تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آيه خيرُ البَرِيَّه
در آيه 7 و 8 سوره بينه مى خوانيم: ( اِنَّ الَّذين آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة ـ جَزائُهُم عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ خالِدينَ فيها اَبَداً رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ):
«(امّا) كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين خلق (خدا) هستند. ـ پاداش آنها نزد پروردگارشان باغ هاى جاويدان بهشتى است كه نهرها از پاى درختانش جارى است; هميشه در آن مى مانند; (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از او; و اين (مقام والا) براى كسى است كه از (مخالفت) پروردگارش بترسد».
خداوند در اين آيات و آيات قبل از آن، بهترين و بدترين مخلوقات خود را معرّفى كرده است. كافران و مشركان اهل كتاب را كه با انواع دسايس و توطئه ها در فكر خاموش ساختن نور حق هستند، كه هم خودشان گمراهند و هم ديگران را به گمراهى مى كشانند، را به عنوان شرُّالبَريّه (1) (بدترين مخلوقات) معرّفى مى كند و در مقابل مؤمنانى كه در پرتو ايمانشان راه حق را يافته و منبع اعمال صالح هستند، هم خودشان هدايت يافته و هم چراغ هدايتى را براى ديگرانند را به عنوان خيرالبريه، (بهترين مخلوقات) معرفى فرموده است.
درست است كه مفهوم آيه مفهوم وسيع و گسترده اى است; و منحصر به شخص يا اشخاص معينى نمى باشد; ولى در روايات متعدّد اسلامى كه در منابع حديث اهل سنّت و شيعه آمده است، انگشت روى اشخاصى گذارده شده، كه در صف اول از صفوف خير البريّه، و بهترين مخلوقات خدا قرار دارند.
دقّت در محتواى اين احاديث، بسيارى از حقايق را كه تاكنون براى گروهى در پرده ابهام باقى مانده است را مى تواند روشن سازد; و پاسخ واضحى براى بسيارى از اتهامات ناآگاهان باشد.
در اينجا توجه خوانندگان را به بخشى از اين روايات جلب مى كنيم :
1ـ مفسّر معروف سيوطى در الدّر المنثور، در ذيل آيه از ابن عساكر از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه ما خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوديم كه على(عليه السلام) به سوى ما آمد، هنگامى كه چشم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او افتاد، فرمود: « وَالَّذى نَفْسى بِيَدِهِ اِنَّ هذا و شيعَتَهُ لَهُمُ الْفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَ نَزَلَتْ اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ البَرِيَّةِ فَكانَ اَصْحابُ النَّبِىِ(صلى الله عليه وآله) اِذا اَقْبَلَ عَلِىٌّ(عليه السلام) قالُوا جاءَ خَيْرُ الْبَرِيَّة!»:
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «قسم به كسى كه جان من به دست او است، اين مرد و شيعيان او، رستگاران در روز قيامت اند، و آيه ( اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة) نازل شد، از اين رو اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه على(عليه السلام) مى آمد مى گفتند خيرالبريّه (بهترين مخلوقات خدا) آمد»! (2) همين روايت با همين مضمون در شواهدالتنزيل حاكم حسكانى نيز آمده است.(3)
2ـ در روايت ديگرى از ابن عباس مى خوانيم هنگامى كه آيه ( اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الْصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) نازل شد پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود:
« هُوَ اَنْتَ وَ شيعَتُكَ; تَأتى اَنْتَ وَشيعَتُكَ يَوْمَ الْقيامَة راضيينَ مَرْضيَيْنَ وَ يَأتى عَدُوُّكَ غَضْباناً مُقْمِحينَ»:
«تو و شيعيانت خير البرية (بهترين مخلوقات) هستيد; و رد روز قيامت هم خدا از شما راضى است و هم شما از خدا راضى هستيد; ولى دشمن تو خشمگين و در زحمت (و عذاب) است» (4) (در بعضى از نسخه هاى حديث، مقحمين آمده كه به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسيله غل و زنجير است.)
3ـ در حديث ديگرى از ابوبرزه آمده است، هنگامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين آيه را تلاوت فرمود، رو به على(عليه السلام) كرد و فرمود: « هُمْ اَنْتَ وَشيعَتُكَ يا عَلِى وَ ميعادُ ما بَيْنى وَ بَيْنَكَ الْحَوضُ!»: «خيرالبريّة تو و شيعيانت هستيد اى على! و وعده من و تو كنار حوض كوثر است». (5)
4ـ در تفسير الدُّرُّ المنثور آمده است كه ابن مردويه از على(عليه السلام) نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به من فرمود: « اَلَم تَسْمَعْ قَوْلَ اللهِ اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمُ الْبَرِيَّةِ، اَنْتَ وَشيعَتُكَ وَ مَوْعِدى وَ مَوْعِدُكُمْ الْحَوضُ اِذا جِئتُ الأُمَم لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرّاً مُحَجَّلين»: «آيا اين سخن خداوند را نشنيده اى كه مى فرمايد: "كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند; آنها بهترين مخلوقات خدا هستند"; اين تو و شيعيانت هستيد، و وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر است. هنگامى كه من براى حساب امّت ها مى آيم; شما فراخوانده مى شويد در حالى كه داراى پيشانى سفيد و شناخته شده ايد»! (6)
5ـ همچنين در شواهد التنزيل آمده است كه عطيه عوفى مى گويد: ما وارد بر جابر بن عبدالله انصارى شديم، در حالى كه بر اثر شدت كهولت و كِبَر سن ابروهايش روى چشمهايش را گرفته بود، در اين هنگام به او گفتيم: « اخبرنا عن عَلِىٍّ»: «درباره على(عليه السلام) براى ما سخنى بگو».
جابر ابروهاى خود را با دستش بالا برد، و گفت: « ذاكَ مِنْ خَيْرِ الْبَريَّةِ»: «او از بهترين خلق خدا است». (7)
6ـ گنجى شافعى در كفاية الطالب از عطا نقل مى كند كه از عايشه درباره على(عليه السلام)پرسيدم، او در جواب گفت: « ذاكَ خَيرُ الْبَشَرِ لايَشُكٌّ فيهِ اِلاّ كافِراً!»: «او بهترين افراد بشر است، و در اين معنى جز كافران ترديد نمى كنند»! (8)
و نيز در همان كتاب از حذيفه نقل شده كه مى گويد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمود: « عَلِىٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ، مَنْ اَبى فَقَدْ كَفَرَ»: «على(عليه السلام) بهترين انسان ها است، و هر كس نپذيرد كافر است»(9).
بديهى است همه اين تعبيرات ناظر به شخصيت على(عليه السلام) بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است، يعنى او بهترين انسان ها بعد از رسول خدا است.
جالب توجه اينكه آلوسى مفسر معروف اهل سنت كه در احاديث مربوط به فضائل على(عليه السلام)سخت گيرى خاصّى دارد ـ و بارها در اين كتاب به نمونه هاى آن اشاره كرده ايم ـ بعد از آنكه قسمت قابل توجهى از رواياتى كه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ذيل اين آيه نقل شده است را بيان مى كند، مى گويد: مفهوم اين روايات آن نيست كه اين آيه مخصوص به على(عليه السلام) و شيعيان و پيروان او است، هر چند آنها بدون شبهه داخل در اين آيه اند، و در صفوف اوّل آن قرار دارند. سپس تصريح مى كند كه: «اماميه هر چند على(عليه السلام) را برتر از انبياء و فرشتگان مى دانند، ولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را برتر از آن حضرت مى شمرند.»
كوتاه سخن اينكه: احاديث مربوط به خيرالبريّة را گروه زيادى در منابع معروف اسلامى نقل كرده اند، و از بهترين دلائل براى افضليت على(عليه السلام) نسبت به همه مسلمين و صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بعد از آن حضرت است.
اين در حالى است كه دشمنان على(عليه السلام) به خاطر عداوت آن حضرت در عصر تاريك و ظلمانى بنى اميّه اصرار بر كتمان فضائل او داشتند، و دوستانش به خاطر وحشت از آن جانيان سفّاك، فضائل او را كتمان مى كردند; ولى با نهايت تعجب اين فضائل بزرگ تمام اين دوران هاى تاريك را پشت سر گذاشته و بعد از اين همه قرون و اعصار به دست ما رسيده است; و اين جز با امداد الهى ميسّر نيست.
به هر حال از اين احاديث به ضميمه آيه شريفه دو نكته به خوبى استفاده مى شود:
1ـ افضليت على(عليه السلام) نسبت به همه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)، و از آنجا كه مقدم داشتن غير افضل بر افضل كارى زشت و ناپسند است، به هيچ حسابى نمى توان غير او را بر او مقدم داشت. بنابراين بايد نخستين خليفه و جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) او باشد، خواه تعيين خلافت از سوى خدا باشد ـ كه ما به آن معتقديم ـ يا از سوى خلق و مردم كه گروهى ديگر به آن عقيده دارند.
2ـ نكته ديگرى كه از اين احاديث به دست مى آيد، اين است كه نام گذارى پيروان على(عليه السلام) به شيعه چيزى است كه در زبان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بارها آمده است، و آنها كه با اين عنوان دشمنى مى كنند و از آن نفرت دارند; و گاه شين آن را دليل بر شوم و شرّ گرفته اند در واقع با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به مخالفت برخاسته و العياذ بالله نسبت به سخنان او ابراز نفرت مى كنند، و به يقين اگر آگاهانه اين سخن را بگويند كارشان مشكل است، چه بهتر كه بگوئيم از اين روايات نبوى بى خبر بوده اند!
آرى لقب شيعه، موجب نفرت نيست; بلكه تاج افتخارى است كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)ـ طبق اين روايات كثيره و معتبره ـ بر سر پيروان مكتب على(عليه السلام) گذارده است; و از خدا مى خواهيم كه همه ما لياقت اين افتخار را داشته باشيم.
پی نوشتها :
1. بريه از ماده برء به معنى خلقت است، و لذا خداوند را بارى به معنى خالق و مخلوقات را بريه مى گويند، بعضى گفته اند بريه از بَرْى بر وزن برگ به معنى خاك است و از آنجا كه مخلوقات از خاك گرفته شده اند به آنها بريه گفته مى شود، بعضى نيز گفته اند: بريه از «بَرَيْتُ القَلَمَ» (قلم را تراشيدم) گرفته شده، و از آنجايى كه مخلوقات از نظر شكل و قامت، به فرمان الهى به صورت هاى مختلف در مى آيند گويى مانند قلم هايى هستند كه در كارگاه آفرينش تراشيده مى شوند، به آنها بريه گفته شده است (به تفسير قرطبى جلد 10، صفحه 7235 و مفردات راغب و ساير كتب لغت مراجعه شود).
2. الدُّرّالمنثور، جلد 6، صفحه 379.
3. شواهد التنزيل.
4. شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 357 ـ حديث 1126 ـ همين مضمون را ابن حجر در صواعق، صفحه 96، و شبلنجى در نورالابصار صفحه 70 و 101 نيز آورده است.
5. همان مدرك، صفحه 359، حديث 130.
6. الدّرّ المنثور، جلد 6، صفحه 379.
7. شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 364، حديث 1142.
8 و9. كفاية الطالب، صفحه 118، طبعة الغرى (طبق نقل احقاق الحق، جلد 3، صفحه 288).
|