تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ارتباط اين آيه با قبل و بعد از آن چگونه است
بعضى از مفسّران براى كناره گيرى از واقعيتى كه در اين آيه نهفته است، به عذر ديگرى متوسّل شده اند، و آن اينكه: سياق آيات قبل و بعد، كه درباره اهل كتاب است، تناسبى با مسأله ولايت و خلافت و امامت ندارد، واين دو گانگى با بلاغت و فصاحت قرآن سازگار نيست. (1)
ولى تمام كسانى كه با چگونگى جمع آورى آيات قرآن آشنا هستند، مى دانند كه آيات قرآن تدريجاً و به مناسبت هاى مختلف نازل شده به همين دليل بسيار مى شود كه يك سوره درباره مسائل مختلفى سخن مى گويد. بخشى از آن درباره فلان غزوه است; بخشى ديگر درباره فلان حكم و تشريع اسلامى است; بخشى با منافقين سخن مى گويد; و در بخشى نيز مؤمنين را مخاطب قرار مى دهد. مثلا اگر سوره نور را مورد توجّه قرار دهيم، مى بينيم بخش هاى مختلفى دارد كه هر كدام ناظر به مطلبى است; از توحيد و معاد گرفته تا اجراى حدّ زنا و داستان اِفْك و مسائل مربوط به منافقين و مسائل مربوط به حجاب و غير اينها ـ البتّه ساير سوره هاى طولانى قرآن نيز كم و بيش چنين است ـ هر چند در ميان مجموعه اجزاء سوره يك پيوند كلّى و عام وجود دارد.
دليل اين تنوّع محتواى سوره، همان است كه گفته شد: به اين ترتيب كه قرآن تدريجاً و بر حسب نيازها و ضرورت ها و در وقايع مختلف نازل شده است; و هرگز به شكل يك كتاب كلاسيك نيست كه موضوع واحد از پيش تعيين شده اى را دنبال كند. بنابراين هيچ مانعى ندارد كه بخش هايى از سوره مائده درباره اهل كتاب باشد و بخشى از آن در داستان غدير نازل شده باشد البتّه از يك نظر كلّى اين دو با هم پيوند دارند تعيين جانشين براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأثير روشنى روى مسائل اهل كتاب نيز مى گذارد; چرا كه باعث يأس آنها در مورد فروپاشى اسلام با رحلت پيامر(صلى الله عليه وآله)خواهد شد.
4ـ چرا على(عليه السلام) به حديث غدير استدلال نفرمود؟
بعضى ديگر از بهانه جويان مى گويند اگر حديث غدير با اين عظمت واقعيّت دارد; پس چرا حضرت على(عليه السلام) و اهل بيت او و ياران و علاقه مندانش در موارد لزوم به آن استدلال نكردند؟ آيا بهتر نبود كه آنها براى اثبات خلافت بلافصل على(عليه السلام) به چنين مدرك مهمّى استناد مى جستند؟!
اين ايراد مانند بسيارى از ايرادهاى ديگر به خاطر عدم آگاهى كافى از كتب حديث و تاريخ و تفسير است. زيرا موارد زيادى در كتب دانشمندان اهل سنّت نقل شده كه خود على(عليه السلام) يا ائمه اهل بيت(عليهم السلام) يا علاقه مندان، به حديث غدير استدلال كرده اند; و شگفت آور است چگونه ايراد كنندگان آنها را نديده اند!
از جمله خطيب خوارزمى حنفى در كتاب مناقب خود از عامر بن واثله نقل مى كند در روز شورى ـ شوراى شش نفرى كه براى انتخاب خليفه بعد از عمر معيّن شده بود ـ با على(عليه السلام) همراه بودم و شنيدم كه او با ساير اعضاى شورا چنين مى گفت: «دليل محكمى براى شما اقامه مى كنم كه عرب و عجم توانايى تغيير آن را نداشته باشند ... شما را به خدا سوگند آيا در ميان شما كسى جز من وجود دارد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در حقّ او گفته باشد: " مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلىٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَانْضُرْ مَنْ نَصَرَهُ لِيُبَلِّغْ اَلشّاهِدُ اَلْغائِبَ"» ـ همه گفتند: نه. (2)
اين روايت را حموينى در فرائد السّمطين در باب 58 و ابن حاتم در درُّ النّظيم و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه نقل كرده اند. همچنين ابن حجر در صواعق، همين مضمون را از دار قطنى نقل نموده است (3)
در كتاب الغدير بحث جامعى پيرامون منا شده. (استدلال) امير مؤمنان على(عليه السلام)در موارد متعدّدى، از جمله در ايّام عثمان، و در زمان خلافت خودش، و روز جنگ جمل، و بار ديگر در كوفه در روز جنگ صفين، با مدرك وسيع و گسترده اى ذكر شده. به علاوه شانزده مورد ديگر از احتجاجات فاطمه زهرا(عليها السلام) و امام حسن(عليه السلام)و امام حسين(عليه السلام) و جمعى از صحابه و غير صحابه نقل شده كه از يك سو حكايت از اطّلاعات وسيع و گسترده اين نويسنده بزرگ مى كند; و از سوى ديگر نشان مى دهد كه استدلال به اين حديث در قرون مختلف مورد توجّه بوده است; هر چند سياست هاى حاكم در هر عصر و زمانى در قبال اين مسأله، در صدد كم رنگ كردن و بى اهمّيت جلوه دادن آن بوده است.
با توجّه به اينكه ورود در اين مباحث گسترده ما را از هدفى كه در پيش داريم خارج مى سازد به همين مقدار قناعت كرده و علاقه مندان را به همان منبع (4) و منابع ديگر ارجاع مى دهيم.
پی نوشتها:
1. تفسير المنار، جلد 6، صفحه 466.
2. مناقب، صفحه 217.
3. الغدير، جلد 1، صفحه 161.
4. الغدير، جلد 1، صفحه 159 ـ صفحه 213.