تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آيه نجوى
در سوره مجادله آيه 12 و 13 آمده است:
( يا اَيُّهَا الّذينَ آمَنْوا اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيرٌ لَكُمْ وَ اَطْهَرُ فَاِنْ لَمْ تَجِدُوا فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيم ـ ءَاَشْفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمْوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقات فَاِذْلَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللهُ عَلَيْكُمْ فَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اطيعُواْاللهَ وَ رَسُوْلَهُ وَ اللهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ ):
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه مى خواهيد با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجوا كنيد (و سخنان درگوشى بگوييد)، قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد; اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است. و اگر توانايى نداشته باشيد، خداوند آمرزنده و مهربان است. ـ آيا ترسيديد (فقير شويد) كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟! اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».
از قرائن موجود در اين دو آيه، و همچنين از شأن نزول هايى كه بسيارى از مفسران از جمله مرحوم طبرسى در مجمع البيان، و فخر رازى در تفسير كبير، و قرطبى در تفسيرالجامع الأحكام القرآن، و آلوسى در روح المعانى، و غير آنها آورده اند، چنين استفاده مى شود كه گروهى از مسلمانان ـ و به گفته جمعى از مفسّران گروهى از اغنياء و ثروتمندان ـ براى كسب موقعيّت نزد مردم در هر موضوع كوچكى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نجوى و سخنان در گوشى مى پرداختند، بى آنكه به اين حقيقت توجّه داشته باشند كه وقت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با ارزش تر از آن است كه براى مسائل كم ارزش يا بى ارزش در اختيار يك فرد قرار گيرد، به علاوه اين كار مايه ناراحتى مستضعفان و موجب امتيازى براى اغنياء بود; و گاه ايجاد بدبينى مى كرد.
نخستين آيه از دو آيه بالا نازل شد، و به مسلمانان دستور داد كه اگر مى خواهيد با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجوى كنيد، قبل از اين كار، صدقه اى در راه خدا بدهيد. اين دستور آزمون جالبى به وجود آورد، و سنگ محكى براى مدّعيان قرب به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. همگى جز يك نفر از دادن صدقه و نجوى خوددارى كردند، و آن يك نفر كسى جز اميرمؤمنان على(عليه السلام) نبود.
در اينجا آنچه لازم بود كه روشن شود و مسلمانان بفهمند و عبرت بگيرند، روشن شد و درس لازم را گرفتند.
كمى بعد آيه دوّم نازل شد و اين حكم را نقض كرد، و معلوم شد كه حبّ مال در دل بعضى، از علاقه به نجوى با شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيشتر است، و نيز معلوم شد كه اين نجواها غالباً درباره مسائل غير ضرورى و به منظور كسب موقعيت اجتماعى بوده است.
در اين باب روايات متعدّدى وارد شده است كه تنها كسى كه به اين آيه در قرآن مجيد عمل كرد، على(عليه السلام) بود.
در شواهد التنزيل از مجاهد از على(عليه السلام) چنين نقل شده است كه فرمود: « اِنّ فى القُرآنِ لآيَةً ما عَمِلَ بِها اَحَدٌ قَبْلى وَلا بَعْدى وَ هِىَ آيَةُ النَّجْوى، قالَ كانَ لى دِيْنارٌ فَبِعْتُهُ بِعَشَرَةِ دَراهِمَ، فَكُلَّما اَرَدْتُ اَنْ اُناجى النَّبِىَّ(صلى الله عليه وآله) تَصَدَّقْتُ بِدِرْهَم مِنهُ ثُمَّ نُسِخَتْ »: «در قرآن آيه اى است كه هيچ كس قبل از من و نه بعد از من، به آن عمل نكرده و نخواهد كرد، و آن آيه نجوى است، من دينارى داشتم، آن را به ده درهم فروختم، هر زمانى مى خواستم با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجوى كنم، درهمى را صدقه مى دادم، سپس اين آيه نسخ شد». (1)
در روايت ديگرى از ابوايوب انصارى نقل شده است كه اين آيه درباره على(عليه السلام)نازل گرديده، و على(عليه السلام) ده بار با پيامبر(صلى الله عليه وآله) نجوى كرد، و در هر بار يك دينار صدقه مى داد.(2) باز در همان كتاب در حديث ديگرى از مجاهد آمده است كه در قرآن آيه اى است كه جز على بن ابيطالب(عليه السلام) به آن عمل نكرده تا زمانى كه نسخ شد، و آن آيه: ( يا أَيُّها الَّذينَ آمَنوا اِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ... ) است; او با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نجواى كرد و يك دينار صدقه داد.(3)
در آن كتاب روايات متعدّد ديگرى در اين زمينه نقل شده كه بالغ بر ده روايت مى شود!
سيوطى در تفسير الدّرُّ المنثور اين روايت را از طرق متعدّد (بيش از هفت طريق) نقل كرده است; مخصوصاً از حاكم نيشابورى با اعتراف به اينكه اين حديث، حديث صحيحى است از على (عليه السلام) نقل مى كند كه: در قرآن مجيد آيه اى است كه هيچ كس قبل يا بعد از من به آن عمل نكرده و نخواهد كرد. سپس ادامه حديث را به همان شكل كه در بالا از شواهدالتنزيل آورديم ذكر نموده است.(4)در همان كتاب از گروه زيادى از راويان اخبار از على(عليه السلام) نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره تعيين مقدار اين صدقه با على(عليه السلام)به مشورت پرداخت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: «دينار را چگونه مى بينى؟» عرض كرد: «مردم توانائى آن را ندارند»; فرمود: «نصف دينار چطور؟» عرض كرد: «توانايى آن را هم ندارند»; فرمود: «پس چه اندازه باشد خوب است؟»، عرض كرد: «شَعيرَة» (به اندازه وزن يك جو طلا) پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: « اِنَّكَ لَزَهيدُ »: «مقدار آن را كم گفتى»، چيزى نگذشت كه آيه: «ءَاَشْفَقْتُمْ ...»نازل شد و حكم سابق نسخ شد على(عليه السلام)مى فرمايد: «به وسيله من خداوند به اين امّت تحفيف داد و بار آنها را سبك كرد». (5)
در اينجا حديث جالبى است كه برسوئى در تفسير روح البيان از عبدالله بن عمر بن خطاب نقل مى كند كه مى گفت: « كانَ لِعَلِىٍّ(عليه السلام) ثَلاثٌ لَوْكانَتْ لى واحِدَةٌ مِنْهُنَّ كانَ اَحَبُّ اِلَّى مِنْ حُمُرِ النِّعَمِ تَزْويجُهُ فاطِمَةَ(عليها السلام) وَ اِعْطاؤهُ الرّايَةَ يَوْمَ خَيْبَر وَآيَةُ النَّجْوى »: «على(عليه السلام) سه فضيلت داشت كه اگر يكى از آنها براى من بود بهتر از شتران سرخ مو بود (اين تعبير در ميان عرب براى اشاره به گران بهاترين اشياء بود شده و به صورت ضرب المثلى به هنگام بيان اشياء نفيس ذكر مى شد) نخست ازدواج فاطمه زهرا(عليها السلام)با على(عليه السلام) و ديگر دادن پرچم به دستش در روز خيبر، و ديگر آيه نجوى». (6)
زمخشرى نيز در كشّاف و(7)قرطبى در تفسير الجامع لاَحكام القرآن (8)و طبرسى در مجمع البيان(9)اين روايت را ذكر كرده اند.
در واقع عبدالله بن عمر انگشت روى سه مسأله حسّاس گذاشته است: فاطمه(عليها السلام)كه به گفته پيامبر « سَيِّدَةُ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَوَّلينَ و الآخَريْنَ »: «بانوى تمام جهانيان از اولين تا آخرين بود» همتايى جز على(عليه السلام) نداشت و او ابر مرد تاريخ بشريت بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله)است. مسأله دادن پرچم به دست على(عليه السلام) در روز جنگ خيبر و او را به لقب « كَرّارُ غَيْرُ فَرّار » مفتخر ساخت. بعد از آنكه ديگران رفتند و كارى از پيش نبردند و پيروزى چشم گيرى كه از اين طريق حاصل شد و اين يك فضيلت بى مانند ديگر است، همچنين وجود آيه اى در قرآن، كه تنها على(عليه السلام) به آن عمل كرده است.
عجب اينكه بعضى اصرار دارند كه اين فضيلت را كم رنگ كنند، بلكه فضيلت بودنش را به كلّى انكار كنند! و طبق معمول به سراغ عذرهاى مختلف و دلائل سست و بى پايه اى بروند.
گاه مى گويند اگر بزرگان صحابه اقدام به اين كار نكردند به اين دليل بود كه نيازى به آن نديدند! و گاه مى گويند وقت كافى نداشتند; چون آيه به زودى نسخ شد! و گاه مى گويند ديگران فكر مى كردند كه اگر ادقام به صدقه و نجوى كنند موجب ناراحتى فقراء و وحشت اغنيا مى گردند; و فقرا توانائى ندارند مثل آن را انجام دهند و اغنياء كه توانائى دارند اگر آن را ترك كنند مورد ملامت قرار مى گيرند. بنابراين عمل نكردن ديگران به اين آيه سلب فضيلتى از آنها نمى گردد. (10)
ولى اين مفسران بزرگ گويا آيه دوم را به هنگام اين بهانه تراشى ها اصلا فراموش كرده اند; زيرا قرآن نجوى كنندگان پيشين را كه بعد از نزول حكم صدقه آن را ترك كردند مورد ملامت و سرزنش قرار داده و مى گويد: ( ءَاَشْفَقْتُمْ اَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقات ): «آيا ترسيديد (فقير شويد) كه از دادن صدقات قبل از نجوى خوددارى كرديد؟!».(11)
سپس قرآن اين كار را همانند يك گناه مى شمرد و با جمله: ( وَتابَ اللهُ عَلَيْكُمْ )آنها را مشمول توبه الهى قرار مى دهد; و براى جبران اين عمل بد دستور به اقامه نماز و أداى زكات و اطاعت خدا و پيامبر مى د هد.
اگر وقت كوتاه بوده ديگر جاى سرزنش و ملامت نيست; و نيازى به توبه الهى ندارد. و اگر هدف آنها كمك به جلب قلب فقرا و دفع وحشيت اغنيا بوده و كارى در خور تشويق و قدردانى به شمار مى آيد; پس چرا خداوند آنها را سرزنش مى كند و سخن از توبه به ميان مى آورد؟ بنابراين با توجه به مفهوم اين آيه، به خوبى روشن مى شود كه كار آنها ناپسند بوده است.
حقيقت اين است هنگامى كه مسائلى پيش مى آيد كه با پيشداورى هاى اين برادران سازگار نيست، همه چيز حتى آيات قرآن به فراموشى سپرده مى شود، در حالى كه پيش چشم آنها است.
باز در اينجا بعضى براى كم رنگ كردن اين فضيلت مى گويند: فاصله ميان آيه نجوى و نسخ آن فقط يك ساعت بود; به همين دليل بزرگان صحابه موفق به عمل كردن به آن نشدند; اينها نيز از همان گروه فراموش كارانند. كه توجه به لحن آيه ناسخ نكرده اند، آيه اى كه گروهى از اصحاب را ملامت مى كند كه چرا از ترس فقر، صدقه را ترك كردند و از نجوا امتناع نمودند; و هم اكنون خداوند توبه آنها را مى پذيرد.
اگر فاصله ميان اين دو تنها يك ساعت بوده جايى براى اين گفتگوها نخواهد بود، بنابراين روايتى كه مى گويد: «فاصله ميان آن دو، ده روز بوده است»، مناسب است. (12)
سؤال
تنها سؤالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه چگونه اين كار فضيلت محسوب مى شود؟ آيا همانطور كه بعضى از مفسّران متعصّب گفته اند نه عمل كردن به آن فضيلتى بوده، و نه ترك آن منقصتى؟
يا آن گونه است كه در روايات اسلامى آمده كه على(عليه السلام) آن را افتخار بزرگى براى خويش مى شمرد; و عبدالله بن عمر آن را فضيلتى هم سنگ ازدواج با بانوى اسلام فاطمه زهرا(عليها السلام) و فتح خيبر قلمداد مى كند؟
پاسخ
جواب اين سؤال از بحث هاى گذشته روشن شد، و اضافه مى كنيم بهترين راه براى يافتن پاسخ اين سؤال همان مراجعه به خود قرآن و دقت در آيه ناسخ (آيه دوم) است، اين آيه نشان مى دهد كه خداوند با اين دستور، قصد امتحان مسلمين را داشته كه آيا حاضرند براى انجام نجوى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه مدّعى بودند به خاطر مصالح مسلمين انجام مى گرفته، چيزى خرج كنند، و صدقه اى در راه خدا بدهند؟
در اينجا تنها يك نفر از عهده اين آزمايش الهى بر آمد، و او على بن ابى طالب(عليه السلام)بود، آيا اين افتخار بزرگى نيست؟
به تعبير ديگر، ساير افراد مشمول ملامت و سرزنش و توبه موجود در اين آيه شدند; و تنها كسى كه اين ملامت و سرزنش و توبه متوجه او نشد على(عليه السلام) بود.
راستى چرا بعضى از دانشمندان حقايقى با اين وضوح و روشنى را انكار مى كنند؟! شما بگوييد چرا؟!
پی نوشتها :
1. شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 231، حديث 951.
2. همان مدرك، صفحه 240، حديث 946.
3. همان مدرك.
4. الدّرالمنثور، جلد6، صفحه 185.
5. همان مدرك.
6. تفسير روح البيان، جلد 9، صفحه 406.
7. كشّاف، جلد 4، صفحه 494 (ذيل آيات مورد بحث).
8. تفسير قرطبى، جلد 9، صفحه 6472.
9. مجمع البيان، جلد 9 و 10، صفحه 252 (ذيل آيات مورد بحث).
10. تفسير كبير فخر رازى، جلد 29، صفحه 272 و تفسير روح المعانى، جلد 28، صفحه 28.
11. سوره مجادله، آيه 13.
12. در تفسير روح المعانى، اين قول از مقاتل كه معاصر منصور دوانيقى كه و از شاگردان تابعين است، نقل شده است.
|