تفسير موضوعي قرآن كريم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
دلایل معاد
سرفصل ها
با توجّه به اهمّیّت فوق العاده اى که قرآن براى معاد، هم از نظر معارف دینى و هم از جنبه تأثیر تربیتى، قائل است آیات بسیارى را به بیان دلایل معاد تخصیص داده است.
این دلایل در واقع به دو بخش عمده تقسیم مى شود:
بخش اول: دلایلى است که وقوع معاد و وجود زندگى بعد از مرگ را از راه هاى مختلف اثبات مى کند.
بخش دوّم: دلایلى است که در حقیقت پاسخ به ایرادات مخالفان است. یعنى کسانى که بازگشت به حیات مجدّد را محال مى شمردند و با تعبیرات مختلفى آن را غیرممکن معرفى مى کردند. قرآن مجید در برابر آنها به یک سلسله دلایل عقلى و حسّى و تجربى پرداخته و مسأله امکان معاد را در مقابل ادّعاى محال بودن آن به وضوح اثبات مى کند.
البتّه سیر طبیعى بحث ایجاب مى کند که نخست دلایل امکان معاد مطرح شود و از مرحله انکار مطلق به مرحله امکان مطلق گام بگذاریم، سپس دلایلى که لزوم معاد و وقوع آن را ثابت مى کند عنوان گردد تا از این طریق به طور صحیح و منطقى به حقیقت معاد و مراحل مختلف آن آشنا گردیم.
نکته اى را که در این جا لازم است مؤکّداً خاطرنشان کنیم این است که تمام گفتگوهاى قرآن در زمینه امکان معاد در برابر کسانى است که معاد جسمانى را منکر بودند و قرآن بر این مسأله تأکید مى کند که بازگشت روح و جسم توأم در سراى دیگر کاملاً ممکن است چرا که نمونه هاى مختلف آن را با چشم خود در این جهان مى بینیم.
به هر حال طرقى که قرآن در این زمینه ارائه مى دهد بسیار متنوّع و جالب است که آن را در شش طریق مى توان خلاصه کرد:
1. آیات خلقت نخستین (جهان و انسان).
2. آیات عمومیت قدرت خدا.
3. آیات احیاى ارض (زنده شدن زمین هاى مرده).
4. آیات تطوّرات جنین.
5. آیات رستاخیز انرژى ها.
6. آیات نمونه هاى عینى و تاریخى معاد در این جهان.
ولى براى این که روشن شود قرآن با چه کسانى سروکار داشته و نقطه نظر آیات کدام است، لازم است قبلاً قسمت هایى از منطق مخالفان معاد را که در آیات قرآن منعکس است مطرح کنیم، منطقى که امروز نیز تکرار مى شود و مخالفان امروزى هم روى آن تکیه مى کنند.
با این توضیح، به سراغ بحث امکان معاد مى رویم و در آغاز، منطق و طرز تفکّر منکران را بازگو مى کنیم:
امکان معاد و منطق مخالفان
مقدمه:
گفتیم قرآن مجید براى فراهم ساختن زمینه فکرى در این مسأله، نخست به سراغ موضوع امکان معاد مى رود و از طرق مختلفى (طرق شش گانه) آن را اثبات مى کند، بعد دلایل وقوع معاد را بر مى شمرد.
شاید نیاز به تذکّر نداشته باشد که مخالفان معاد، دلیل عقلى و منطقى خاصّى براى اثبات مقصد خود نداشتند. آنها معمولاً به خاطر ذهنیت کاملاً عوامانه روى استبعاد (بعید شمردن بازگشت به زندگى مجدّد) تکیه مى کردند، تا آن جا که طرح مسأله حیات بعد از مرگ را نشانه جنون و یا تهمت بر خداوند مى پنداشتند و گوینده آن را در خور تمسخر و استهزاء.
با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:
1. ( وَقَالُوا أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً)(1)
2. ( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ـ أَفْتَرَى عَلَى اللهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ)(2)
3. ( وَقَالُوا أَءِذَا ضَلَلْنَا فِی الاََْرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ)(3)
4. ( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَئِذَا کُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ ـ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاَْوَّلِینَ)(4)
5. ( ...فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَىْءٌ عَجِیبٌ ـ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ) .(5)
6. ( أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُمْ مُّخْرَجُونَ ـ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ـ إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ) .(6)
7. ( إِنَّ هَؤُلاَءِ لَیَقُولُونَ ـ إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الاُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ)(7)
ترجمه:
1. «و گفتند: "آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکنده اى شدیم، دگر بار با آفرینش تازه اى برانگیخته خواهیم شد؟!"»
2. «و کافران گفتند: "آیا مردى را به شما نشان دهیم که به شما خبر مى دهد هنگامى که (مُردید و) کاملاً از هم متلاشى شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه اى خواهید یافت؟! ـ آیا او بر خدا دروغ بسته یا به جنونى گرفتار است؟!"»
3. «آنها گفتند: "آیا هنگامى که ما (مُردیم و) در زمین ناپدید شدیم، آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟!"»
4. «و کافران گفتند: "آیا هنگامى که ماو پدرانمان خاک شدیم، (زنده مى شویم و از دل خاک) بیرون مى آییم؟! ـ این وعده اى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده، اینها همان افسانه هاى پیشینیان است".»
5. «و کافران گفتند: "این چیز شگفت آورى است! ـ آیا هنگامى که مُردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز مى گردیم)؟! این بازگشتى است بعید!"»
6. «آیا او به شما وعده مى دهد هنگامى که مُردید و خاک و استخوانهایى (پوسیده) شدید، (از قبرها) بیرون آورده مى شوید؟!ـ دور است، دور است این وعده هایى که به شما داده مى شود! ـ به یقین غیراز این زندگى دنیاى ما چیزى (در کار) نیست. پیوسته گروهى ازما مى میریم و نسل دیگرى زنده مى شود و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!»
7. «اینها (مشرکان) مى گویند: ـ "مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگزبرانگیخته نخواهیم شد".»
تفسیر و جمع بندى
مگر خاک دوباره انسان مى شود؟!
این آیات هرچند مضمون هاى مشابهى دارد. ولى با این حال تفاوتى در تعبیرات و محتواى آنها دیده مى شود که قابل دقّت است.
در نخستین آیه، اشاره به مشرکان عرب کرده مى فرماید: «و گفتند: "آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکنده اى شدیم، دگر بار با آفرینش تازه اى برانگیخته خواهیم شد؟!"»: ( وَقَالُوا أَئِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً) .
چگونه ممکن است گوشت هاى انسان خاک شود، سپس استخوان ها متلاشى گردد و هر ذرّه اى از آن در کنارى افتد، سپس آن را جمع آورى کنند و لباس حیات بر آن بپوشانند؟ یک مشت استخوان پوسیده و متلاشى شده کجا و یک انسان زنده و متحرّک و نیرومند کجا؟!
«رُفاتْ» از مادّه «رفت» (بر وزن نفت) به معناى خرد کردن است و بعضى پیچیدن را نیز جزو معانى آن شمرده اند. بعضى گفته اند: «رفات» به معناى اجزاى بسیار کوچک و کهنه پوسیده است و این حالتى است که استخوان بعد از گذشتن سال ها به خود مى گیرد و بعضى مفهوم اصلى آن را حالتى که بر اثر کهنگى و شکسته شدن پیدا مى شود دانسته اند. این تفسیرها شباهت زیادى با هم دارد.(8)
و این که بعضى از مفسّران (طبق نقل روح المعانى) آن را به معناى خاک یا غبار و یا چیزى که فوق العاده کوبیده و نرم شده باشد تفسیر کرده اند در واقع بیان مصداق هایى از آن است.
آدم عاقل چنین حرفى نمى زند!
دوّمین آیه لحن خشن تر و مغرورانه ترى از مشرکان ترسیم مى کند، مى فرماید: «و کافران گفتند: "آیا مردى را به شما نشان دهیم که به شما خبر مى دهد هنگامى که (مُردید و) کاملاً از هم متلاشى شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه اى خواهید یافت؟!»: ( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ): «آیا او بر خدا دروغ بسته یا به جنونى گرفتار است؟!"»: ( أَفْتَرَى عَلَى اللهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ) .
به این ترتیب آنها خبر دادن پیامبر از معاد جسمانى را ناشى از یکى از دو امر مى دانستند و مى گفتند: یا او عاقل است و هوشمند ولى براى سوء استفاده این مطالب را به خدا دروغ بسته تا مردم را دور خود جمع کند، یا این که قصد و غرضى ندارد و (نعوذ بالله) گرفتار جنون شده! مگر هیچ عاقلى ممکن است بگوید این استخوان هاى پوسیده و خاک هاى پراکنده که ذرّات آن بر امواج باد سوار مى شود و به هر سو مى رود، روزى جمع مى شود و از نو زنده مى گردد؟!
این کوردلان مغرور که حتّى حاضر نبودند از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) جز به عنوان «رَجُلْ»: (یک مرد ناشناس) یاد کنند، آغاز آفرینش خود را به کلّى فراموش کرده و پرده هاى جهل و غرور چشمان حقیقت بینشان را از مشاهده صحنه هاى معاد در زندگى روزانه نابینا ساخته بود که شرح آن به خواست خدا بعد از ذکر این آیات خواهد آمد.
«مُزِّقْتُمْ» از ماده «تمزیق» به معناى پاره کردن و قطعه قطعه نمودن است و در این جا اشاره به تجزیه وجود انسان و پراکنده شدن ذرّات او در خاک و آب و هوا است.
در سوّمین آیه به تعبیر تازه اى در این زمینه برخورد مى کنیم مى فرماید: «آنها گفتند: "آیا هنگامى که ما (مُردیم و) در زمین ناپدید شدیم، آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟!"»: ( وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِی الاََْرْضِ أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ )
تعبیر به گم شدن در زمین از یک سو اشاره به خاک شدن اجزاء بدن انسان است که هم شکل زمین مى شود و از سوى دیگر اشاره به پراکنده شدن در مناطق مختلف جهان به گونه اى که اصلاً شناخته نمى شود.
به این ترتیب آنها مى خواستند با این بیان ثابت کنند چنین بازگشتى محال است محال! در حالى که عین این مسأله در آغاز خلقت انسان رخ داده که ذرّات پراکنده در جهان طبیعت به قدرت خداوند گردآورى شده و انسان به وجود آمده است. (و بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است.).
اینها همه افسانه است!
در چهارمین آیه، همین مطلب با اضافات دیگرى به چشم مى خورد و مى فرماید: «و کافران گفتند: "آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم (زنده مى شویم و از دل خاک) بیرون مى آییم؟! ـ این وعده اى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده، اینها همان افسانه هاى پیشینیان است!"»: ( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَئِذَا کُنَّا تُرَاباً وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ ـ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الاَْوَّلِینَ)(9)
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که مسأله معاد آن هم به صورت جسمانى مخصوص قرآن و شریعت اسلام نبوده، بلکه انبیاء پیشین نیز از آن خبر داده اند، ولى به دلائلى که به خواست خدا بعداً خواهد آمد سرکشان امت ها هرگز در برابر این حقیقت سرتسلیم فرود نیاوردند و آن را به عنوان یک امر خرافى و اسطوره اى دور از عقل و منطق معرفى مى کردند.
در واقع آنها براى انکار معاد در این تعبیر خود به دو چیز متوسّل شده اند: نخست این که بعید به نظر مى رسد که خاک بتواند بار دیگر لباس حیات بپوشد، دیگر این که چون همه انبیاء چنین وعده اى را به امت هاى خود داده اند و هرگز تحقّق نیافته، دلیل بر این است که یک افسانه بیش نیست. (گویى انتظار داشته اند قیامت فوراً برپا شود و اگر برپا نشود لابد دروغ است!)
در پنجمین آیه، تعبیر دیگرى از همان انکار و استبعاد دیده مى شود، مى فرماید: «کافران گفتند: "این چیز شگفت آورى است! ـ آیا هنگامى که مُردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز مى گردیم)؟! این بازگشتى است بعید!"»: ( فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَىْءٌ عَجِیبٌ ـ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ)(10)
به این ترتیب در آغاز سخن آن را عجیب مى شمرند و در پایان بعید، بى آن که درباره خلقت خود بیندیشند و ببینند که این موضوع عجیب و بعید، در ابتداى آفرینش آنها به خوبى تحقّق یافته است، بلکه چنانکه خواهیم گفت: مسأله معاد و تجدّد حیات را دائماً با چشم خود در این زندگى مشاهده کرده و مى کنیم، پس چگونه عجیب و بعید است؟
در ششمین آیه با همان انکار مخالفان در لفافه دیگرى روبه رو مى شویم، آنها به هنگام تبلیغ دوستان و اطرافیان خود با قاطعیت و جسارت هرچه تمام تر مى گفتند: «آیا او به شما وعده مى دهد هنگامى که مُردید و خاک و استخوانهایى (پوسیده) شدید، (از قبرها) بیرون آورده مى شوید؟! ـ دور است، دور است این وعده هایى که به شما داده مى شود!»: ( أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُمْ مُّخْرَجُونَ ـ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ)
سپس این کوردلان بى آن که نیازى به استدلال احساس کنند با قاطعیت مى افزودند: «غیر از این زندگى دنیاى ما، چیزى در کار نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!» : ( إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ) . «او فقط مردى است که بر خدا دروغ بسته و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد!»: ( إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ)(11)
این شدیدترین لحنى است که منکران لجوج در مقابل مسأله معاد داشتند، بى آن که در فلسفه حیات انسان بیندیشند که آیا ممکن است این زندگى چند روزه پر از مصائب و مشکلات، هدف اصلى آفرینش انسان باشد؟ و بى آن که در فلسفه تکالیف الهى بیندیشند که آیا ممکن است خداوند عادل با خوبان و بدان یکسان معامله کند؟ نه در این دنیا امتیاز خاصّى براى آنها قائل شود و نه جهان دیگرى در کار باشد و بى آن که در آغاز آفرینش خود بیندیشند که نخست نیز خاک و ذرّاتى پراکنده بودند.
مقدّم داشتن «تراب» بر «عظام» (خاک بر استخوان) در حالى که بدن انسان نخست استخوان پوسیده مى شود و بعد خاک، ممکن است به این جهت باشد که «تراب» اشاره به گوشت ها است که نخست خاک مى شود و عظام اشاره به استخوان هاى پوسیده یا این که «تراب» اشاره به اجداد و نیاکان پیشین است که کاملاً خاک شده اند و «عظام» به پدران و مادران از دست رفته و یا این که چون بازگشت خاک به زندگى از استخوان بعیدتر است آن را در گفتار خود مقدّم داشته اند و در هر حال بیانگر شدّت مخالفت آنها با این مسأله است.
فقط یک بار حیات، یک بار مرگ!
در هفتمین و آخرین آیه باز در این زمینه به تعبیر تازه اى برخورد مى کنیم و آن این که مشرکان عرب و منکران معاد، بى آن که سخنى از استخوان پوسیده و خاک و مانند آن به میان آورند، ضمن یک ادّعاى بى دلیل چنین مى گویند: «اینها (مشرکان) مى گویند: ـ "مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد ـ اگر راست مى گویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید (تا گواهى دهند)!"»: ( إِنَّ هَؤُلاَءِ لَیَقُولُونَ ـ إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الاُْولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ ـ فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ) .
قابل توجّه این که در آیه فوق مى خوانیم چیزى جز مرگ اول وجود ندارد، در حالى که در ابتدا چنین به نظر مى رسد که گفته شود چیزى جز حیات اول وجود ندارد، این تعبیر براى چیست؟
در این جا مفسّران هریک به نوعى از سؤال فوق پاسخ گفته اند، ولى از همه مناسب تر آن است که گفته شود منظور این است که بعد از حیات این جهان هیچ حادثه اى جز همین مرگ که به دنبال آن است رخ نمى دهد، یعنى حیات مجدّدى در کار نیست.
زمخشرى در کشّاف بعد از طرح این اشکال مى گوید: این آیه ناظر به آیه اى است که مى گوید: ( کُنْتُمْ اَمْواتاً فَاَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ) : «شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید و او به شما زندگى بخشید سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند.»(12)
یعنى همان گونه که بعد از مرگ نخستین (زمانى که انسان خاک بود) در این جهان زنده شدید، بعد از مرگ دوم نیز زنده خواهید شد. امّا کافران مى گفتند: مرگى که حیات بعد از آن بوده تنها مرگ نخستین است، یعنى مرگ دوم حیاتى در پى ندارد.(13)
ولى پیدا است که این تفسیر بسیار پرتکلّف است و اصولاً نیازى به آن نیست و مناسب تر همان تفسیر اول است. (دقّت کنید)
سؤال دیگرى که در مورد آیه مطرح است این است که هر اولى باید دوّمى داشته باشد، بنابراین موت اولى چگونه بدون موت ثانیه ممکن است؟
پاسخ این سؤال روشن است، زیرا لازم نیست که هر اولى دوّمى داشته باشد، مثلاً انسان نذر مى کند نخستین پسرى که خدا به او دهد نامش را محمّد بگذارد و چه بسا جز همان یک فرزند نصیبش نشود، یا اولین کتابى را که مى نویسد به پدرش اهدا کند و چه بسا کتاب دوّمى ننویسد و مى دانیم یکى از نام هاى خداوند اول است در حالى که دوّمى براى او نیست.
نتیجه بحث
از مجموع هفت آیه فوق و آیات دیگرى که با آن قریب الافق است به منطق مخالفان معاد، مخصوصاً در عصر نزول قرآن، آشنا شدیم. تمام سخنان آنها را که عموماً در زمینه انکار معاد جسمانى بوده است، در چند جمله ادّعا گونه مى توان خلاصه کرد:
چگونه ممکن است استخوان هاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بر تن بپوشد؟
چگونه ممکن است گوشت و استخوان ما مبدّل به خاک شده و ذرّات آن به هر سو متفرّق شود و در لابه لاى اجزاى زمین از نظرها محو گردد و باز جمع آورى شده و حیاتى نوین پیدا کند؟ اینها یا افتراى بر خدا و یا نشانه جنون است!!
ما جز همین حیات دنیا و مرگ بعد از آن، سرنوشتى نداریم. هیچ کس تاکنون زنده نشده است که ما بتوانیم این ادّعا را باور کنیم و اصولاً این ادّعایى عجیب و محال و غیر قابل قبول است!
این منکران از خودراضى و مغرور که حتّى در آفرینش نخستین خود اندیشه نمى کردند و نمونه هاى حیات بعد از مرگ را که دائماً در این زندگى با چشم خود مى بینند مورد مطالعه قرار نمى دادند و اصولاً بر اثر لجاجت تنها روى ادّعاهاى بى دلیل تکیه مى کردند، منحصر به آن زمان نبوده و نیستند و شبیه این سخنان را نیز امروز از زبان افراد دیگرى که بعضاً در سلک فلاسفه یا دانشمندان نیز در آمده اند مى شنویم.
به هر حال قرآن مجید پاسخ هاى قاطعى به این ادّعاها داده که در بحث هاى آینده خواهد آمد. پاسخ هایى که براى هر گروه از منکران معاد در هر سطحى از علم و دانش باشند و حتّى براى کسانى که مطلقاً از هر دانشى بى بهره اند مى تواند قانع کننده باشد. امّا به شرط این که به راستى در جستجوى حق باشند.
پی نوشتها :
1. سوره اسراء، آیات 49 و 98.
2. سوره سبأ، آیه 7 ـ 8.
3. سوره سجده، آیه 10.
4. سوره نمل، آیات 67 ـ 68.
5. سوره ق، آیات 2 ـ 3.
6. سوره مؤمنون، آیات 35 ـ 37.
7. سوره دخان، آیات 34 ـ 35. در این زمینه آیات متعدد دیگرى وجود دارد که با آنچه در بالا آمده قریب الافق است مانند: سوره واقعه، آیات 47 و 48، سوره صافات، آیه 53، سوره، یس آیه 78 و...
8. مفردات راغب، مقاییس اللّغة، التحقیق و تفسیر روح المعانى.
9. «اساطیر» جمع «اسطوره» و به عقیده بعضى از ارباب لغت جمع «أسطار» و «اسطار» نیز به نوبه خود جمع «سطر» است و به معناى چیزى است که به دروغ نوشته شده بعضى نیز گفته اند از آن جا که «اسطوره» از صیغه هاى مزید فیه است دلالت بر زیاده از سطر طبیعى دارد و لذا به معناى سطر مجعول است. به هر حال اسطوره به معناى مطالب باطل و بى اساس و خرافى است. (مقاییس - مفردات - مصباح اللّغة و التحقیق).
10. بعضى از مفسّران واژه «رجْع» و «رجوع» را به یک معنا شمرده اند (مانند: المیزان) در حالى که بعضى دیگر معتقدند «رجع» به معناى متعدّى استعمال مى شود و «رجوع» به معناى لازم (روح البیان، جلد 9، صفحه 103) در تفسیر فخررازى نیز آمده است که در میان این دو تفاوت وجود دارد، ولى آیه مورد بحث قابلیت هر دو معنا را دارد جلد 28، صفحه 152.
11. سوره مؤمنون، آیه 38.
12. سوره بقره، آیه 28.
13. تفسیر کشّاف، جلد 4، صفحه 279، ذیل آیه مورد بحث.