تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
برهان حکمت
مقدمه:
یک مطالعه اجمالى در وضع جهان هستى نشان مى دهد که همه چیز بر اساس هدف و حکمت و نظم و برنامه اى آفریده شده است.
حال اگر نظرى به زندگى انسان بیفکنیم و چنین فرض کنیم که مرگ براى او پایان همه چیز است، چند روزى در این دنیا با هزاران زحمت و مشکل زندگى کردن و مقادیرى غذا و آب خوردن و نوشیدن و بعد براى همیشه از هستى چشم پوشیدن، مسلّماً چنین چیزى نمى تواند هدف آفرینش انسان بوده باشد و به این ترتیب خلقت او عبث و بیهوده و بى محتوى خواهد بود. و این چیزى است که با حکمت خداوند حکیم هرگز سازگار نیست.
همین معنا در آیات قرآن مجید به شکل زنده اى منعکس شده است، در این راستا به آیات زیر گوش جان مى سپاریم:
1. ( أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ) .(1)
2. ( وَمَا خَلَقْنَا السَّمَوَاتِ وَالاََْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لاَتِیَةٌ)(2)
3. ( أَیَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً ـ أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتَى) .(3)
ترجمه:
1. «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما بازگردانده نمى شوید؟!»
2. «ما آسمانها و زمین و آنچه رامیان آن دو است، جز بحق نیافریدیم و قیامت به یقین فرا خواهد رسید.»
3. «آیا انسان گمان مى کند بى هدف رها مى شود؟! ـ آیا چنین کسى قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!»
تفسیر و جمع بندى
بدون معاد زندگى نامفهوم است
در نخستین آیه، قرآن مجید طىّ جمله کوتاه و پرمعنایى، یکى از روشن ترین دلایل معاد را بیان کرده است، مى فرماید: «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما بازگردانده نمى شوید؟!»: ( أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ) .
یعنى اگر قیامتى در کار نبود و زندگى شما خلاصه در این چند روز دنیا مى شد، حیات شما پوچ و بیهوده و بى معنا بود، این حیات جاویدان است که به زندگى شما در این جهان مفهوم مى بخشد و آن را از عبث بودن درآورده با حکمت خدا هماهنگ مى کند.
لذا به دنبال این آیه مى فرماید: «پس بلند مرتبه است خداوندى که فرمانرواى حق است!»: ( فَتَعَالَى اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ) .
وجود او سراسر حق است و باطل را در آن راهى نیست و کار عبث و بى هدف باطل است و باطل با حق سازگار نمى باشد.
واژه «عَبَث» به گفته مقاییس اللّغه و مفردات در اصل به معناى مخلوط کردن است; سپس به امورى که هدف صحیحى را دنبال نکند اطلاق شده است.
به گفته لسان العرب، به معناى بازى کردن است، هرچند معناى مخلوط کردن را نیز از معانى آن شمرده اند و در مجموع به کارهاى بیهوده، بى اساس، نامعقول و خالى از غرض عقلایى اطلاق مى شود و این معنا در آفرینش انسان راه ندارد.
در دوّمین آیه همان مطلب در قالب دیگرى ریخته شده، مى فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه رامیان آن دو است، جز بحق نیافریدیم.»: ( وَمَا خَلَقْنَا السَّمَوَاتِ وَالاََْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ) .
سپس بلافاصله مى افزاید: «و قیامت به یقین فرا خواهد رسید (و جزاى هر کس به او مى رسد)»: ( وَإِنَّ السَّاعَةَ لاَتِیَةٌ) .
ذکر این دو جمله با یکدیگر، ممکن است اشاره به این باشد که هدف از آفرینش این جهان بزرگ با تمام شگفتى ها و برکات و نعمتهایش و با تمام اسرار و عجائبش اگر تنها براى این چند روزه زندگى پست مادّى دنیا بود، یک آفرینش باطل و فاقد حقّ بود، آنچه حقانیّت به آن مى بخشد و به آن هدف مى دهد، همان زندگى جاویدان سراى دیگر است.
در آیه گذشته، سخن از عبث نبودن آفرینش انسان بود و در این آیه، سخن از حقّ بودن آفرینش کلّ جهان است و هر دو به یکجا منتهى مى شود;و آن این که زندگى دنیا، بریده از زندگى آخرت بیهوده و باطل و بى محتوى است و این کارى است که از حکیم، هرگز سر نمى زند.
در تفسیرالمیزان آمده است که منظور از حق در این آیه، نقطه مقابل لعب و باطل است و جمله ( وَإِنَّ السَّاعَةَ لاَتِیَةٌ) گواه بر آن است، و آنها که حق را به معناى عدل و انصاف تفسیر کرده اند تفسیرشان درست به نظر نمى رسد.(4)
قابل توجّه این که در پایان همین آیه، پیامبر را دستور به عفو و بخشش مى دهد، بخششى زیبا که حتّى آمیخته با ملامت و سرزنش نباشد. ( فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیِلَ) .
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که اى پیامبر! چون هدف آفرینش، تربیت انسان ها و آماده ساختن براى جهان دیگر است، باید تمام اصول تربیت را به کاربندى که از جمله آنها عفو و گذشت و محبت و مدارا، مخصوصاً در برابر افراد نادان و متعصّب است.
این نکته نیز قابل توجّه است که مفهوم آیه اول این است که اگر زندگى آخرت نبود، آفرینش انسان عبث بود و مفهوم آیه دوم (طبق تفسیر بالا) این است که اگر آخرت نبود، آفرینش کلّ جهان باطل و بیهوده بود، شاید از این نظر که محصول اعلاء و ثمره شجره آفرینش جهان انسان است و اگر حیات جاودان آخرت در کار نباشد، هم آفرینش ثمره (انسان) بیهوده است و هم شجره (جهان)!
تعبیر به «ما بَیْنَهُما» (آنچه در میان زمین و آسمان وجود دارد) شامل اصناف فرشتگان، همچنین نور و حرارت و ابر، هوا و انواع گازها بلکه از یک نظر شامل اصناف موجوداتى که بر صفحه زمین زندگى مى کنند اعم از انسان، انواع جانداران دیگر و گیاهان مى شود.
در سوّمین و آخرین آیه، اشاره به هدف آفرینش انسان کرده و آن را با مسأله معاد مربوط مى سازد، مى فرماید: «آیا انسان گمان مى کند بى هدف رها مى شود؟!»: ( أَیَحْسَبُ الاِْنسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً) .
سپس به پیدایش انسان از آب ناچیز (نطفه) و پاره اى از مراحل تکامل او در رحم اشاره کرده مى افزاید: «آیا چنین کسى قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!»: ( أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتَى) .
به این ترتیب روشن مى شود هدفدار بودن وجود انسان بدون پیوند با حیات بعد از مرگ، حاصل نمى گردد.
مسلّماً فعل خداوند حکیم بى هدف نیست و مسلّماً هدف افعال او به خودش باز نمى گردد، چرا که او از هر نظر بى نهایت و غنى بالذّات است. پس به بندگان باز مى گردد. حال آیا زندگى کوتاه دنیا که آمیخته با انواع ناملايمات و مصائب است مى تواند هدف این آفرینش بزرگ باشد؟ قطعاً نه، بنابراین راهى جز قبول عالمى دیگر که هدف سیر تکاملى انسان است باقى نخواهد بود.
«سُدى» (بر وزن هُدى) به گفته التّحقیق در اصل به معناى حرکت بدون فکر و تدبیر و نظم صحیح است، به همین مناسبت به شترى که بدون ساربان در بیابان رها شده «اِبلٌ سُدى» گفته مى شود، به رطوبت هائى که در شب مى ریزد نیز «سَدى» (بر وزن وفا) مى گویند، زیرا نظم و برنامه خاصّى ندارد، به تارهاى پارچه قبل از آن که پود در آن بدوند «سَدى» مى گویند، چون در آن حال مُهمل و بى نتیجه است.
کوتاه سخن این که: آیه ضمن یک استفهام انکارى مى گوید: آیا ممکن است انسان با آنهمه استعداد و نیروهاى فکرى و جسمى و امکانات گوناگون بدون هیچ برنامه اى به حال خود رها گردد؟ سپس از آن مسأله تکلیف و مسئولیت و معاد را نتیجه مى گیرد.
توضیحات
کدام عاقل زندگى چند روزه دنیا را هدف آفرینش مى شمارد؟
بدون شک عالمى که در آن زندگى مى کنیم، بسیار عظیم، دقیق و حساب شده است. کره زمین ما یک واحد از مجموعه منظومه شمسى و آن نیز به نوبه خود یک واحد از مجموعه کهکشان است و کهکشان ما نیز یک واحد از مجموعه کهکشان هاى بیشمارى است که در این عالم وجود دارد.
در کتاب سفرى به جهان هاى دور دست که مؤلّف آن (پرفسور کارل گیلزین) بربال و بر اندیشه سوار شده و در اطراف این جهان پهناور به پرواز درآمده است، مى خوانیم:
«مجموعه غول پیکر ستارگان که نام دیگرش کهکشان است، همین جزائر فلکى که پیرامون محور خود مى چرخند در فواصل عظیمى از هم شناورند که فکر کردن درباره آن هم مشکل است.
هریک از این کهکشان ها از چندین میلیارد ستاره تشکیل شده! و فواصل این ستارگان گاه چنان عظیم است که نور (با آن سرعت سرسام آورش) صدها هزار سال وقت مى طلبد تا فاصله میان دو ستاره را که در مرزهاى یک کهکشان قرار دارد طى کند!»(5)
اگر بر این سخن این جمله را بیفزاییم که تحقیقات اخیر دانشمندان فلکى نشان مى دهد حدّاقل در کهکشان ما یکصد میلیارد ستاره وجود دارد و تا آنجا که سر پنجه علم و دانش آن را گشوده، بالغ بر یکهزار میلیون کهکشان در این جهان موجود است! (این از نظر عظمت)
امّا از نظر دقّتى که در ساختمان جزء جزء این عالم به کار رفته ساختمان یک سلول کوچک را با ساختمان یک شهر صنعتى با تمام کارخانه هایش مى توان مقایسه کرد.
و در این میان انسان حدّاقل کامل ترین موجودى است که ما مى شناسیم با ساختمان ویژه روح و جسم و ریزه کارى ها و ظرافت ها و عجائبش.
حال اگر بنا باشد زندگى این گل سرسبد جهان آفرینش در این خلاصه شود که چند روزى در این جهان بماند، مدّتى کودک و ناتوان، مدتى پیر و از کار افتاده، زمانى گرفتار طوفان هاى شدید جوانى، گاه سالم، گاه بیمار و غالباً گرفتار تهیّه مایحتاج زندگى که در خور و خواب خلاصه مى شود، سپس مردن و فانى شدن، چقدر نازیبا و دور از حکمت است. مى گوییم خداوند حکیم است یعنى تمام افعال او بر طبق حکمت مى باشد. آیا حکمت جز این است که تمام کارهاى او هدف روشن و حساب شده اى را تعقیب مى کند؟ آیا هدف او ممکن است بهره گیرى وجود خودش باشد با این که از همه چیز بى نیاز و صاحب کلّ کمالات به صورت نامتناهى است؟ و اگر نتیجه عائد بندگان مى شود مسلّماً زندگى مادّى و محدود جهان نمى تواند هدفى براى این آفرینش عظیم باشد، همان زندگى که با یک چشم بر هم زدن فانى مى شود.
آیا این بدان نمى ماند که صنعتگرى یک ماشین بسیار عظیم و دقیق صنعتى را طى سالیان دراز بسازد، همین که به راه افتاد، آن را درهم بکوبد و نابود کند؟ آیا به عقیده شما این کار حکیمانه است؟
آیا این شبیه به آن نیست که کودکى را با هزاران دردسر در یک رحم مصنوعى پرورش دهند و آن گاه که ورزیده و آماده زندگى شد آن را بکشند؟
به همین جهت مادّیّین که اعتقاد به خدا و معاد ندارند زندگى را پوچ و بى هدف مى شمرند و راستى هم زندگى دنیا منهاى حیات رستاخیز، پوچ و بى هدف است و از این نظر حق با آنها است!
به همین دلیل، هرکس ایمان به خدا و حکمت او دارد نمى تواند انکار کند که با مرگ انسان حیات او بر چیده نمى شود و این عالم حکم رحم مادر را دارد که انسان را به صورت یک جنین در خود پرورش مى دهد و آماده تولّد ثانوى در جهان دیگر مى سازد. مسلّماً زندگانى جنین در رحم هدف نیست بلکه مقدّمه اى براى یک زندگى گسترده دیگر است.
پی نوشتها :
1. سوره مؤمنون، آیه 115.
2. سوره حجر، آیه 85.
3. سوره قیامت، آیات 36 - 40.
4. تفسیرالمیزان، جلد 12، صفحه 199.
5. سفرى به جهان هاى دور دست، صفحه 8.
|