مىگوید : «گمان مىکنم که منشأ مذهب قبل از هر چیز ترس و وحشت باشد، ترس از بلاهاى طبیعى، ترس از جنگها و مانند آن و ترس از اعمال نادرستى که انسان به هنگام غلبه شهوات انجام مىدهد.» (8)
بطلان این فرضیه نیز از اینجا روشن مىشود که طرفداران آن گویا همگى با یک تعهّد ضمنى با یکدیگر توافق کردهاند که براى مذهب و عقیده خداپرستى ریشه فوق طبیعى وجود ندارد و حتمآ باید عاملى براى آن در طبیعت جستجو کرد. عاملى که بازگشت به نوعى گمان و تخیّل داشته باشد، لذا در این رابطه همیشه مسائل فرعى را دیده و مسأله اصلى را فراموش کردهاند.
درست است که ایمان به خدا به انسان قدرت روحى و آرامش مىدهد و درست است که او را در برابر مکر و حوادث سخت شجاع مىکند، تا آنجا که گاهى آماده هرگونه ایثار و جانبازى مىشود، ولى چرا ما مطلبى را که دائمآ در مقابل چشم بشر وجود داشته یعنى این نظامى که بر زمین و آسمان و گیاهان و جانداران و وجود خود انسان حاکم است را فراموش کنیم.
به تعبیر دیگر، انسان هر قدر از علم تشریح و فیزیولوژى و مانند آن بىاطلاع باشد، وقتى به ساختمان چشم و گوش و قلب و دست و پاى خود نگاه مىکند آن را ساختمان عجیب و دقیقى مىبیند که از طریق اتّفاقات و عوامل بىشعور هرگز قابل تفسیر نیست. پیدایش یک شاخه گل، یک زنبور عسل، پیدایش خورشید و ماه و سیر منظّم آنها و پدیدههاى دیگر.
این مطلبى است که همیشه در برابر چشم انسان وجود داشته و دارد و عامل اصلى پیدایش ایمان به وجود خدا است، چرا این واقعیّت روشن را نادیده مىگیرند و به سراغ مسأله ترس و جهل مىروند جز اینکه بگوئیم نسبت به چنین واقعیّت روشن، جهل دارند و از پیشرفت عقائد مذهبى ترس دارند، چرا جاده اصلى و روشن را رها کرده در بى راهه گام مىگذارند، جز اینکه پیشداورىها سد راه آنان گشته است.

  3- فرضیه عوامل اقتصادى 

طرفداران این فرضیه کسانى هستند که نیروى محرّک تاریخ را همان شکل دستگاههاى تولیدى مىدانند و معتقدند تمام پدیدههاى اجتماى اعم از فرهنگ و علم و فلسفه و سیاست و حتى مذهب مولود همین امر است!
آنها براى پیوند دادن میان پیدایش مذهب و مسائل اقتصادى توجیهات عجیبى دارند، از جمله مىگویند: طبقه استعمارگر در جوامع انسانى براى از میان بردن مقاومت توده هاى استعمار شده و تخدیر آنها، مذهب را به وجود آورده است و جمله معروف لنین، را که در کتاب: سوسیالیسم و مذهب، آورده است خاطرنشان مىکنند، آنجا که مىگوید: «مذهب در جامعه به منزله تریاک و افیون است!» و در این باره مطالب زیادى دارند که غالبآ تکرار مکرّرات است.
خوشبختانه طرفداران این فرضیه (سوسیالیستها) خودشان با کلمات ضد و نقیضى که دارند پاسخ خود را دادهاند. آنها وقتى به اسلام برخورد مىکنند که چگونه عامل حرکت و جنبش در یک ملت عقب افتاده شد و استعمارگرانى همچون سلاطین ساسانى، پادشاهان روم، فراعنه مصرو تبابعه یمن، را از تخت قدرت به زیر آورد، مجبور مىشوند اسلام را حداقل در این بخش از تاریخ استثناء کنند.
از آن بالاتر هنگامى که امروز حرکتهاى عمیق و جنبش هاى اسلامى را بر ضد استعمارگران (مخصوصآ در عصر حاضر) در برابر سلطه شرق و غرب و قیام مردم فلسطین را در برابر سلطه صهیونیسم مشاهده مىکنند، راهى ندارند جز اینکه در تحلیل هاى خود شک کنند. بگذریم از کسانى که گرفتار حصار در حصارند و نمىتوانند حتى آفتاب روشن را ببینند.
به هر حال با توجّه به تاریخ امروز و گذشته، مخصوصآ در مورد اسلام، به خوبى روشن مىشود که مذهب برخلاف زعم آنها نه تنها مادّه مخدّر وافیون نیست، بلکه سبب پیدایش نیرومندترین و پر جاذبه ترین حرکتهاى اجتماعى است. مسائل اقتصادى نیز بخشى از زندگى انسان را تشکیل مىدهد و منحصر کردن انسان در بعد اقتصادى بزرگترین خطا در شناخت انسان و انگیزهها و تمایلات عالى او است.

 4- فرضیه جنسى

اما بیایید و بشنوید از آقاى فروید، که مىخواهد پلى میان پیدایش مذهب و غریزه جنسى بزند و این را مولود آن بداند! او سعى دارد این موضوع را در فرضیه خود درباره قبیله موهوم پیوند دهد - در این قبیله خیالى، پدر، زنان بسیارى داشت و فرزندان جوان در محرومیّت به سر مىبردند، سرانجام قیام کردند پدر را کشتند و گوشت او را خوردند و بعد پشیمان شدند و با صرف نظر کردن از زنان قبیله عمل خود را انکار و تقبیح نمودند - و از اینجا یک ممنوعیت (و به گفته او تابو) در میان آنها پیدا شد (ممنوعیت ازدواج با محارم).
او مىافزاید: در میان قبائل وحشى امروز چیزى بنام توتم، وجود دارد که مانند پدر یا سلف اعضاى قبیله، و محافظ و ولى نعمت آنها است.
آنها به توتم، احترام مىگذارند و تصوّر مىکنند که باید خود را شبیه او کنند. (این اعتقاد به توتم، نیز از همان اعتقاد به قبیله موهوم سرچشمه مىگیرد.)
فروید معتقد است که اعتقاد به تابو و توتم، سرچشمهاى براى پیدایش عقائد مذهبى است که طبق آنچه در بالا گفته شد ارتباطى با مسئله جنسى دارد! (9)
ولى گذشته از اینکه فرضیه جنسى فروید بر پایه یک افسانه (افسانه قبیله موهوم) بنا شده؛ تحلیلهاى خود او نیز شباهت زیادى به افسانهها و اسطورهها دارد؛ و از اینجا سرچشمه مىگیرد که او روح و جسم انسان را که داراى ابعاد مختلف و تمایلات گوناگون است تنها از یک زاویه و به صورت یک بعدى دیده است.
درست است که انسان داراى غریزه جنسى است، ولى مسلّمآ تمام وجود انسان در غریزه جنسى خلاصه نمىشود. جسم او تحت تأثیر غرائز مختلفى است و روح او تمایلات عالى گوناگونى دارد. یک بعد نگرى بلائى است که نه تنها فروید به آن گرفتار بود، سوسیالیستها هم که وجود انسان را در بعد اقتصادى خلاصه مىکردند به گونه دیگرى به آن گرفتار هستند و هر دو در شناخت انسان سخت در اشتباهاند.
خوب بود فروید به جاى تکیه بر موهومات، این واقعیّت را مىنگریست که انسان از آغاز تا به امروز نظامى را بر این جهان پهناور و بر وجود خودش حکم فرما مىدیده که با علل طبیعى فاقد عقل و دانش قابل تفسیر نبوده است و همین سرچشمه پیدایش اعتقاد به خدا شده است، چرا مطلبى به این روشنى را رها مىکنند و به بیراهه مىروند؟!

 5- فرضیه نیازهاى اخلاقى

انیشتین، در بحثى تحت عنوان مذهب و علوم مىگوید: با کمى دقّت معلوم مىگردد که هیجانات و احساساتى که موجب پیدایش مذهب شده بسیار مختلف و متفاوت است، سپس بعد از ذکر فرضیه ترس اضافه مىکند :
«ویژگى اجتماعى بودن بشر نیز یکى از عوامل پیدایش مذهب است. یک فرد مىبیند پدر و مادر، کسان و خویشان و رهبران و بزرگان مىمیرند، و یک یک اطراف او را خالى مىکنند، پس آرزوى هدایت شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مىکند.» (10)
به این ترتیب او مىخواهد یک انگیزه اخلاقى و اجتماعى براى پیدایش مذهب فرض کند.
باز در اینجا مى ینیم پیشنهاد کنندگان این فرضیه، اثر را با انگیزه اشتباه کردهاند، در حالى که مىدانیم هر اثرى الزامآ انگیزه نیست. مثلا ممکن است به هنگام حفر یک چاه عمیق به یک گنج دست یابیم، این یک اثر است، در حالى که مسلّمآ محرّک و انگیزه اصلى ما براى حفر چاه چیزى دیگر، یعنى به دست آوردن آب بوده است، نه کشف یک گنج.
بنابراین درست است که مذهب مىتواند دردها و آلام روحى انسان را تسکین دهد و ایمان به خدا او را از احساس تنهایى به هنگام از دست رفتن عزیزان و دوستان و بزرگان رهائى بخشد و خلأ ناشى از فقدان آنها را پر کند، ولى این یک اثر است نه یک انگیزه.
انگیزه اصلى مذهب که بسیار منطقى به نظر مىرسد در درجه اول همان است که قبلا به آن اشاره شد. انسان خود را با نظامى در جهان هستى روبه رو مىبیند که هرقدر بیشتر درباره آن مىاندیشد به عمق و پیچیدگى و عظمت آن آشناتر مىشود. او هرگز نمىتواند حتى پیدایش یک گل را با آن همه ظرافت و ساختمان عجیب و یا پیدایش یک چشم را با آن سیستم بسیار ظریف و دقیق و پیچیده مولود طبیعت بى شعور و تصادفهاى کور و کر بداند و اینجا است که به سراغ مبدأ این نظام مىرود. البته امور دیگرى نیز به این معنى کمک مىکند که قبلا به آن اشاره کردیم.
عجب اینکه همان انیشتین که چنین فرضیهاى را پیشنهاد مىکند در جاى دیگرى سخن خود را عوض کرده و اعتقاد خود را به پدید آورنده جهان هستى و ایمان راسخ خود را به آن مبدأ بزرگ به نحو دیگرى ابراز داشته که بسیار جالب است و نشان مى دهد او منکر اعتقادى است که با خرافات آمیخته باشد نه منکر یک توحید خالص و خالى از هرگونه خرافه.
او مىگوید: «یک معنى واقعى از وجود خدا وراى این اوهام وجود دارد که عدّه کمى آن را دریافتهاند» سپس اعتقاد خود و دانشمندان بزرگ را به یک نوع اعتقاد مذهبى که آن را به نام احساس مذهبى آفرینش یا وجود نامیده و در جاى دیگرى از آن به عنوان تحیرّ شعفآورى از نظام عجیب و دقیق کائنات یاد کرده اظهار مىدارد.»
جالبتر اینکه او مىگوید: «این ایمان مذهبى چراغ راه کاوشهاى زندگى دانشمندان است.» (11)
البته در اینجا سخن بسیار است و اگر بخواهیم به اصطلاح عنان قلم را رها کنیم از شکل یک بحث تفسیر موضوعى خارج خواهیم شد.
لذا بار دیگر به اصل سخن باز گشته و این بحث را پایان مىدهیم و خاطرنشان مىکنیم که انگیزه پیدایش مذاهب را باید نخست در مطالعه جهان آفرینش (انگیزه عقلى و منطقى) و سپس جاذبه نیرومند درون ذاتى (انگیزه فطرى) و بعد توجّهى که به آن مبداء بزرگ به خاطر برخوردارى از نعمتهاى بى پایان او ناشى مىگردد (انگیزه عاطفى) جستجو کرد.
(12)



پی نوشتها :

 1. سوره هود، آیه 2.
 2. سوره هود، آیه 26.
 3. سوره یوسف، آیه 40.
 4. سوره احقاف، آیه 21.
 5. جامعه‌شناسى سامُوئیلْ کِنُیْک، صفحه 207.
 6. دنیائى که من مى‌بینم، صفحه 58 - و چه مضحک است سخن اگوست کنت، که مى‌گوید :علم، پدر کائنات را از شغل خود منفصل و او را به محل انزوا سوق داد! (یعنى با کشف علل طبیعى جائى براى ایمان به خدا باقى نمى‌ماند) علل گرایش به مادى‌گرى، صفحه 76.

 7. تاریخ تمدّن ویل دورانت، جلد 1، صفحه 89.
 8. جهانى که من مى‌شناسم، صفحه 54.
 9. اقتباس از کتاب فروید و فرویدیسم.
 10. دنیائى که من مى‌بینم، صفحه 53.
 11. دنیائى که من مى‌بینم، صفحه 56 و 61.
 12. براى اطلاعات بیشتر و گسترده‌تر در این زمینه به کتاب ما (انگیزه پیدایش مذاهب)مراجعه کنید. 


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد