تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آيه قربى
خداوند در آيه 23 سوره شورى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: (قُلْ لا اَسئَلكم عَلَيه اَجراً اِلا المَوَدَّةَ فِى الْقُربى):
« بگو: 'من هيچ گونه اجر و پاداشى از شما بر اين دعوت درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم)'».
در اينكه منظور از «ذوى القربى» در اين آيه چيست؟ تمام مفسّران شيعه و گروهى از مفسّران اهل سنّت گفته اند: منظور از ذوى القربى، نزديكان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است.
در برابر اين تفسير، احتمالات و تفسيرهاى ديگرى هم ذكر شده كه به نظر مى رسد انگيزه اصلى آنها كم رنگ كردن مسأله امامت و خلافت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كاستن از اهميت مقام اهل بيت(عليهم السلام) است، از جمله آن تفاسير سه تفسير زير است:
1ـ منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت، دوست داشتن امورى است كه شما را به قرب الهى دعوت مى كند; بنابراين واژه القربى به امورى گفته مى شود كه مايه قرب به خداوند مى شود.
روشن است كه اين تفسير به هيچ وجه با ظاهر آيه سازگار نيست; زيرا آنچه در مورد نماز و روزه و جهاد و امثال اين امور از اسباب قرب الهى مهمّ است، عمل كردن به آنها است نه مودّت و محبّت به آنها و تعبير به محبت هيچ تناسبى با اين مسأله ندارد. وانگهى مگر در ميان مخاطبين پيامبر(صلى الله عليه وآله) كسى بود كه اين امور را دوست نداشت، حتى كسانى كه در عمل كوتاهى داشتند، به حكم ايمان به خدا و قرآن به اين امور علاقه داشتند; هر چند عمل نمى كردند.
از همه اينها گذشته «القربى» به معنى قرب و نزديكى است، نه به معناى نزديك كننده بودن، لذا در تمام مواردى كه اين واژه در قرآن مجيد در آن به كار رفته است (15 بار غير از آيه مورد بحث) به معنى اشخاصى آمده است كه داراى قرب و نزديكى (و عمدتا داراى قرابت خويشاوندى) هستند.
چرا و به چه دليل آيه مورد بحث، بر خلاف تمام موارد استعمال قرآنى و مفهوم لغوى اين كلمه تفسير شده؟ آيا جز همان انگيزه هايى كه در بالا به آن اشاره شد، چيز ديگرى بوده است؟!
قابل توجه اينكه بسيارى از ارباب لغت، تصريح كرده اند كه قربى، يا ذوى القربى، به معنى نزديكى و قرابت در نسب است، مقاييس اللّغه مى گويد: « فلان ذو قرابَتى، هُوَ مَنْ يَقْرُبُ مِنْكَ رَحِماً»، سپس مى افزايد: « القربى، القرابة» يعنى هر دو به يك معنى مى باشد و در لسان العرب آمده است، « والْقرابَةُ وَ القُربى: الدُنُوُّ فى النَّسَبِ»: «قرابت و قربى به معنى نزديكى نسبى است».
2ـ بعضى ديگر گفته اند منظور اين است كه شما مسلمانان بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت دوست داريد! در حالى كه دوست داشتن بستگان خود، تناسبى با اجر رسالت ندارد.
تعجّب است، چگونه دوستى ذوى القربى پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه مناسبت ترين معنى در اينجا است رها مى شود و دوستى ذوى القربى خودشان به عنوان اجر رسالت مطرح مى گردد؟!
3ـ بعضى ديگر از مفسّران گفته اند: منظور اين است خويشاوندى من (پيامبر) را نسبت به خودتان به عنوان پاداش رسالت محفوظ داريد، و به خاطر اينكه با بسيارى از قبائل شما رابطه خويشاوندى سببى يا نسبى دارم مرا آزار ندهيد.
اين تفسير بدترين معنايى است كه در تفسير آيه وارد شده است; چرا كه درخواست اجر رسالت تنها از كسانى مطلوب است كه رسالت او را پذيرا شده اند، ولى در مورد آنان اذيّت و آزار رساندن نسبت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) معنا ندارد; وامّا اگر منظور دشمنان او است كه وى را آزار مى رساندند; كه آنها اصلا رسالتش را قبول نداشتند، تا چه رسد به درخواست اجر و پاداش آن!. پس چگونه ممكن است بگويد پاداش رسالتم اين است كه مرا به خاطر خويشاوندى كه با شما دارم آزار ندهيد؟!
نكته اصلى در مورد آيه اين است كه از يك سو قرآن مجيد از بسيارى از پيامبران الهى نقل مى كند كه آنها با صراحت مى گفتند: «من براى اين (دعوت) هيچ پاداشى از شما نمى طلبم; پاداش من تنها بر پروردگار جهانيان است.»: ( وَ ما اَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْر اِنْ اَجْرى اِلاّ على رَبِّ العالَمين).
اين جمله تنها در سوره شعراء در مورد پنج نفر از پيامبران الهى (نوح و هود و صالح، و لوط و شعيب(عليهم السلام)) آمده است. (1)
از سوى ديگر آيه مورد بحث در مورد شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «من از شما پاداشى تقاضا نمى كنم مگر دوستى خويشاوندانم را».
و از سوى سوم، در آيه 57 سوره فرقان باز در مورد پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: ( قُلْ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْر اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ يتَّخِذَ اِلى رَبّهِ سَبيلا): «بگو: 'من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) از شما هيچ گونه پاداشى نمى طلبم; مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند' (و اين پاداش من است.)»
و از سوى چهارم در آيه 47 سوره سبأ، باز در مورد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است: ( قُلْ ما سَئَلْتُكُمْ مِنْ اَجْر فَهُوَ لَكُمْ اِنْ اَجرِىَ اِلاّ عَلَى اللهِ): بگو: «هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شما است; اجر من تنها بر خداوند است».
از ضميمه كردن اين آيات چهارگانه به يكديگر به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز مانند ساير پيامبران الهى اجر و پاداشى براى شخص خود از مردم طلب نكرده است; بلكه درخواست پيامبر مودّت ذوى القرباى او راهى به سوى خدا است! و صد درصد به نفع خود آنها. چرا كه اين مودّت دريچه اى به سوى مسأله امامت و خلافت و جانشينى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ادامه خط رهبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در امّت، و هدايت مردم در پرتو آن است (دقت كنيد).
آرى هرگاه اين آيات چهارگانه را اين گونه تفسير كنيم هيچ گونه نقطه ابهام و پيچيدگى و مشكلى در آنها باقى نمى ماند. ولى در غير اين صورت از يك سو تضاد در ميان آنها ديده مى شود; و از سوى ديگر ناچاريم دست به سوى تفسيرهايى دراز كنيم كه به هيچ وجه با ظاهر آيات سازگار نيست.
امّا از آنجا كه اين تفسير به دليل عدم هماهنگى با پيش داورى هاى باب طبع جمعى از آنان نبوده; آن را رها كرده اند. گاه گفته اند تقاضاى اجر، مناسب شأن پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيست. بنابراين آيه ( إِلاّ المَوَدَّة فى القربى) بايد به عنوان استثناى منقطع شمرده شود، و گاه گفته اند اين آيه با آيه ( قُلْ ما أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْر وَ ما اَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ) سازگار نيست، «(اى پيامبر!) بگو: 'من در برابر اين دعوت هيچ پاداشى از شما نمى طلبم، و من از متكلّفان نيستم'. (سخنانم روشن و همراه با دليل است.)»، و گاه گرفتار توجيهات نابسامان ديگر شده اند.(2)
اين حقيقت هنگامى روشن تر مى شود، كه به روايات وارده از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در شرح و تفسير اين آيه مراجعه كنيم و آنها را در كنار اين آيات قرار دهيم.
از مجموع رواياتى كه در تفسير آيه آمده است چنين نتيجه گيرى مى كنيم كه بدون ترديد آيه مورد بحث ناظر به مسأله امامت و خلافت است كه مى تواند به عنوان اجرى براى رسالت شمرده شود; اجرى كه مردم را به خدا نزديك مى كند و نفعش عايد خود آنها مى شود.
از آنچه در بالا گفته شد پاسخ بعضى از مفسّرانى كه هميشه در برابر آيات مربوط به امامت موضع گيرى تعصّب آميزى دارند روشن مى شود.
آلوسى در روح المعانى در تفسير اين آيه مى گويد: شيعه با چيدن صغرى و كبرى اين آيه را دليلى بر مسأله امامت على(عليه السلام) گرفته و مى گويد: محبّت او (به مقتضاى آيه) واجب است، و هر كسى كه محبّتش واجب باشد واجب الاطاعه است; و هر كسى كه واجب الاطاعه باشد داراى مقام امامت است پس على(عليه السلام)داراى مقام امامت است! سپس به ايراد و اشكال به اين صغرى و كبرى مى پردازد. (3)
ولى همان گونه كه از بحث هاى بالا استفاده شد، هرگز ما نمى خواهيم با چنين صغرى و كبراى سستى از آيه بهره گيرى كنيم. نكته مهم در آيه چيز ديگرى است و آن اينكه محبت ذوى القربى به عنوان اجر رسالت شمرده شده; ودر آيات ديگر اجر مذكور و وسيله قرب الهى و به سود مردم ذكر شده. از مجموعه اينها مسأله امامت و خلافت آشكار مى شود به شرحى كه در بالا آمد; و روايات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه به آن اشاره مى شود نيز پشتوانه اى براى اين استدلال است.
آيه قربى در احاديث اسلام
در ذيل اين آيه: ( قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فى الْقُربى) روايات فراوانى در منابع اهل سنّت و شيعه نقل شده كه در تفسير و تبيين مفهوم آيه اثر فراوانى دارد، از جمله روايات زير است:
1ـ حاكم حسكانى كه از دانشمندان معروف قرن پنجم هجرى است در شواهد التنزيل از سعيد بن جبير از ابن عباس چنين نقل مى كند كه:
« لمّا نزلت قُلْ لااَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ المَوَدَّةَ فى الْقُربى، قالوا: يا رَسُولَ اللهِ مَنْ هؤُلاءِ الَّذينَ اَمَرَنا اللهُ بِمَوَدَّتِهِمْ؟ قال: عَلِى وَ فاطِمَةُ وَ وُلْدُهُما» «هنگامى كه آيه ( قُلْ لا أسْئَلُكُمْ)نازل شد اصحاب عرض كردند: 'اى رسول خدا! اينها كيستند كه خداوند ما را به محبت آنها امر كرده است'؟» فرمود: «آنها على و فاطمه و فرزندان آن دو هستند». (4)
در همان كتاب چندين روايت ديگر به همين مضمون با طرق مختلف از ابن عباس نقل شده است. (5)
2ـ در حديث ديگرى در همان كتاب از ابى امامه باهلى نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: « اِنَّ اللهَ خَلَقَ الاَنبياءَ مِنْ اَشْجار شَتّى، وَ خُلِقْتُ وَ علىّ مِنْ شَجَرَة واحدَة، فَانا اَصْلُها، وَ عَلِىّ فَرعُها، وَ فاطِمَةُ لُقاحُها وَالْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ ثِمارُها، وَاَشْياعُنا اَوراقُها، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْ اَغْصانِها نَجى وَ مَنْ زاغَ هَوى، وَلَو اَنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ بَيْنَ الصَّفا وَالمَروَةِ اَلْفَ عام، ثُمَّ اَلْفَ عام، ثُمَّ اَلْفَ عام، حَتّى يَصيرُ كالشَّنِّ البالس، ثُمَّ لَمْ يُدرِك مَحَبَّتنا اَكبَّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرَيْه فى النّارِ ثُمَّ قَرَءَ (قُل لا اَسْئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاَّ المَودَّة فِى القُربى)»:
«خداوند پيامبران را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على را از درخت واحدى آفريد، من ريشه آن هستم و على شاخه آن و فاطمه موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوه هاى آن، و شيعيان ما برگ هاى آن هستند، پس هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن تمسّك جويد نجات مى يابد، و كسى كه منحرف شود سقوط مى كند، و اگر بنده اى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال عبادت كند، تا همچون مشك خشك و كهنه اى شود اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را (به عنوان شاهد) تلاوت فرمود: ( قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عَلَيهِ اَجراً الاّ المَوَدَّةَ فى القُربى). (6)
3ـ سيوطى مفسّر معروف اهل سنت در الدّر المنثور ذيل آيه مورد بحث از مجاهد، از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيه: ( قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عَلَيهَ اَجراً)فرمود: « اَن تَحفَظُونى فى اَهلِ بَيتى وَتُودّوهُمْ بى»: «منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد و آنها را به خاطر من دوست بداريد». (7)
4ـ احمد بن حنبل در فضائل الصحابه از سعيد بن جبير از عامر نقل مى كند: هنگامى كه آيه ( قُلْ لا اَسئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً الاّ المَوَدَّةَ فى القُربى )نازل شد مردم سؤال كردند: اى رسول خدا! ذوى القرباى تو كه مودّت و محبت آنها بر ما واجب است چه كسانى هستند؟ فرمود: « علىّ و فاطمةُ وَ اَبناهما وَ قالَها ثَلاثاً»: «على و فاطمه و دو پسر آنها و اين سخن را سه بار تكرار كرد»! (8)
همين معنى را با تفاوت اندكى قرطبى در تفسير آيه از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است.
5ـ حافظ ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء از جابر نقل مى كند كه مرد عربى خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: «اى محمد! اسلام را بر من عرضه كن!» فرمود: «شهادت مى دهى به اينكه معبودى جز الله نيست، يگانه است وشريكى ندارد، و اينكه محمد(صلى الله عليه وآله) و رسول او است؟»
عرض كرد: آيا اجر و پاداشى در برابر آن از من مى طلبى؟ فرمود: « لا، الاّ المَودَّةَ فى القُربى»: «نه، تنها دوستى ذوى القربى را مى خواهم»، عرض كرد: ذوى القرباى تو يا بستگان من؟ فرمود: «بستگان من»، عرض كرد: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم « فَعَلى مَن لا يُحِبُّكَ وَ لا يُحِبُّ قُرباكَ لَعنَةُ اللهِ»: «پس بر هر كس كه تو را دوست ندارد، و نزديكانت را دوست ندارد لعنت خدا باد»، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آمين!» (9)
6ـ ابن جرير طبرى مفسّر معروف، نيز در ذيل اين آيه از ابن جبير نقل مى كند كه گفت: « هِىَ قُربى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)»: «منظور نزديكان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است».
7ـ حاكم در مستدرك الصّحيحين از على بن الحسين(عليه السلام) نقل مى كند:
هنگامى كه على(عليه السلام) به شهادت رسيد; حسن بن على(عليه السلام) خطبه اى خواند و در ضمن خطبه خودش را معرفى كرد تا به اين جمله رسيد) « اَنا مِن اَهلِ البَيتِ الَّذينَ اِفتَرَضَ اللهُ مَوَدَّتَهُم عَلى كُلِّ مُسلِم، فَقالَ تَبارَكَ وَ تَعالَى لِنَبيِّهِ»: (قُل لا أسئَلُكُمْ عَلَيه اَجراً اِلاَّ المَودَّة فى القربى): «من از خاندانى هستم كه خداوند محبت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده، و به پيامبرش (صلى الله عليه وآله) فرموده: بگو از شما بر اين كار (رسالت)پاداش نمى طلبم، جز دوستى ذوى القربايم'». (10)
گروه ديگرى از معاريف اهل سنّت نيز اين حديث را نقل كرده اند، از جمله محبّ الدين طبرى در ذخائر (صفحه 138) و ابن حجر در صواعق (صفحه 101)، و سيوطى در الدّر المنثور (ذيل آيه مورد بحث).
8ـ مفسّر معروف ابوجعفر محمد بن جرير طبرى در جامع البيان از ابى الديلم نقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين(عليه السلام) را به صورت اسير (به شام) آوردند، او را كه پله هاى (دروازه) دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام برخاست و گفت: «شكر خداى را كه شما را كشت و ريشه كن كرد!»، على بن الحسين(عليه السلام) فرمود: «آيا قرآن خوانده اى؟» گفت: «آرى»، فرمود: «آيا آل حاميم را خوانده اى؟» گفت: «قرآن را خوانده ام ولى آل حاميم را نخوانده ام»، فرمود: «نخوانده اى: ( قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عَلَيه اَجراً الَّا الْمَوَدَّةَ فى القُربى)»، عرض كرد: «شما آنها هستيد؟»، فرمود: «بلى»! (11)
9ـ ابن حجر در الصّواعق المحرقه از حضرت على(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: « فينا آلُ حم آية، لايَحفَظُ مَوَدَّتنا اِلاّ كُلُّ مُؤمِن ثُمَّ قَرَءَ قُل لا اَسئَلُكُم عَليهِ اَجراً اِلاَّ المَوَدَّة فى القربى»: «درباره ما آل حم آيه اى نازل شده است، و آن اينكه دوستى ما را نگهدارى نمى كند مگر هر مؤمنى»، سپس آيه ( قُلْ لا اَسئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاَ المَوَدَّةَ فى القُربى) را تلاوت فرمود. (12)
نظير همين روايت در كنز العمّال نيز آمده است. (13)
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه منظور از قُرْبى در آيه مورد بحث، ذوى القرباى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
منظور از آل حم مجموع سوره هايى است كه در آغاز آن حم آمده است و آنها عباتند از هفت سوره «مؤمن»، «فصّلت»، «شورى» و «زخرف»، «دخان»، «جاثيه» و «احقاف» و آيه مورد بحث در يكى از آنها است. (14)
10ـ زمخشرى در كشّاف و همچنين فخر رازى در تفسير كبير، و قرطبى در تفسيرش حديثى در ذيل اين آيه شريفه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه اهميت محبّت و مودّت آل محمّد(صلى الله عليه وآله) را به طرز عجيبى آشكار مى سازد، و ما در اينجا عين عبارت حديث را از تفسير كشّاف نقل مى كنيم او مى گويد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود:
« مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحمّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ شَهيدا، اَلا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)ماتَ مَغْفُوراً لَهُ، الا و مَن ماتَ على حُبِّ آل مُحمَّد(صلى الله عليه وآله) مات تائباً، اَلا وَ مَنْ مات عَلى حُبِّ آلِ مِحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ مُؤمِناً مُسْتَكْمَلَ الايمانِ، الا و مَن مات على حُبِّ آل مُحمَّد(صلى الله عليه وآله)بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ و نَكيرٌ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) يُزَّفَ اِلَى الْجَنَّةِ كَما تُزَفُّ الْعَروسَ اِلى بَيْتِ زَوْجِها، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله)فُتِحَ لَهُ فى قَبْرِهِ بابانِ اِلَى الْجَنَّةِ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)جَعَلَ اللهُ قَبْرَهُ مَزارَ مَلائِكة الرَّحْمَةِ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ عَلَى السُّنَّةِ وَالْجَماعَةِ.
اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) جاءَ يَوْم الْقِيامَة مَكْتوبُ بَيْنَ عَينيهِ آيسُ مِنْ رَحْمَة الله، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ كافِرا، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلُ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) لَمْ يَشُمُّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ»:
«هر كس با محبّت آل محمّد(صلى الله عليه وآله) بميرد شهيد از دنيا رفته است; آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود بخشيده شده است; آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته است; آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود مؤمن كامل الايمان از دنيا رفته است; آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد و سپس منكر و نكير (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت مى دهند; آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند، آنچنان كه عروسى را به خانه داماد مى برند; آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله)از دنيا رود در قبر او، دو در به سوى بهشت گشوده مى شود; آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمّد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود قبر او را فرشتگان زيارتگاه رحمت قرار مى دهند; آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود بر سنّت و جماعت از دنيا رفته است.
آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او عبارت «مأيوس از رحمت خدا» نوشته شده است!
آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود كافر از دنيا رفته.
آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد». (15)
عجيب اينكه در بعضى از پاورقى هاى تفسير كشّاف كه از بعضى از متعصبين نوشته شده، پس از نقل اين حديث شريف آمده است: « و آثارُ الوَضْعِ عَلَيْهِ لائحَة»: «آثار مجعول بودن اين حديث آشكار است»!
امّا به چه دليل حديث مجعول است و جعل در كجاى اين حديث نمايان و آشكار است به هيچ وجه تبيين نشده، جز اينكه عظمت مقام آل محمد(صلى الله عليه وآله) كه در اين حديث شريف نبوى تبيين شده با پيش داورى هاى بعضى سازگار نيست، و شايد براى نخستين بار بوده است كه عظمت آل محمد(صلى الله عليه وآله) را در اين حدّ بالا در اين حديث شريف نبوى مشاهده مى كرده; آن هم حديثى كه سه نفر از بزرگان و مفسّران هم عقيده، آن را نقل كرده، و و آن را مقبول دانسته اند و ايرادى بر آن نگرفته اند.
اين در حالى است كه فخر رازى در ذيل همين حديث مى گويد: با اينكه در معنى «آل» اختلاف و گفتگو است، و ادامه مى دهد كه: « لا شَكَّ اَنَّ فاطِمَةَ وَ عَليّاً وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ كانَ التَّعَلُّقُ بَينَهُمْ وَ بَينَ رَسولِ اللهِ اَشَدَّ التَّعَلُّقاتِ وَ هَذَا كَالمَعلُومِ بِالنَّقلِ المُتَواتِر، فَوَجَبَ اَن يَكونوا هُمُ الآلُ»: «شكى نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين(عليهم السلام)ارتباطشان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)محكم ترين ارتباط بود; و اين مطلب با احاديث متواتر ثابت شده است. بنابراين آنها (به عقيده همه) آل پيامبراند، اما غير آنها داخل در لفظ آل هستند يا نه؟ محل گفتگو و ترديد است».
فخر رازى نيز شواهد و قرائن فراوانى بر اين معنى اقامه مى كند، كه على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) قطعاً در اين آيه داخل هستند. (16)
از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود بعضى از روايات كه در ذيل اين آيه نقل شده و مى گويد: مخاطب در آيه، كفار قريش هستند، و منظور اين است كه قرابت و خويشاوندى مرا نسبت به خود فراموش نكنيد و به خاطر اين قرابت آزارم ندهيد، اين تفسير قابل قبول نمى باشد; و احتمال دارد واضعان حديث براى كم رنگ كردن احاديث كثيره بالا كه درباره اهميّت مقام اهل بيت(عليهم السلام) است، چنين مطلبى را نقل كرده باشند، زيرا چنين خطابى به كفّار قريش با مفهوم آيه كاملا تضادّ دارد; چون ممكن نيست پيامبر(صلى الله عليه وآله) به كفّار بگويد من از شما پاداشى تقاضا نمى كنم، جز آنكه خويشاونديم را نسبت به خودتان فراموش نكنيد. آنها رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از اساس قبول نداشتند تا چه رسد به اينكه بخواهند پاداشى براى آن قائل شوند.
خلاصه آنها كه به اين روايت ضعيف تمسّك مى كنند و مى خواهند ارتباط آيه را با اهل بيت(عليهم السلام) قطع كنند، در واقع محتواى آيه را انكار مى كنند; زيرا طلبيدن پاداش رسالت از منكران رسالت كاملا بى معنى است.
اين بحث را با اشعارى كه فخر رازى و آلوسى در تفسير كبير و روح المعانى در ذيل همين آيه آورده اند پايان مى دهيم، تا به مقتضاى خِتامُهُ مِسْكْ، خاتمه با بركتى بر اين بحث باشد.
اين اشعارِ منسوب به امام شافعى ـ كه به حبّ آل محمّد و اعتقاد راسخ به آن معروف بوده ـ است كه مى گويد:
يا راكباً قِف بِالْمُحَصَّبِ مِن مَنى وَاهتِف بِساكِنِ خيفِها وَالنّاهِضِ
سَحَراً، اِذا قاضَ الحَجيجُ اِلى مِنى فيضاً كَمُلْتَطَمِ الفُراتِ الفائضِ
اِن كانَ رَفْضاً حُبُّ آلِ مُحَمَّد فَلَيَشهَدِ الثَّقَلانُ اِنّى رافِضى
«اى سوارى كه عازم زيارت خانه خدا هستى، در آنجا كه در نزديكى منى، ريگ براى رمى جمرات جمع مى كنند (و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خدا است) بايست، و به تمام كسانى كه در مسجد خيف (مشغول عبادت اند) و يا در حال حركت (به سوى بيت الله) هستند، فرياد بزن;
در سحرگاهى كه حاجيان از مشعر به سوى منى حركت مى كنند، و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى شوند نيز فرياد بزن:
(آرى فرياد بزن و آشكارا) بگو: اگر محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله)، رَفْض و ترك است، همه جنّ و انس شهادت بدهند كه من رافضى هستم»! (17)
خداوند همه ما را از دوستداران آل محمد(صلى الله عليه وآله) قرار دهد، همان ها كه در نماز درود بر آنان مى فرستيم و بدون آن نمازمان نماز نيست.
خداوندا اين دوستى را مقدمه اى براى شناخت «مقام ولايت» آنها قرار ده! تا تصوّر نكنيم كه مسأله اى با اين اهميت، تنها به عنوان يك دوستى ساده و عادى مطرح شده است. سپس اين شناخت را وسيله اى براى پيروى از مكتب آنان قرار ده.
پی نوشتها :
1. به ترتيب: آيه 109 و 127 و 145 و 164 و 180 سوره «شعراء».
2. سوره ص، آيه 86.
3. روح المعانى، جلد 25، صفحه 30.
4. شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 130.
5. همان مدرك، صفحه 131 تا 135.
6. همان مدرك، صفحه 141.
7. الدّر المنثور، جلد 6، صفحه 7.
8. احقاق الحق، جلد 3، صفحه 2.
9. حلية الاولياء، جلد 3، صفحه 201.
10. مستدرك الصحيحين جلد 3، صفحه 172.
11. جامع البيان طبرى، جلد 25، صفحه 16.
12. الصواعق المحرقه، صفحه 101.
13. كنز العمّال، جلد 1، صفحه 118.
14. به پاورقى تفسير مجمع البيان آغاز سوره مؤمن، مراجعه شود (جلد 7 و 8 صفحه 512).
15. تفسير كشاف جلد 4، صفحه 220 و 221 و تفسير فخر رازى، جلد 27 صفحه 165 و 166 و تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 5843.
16. براى آگاهى بيشتر به تفسير فخر رازى، جلد 27، صفحه 166 و 167 مراجعه فرماييد.
17. تفسير فخر رازى، جلد 27، صفحه 166 ـ روح المعانى، جلد 25، ص 32.
|