زندگينامه معصومين (عليهمالسلام)/ حضرت فاطمه (عليهاالسلام)/ قسمت دوم
از محاصره در شعب ابي طالب تا هجرت به مدينه
يكي از مهم ترين وقايع دوران كودكي حضرت فاطمه (عليهاالسلام) تبعيد بنيهاشم و ساير مسلمانان در شعب ابي طالب است.
زماني كه فشار و اذيت قريش به اوج خود رسيد، حضرت ابوطالب (عليهالسلام) بزرگترين حامي پيامبر، به تمام اطرافيان خود توصيه نمودند كه مواظب جان پيامبر باشند. هوشياري حضرت ابوطالب امكان هرگونه ترور رسول الله (صلي الله عليه و آله) را از قريش سلب كرده بود، بنابراين قريش با هم، پيماني امضا كردند كه در پي آن بنيهاشم و رسول الله (صلي الله عليه و آله) را در منطقهي شعب ابي طالب محاصره كنند.
حضرت زهرا كه آن زمان دو سال داشتند، مدت سه سال گرسنگي و سختي و رعب و انواع و اقسام شدتها را دركنار رسول خدا و ساير مسلمانان تحمل ميكردند و درس حقدوستي و باطلستيزي را از پدر و مادر بزرگوارشان ميآموختند. پس از پایان یافتن ایام تبعید در شعب ابوطالب در سال دهم بعثت به فاصله اندكي حضرت ابوطالب و حضرت خديجه از دنيا رفتند. این دو مصیبت ناگوار آن هم در يك فاصلهي کوتاه حضرت زهرا (عليهاالسلام) را بسيار متأثر كرد.
پس از رحلت حضرت ابوطالب و حضرت خديجه فشارها بر پيامبر و مسلمانان بيشتر شد و سرانجام اقدامات مشرکین زمینهي هجرت پیامبر (صلي الله عليه و آله) و سایر مسلمانان به یثرب را فراهم ساخت .
پیامبر (صلی الله علیه و آله) كه شاهد فشار و آزار شديد مشركين بر مسلمانان بودند، مسلمانان را به هجرت به مدینه دستور دادند. مشرکان احساس خطر شدید کردند و با خود گفتند: هجرت مسلمانان به مدینه موجب تشکل آنها در مدینه شده، و در آیندهي نزدیک، کار را بر ما سخت خواهد کرد. سران آنها جلسهاي گرفتند و تصميم گرفتند که: «از هر قبیلهای، یک جوان شجاع به عنوان نماینده انتخاب شود، و همهي آن نمایندگان در یک شب، خانهي پیامبر را محاصره کنند، و به سوی ايشان حمله کرده و ايشان را در رختخوابشان بکشند».
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از جانب خداىتعالى از توطئهي مشركان باخبر شده و مأمور شدند، بدون اطلاع ياران خود از شهر خارج گردند. پیامبر ماجرا را به علی (علیهالسلام) خبر دادند، و به ايشان فرمودند: مشركان قريش نقشهي قتل مرا كشيدهاند و تصميم گرفتهاند كه به طور دستهجمعى به خانهي من هجوم آورند و مرا در ميان بستر بكشند.
آن شب را حضرت علي در بستر پيامبر خوابيدند و پيامبر شبانه به صورت مخفيانه از شهر خارج شدند. پس از خروج پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مكه، حضرت علي (عليهالسلام) مأمور شدند كه باقي ماندهي بني هاشم كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) هم ميان آنها بودند به مدينه منتقل كنند.
شرح مبسوط داستان هجرت در بخش زندگي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) و امام علي (عليهالسلام) آورده شده است.
ازدواج حضرت زهرا (سلام الله عليها) با اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام)
يکم ذیالحجه سال دوم هجرت روز ازدواج حضرت علی (عليهالسلام) با یگانه دخت نبی گرامی اسلام است.
شيخ صدوق در امالى از على بن ابى طالب (عليهالسلام) روايت كرده كه فرمودند:
من عزم خود را جزم كردم كه با فاطمه (عليهاالسلام) ازدواج كنم ولى جرئت نمىكردم اين مطلب را با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در ميان بگذارم، اين آرزو در هر شب و روز در سينه من شعله مىكشيد تا اينكه بالاخره به حضور پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) رسيدم. آن حضرت به من فرمودند: اى على! گفتم: بفرماييد اى رسول خدا! فرمودند: تصميم به ازدواج گرفتهاى؟ گفتم: رسول خدا بهتر مىدانند. و دانستم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) قصد دارند بعضى از زنان قريش را برايم تزويج كند، ولى من نگران بودم كه مبادا فاطمه (عليهاالسلام) از دستم برود.
روزى پيامبر شخصى را نزد من فرستادند و مرا احضار كردند، من كه از شدت خوشحالى سر از پا نمىشناختم به حضور آن حضرت كه در حجرهي ام سلمه مشرف شدم و ديدم كه آن بزرگوار به قدرى شادمان و خوشحال هستند كه سابقه نداشت، و هنگامى كه چشمم به ايشان افتاد، ديدم كه چشمانشان مىدرخشيد و سفيدى دندانهايشان از سرور و خندهاى كه داشتند مشاهده مىشود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به من فرمودند: اى على! به تو مژده مىدهم كه خداوند آن غم كه دربارهي ازدواج تو داشتم برطرف كرد. گفتم: چگونه اى رسول خدا؟
فرمودند: جبرئيل نزد من آمد و سنبل و قرنفل بهشتى به من داد، من آنها را گرفتم و بوييدم و به جبرئيل گفتم: اين سنبل و قرنفل براى چيست؟ گفت: خداى توانا به ملائكه و ساكنين بهشت دستور داده كه بهشت را با ميوههاى درختان، درختها و گياهان زيبا و قصرها زينت كنند و باد بهشت را فرمان داده تا عطر و بوى آنها را در سراسر بهشت منتشر سازند، و حورالعين بهشت را فرمان داده تا سورهي طه، يس و حمعسق را تلاوت كند، سپس منادى از زير عرش ندا در داده: آگاه باشيد كه امروز روز وليمه و عروسى على بن ابى طالب است، بدانيد كه من شما را شاهد مىگيرم بر اينكه فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله) را براى على بن ابى طالب، به رضايت خود تزويج نمودم.
آنگاه خداوند تبارك و تعالى ابر سفيدى را فرستاد تا قطرات خود را به صورت لؤلؤ و زبرجد و ياقوت بر سر آنان ببارد، و پس از آن ملائكه برخاستند و سنبل و قرنفل نثار اهل بهشت كردند، و اين سنبل و قرنفل از آنها مىباشد. پس از آن خداوند ملكى را كه نامش راحيل است و در ميان ملائكه خطيبى بليغتر و فصيحتر از او وجود ندارد ماءموريت داد تا خطبهاى بخواند. راحيل خطبهاى ايراد نمود كه اهل آسمانها و زمين نظير آن را نشنيده بودند. سپس منادى ندا داد: اى ملائكه و ساكنين بهشت، ازدواج على را كه حبيب محمد است با دختر محمد (صلى الله عليه و آله) تبريك بگوييد، زيرا من هم به ايشان تبريك گفتهام. آگاه باشيد و شاهد باشيد كه من بعد از پيامبران، محبوبترين زنان را براى محبوبترين مردان تزويج نمودم .
راحيل گفت: خداوند! بيش از اينكه ما مىبينيم و در بهشت به ايشان دادهاى، چه چيز ديگرى به آنها عطا خواهى كرد؟
خداوند متعال فرمود: اى راحيل! بركت بيشترى كه به آنها مىدهم، اين است كه آنان با محبت من زندگى خواهند كرد و آنان را براى خلق خود حجت و دليل قرار مىدهم، به عزت و جلالم سوگند، مخلوقى از آنان به وجود مىآورم و از آن دو، نسلى ايجاد مىكنم كه خزانهداران من در زمين، و معدن علم من، و طرفداران و هدايتكنندگان مردم به سوى دين من خواهند بود و بعد از پيامبران و رسولان، به وسيلهي آنان بر خلق اتمام حجت خواهم نمود.
(و رسول خدا ادامه دادند:) اى على! به تو مژده مىدهم زيرا خداوند تو را به قدرى گرامى داشته و اكرام كرده كه احدى را چنان عزيز و گرامى نداشته. اى على! من دخترم فاطمه را بر همان چيزى تزويج نمودم كه خداوند رحمان او را تزويج نمود، و به آن چيزى براى فاطمه راضى شدهام كه خدا راضى شده است، اكنون او زن توست و در اختيار تو مىباشد و تو از من به وى سزاوارترى. و جبرئيل به من خبر داده كه بهشت به شما دو نفر اشتياق دارد و اگر نبود اينكه خداوند عزوجل مقدر نموده فرزندانى از شما به وجود بيايد كه بر خلق حجت باشند، در اينصورت اشتياق بهشت و اهل آن را پاسخ داده و شما را هر چه زودتر داخل بهشت مىنمود. پس اى على! تو بهترين برادر و بهترين داماد و بهترين مصاحب هستى و براى تو همين كه، خداوند از تو راضى و خشنود است.
على (عليهالسلام) مىگويند: به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گفتم: آيا مقام من به جايى رسيده كه در بهشت نامى از من برده شود و خدا ملائكه را براى ازدواج من شاهد بگيرد؟
رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند: همانا خداى عزوجل هرگاه ولى و دوست خود را گرامى بدارد به گونهاى گرامى مىدارد كه چشمى نديده و گوشى نشنيده باشد و خداوند اين مقام را به تو عطا فرموده است.
على (عليهالسلام) گفتند: پروردگارا به من توفيق بده تا در برابر نعمتهاى تو شكرگزار باشم. و پيامبر فرمودند: آمين.1
در امالى شيخ طوسى به نقل از امام جعفر صادق (عليهالسلام) آمده است:
آنگاه كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فاطمه (عليهاالسلام) را به ازدواج على (عليهالسلام) درآوردند، نزد دخترشان آمدند و ديدند كه حضرت فاطمه (عليهاالسلام) گريه مىكنند، پس به ايشان گفتند: چرا گريه مىكنى؟ به خداوند سوگند اگر در ميان اهلبيتم كسى بهتر از على بود همانا تو را به ازدواج او در مىآوردم، فكر نكنى كه من تو را از پيش خود به ازدواج على (عليهالسلام) درآوردم، بلكه خدا تو را براى على تزويج نموده و تا زمانى كه آسمانها و زمين پابرجا باشند، خمس اموال مردم را مهريه تو قرار داده است.
على (عليهالسلام) مىفرمايند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خطاب به من فرمودند: برخيز و زره خود را بفروش! برخاستم و زره را فروختم و پول آن را گرفته نزد پيامبر آوردم و آنها را در مقابل ايشان نهادم؛ آن حضرت از من نپرسيدند كه آن پولها چه مقدار است و من نيز چيزى در اين باره به آن حضرت نگفتم، سپس بلال را صدا كردند و مشتى از آن پولها را به وى دادند و گفتند: اين پولها را بگير و با آنها براى فاطمه (عليهاالسلام) عطر خريدارى كن! و بعد از او ابوبكر را احضار نمودند و دو مشت از آن پولها را به او داده و گفتند: با اين پولها، براى فاطمه (عليهاالسلام) لباس و اثاثيه منزل خريدارى كن و آنگاه عمار ياسر و گروه آنها وارد بازار شدند و هر چيزى را كه لازم مىدانستند در نظر گرفتند و خريدارى مىنمودند.
برخى از آنچه ايشان خريدارى كردند عبارت است از:
1- يك پيراهن به قيمت هفت درهم.
2- روبندهاى به قيمت چهار درهم، شايد منظور از (خمار) روسرى، مقنعه يا چادر باشد.
3- يك قطيفه مشكى خيبرى.
4- تختى كه وسط آن را با ليف خرما بافته بودند.
5- دو عدد تشك با روكشى از كتان مصرى كه يكى از آنها با ليف خرما و ديگرى با پشم گوسفند پر شده بود.
6- چهار بالش يا متكا، يا پشتى با رويهاى از پوست حيوانان طائف كه درون آنها از علف اذخر (گياه خشك و سبزرنگى شبيه كاه و نرمتر از آن است كه داراى بوى خوش نيز مىباشد) پر شده بود.
7- پردهاى از جنس پشم.
8- حصيرى بافت يمن.
9- يك آسياى دستى.
10- طشت مسى.
11- مشك آبى از جنس پوست.
12- ظرف مخصوص شير كه از جنس چوب مىتراشيدند.
13- ظرفى براى آبخورى.
14- آفتابهاى قيراندود
15- سبويى سبزرنگ كه در آن روغن، آرد يا چيزهاى ديگر نگهدارى مىكردند.
16- دو كوزهي كوچك سفالى.
هنگامى كه خريد آنها كامل شد، اثاثيه را به خانهي رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بردند.
هنگامى كه لوازم خريدارى شده به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نشان داده شد، پيامبر آنها را زير و رو كرده و گفتند: خدا اينها را براى اهلبيت مبارك كند.
على (عليهالسلام) مىگويند: من پس از اين كارها، به مدت يك ماه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نماز صبح مىخواندم و بدون اينكه دربارهي فاطمه (عليهاالسلام) چيزى به آن حضرت بگويم به منزل خود بازمىگشتم. روزى زنان پيامبر به من گفتند: آيا مىخواهى كه ما از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بخواهيم تا فاطمه را به خانهات بياورد و شما زندگى مشتركتان را شروع كنيد؟ گفتم: بله. وقتى آنها نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رفتند ام ايمن2 گفت: اى رسول خدا! اگر خديجه (عليهاالسلام) زنده بود چشمانش در اشتياق ديدار ازدواج حضرت فاطمه (عليهاالسلام) روشن مىشد، همانا على (عليهالسلام) دوست دارد كه فاطمه را به خانهاش ببرد، پس چشم آنها را به ديدار يكديگر روشن نما تا چشمهاى ما نيز روشن شود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند: چرا على همسر خود را از من مطالبه نمىكند و شما را واسطه كرده است، در حالى كه ما از خود او انتظار اين كار را داشتيم. على (عليهالسلام) گفتند: اى رسول خدا! من از شما خجالت كشيدم و حيا مانع از اين امر مىشد.
پس پيامبر در اين حال خطاب به همسران خود فرمودند: كدام يك از شما حاضر هستيد؟ ام سلمه گفت: من ام سلمه3 و اين زينب4 و اين فلان كس و فلان كس. سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند: يكى از حجرههاى خانه را براى دخترم فاطمه و پسرعمويم على آماده كنيد. ام سلمه گفت: اى رسول خدا! كدام حجره را؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: حجرهي خودت را،5 و سپس به زنان خويش دستور دادند تا فاطمه (عليهاالسلام) را زينت كنند و لوازم عروسى او را فراهم نمايند .
ام سلمه گويد: به فاطمه گفتم: آيا عطرى براى خودت ذخيره نمودهاى؟ گفت: آرى. و يك شيشه عطر آورد و مقدارى از آن را در ميان دست من ريخت، چنان بويى از آن برخاست كه تا آن زمان استشمام نكرده بودم، به فاطمه گفتم: اين عطر را از كجا آوردهاى؟ گفت: هرگاه دحيه كلبى6 به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مىآمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله) به من مىفرمودند: براى عمويت پشتى بگذار! من براى او پشتى مىگذاشتم و در اين حال متوجه مىشدم كه چيزى از ميان لباسهاى او فرو مىريزد و ايشان به من مىفرمودند كه آنها را جمع كنم و اين عطرها همانهاست كه جمع مىكردم. پس على (عليهالسلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در اين باره سؤال كرد و آن حضرت فرمودند: آن عبارت از عنبرى است كه از بالهاى جبرئيل فرو مىريزد.
على (عليهالسلام) گويند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به من گفتند: اى على! غذاى فراوانى براى عروسى و خانوادهات تدارك كن. سپس فرمودند: گوشت و نان را من مىدهم، خرما و روغن به عهدهي تو. من خرما و روغن فراهم كردم و نزد پيامبر بردم، آن حضرت آستينهاى لباسش را بالا زد و خرما را تميز كرده و روغن ريخت و غذايى درست كرد كه آن را حيس مىگفتند، و گوسفند فربهى ذبح كردند، و نان فراوانى تدارك نمودند، سپس به من گفتند: هركس را كه دوست دارى دعوت كن.
پس وارد مسجد شدم و ديدم كه مسجد پر از صحابه پيامبر است، حيا كردم كه در ميان آن جمع عدهاى را دعوت كنم و عدهاى را دعوت ننمايم، پس بر يك بلندى قرار گرفتم و خطاب به همه گفتم: همهي شما را به صرف وليمهي عروسى فاطمه (عليهاالسلام) دعوت مىكنم. آنان پذيرفتند و گروه گروه به طرف خانهي پيامبر حركت كردند و من از كثرت جمعيت و قلت غذا خجالت مىكشيدم، وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از آنچه كه در ذهن من مىگذشت مطلع گرديدند، گفتند: اى على! من دعا مىكنم كه خدا به غذاى شما بركت بدهد. على (عليهالسلام) گفتند: آن جمعيت كه تعداد آنها بيش از چهار هزار نفر بود همگى از غذا و آبى كه فراهم كرده بوديم خوردند و نوشيدند و سير شدند ولى از غذا چيزى كم نشد.
سپس پيامبر دستور دادند تا كاسههايى را پر از غذا كردند و آنها را براى زنان خويش فرستادند و كاسهاى نيز پر از غذا كردند و فرمودند: اين كاسه نيز براى على و فاطمه بماند. هنگامى كه غروب آفتاب نزديك شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ام سلمه فرمودند: فاطمه را بياور! ام سلمه به دنبال حضرت فاطمه رفت و ايشان را در حالى كه پايين لباسشان بر زمين كشيده مىشد نزد پيامبر آوردند. حضرت زهرا از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چنان حيا مىكردند كه يك بار بر زمين افتادند كه در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به ايشان فرمودند: خداوند تو را در دنيا و آخرت از افتادن نگهدارد .هنگامى كه فاطمه (عليهاالسلام) به مقابل رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيدند، آن حضرت حجاب از چهرهي فاطمه برداشتند تا على (عليهالسلام) او را ببيند، سپس دست فاطمه را گرفتند و در دست على (عليهالسلام) قرار دادند و فرمودند: اى على! خدا قدم دختر رسول خدا را براى تو مبارك كند، اى على! همانا فاطمه خوب همسرى، و اى فاطمه! همانا على خوب شوهرى است، پس به سوى خانهي خود برويد و صبر كنيد تا بيايم.
على (عليهالسلام) گفتند: دست فاطمه را گرفتم و با هم به خانه رفتيم و در آنجا او در گوشهاى نشست و من در كنار او نشستم، و هر دو از حيا و خجالت به زمين نگاه مىكرديم تا پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمدند و فرمودند: چه كسانى در اينجا هستند؟ گفتيم :اى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بفرماييد، شما چه زائر خوب و نيكويى هستيد! رسول خدا (صلى الله عليه و آله) وارد شدند و نشستند و فاطمه نيز در كنار ايشان نشستند، پيامبر به او فرمودند: برخيز و مقدارى آب براى من بياور! فاطمه برخاست و ظرفى را پر از آب كرده به حضور پيامبر آورد، سپس پيامبر جرعهاى از آن آب را بر گرفت و مضمضه كرده و داخل ظرف ريخت و فاطمه را به نزد خود خواند و كفى از آن آب را به سينه فاطمه پاشيد و به او گفت: برگرد! و چون فاطمه برگشت كف ديگر از آب را در ميان دو كتف وى پاشيد و گفت :
خدايا! اين دختر من است كه محبوبترين مردم در نزد من مىباشد، خدايا! اين برادر من است كه محبوبترين مردم در نزد من مىباشد. پروردگارا! على را ولى و مطيع خود قرار بده و اهل و عيالش را برايش مبارك گردان و سپس فرمودند: اى على! حال نزد همسرت برو، از خداوند مىخواهم كه بركت و رحمتش را نصيب شما نمايد. همانا او حميد و مجيد است.7
ولادت امام حسن مجتبى (عليهالسلام)
از حوادث سال سوم هجرى، ولادت سبط اکبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) حضرت امام حسن مجتبى است، که به گفتهي مشهور در شب نیمهي ماه مبارک رمضان در مدینه به دنیا آمدند و خداى تعالى از دختر پیغمبر (صلي الله عليه و آله) حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) پسرى به على (عليهالسلام) عنایت فرمود، که نامش را حسن گذاردند و طبق روایت کلینى (رحمة الله عليه) و مفید و دیگران چون روز هفتم ولادت این نوزاد گرامى رسید، جبرئیل امین براى تهنیت و تبریک به رسول خدا نازل شد و دستور داد، سر نوزاد را بتراشند و براى او گوسفندى عقیقه کنند.
در همين سال جنگ احد روي داد. در اين جنگ حضرت حمزة بن عبدالمطلب عموي پيامبر كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) بسيار به ايشان علاقه داشتند به شهادت رسيدند. حضرت زهرا (عليهاالسلام) با عدهای از زنان مهاجر و انصار، به سمت مقبرهي شهدای اُحد و به ویژه در کنار قبر حمزه (عليهالسلام) میرفتند و به سوگواری میپرداختند .
ولادت امام حسین (عليهالسلام)
در ماه شعبان سال چهارم مطابق قول مشهور خداى تعالى مولود جدیدى از فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و على بن ابیطالب (عليهالسلام) عنایت فرمود و نام او را حسین گذاردند و چون روز هفتم ولادت آن حضرت شد، گوسفندى براى او عقیقه کردند و سر او را تراشیده و به وزن موى آن حضرت، نقره صدقه دادند.
در همين سال فاطمه بنت اسد مادر امام علي (عليهالسلام) از دنيا رفتند و اندوهي ديگر بر دل حضرت زهرا و علي (عليهمالسلام) نشست.
پينوشتها:
1- تفسير فرات كوفى، ص 413 - 415 شماره 1/552.
2- نام او ام ايمن بركة بنت ثعلبة بن عمرو بن حصن حبشى مادر شهيد ((ايمن بن عبيد خزرجى)) و همسر محبوب زيد بن حارثه است كه براى او اسامه را به دنيا آورد. او از زنانى است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به او وعده بهشت داده و در دوران حياتش به او مادر خطاب مى كرد زيرا ام ايمن نديم و خدمتكار آمنه بود و پس از وفات او از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نگهدارى و مراقبت مىكرد، و لذا پيامبر هميشه به او احترام مىگذاشت و به ديدار و ملاقات او مىرفت. آن بانو از زنانى است كه به شدت مورد اعتماد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوده و لذا در كارهاى داخلى خانه پيامبر دخالت و كمك مىكرد و مورد احترام فرزندان آن حضرت نيز بوده است.
3- ام سلمه دختر ابواميه مخزومى (28 قبل ه 60 ه) در سال پنجم هجرت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ازدواج كرد، بنابراين، در زمان ازدواج حضرت فاطمه (عليهاالسلام) كه در سال دوم هجرت واقع شده جزء همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نبوده است.
4- پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) دو همسر به نام زينب داشته است:
الف: زينب دختر خزيمة كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در ماه رمضان سال سوم هجرى با او ازدواج كرد.
ب: زينب دختر جحش، دخترعمه پيامبر، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در ذى قعده سال پنجم و به روايتى سال سوم هجرى با او ازدواج كرد.
و از آنچه گفتيم معلوم مىشود كه هيچ يك از آن دو در جريان ازدواج حضرت فاطمه (عليهاالسلام) همسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نبودهاند؛ به نظر مىرسد كه رسول خدا در اين زمان دو همسر داشتهاند: 1 سوده 2 عايشه.
5- از آنچه در پاورقىهاى قبل گفتيم معلوم گرديد كه در اين تاريخ ام سلمه همسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نبوده تا در خانه او حجرهاى هم داشته باشد.
6- وى دحية بن خليفه كلبى از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بوده كه بر اساس اخبار فريقين، جبرئيل در هيئت او بر آن نازل مىشده است.
در برخى از منابع اسلامى مانند كتاب المعارف تاءليف ابن قتيبه دينورى (279 ه) و سيرة النبى تاءليف ابن هشام (218 ه) رواياتى در تحسين او آمده كه دلالت بر حسن حال وى دارند.
7- امالى شيخ طوسى، ج 1 ص 39 - 42.
|