:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : چيز اندك كه با اشتياق تداوم يابد ، بهتر از فراواني است كه رنج آور باشد .
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی


ماهيّت حكومت اسلامى



با توجّه به آنچه در بحث قبل گذشت تحقيق درباره «ماهيّت حكومت اسلامى» چندان پيچيده نيست; زيرا با قبول توحيد حاكميّت كه از شاخه هاى توحيد افعالى خدا است حق حكومت اوّلا و با لذّات از آن خدا شمرده مى شود ; سپس از آن هر كس كه اوبخواهدو براى اين منصب قرار دهد. بنابراين حكومت اسلامى نه حكومت ديكتاتورى و استبدادى است، و نه حكومت دموكراسى; بلكه نوعى حكومت برتر يعنى حكومت خدايى و الهى است.
ولى اين بدان معنى نيست، كه اصل مشورت و توجّه به آراء مردم در بافت حكومت اسلامى نقشى نداشته باشد; و نسبت به آن بى توجّهى شود.
زيرا هنگامى كه «مالِكُ الْمُلوك» و «اَحكَمُ الْحاكِمينَ» كه خداوند است، دستور به مشورت و توجّه به آراء مردم بدهد; اين امور مشروعيّت پيدا مى كند.
از طرفى مى دانيم در دو آيه از قرآن مجيد صريحاً دستور به شورا داده شده است.
در آيه 38 سوره «شورى» كه به خاطر همين آيه اين سوره «شورى» ناميده شده، براى مؤمنان متوكّل على الله هفت صفت بارز ذكر مى كند كه يكى از آنها مشورت در امور مهمّه استو مى فرمايد: (وَ اَمرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ): «و امورشان با مشورت در ميان آن ها انجام مى گيرد!»
و در آيه 159 «آل عمران» از اين فراتر رفته و سه توصيه مهم درباره مؤمنان به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) داده كه يكى از آن سه دستور، مشاورت با آنان در امور مهمّه است، مى فرمايد: (وَ شاوِرْهُمْ فى الاَمْرِ): «و در كارها، با آنان مشورت كن».
بنابراين احترام به آراء مردم مشروعيّت خود را از فرمان پروردگار به دست مى آورد.
از سوى ديگر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او و دانشمندان و علمايى كه به عنوان ولىّ فقيه مشروعيت خويش را باواسطه از خداوند كسب مى كنند، مأموريت دارند كه مصالح مردم (بندگان خدا) را در همه جا مورد توجّه قرار دهند; و به اصطلاح رعايت غبطه عموم كنند; و مسلّم است مصلحت مردم ايجاب مى كند كه به نوعى درامر حكومت سهيم و شريك باشند، و به آراء آنها توجّه شود; بنابراين توجّه به آراء مردم جنبه الهى پيدا مى كند.
به تعبير ديگر حكومت الهى وقتى انسجام پيدا مى كند كه توان و قدرت اجرائى بالايى داشته باشد; و به دست آوردن اين توان و قدرت جز با مشاركت مردم در امرحكومت ميسّر نيست. در واقع اجراى احكام الهى واجب است; و مشاركت مردم در امر حكومت مقدّمه اين واجب محسوب مى شود; و مقدّمه واجب، واجب است.
خلاصه اينكه «جوهره حكومت اسلامى» حكومت الهى است; ولى اين حكومت در نهايت سر از حكومت مردمى در مى آورد. تعيين پيامبران و امامان و جانشينان آنها، جوهره الهى حكومت را تشكيل مى دهد و مأمور بودن اين افراد به مسأله مشورت و احترام به آراء مردم كه آن نيز به فرمان خدا است، جوهره مردمى آن را تشكيل مى دهد.
آنها كه تصوّر مى كنند حكومت اسلامى يك پارچه متكّى به آراء مردم است; و عنصر الهى آن را به فراموشى مى سپارند بيراهه مى روند; و آنها كه فقط به عنصر الهى آن توجّه دارند و جنبه شورا و آراء مردم را ناديده مى گيرند; باز در اشتباه اند.
در بحث هاى آينده (در بحث بيعت و شورى) شرح بيشترى در اين باره مطالعه خواهيد فرمود.
به هر حال چگونه مى توان اين واقعيّت را انكار كرد كه مشاركت مردم در امر حكومت، به حاكمان قدرت و قوّت مى بخشد، و بدون مشاركت آنها هيچ كارى از آنان ساخته نيست; همان گونه كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه شقشقيه مى فرمايد:
«اَما وَالَّذى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَءَ النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قيامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلماءِ اَلاّ يُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظْلُوم لَاَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها»:
«آگاه باشيد به آن خدايى سوگند كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، اگر نبود كه جمعيّت بسيارى گرداگردم را گرفته و به ياريم قيام كره اند، و از اين رو حجّت بر من تمام شده است; و اگر نبود عهد و پيمانى كه خداوند از دانشمندان و علماء گرفته است كه در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار ناقه خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم». (1)
اين تعبير به خوبى مى رساند; كه حمايت مردمى حتى باعث اتمام حجّت بر ولىّ منصوب از طرف خداوند مى گردد.
بى شك ولايت آن حضرت از سوى خداوند و از طريق پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ثابت شده بود، و اين ولايت فعليّت داشت، و بر خلاف آنچه كه بعضى از ناآگاهان گفته اند جبنه شأنى و بالقوّه نداشت; ولى از نظر اجرائى و عملى نياز به حمايت مردم داشت; و بدون آن به فعليت نمى رسيد.
در مورد فقهاى اسلام نيز چنانكه خواهيم گفت، ولايت فعليّه براى همه ثابت است; ولى اِعمال اين ولايت تنها در صورتى ميسّر است كه حمايت و پشتيبانى مردم نسبت به آن حاصل گردد; و به همين دليل آن ولىّ فقيه كه بتواند آراء مردم را به خود جلب كند، نسبت به ديگران اولويّت خواهد داشت; چرا كه او بهتر مى تواند مقام ولايت خود را اعمال كند در حالى كه ديگران نمى توانند (شرح بيشتر اين سخن، به خواست خدا در جاى خود خواهد آمد).
بنابراين اگر در اين گونه موارد تعبير به انتخاب مى شود، مفهومش اين نيست كه اين منصب از سوى مردم به آن داده مى شود; زيرا همان گونه كه گفتيم از ديدگاه توحيدى، حقّ ولايت تنها با خدا است و اين مقام براى كسانى است كه خداوند ـ بدون واسطه يا به واسطه اوليائش ـ براى آنها تعيين فرموده است; و اصالت دادن به آراء مردم و نفى جوهره الهى حكومت از بينش هاى شرك آلود و غير توحيدى سرچشمه مى گيرد.
بر اين اساس هنگامى كه مردم اعلام حمايت و پشتيبانى از فردى از فقها مى كنند كه او را از ميان همه فقهاء شايسته تر و لايق تر و جامع تر ديده اند; و اگر انتخاب به دست مردم بود، لزومى نداشت از ميان فقيهان انتخاب كنند; بلكه مى توانستند هر كس را مايل هستند براى اين كار برگزينند; خواه فقيه باشد يا غير فقيه.
كوتاه سخن اينكه: مردم كسى را بر مسند حكومت نمى نشانند; چرا كه اين حقّ، مخصوص خدا است، تنها كارى كه مى كنند، اين است كه از ميان كسانى كه خداوند حقّ ولايت به آنها داده است، يكى را انتخاب كرده و اعلام حمايت و پشتيبانى از او مى كنند; و اگر تعبير به انتخاب مى شود، اين انتخاب مفهومى غير از آنچه در دنياى مادّى مى بخشد دارد، و قرائن حاليّه و مقاليّه گواه بر اين حقيقت است; كه ماهيّت اين دو انتخاب كاملا با هم متفاوت است (دقت كنيد).
بنابراين اميرمؤمنان على(عليه السلام) قبل از بيعت مردم ولىّ خدا بود; كه طبق صريح آيه ولايت (اِنَّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَ هُمْ راكِعُونَ )(2)اين ولايت را خدا به على(عليه السلام)داده بود; و طبق حديث متواتر غدير و جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىُّ مَوْلاهُ»، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در غدير خم رسماً او را از سوى خدا به اين مقام منصوب كرد; ولى بيعت مردم با ديگران سبب شد كه او مدّتى نتواند ولايت خويش را اعمال كند; و تنها بعد از بيعت مردم با او بود كه امكان اعمال اين ولايت حاصل شد; و مردم زمينه هاى اجرائى آن را فراهم كردند، نه اينكه مقام ولايت او رابه فعليّت برسانند.
در مورد فقها نيز مسأله همين طور است; آنها طبق دلايلى كه خواهد آمد هر گاه علاوه بر اجتهاد و عدالت، مدير و مدبّر و آگاه به زمان و شرايط آن باشند; داراى ولايت فعليّه از سوى خداوند هستند; ولى اعمال اين ولايت نياز به مقدّماتى دارد، كه از همه مهم تر حمايت مردمى است.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز در زمانى كه در مكّه بود، نتوانست تشكيل حكومت الهيه بدهد; تنها در زمانى كه وارد مدينه شد، و حمايت مردمى به قدر كافى فراهم گشت، و موانع برطرف گرديد، تشكيل حكومت داد; ولى اين بدان معنى نيست كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكّه مقام ولايت را نداشت; و در مدينه از سوى مردم به او داده شد. (باز هم دقت بفرماييد).

ولايت خبرى و انشائى

بعضى معتقداند علمايى كه در مسأله ولايت فقيه سخن گفته اند، دو ديدگاه مختلف دارند: بعضى ولايت فقيه را به معنى «خبرى» پذيرفته اند; وبعضى به مفهوم «انشايى» و اين دو مفهوم در ماهيّت با يكديگر متفاوت اند.
زيرا اوّلى مى گويد: «فقهاى عادل از طرف خدا منصوب به ولايت هستند»، و دومّى مى گويد:« مردم، فقيه واجب الشّرايط را بايد به ولايت انتخاب كنند».
ولى به اعتقاد ما اين تقسيم بندى از اصل، بى اساس به نظرمى رسد; چرا كه ولايت هر چه باشد «انشائى» است; خواه خداوند آن راتعريف كند يا پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و يا امامان(عليهم السلام).مثلا امام(عليه السلام)بفرمايد: «اِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ حاكِماً»: «من ـ فقيهى را كه داراى شرايط ايمان و تقوا است ـ به ولايت و حكومت نصب كردم»، يا فرضاً مردم انتخاب كنند، و براى او انشاء ولايت و حكومت نمايند.
هر دو انشائى است ; تفاوت در اين است كه در يك جا انشاء حكومت از ناحيه خدا است; و در جاى ديگر از ناحيه مردم، و تعبير به اخبارى بودن در اينجا نشان مى دهد كه گوينده اين سخن به تفاوت ميان اخبار و انشاء دقيقاً آشنايى نداشته است، و يا اگر آشنا بوده، اين تعبيرات را از روى مسامحه به كار برده است.
تعبير صحيح اين است كه ولايت در هر صورت انشائى است، و جزء مقاماتى محسوب مى شود كه بدون انشاء تحقق نمى يابد. تفاوت در اين است كه انشاء اين مقام و موهبت ممكن است از سوى خدا باشد يا از سوى مردم; مكتب هاى توحيدى آن را از سوى خدا مى دانند ـ و هر جا از سوى مردم باشد باز بايد به اذن خدا باشد ـ و مكتب هاى الحادى آن را از سوى مردم مى پندارند.
بنابراين نزاع بر سر «اخبار» و «انشاء» نيست; سخن بر سر اين است كه چه كسى انشاء كند خدا يا خلق؟ يا به تعبير ديگر مبناى مشروعيّت حكومت اسلامى آيا اجازه و اذن خداوند در تمام سلسله مراتب حكومت است يا اجازه و اذن مردم؟
مسلّم است آنچه با ديدگاه هاى الهى سازگار است ، اوّلى است نه دوّمى.

حكومت و وكالت

گاه گفته مى شود «حكومت» مردمى نوعى «وكالت» است; نه اعطاء منصب; زيرا مالك الملوك خدا است و او بايد اين منصب را به كسى اهداء كند.
به تعبير ديگر همان گونه كه در امور شخصى هر كسى مى تواند به ديگرى وكالت بدهد، و اين امر مشروعيّت قطعى دارد; همچنين در امور اجتماعى نيز اين امكان هست، كه مردم كسى را وكيل خود كنند، كه از سوى آنها تدبير امور اجتماعى كند; و مادام كه اين وكالت باقى است آنها موظّف به قبول نتايج آن هستند.
ولى اين سخن نادرست است; زيرا اوّلا: وكيل اكثريت جامعه چه حقّى دارد كه درباره اقليّت نيز دخالت كند؟ فرض كنيد 51 ميليون نفر كسى را وكيل خود كردند; و 49 ميليون نفر شخص ديگرى را، مطابق كدام دليل وكيل 51 ميليون نفر حق دارد در امور 49 ميليون نفر ديگر دخالت نمايد؟!
ثانياً: در بسيارى از انتخابات دنيا به هردليل گروه عظيمى اصلا به پاى صندوق هاى رأى نمى روند، و كسى را به عنوان وكالت خود بر نمى گزينند; چه الزامى دارد كه آنها از كسى كه وكالت ديگران را بر عهده دارد پيروى كنند؟!
ثالثاً: وكالت يك عقد جايز است; و موكّل هر زمان بخواهد مى تواند وكيل خود را عزل نمايد; در حالى كه در نظامات سياسى دنيا هرگز مردم نمى توانند نمايندگان خود، يا منتخبين براى رياست جمهورى و مانند آن را عزل كنند.
حقيقت اين است كه مسأله دموكراسى را نمى توان تحت اين گونه عناوين گنجانيد. دموكراسى ماهيّتى مخصوص به خود دارد; و در واقع يك نوع قرار داد اجتماعى ناشى از ضرورت است; چرا كه جامعه حكومت مى خواهد، و از سوى ديگر اتفاق نظر مردم در اين مسأله امكان پذير نيست; پس به حكم اجبار و ناچارى بايد به سراغ رأى اكثريّت رفت و بايد اقليّت در برابر اكثريّت تسليم باشند; چون راه ديگرى براى اداره اجتماع از نظر آنها وجود ندارد، هر چند اين كار به طوركامل عادلانه نيست.
امّا آنها كه حكومت را از سوى خدا مى دانند راه ديگرى را پيشنهاد مى كنند; و آن اينكه ببينيم خداوند حكومت را در اختيار چه كسى گذارده است؟ هر چند نظرات مردم ـ در مواردى كه افراد لايق و شايسته از نظر تعاليم اسلام متعدداند ـ مى تواند در تعيين فرد مورد قبول، سرنوشت ساز باشد; و آن كس ترجيح پيدا كند، كه پشتيبانى مردمى بيشترى را براى اجراى اهداف حكومت دارد.
مسائل مربوط به بيعت مى تواند اين مسأله را روشن تر سازد; و به خواست خدا درباره نقش بيعت در حكومت، و ماهيّت و شرايط بيعت در بحث هاى آينده به طور مشروح سخن خواهيم گفت.




پی نوشتها:

1. نهج البلاغه، خطبه 3.
2. سوره مائده ،آيه 55.





 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد