:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

شنبه 28 بهمن 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه به روزي خدا خشنود باشد ، بر آنچه از دست رود اندوهگين نباشد .
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ راه‌هاي خداشناسی/ برهانها/ برهان نظم

نشانه‌هاى او در آفرینش اعضاى بدن

مقدمه:

براى اینکه انسان بتواند با خارج از وجود خود رابطه برقرار کند، به ابزارهاى مختلفى نیازمند است که آفریدگار او را با آنها مجهّز ساخته. براى مشاهده شکل و رنگ و کمیّت و کیفیت موجودات، حس بینائى و چشم، و براى ضبط انواع صداها، حسّ شنوائى و گوش، و همچنین حواس دیگر براى درک بوها، سرما و گرما، خشونت و لطافت و...
ساختمان این ابزار به قدرى پیچیده و ظریف و دقیق است که شرح هر کدام مىتواند موضوع علم مستقلى قرار گیرد، و در این باره کتاب‌هاى زیادى نوشته شده که در حقیقت مجموعه‌اى است از اسرار توحید، و درس‌هاى خداشناسى، و پیام‌ها و نغمه‌هایى از معرفة‌الله، که از سوى این اعضاء در گوش‌جان انسان نواخته مى‌شود.
ممکن نیست کسى در ساختمان این اعضاء دقت کند و در برابر قدرت و عظمت آفریدگار آنها سر تعظیم فرود نیاورد، خواه با زبان اعتراف بکند یا نکند.
با این اشاره به سراغ قرآن مى‌رویم و به آیات زیر گوش جان فرا مى‌دهیم:

1- (وَ اللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)(1)

2- (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ)(2)

3- (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ ... ِ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ)(3)

4- (أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ)(4)

5- (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَأْتیکُمْ بِهِ اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ)(5)

6- (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِى الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)(6)

 

ترجمه

1- «و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى‌دانستید، و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر به جا آورید»
2- «و او کسى است که براى شما گوش و چشم و عقل آفرید، امّا کمتر شکر (او را) به جا مى‌آورید»
3- «بگو: «چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌دهد؟ یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم‌هاست؟ ... و چه کسى امور (جهان) را تدبیر مى‌کند؟» بزودى (در پاسخ) مى‌گویند: «خدا»،بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمى‌کنید (و راه شرک مى‌پویید)؟! »
4- «آیا براى او دو چشم قرار ندادیم، و یک زبان و دو لب؟!»
5- «بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند، گوش و چشمهایتان را بگیرد، و بر دل‌هاى شما مهر نهد (که چیزى را نفهمید)، کدام معبودى جز خدا آنها را به شما باز مى‌گرداند؟» ببین چگونه آیات را به گونه‌هاى مختلف براى آنها شرح مى‌دهیم، سپس آنها روى مى‌گردانند!»
6- «بزودى نشانه‌هاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مى‌دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است.»

شرح مفردات

«سَمْع»، در اصل به معنى قوّه شنوائى است، و گاه به خود گوش هم گفته مى‌شود. این واژه‌گاه به معنى گوش فرا دادن، و اجابت دعوت و قبول و تجسّس نیز آمده است، و هنگامى که در مورد خداوند به کار رود به معنى علم و آگاهى او به مسموعات است. جمع «سمع»، «اسماع» است، ولى در قرآن مجید هرگز این واژه به کار نرفته است، شاید به این دلیل که خود «سمع» در معنى جمعى نیز استعمال مى‌شود.(7)
«بَصَر» هم به معنى عضو بینائى (چشم) و هم به معنى قوّه بینائى به کار مى‌رود. این واژه، در معنى نیروى عقل و درک نیز استعمال مى‌شود، و به آن «بصر» و «بصیرت» مى‌گویند. (جمع «بصر»، «ابصار» و جمع «بصیرت»، «بصائر» است.)
ولى هرگز واژه «بصیرت» به چشم گفته نمى‌شود، بلکه به آن «بصر» مى‌گویند و عجیب اینکه گاهى واژه «بصیر» به افراد نابینا، اطلاق مى‌شود، ولى ظاهراً این استعمال نه به خاطر علاقه تضاد است، بلکه به خاطر آن است که افراد نابینا غالباً از نیروى ادراک قوىترى بهره‌مندند، و فقدان حسّ بینائى خود را با قوّت تفکر و بصیرت، جبران مى‌کنند،(8) همانگونه که ما در فارسى نیز به افراد نابینا، روشندل مى‌گوئیم.
بعضى از ارباب لغت، مانند نویسنده مصباح معنى اصلى «بصر» را نورى که به وسیله آن، موجودات را مى‌توان مشاهده کرد، دانسته‌اند، و در مقاییس براى آن دو معنى ذکر شده: یکى آگاهى بر چیزى، و دیگر کلفتى و غلظت چیزى. ولى معنى اوّل که راغب نیز در مفردات آورده، با موارد استعمال این واژه، مناسب‌تر و صحیح‌تر به نظر مى‌رسد.
«اَفْئِدَة» جمع «فؤاد»، از مادّه «فَأد» (بر وزن وَعْد) در اصل به معنى بریان کردن است، و لذا به افکار و عقل هاى پخته، «فؤاد» گفته مى‌شود. این واژه گاه به معنى قلب، یا پوسته قلب نیز آمده است، بعضى نیز گفته‌اند که اطلاق این واژه، بر قلب و عقل، هنگامى است که داراى فروغ و روشنائى باشد. بعضى گفته اند که «فؤاد» به معنى مرکز قلب است در حالى که قلب به مجموعه آن گفته مى‌شود.
«عَیْن» معانى زیادى دارد و معروف است که این واژه داراى هفتاد معنى در لغت عرب است، و اتفاقاً واژه چشم در فارسى نیز دست کمى از آن ندارد!
ولى معنى اصل «عین» همان عضو مخصوص بینائى یعنى چشم است و گاه به معنى قوه بینائى نیز آمده است، ولى معانى کنائى و مجازى زیادى براى آن است که بسیار از آنها بر اثر کثرت استعمال به صورت حقیقت درآمده، مثلا به چشمه «عین» گفته مى‌شود، چرا که شباهتى با چشم دارد، و به جاسوس و مأمور اطلاعاتى نیز «عین» مى‌گویند، همانگونه که این واژه به افراد با شخصیت و خورشید و طلا نیز اطلاق مى‌گردد، چرا که مثلاً طلا در میان فلزات مانند چشم در میان اعضاء است، و همچنین خورشید در میان کواکب، و افراد با شخصیت در میان یک قوم، همانگونه که در فارسى نیز مى‌گویند فلان کس چشم و چراغ جمعیت است، و نیز به سرمایه و متاع قابل استفاده، و سوراخ حلقه، و بصیرت و آگاهى بر چیزى هر کدام به مناسبتى این واژه اطلاق مى‌شود. حورالعین را به این جهت به این نام نامیده‌اند که چشم‌هاى زیبا و درشت دارند.
«لِسان» نیز به معنى عضو مخصوص سخن گفتن (زبان) است، و به معنى نیروى بیان نیز آمده، و به عنوان کنایه در اشخاصى که گوینده جمعیتى هستند نیز اطلاق شده. به لغات، نیز «اَلْسِنه» (جمع لسان) مى‌گویند همانگونه که واژه زبان در فارسى نیز در این معانى به کار مى‌رود، این واژه هم به صورت مذکر و هم مؤنث استعمال مى‌شود ولى در قرآن مجید به صورت مذکر آمده است.
«شَفَة» (بر وزن قَمَر) در اصل به معنى لب مى‌باشد که به صورت تثنیه «شفتان» :«دو لب» به کار مى رود.(9)
واژه «مشافهه» به معنى روبرو شدن با کسى و از لب هاى او چیزى را شنیدن است، این واژه به معناى ساحل «نهر» و «دریا» نیز آمده است چرا که لبه آن است.

تفسیر و جمع‌بندى

نقش فوق‌العاده ابزار شناخت

در نخستین آیه به عنوان معرّفى ذات پاک خداوند و بیان نشانه‌هاى او در وجود انسان، مى‌فرماید: «خداوند همان کسى است که شما را از شکم مادرانتان خارج کرد در حالى که هیچ نمى‌دانستید»: (و َاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُوْنِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُوْنَ شَیْئاً)
این تعبیر به خوبى نشان مى‌دهد که صفحه قلب به هنگام تولّد از تمام معارف خالى است. ولى بعضى از مفسّران گفته‌اند که منظور غیر از علم حضورى انسان به ذات خویش است، یا به تعبیر دیگر منظور علم به اشیاء برون است، و شاهد آن را آیه 70 سوره نحل دانسته‌اند: (و مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلى أرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً) «بعضى از شما به سنین بالا و بدترین سال‌هاى عمر مى‌رسند به طورى که بعد از علم چیزى نخواهند دانست» زیرا در این سن پیرى مسلّماً انسان از وجود خویش با خبر است، ولى این احتمال نیز وجود دارد که نوزاد در آغاز تولّد حتى از وجود خویش بى‌خبر باشد و اولین چیزى را که باز مى یابد وجود خویش است.
سپس مى‌افزاید: «خداوند براى شما گوش و چشم و عقل قرارداد تا شکر او را بجا آورید»: (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُوْنَ)
چشم و گوش را براى این قرارداد تا محسوسات را درک کنید، و عقل را براى درک معقولات، و با این سه وسیله شناخت، از عالم بیرون وجود خویش آگاه شوید. سپس براى شکر این نعمت‌ها بپاخیزید و قبل از هر چیز به سراغ شناخت آن مبدائى بروید که ابزار معرفت و علم را در اختیار شما قرار داد. براى پى بردن به اهمّیّت چشم و گوش و عقل کافى است که حالتى را که بر اثر فقدان هریک از اینها به وجود مى‌آید (تا چه رسد به همه آنها) پیش خود مجسّم کنید. یک شخص نابینا، یک شخص کر و یا یک شخص فاقد عقل و یا همه اینها، چه وضعى دارد؟ و چقدر از مواهب این عالم بزرگ دور مى‌ماند؟ و قبل از هر چیز موهبت علم و آگاهى که برترین مواهب و مقدمه بهره‌گیرى از مواهب دیگر است از دست مى‌دهد.
بعضى گفته‌اند منظور از «شیئا» در آیه فوق، حق منعم است، و بعضى گفته‌اند: منظور منافع خویش است، و بعضى آن را به سعادت و شقاوت، یا میثاق الهى در روز ألست، تفسیر کرده‌اند، ولى اطلاق آیه هرگونه قید را نفى مى‌کند و همه چیز را شامل مى‌شود.
در اینکه چرا «سَمْع» (گوش) بر «ابصار» (چشم‌ها) مقدّم داشته شده؟ ممکن است به خاطر این باشد که گوش قبل از چشم به کار مى‌افتد. زیرا چشم انسان در محیط رحم مادر که تاریکى مطلق بر آن حاکم است آمادگى براى دیدن ندارد، و بعد از تولّد نیز تا مدّتى در مقابل نور بسیار حسّاس است و لذا غالباً بسته است، تا تدریجاً در برابر نور آمادگى پیدا کند، ولى گوش چنین نیست. حتى به عقیده بعضى در عالم جنین نیز صداها را مى‌شنود، و با آهنگ قلب مادر آشنائى پیدا مى‌کند!
از این گذشته گوش وسیله شنیدن پیام وحى الهى است که برترین مسموعات است، و نیز وسیله عمومى انتقال علوم از نسلى به نسل دیگر است، در حالى که چشم چنین نیست، زیرا خواندن و نوشتن گرچه وسیله انتقال علوم است ولى جنبه عمومى ندارد.
قرار گرفتن «اَفئِدة» (عقل‌هاى پخته) پشت سر این دو نیز دلیلش روشن است، چرا که انسان شنیدنى‌ها و دیدنى‌ها را منتقل به عقل مى‌کند، و سپس به تجزیه و تحلیل روى آن مى‌پردازد و از آن معلومات تازه‌اى مى‌سازد و قوانین کلّى عالم را کشف مى‌کند.(10)



دردومین آیه مورد بحث نیز همان حقیقتى را که در آیه قبل آمده بود تعقیب مى‌کند، و براى شناخت خداوند به مسأله آفرینش گوش و چشم و قلب اشاره کرده، و حس شکرگزارى انسان‌ها را که نردبان معرفت خدا است، بر مى‌انگیزد. با این تفاوت که در این آیه در مورد خلقت این اعضاء تعبیر به «انشاء» شده و در پایان آن انسان‌هایى را که کمتر شکر خدا را بجا مى‌آورند مورد سرزنش و ملامت قرار مى‌دهد، مى‌فرماید: «او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب ایجاد کرد اما (در برابر این نعمت‌هاى بزرگ و بى نظیر) کمتر شکر او را برجا مى‌آورید»! (وَ هُوَ الَّذِىْ أَنْشأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ اْلأَفئدَةَ قِلَیْلاً ما تَشْکُروْنَ)
«انشاء» به گفته راغب در اصل به معنى ایجاد چیزى و تربیت آن است، و به همین دلیل به افراد جوان «ناشى» گفته مى‌شود. تعبیر به «انشاء» غالباً در مورد جانداران است، هر چند در مورد غیر آنها نیز گاهى استعمال شده است، مانند: (أ أَنْتُمْ أنْشَأتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤونَ): «آیا شما درختان آتش زا را ایجاد کرده اید یا ما ایجاد مى‌کنیم؟!»(11)
ممکن است این تعبیر در آیه فوق اشاره به سیر تکاملى چشم و گوش و عقل در دوران جنینى و سپس دوران طفولیت باشد که خداوند اینها را ایجاد کرده، سپس پرورش مى‌دهد.



در سومین آیه به صورت یک استفهام تقریرى از مشرکانى که خدا را رها کرده و در وادى بت‌پرستى سرگردان شده‌اند، مى‌فرماید: «اى پیامبر! به آنها بگو: چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى‌بخشد؟ و یا چه کسى مالک گوش و چشم‌ها است؟»: (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمْ مَنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصار)
مسلّماً روزى‌هایى که عائد انسان مى‌شود یا از آسمان است، (مانند: باران و هوا و نور آفتاب) و یا از زمین است (مانند: گیاهان و درختان و معادن مختلف) همچنین علوم و دانش‌ها و معارفى که عائد انسان مى‌شود غالباً از طریق چشم و گوش است، چرا که این دو حس مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج محسوب مى‌گردد، و همه این ارزاق مادى و معنوى از سوى خدا است.
جالب اینکه در اینجا تعبیر به مالکیت کرده است، و از آنجا که مالکیت در اینجا مالکیت تکوینى است از مسأله آفرینش و خلقت جدا نخواهد بود، و در حقیقت تعبیر به لازم شده است. همچنین جدا از مسأله تدبیر امور نمى‌باشد، و لذا در پایان آیه باز به صورت استفهام مى‌فرماید: «از آنها بپرس چه کسى امور جهان را تدبیر مى‌کند؟»: (وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ)(12)
بلافاصله مى‌افزاید: (آنها با الهام از نداى فطرت) «به زودى مى‌گویند: خدا است که مالک و آفریننده و مدبّر این امور است»: (فَسَیَقُوْلُوْنَ الله)
«به آنها بگو پس چرا تقوى و پرهیزگارى پیشه نمى‌کنید؟!» (فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُوْنَ)
یعنى پرهیز از پرستش بت‌ها و روى آوردن به بیگانه‌ها، و پرهیز از گناه و بى عدالتى‌ها.



در چهارمین آیه ضمن اشاره به قسمتى از نعمت‌هاى بزرگ خداوند بر انسان، براى تحریک حس شکرگزارى او که مقدمه معرفة‌الله است، مى‌فرماید: «آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم»: (ألَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ)
چشم‌هایى که مى‌تواند با آن عالم هستى را ببیند، و عجائب آفرینش را بنگرد، و آفتاب و ماه و اختران و انواع گیاهان و درختان و انواع موجودات زنده و جانداران را مشاهده کند، و عجائب صنعت خدا را تماشا نماید، راه را از چاه ببیند، و دوست را از دشمن تشخیص دهد، و خود را از چنگال حوادث نامطلوب برهاند.
سپس مى‌افزاید: «و آیا یک زبان و دو لب براى او قرار ندادیم؟!»: (وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ)
زبانى که وسیله ارتباط او با دیگران است، زبانى که سبب انتقال علوم و دانش‌ها از نسلى به نسل دیگر و از قومى به قوم دیگر است، زبانى که با آن نیازهاى خود را باز مى‌گوید، و با آن به راز و نیاز با معبود بر مى‌خیزد، و ترجمان تمام ذرّات وجود او است. همچنین لب‌هایى که نقش مؤثّرى در تکلّم دارند و عهده‌دار تشکیل مقاطع بسیارى از حروفند(13) و از آن گذشته کمک زیادى به نوشیدن آب و خوردن و جویدن غذا و حفظ رطوبات دهان مى‌کند، به گونه‌اى که اگر قسمتى از لب‌ها قطع شود نه تنها این امور براى انسان بسیار مشکل خواهد شد، بلکه منظره چهره او بسیار اسف‌انگیز مى‌شود.
جالب اینکه بعد از این دو آیه، قرآن سخن از هدایت انسان به خیر و شر مى‌گوید، و مى‌فرماید: «آیا ما او را به دو سرزمین مرتفع» (تشخیص خیر و شر) هدایت نکردیم؟»: (وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ)
این تعبیر گویا، اشاره اى به رابطه چشم و زبان و لب‌ها، با مسأله هدایت و شناخت خیر و شر است، چرا که آنها ابزارى براى این هدف بزرگ محسوب مى‌شوند.



پنجمین آیه حالتى را که به خاطر از دست دادن گوش و چشم و عقل براى انسان پیدا مى‌شود مورد توجّه قرار داده، و مى‌گوید: «بگو: اگر خداوند گوش و چشم‌هاى شما را بگیرد و بر دل‌هایتان مهر نهد (به طورى که نه سخنى را بشنوید و نه چیزى را ببینید و نه حق و باطل و خوب و بدى را تمیز دهید) چه کسى جز خداوند مى‌تواند آنها را به شما باز گرداند؟!»: (قُلْ أَرَأَیْتُمْ اِنْ أَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوْبِکُمْ مَن اِلهٌ غَیْرُ اللهِ یِأتِیْکُمْ بِهِ)(14)
سپس در پایان آیه مى‌افزاید: «ببین چگونه آیات و نشانه‌هاى خویش را به صورت‌هاى مختلف براى آنها شرح مى‌دهیم سپس آنها از حق روى بر مى‌گردانند؟»: (اُنْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُوْنَ)(15)
در حقیقت قرآن مى‌خواهد از یکسو بگوید: این ابزار مهم شناخت از خود شما نیست، چرا که اگر از خود شما بود هرگز گرفته نمى‌شد، در حالى که کم نیستند کسانى که نعمت گوش و چشم و عقل را بر اثر عوامل مختلفى از دست مى‌دهند، پس معلوم مى‌شود اینها از ناحیه مبدأ دیگرى است.
از سوى دیگر از آنجا که ارزش هر چیزى در برابر ضدش روشن مى‌شود قرآن مى‌خواهد با توجّه به حالت دردناکى که براى انسان به خاطر از دست دادن این نعمت‌هاى بى نظیر رخ مى‌دهد، او را متوجّه عظمت آفریدگار و بخشنده این نعمت‌ها کند، و وجدانش را از این راه تسخیر کرده به خشوع در برابر او وا دارد.
تعبیر به «اَخْذ» (گرفتن) گوش و چشم، ممکن است به معنى گرفتن خود این اعضا باشد، و یا گرفتن قدرت و نیروى شنوائى و بینائى، یا هر دو.



آخرین آیه مورد بحث که از جامعترین آیات توحید و خداشناسى است، نظرى به تمام نشانههاى او در سراسر جهان آفرینش افکنده، مىگوید: «ما پیوسته آیات و نشانههاى خود را در اطراف جهان، و در درون وجودشان به آنها نشان مىدهیم تا براى آنها روشن شود که او است خداوند بر حق»: (سَنُرِیْهِمْ آیاتِنا فى اْلآفاقِ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ)
«آفاقْ» جمع «افق» به معنى اطراف است. بنابراین آفاق ارض به معنى اطراف زمین و آفاق آسمان به معنى اطراف آسمان است، و چون در آیه مورد بحث به صورت مطلق ذکر شده، همه جا را اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب جهان را شامل مىشود. ««انفس» در اینجا نیز معنى وسیعى دارد که هم روح را شامل مىشود و هم جسم، و تمامى اعضاى بدن را که موضوع بحث ما است.
در اینکه ضمیر در (اَنَّهُ الحَقُّ)، به چه چیز باز مىگردد؟ بعضى ازمفسران گفتهاند: منظور قرآن است، و منظور از آیات آفاقى، پیروزىهایى است که نصیب مسلمانان در اطراف جهان شد، و منظور از آیات اَنْفُسى، پیروزىهاى آنها بر بلاد عرب است. یعنى ما پیروزىهایى در اطراف جهان و در بلاد عرب به آنها نشان مىدهیم تا بدانند که قرآن بر حق است.
بعضى گفتهاند: منظور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) است، یا دین و آئین او، که با  تفسیر اول، تفاوت چندانى ندارد.
ولى ظاهر این است (چنانکه جمعى از مفسّران فهمیدهاند ) که منظور خداوند است. یعنى آیات آفاقى و انفسى را به آنها نشان مىدهیم تا حقانیّت خداوند بر آنها آشکار شود. تعبیر به آیات، از یک سو، و تعبیر به «آفاق» و «انفس» ، از سوى دیگر، و آیه بعد از آن که از توحید، سخن مىگوید، همگى شواهدى براى این تفسیر، محسوب مىشود. ضمناً این آیه هماهنگ با آیات متعدّد دیگرى از قرآن مجید است که نشانههاى خدا را در پهنه آفرینش و وجود انسان ارائه مىکند، مانند: (وَ فى اْلأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوْقِنِیْنَ وَ فِى أَنْفُسِهِمْ أَفَلا یُبْصِرُوْنَ): «در زمین نشانههاى خدا است براى مؤمنان و در وجود خود آنها نیز نشانههایى است، آیا نمىبینند»(16)
در تفسیر على بن ابراهیم نیز همین معنى ذکر شده، هرچند در بعضى از روایات ضمیر «انّه» ناظر به حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه الشريف) معرّفى شده است، ولى ظاهراً این تفسیر از بطون آیات است. (جمع میان تفاسیر نیز ممکن است.)
به هر حال در هریک از اینها بنگریم آثار علم و قدرت او را مىبنیم، و به قول شاعر: «هر گیاهى که از زمین روید - وحده لا شریک له گوید» و «دل هر ذره را که بشکافیم - آفتابش در میان ببینیم.»
تعبیر به «سَنُرِیْهِمْ» «پیوسته به آنها نشان مىدهیم» (با توجّه به اینکه فعل مضارع در اینگونه موارد به معنى استمرار است) اشاره لطیفى به این حقیقت است که هر روزى که از عمر انسان مىگذرد حقایق تازهاى از این جهان بر او کشف مىشود، و رازهاى جدیدى گشوده مىگردد. هر روز دانشمندان در آزمایشگاهها و کتابخانههاى خود به کشف جدیدى مىرسند، و آیات تازهاى از آیات الهى فاش مىشود، و مسلّماً اگر میلیونها سال بر عمر بشر بگذرد این مسأله همچنان تداوم خواهد داشت، و چه عجیب است جهان پهناور آفرینش، و چه بزرگ است آفریدگار آن!
تازه این کهنه کتابى است که به اصطلاح اول و آخرش افتاده، و ما از میلیاردها سال قبل و بعد تقریباً هیچ خبرى نداریم، و آنچه مىدانیم که بسیار ناچیز است تنها مربوط به یک بخش از این عالم بزرگ و یک فصل از این کتاب است، «العظمة لله الواحد القهار».
از مجموع آیات گذشته به خوبى نتیجه مىگیریم که هریک از اعضاى بدن انسان، بلکه هر جزئى از اجزاى آن، آئینه تمام نماى حق است، و نشانه مستقل روشنى از علم و قدرت و حکمت و تدبیر خالق جهان محسوب مىشود.

توضیحات

1- شگفتى‌هاى اعضاى بدن

اگر در تمام جهان، موجودى جز یک انسان نباشد، و در تمام وجود این انسان، چیزى جز یک چشم یا یک گوش نباشد، همان براى شناخت ذات پاک خداوند و علم و قدرت او کافى است. چرا که ساختمان اینها به قدرى ظریف و پیچیده و دقیق و حساب شده است که هیچ عقلى باور نمى‌کند، مصنوع تصادف یا طبیعت کور و کر باشد، بلکه در هر مرحله از مطالعه آن، به آیت جدید و نشانه تازه‌اى از علم و قدرت آن صانع حکیم برخورد مى‌کنیم.
از میان صدها ویژگى، و ریزه‌کارى عضو بینائى یعنى چشم، کافى است به چند موضوع زیر توجّه کنیم تا بدانیم، چه غوغایى در آن برپا است:
1- عدسى متغیّر - معمولاً چشم را به دوربین فیلم‌بردارى، تشبیه مى‌کنند، در حالى که پیشرفته‌ترین دوربین‌هاى عکّاسى دنیا در مقابل چشم انسان بازیچه‌اى بیش نیست. چرا که همه آنها داراى عدسى ثابتى هستند که براى عکسبردارى از صحنه‌هاى مختلف، باید به وسیله فیلم بردار دائماً تنظیم و کنترل شوند، ولى عدسى چشم که درست پشت مردمک قرار گرفته، دائماًبه طور خود کار تغییر شکل مى‌دهد، گاه قطر آن بسیار کم (5/1 میلیمتر) و گاه چندان زیاد مى‌شود که به 8 میلیمتر بالغ مى‌گردد و به آن اجازه مى‌دهد که از صحنه‌هاى بسیار دور و بسیار نزدیک، عکسبردارى کند.
2- طبقات هفتگانه چشم - چشم عمدتاً از هفت پرده یا هفت طبقه تشکیل شده است که بنام «صلبیه» (سفیدى چشم) «عِنَبِیهَّ»، «مَشِیْمِیَّه»، «جلْیدِیَه»، «زُلالِیَّه»، «زُجاجِیَّه» و «شَبَکِیَّه» نامیده مى‌شود، که هر کدام ساختمانى مخصوص به خود و وظیفه ویژه‌اى برعهده دارد که شرح آن به درازا مى‌کشد. همینقدر کافى است بدانیم که کمترین دگرگونى در آنها مایه اختلال بینائى مى‌گردد، و البته در پشت شبکیه نیز اعصاب بینائى است که از آنجا منظره‌هایى که روى شبکیه افتاده به مغز مخابره مى‌شود.
3- حساسیت در برابر نور - تنظیم نور براى فیلمبردارى و عکاسى یکى از مشکل‌ترین کارها است، و بسیار مى‌شود که گروهى از متخصّصان مأمور این کار مى‌شوند، در حالى که چشم با تغییر دادن حساسیت خود در برابر نورهاى کم و زیاد قادر است از صحنه‌هاى مختلف در نور بسیار قوى و نور بسیار ضعیف عکسبردارى دقیق و جالب کند.
4- تحرّک فوق‌العاده - فیلمبرداران دستگاه‌هاى خود را دائماً به راست و چپ و بالا و پائین مى‌گردانند، و از ابزار مختلف براى این کار استفاده مى‌کنند، در حالى که عضلاتى که در اطراف کره چشم قرار گرفته با یک اراده برق‌آسا این دستگاه را در چهار جهت به طور کامل گردش مى‌دهد، و قدرت مانور آن را براى فیلمبردارى از صحنه‌هاى اطراف فوق‌العاده زیاد مى‌کند.
5- مصالح ساده و لطیف - براى تهیّه دستگاه‌هاى فیلمبردارى از محکمترین شیشه‌ها و فلزات بهره مى‌گیرند، در حالى که چشم از مصالح بسیار لطیفى ساخته شده، و در عین حال گاهى یکصد سال به طور مداوم کار مى‌کند. این به خاطر آن است که یک دستگاه زنده است و مى‌تواند دائماً خود را بسازد و تجدید قوا کند، در حالى دستگاه‌هاى مصنوع بشر دستگاه‌هاى مرده‌اند!
6- مسأله تهیّه فیلم - براى دستگاه‌هاى فیلمبردارى تهیه خود فیلم کار ساده اى نیست، و مرتباً باید براى فیلمبردارى از حلقه‌هاى مختلف و متعدّد استفاده کنند. در حالى که شبکیه چشم به طور خودکار دائماً فیلم مى‌سازد، و بعد از انتقال و بایگانى آن در مغز آن را محو کرده و آماده براى عکسبردارى از صحنه دیگر مى‌شود، و این کار با سرعت بسیار عجیب و شگفت‌انگیزى عملى مى‌گردد. ضمناً مسأله ظاهر کردن فیلم که آن هم کارى مشکل و وقت‌گیر است در اینجا مطرح نیست.
7- دستگاه‌هاى جنبى - براى اینکه چشم بتواند وظائف خود را به خوبى انجام دهد، به وسائل زیادى مجهّز شده است که آنها نیز هر کدام شگفت‌آور است. وجود چشمه‌هاى جوشان که مایع مخصوص و شفّاف کننده را به طور مداوم در چشم مى‌ریزد، و به پلک‌ها اجازه مى‌دهد بدون کمترین تماس خشونت‌آمیزى روى کره چشم گردش کند، و فاضلاب‌اى که در پائین آن قرار گرفته که این مایع را دائماً به بیرون هدایت کرده، و به حفره‌هاى بینى سرازیر مى‌کند، و همچنین خود پلک‌ها و عکس‌العمل فوق‌العاده سریع آنها در برابر حوادث مختلف که چشم را در برابر ضربه‌ها، هجوم گرد و غبار، یا نور شدید فوراً مى‌پوشاند، و همچنین ساختمان مژه‌ها که همچون کرکره‌هاى سایه روشن به چشم اجازه مى‌دهد که در عین باز بودن، نور کمى را به خود راه دهد و از ورود گرد و خاک حفظ کند، و نیز قرار گرفتن چشم در یک محفظه استخوانى بسیار قوى و محکم همچون یک دژ نیرومند، و قرار گرفتن این محفظه در نقطه مرتفع بدن که به آن اجازه مى‌دهد اطراف و جوانب خود را همچون دیده بان‌ها که در پست دیدبانى قرار دارند، ببیند، و همچنین وجود ابروها که سپر حفاظتى است، و امور فراوان دیگرى که هر کدام داستانى جالب و شگفت‌انگیز و پرمعنى دارند.
اگر مجموع این جهات را کنار هم قرار دهیم و کمى پیرامون آن بیندیشیم، قطعاً اعتراف خواهیم کرد که سازنده چشم از تمام قوانین مربوط به عدسى‌ها، و انعکاس نور و مسائل پیچیده دیگرى از این قبیل آگاه بوده، و با علم و قدرت بى‌انتهاى خود چنین موجود عجیبى را آفریده است.
 
2- زبان، این عضو همه فن حریف!

از جمله اعضائى که در آیات فوق به آن اشاره شده، مسأله زبان است که به راستى آن هم از عجائب خلقت خدا است، و اگر زبان، زبانى داشت که از خود سخن مى‌گفت، و على‌رغم انسى که ما همیشه با آن داشته و داریم شگفتى‌هاى خود را شرح مى‌داد، آن وقت بر ما روشن مى‌شد که چرا قرآن مجید، روى آن تکیه کرده است.
نگاه کوتاهى به وظائف و مسئولیت‌هاى زبان، مى‌تواند گوشه‌اى از این واقعیت‌ها را به ما نشان دهد. مجموعاً زبان، شش وظیفه عمده دارد:
1- راندن غذا به زیر چکش دندان‌ها - اگر زبان نبود، بعضى از قسمت‌هاى غذا کاملاً جویده، و بعضى دیگر کاملا ناجویده مى‌ماند و مجبور بودیم با انگشت غذا را جابجا کنیم. این زبان است که با حرکات سریع و ماهرانه خود، غذا را مرتباً از سه طرف به زیر دندان‌ها مى‌راند بى‌آنکه خودش در لاى آنها بماند! آرى گهگاه که خسته و ناتوان مى‌شود، ممکن است لاى دندان‌گیر کند و ضربه محکمى ببیند؛ گوئى خداوند مى‌خواهد به ما نشان دهد که اگر آن مهارت عجیب را خدا به زبان نمى‌داد، همه روز این صحنه تکرار مى‌شود و زبان در زیر ضربات دندان مجروح مى‌گشت.
2- مخلوط کردن غذا با بزاق دهان - همان مایع لزجى که از یکسو غذا را نرم و لغزنده و آماده بلع مى‌کند، و از سوى دیگر فعل و انفعالات شیمیائى خاصى روى آن به عمل آورده، و آن را آماده جذب و هضم مى‌کند، این زبان است که وظیفه مخلوط کردن را با این مادّه حیاتى بر عهده دارد.
3- کمک به بلع غذا و آب - براى فرو رفتن غذا و حتى آب، زبان نقش عمده‌اى بر عهده دارد، و با جمع و جور شدن و چسبیدن به سقف دهان و فشار آوردن روى آب و غذا، آن را به سرعت به سوى گلو مى‌فرستد، و اگر یک روز فرضاً فلج شود، فرو بردن یک لقمه غذا مشکل و شاید محال شود.
4- کنترل مواد غذائى - زبان به خاطر حسّ نیرومند چشائى مى‌تواند بسیارى از مواد نامناسب، و مضر و مسموم براى بدن را تشخیص دهد، و بیرون بریزد، اگر این مأمور کنترل آگاه در این در ورودى بدن نبود، خیلى زود انسان بر اثر خوردن غذاهاى نامناسب، بیمار مى‌شد، و جان او به خطر مى‌افتاد. یک غذاى تلخ و بسیار شور، یا فوق‌العاده تند، و یا فاسد و خراب، قبل از هر چیز زبان را خبردار مى‌کند، تا مانع ورود آن در کشور تن شود. آرى این پاسبان فداکار، در تمام مدّت شبانه روز وظیفه دار کنترل تمام مأکولات و مشروبات است.
5- تمیز کردن دهان - لابد امتحان کرده‌اید که بعد از تمام شدن غذا باز مدّتى دهان و زبان، مشغول حرکت است، این حرکت براى رفت و روب باقیمانده غذا است که در هر گوشه فضاى دهان جمع‌آورى شده به پائین فرستاده شود، این کار عمدتاً بر عهده زبان است و حتّى دندان‌ها را نیز تا حد زیادى تمیز مى‌کند. خلاصه زبان یک نظافت چى تمام عیار براى دهان محسوب مى‌شود.
6- سخن گفتن - و بالاخره مهم‌ترین و حسّاس‌ترین وظیفه زبان، همان بیان است که قرآن مجید در آغاز سوره رحمان مخصوصاً براى معرفى خداوند روى آن تکیه کرده، مى‌فرماید: (الرَّحْمنُ عَلَّمَ اَلْقُرانَ خَلَقَ اْلأِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ): «خداوند قرآن را تعلیم فرمود، و انسان را آفرید، و سخن گفتن را به او آموخت.» گرچه حرف زدن بر اثر ممارست زیاد براى ما مطلبى بسیار ساده و پیش پا افتاده است، ولى در حقیقت یکى از پیچیده‌ترین کارهایى است که انسان با زبان و فکرش انجام مى‌دهد.
نخست باید از میان ده هزار، صد هزار، و گاه بیشتر نخستین کلمه مورد نظر را انتخاب کند، و بعد به زبان فرمان دهد که با پیچ و خم‌هاى سریع و ماهرانه خود روى مقاطع حروف بچرخد، و حرف‌هاى مورد نظر را با کمک دستگاه ریه و حنجره و تارهاى صوتى بسازد و آنها را به هم پیوند داده و یک کلمه درست کند، سپس با همان سرعت به انتخاب کلمه دوم، و تولید اصوات معیّن بپردازد، و به همین ترتیب ادامه دهد تا یک جمله کامل شود. اگر فکر در انتخاب کلمات، مختصر اشتباهى کند و یا زبان از چرخش‌هاى سریع خود به اطراف دهان کمترین قصورى ورزد، جمله اشتباه از آب در مى‌آید.
حال فکر کنید یک گوینده هنگامى که یک ساعت سخنان موزون و فصیح و بلیغ مى‌گوید، و زبانش هزاران بار به اطراف دهان گردش کرده و درست روى مقاطع حروف تکیه مى‌کند -آن هم در محیط کوچکى که قدرت مانور در آن بسیار کم است- چه کار عجیب و معجزه آسائى انجام مى‌دهد، و این نیست مگر قدرت‌نمائى عظیم پروردگار.
مسلّماً لب‌ها همان‌گونه که قبلاً نیز اشاره کردیم کار زبان را تکمیل مى‌کنند، و قسمتى از حروف را مى‌سازند و این هماهنگى میان دو عضو خود موضوع جالب و شگفت‌انگیزى است و از آن مهم‌تر کار فکرى مقارن آن است.



خلاصه هریک از اعضاى ظاهرى یا دستگاه‌هاى داخلى بدن همچون قلب و مغز و عروق و سلسله اعصاب خود داستان مفصّل و شگفت‌انگیزى دارند که اگر بخواهیم به ذکر اسرار یک یک آنها بپردازیم هفتاد من کاغذ که سهل است، هزاران کتاب از اسرار آنها پر مى‌شود. چه بهتر که به قصور خود در این زمینه اعتراف کنیم و سر تعظیم بر آستان آفریدگار فرود آریم، و به گفته آن شاعر درباره آفرینش خود مترنّم شویم و بگوئیم اى انسان:
عجبتر از تو ندارد جهان تماشاگاه         چرا به چشم تعجب به خود نظر نکنى!
یا بگوئیم:
عالم همه در تو است و لیکن از جهل         پنداشته‌اى تو خویش را در عالم!




پی نوشتها:


 1. سوره نحل، آیه 78.
 2. سوره مؤمنون، آیه 78.
 3. سوره یونس، آیه 31.
 4. سوره بلد، آیات 8 و 9.
 5. سوره انعام، آیه 46.
 6. سوره فصلّت، آیه 53.
 7. لسان العرب، مفردات، مجمع البحرین، و التحقیق فى کلمات القرآن الکریم.
 8. مفردات راغب.
 9. بعضى ریشه آن را «شَفْو» (ناقص واوى) و بعضى آن را «شَفَة» دانسته‌اند؛ زیرا مصغّر آن«شفیهة» و جمع آن «شفاة» مى‌آید.
 10. توجّه داشته باشید که «سمع» بر مفرد و جمع هر دو اطلاق مى‌شود؛ هر چند گاهى آن را به صورت «اسماع» نیز جمع مى‌بندند.
 11. سوره واقعه، آیه 72.
 12. بعضى از ارباب لغت گفته‌اند که «ملک» (با فتح میم و کسر لام) به معنى کسى است که با امر و نهى خویش در توده مردم تصرّف مى‌کند و لازمه آن قدرت و توانائى و تدبیر است.
 13. این حروف در فارسى 5 حرف است (ب - پ - ف - م - و) و در عربى چهار حرف مى‌باشد و با توجّه به اینکه این چند حرف بسیار استعمال مى‌شوند از دست دادن لب سبب مى‌شود که انسان تا حد زیادى قدرت تکلم را از دست بدهد. این حروف را حروف شفوى مى‌نامند.
 14. جمله «أَرَأَیْتُمْ» و همچنین «أَرَأیتَکُمْ» و مانند آن را بسیارى از مفسّران به معنى: «اَخْبِروُنى»«به من خبر دهید» یا «هَل عَلِمْتُم»: «آیا دانستید» معنى کرده‌اند. ولى به عقیده بعضى از محقّقان این جمله‌ها معنى اصلى را مى‌بخشد، مثلا جمله «أرأیتم» به معنى «آیا مشاهده کرده‌اید»است، ولى چون در اینگونه موارد مشاهده کردن براى دانستن و خبر دادن است گاه به لازم معنى تفسیر شده؛ و به هر حال منظور از ذکر این جلمه‌ها توجّه دادن و تأکید بر دقت مخاطب است، و اگر بخواهیم آن را به لازم معنى تفسیر کنیم مى‌توانیم بگوئیم مفهومش این است.(دقت کنید.)
 15. «نُصَرِّفُ» از مادّه «تصریف» به معنى تغییر است، و در اینجا به معنى ذکر یک حقیقت به لباس‌ها و بیانات گوناگون است، و «یَصْدِفُوْنَ» از مادّه «صَدَف» (بر وزن هدف) در اینجا به معنى روى گردان است.
 16. سوره ذاریات، آیات 20 و 21.




 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  همایش تجلیل از حفاظ موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های قرآنی موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی وابسته به موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد