تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
برهان عدالت
مقدمه:
مى دانیم از اوصاف خداوند، عدالت است، عدالتى که نشانه هاى آن در جاى جاى عالم هستى، در آسمان ها، در زمین، در وجود خود انسان، در ضربان قلب و گردش خون او و بالأخره در سراسر این جهان دیده مى شود. «بِالعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ»: «آسمان ها و زمین با عدالت برپا است.»(1)
آیا انسان مى تواند یک وصله ناجور در این عالم پهناور باشد و از عدالت عمومى جهان برکنار بماند؟!
از سوى دیگر تاریخ گذشته انسان و حوادث امروز به خوبى نشان مى دهد که احقاق حقّ مظلومان و کیفر ظالمان، هرگز در این جهان به طور کامل انجام نشده است. یعنى، ممکن است به صورت قضیّه جزئیه این مسأله دیده شود، ولى نه به صورت یک قضیّه کلّیه و فراگیر!
پس عدالت حاکم بر این عالم که پرتوى از عدالت خدا است ایجاب مى کند روزى فرا رسد که پرونده اعمال همه انسان ها بدون استثناء با دقیق ترین حساب، مورد بررسى قرار گیرد و این همان روزى است که رستاخیزش مى نامیم.
با این اشاره به قرآن مجید باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان مى سپاریم:
1. ( أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ـ مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ) .(2)
2. ( أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاََْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ)(3)
3. ( أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ ـ وَخَلَقَ اللهُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ) .(4)
ترجمه:
1. «آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار دهیم؟! ـ شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى کنید؟!»
2. «آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟!»
3. «آیا کسانى که مرتکب بدیها (و گناهان) شدند چنین پنداشتند که ما آنها را همچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان (با آنها) یکسان باشد؟! چه بد داورى مى کنند! ـ و خداوند آسمانها و زمین را بحق آفریده است تا هرکس در برابر اعمالى که انجام داده است جزا داده شود و به آنها ستمى نخواهد شد.»
تفسیر و جمع بندى
اگر قیامتى نباشد عدالت نخواهد بود
در نخستین آیه که در سوره قلم بعد از بیان پاداش عظیم متّقین آمده است مى فرماید: «آیا مؤمنان را همچون مجرمان قرار دهیم؟!»: ( أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ) .
آیا سزاوار است این دو با هم برابر باشند؟ آیا عدالت چنین چیزى را ایجاب مى کند؟
سپس مى افزاید: «شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى کنید؟!»: ( مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ) .
هیچ انسان عاقلى باور نمى کند سرنوشت مُسلِم و مجرم، مطیع و عاصى، عادل و ظالم، یکسان باشد آن هم در پیشگاه خداوندى که همه کارش روى حساب و موافق اصل عدالت است.
بعضى از مفسّران دو احتمال در تفسیر این آیه داده اند: نخست این که ناظر به مسأله معاد باشد، زیرا از آنجا که مسلم و مجرم، در این دنیا غالباً یکسانند، بلکه گاه مجرم مواهب نامشروع بیشترى به چنگ مى آورد، بنابراین برترى مسلِم بر مجرم که مقتضاى عدالت است باید در سراى دیگرى تحقّق یابد.
دیگر این که پاسخى است براى گروهى از مشرکان که مى گفتند: اگر قیامتى در کار باشد وضع ما در آنجا مانند این دنیا خوب است (و سالى که نکوست از بهارش پیداست!) قرآن به آنها پاسخ مى گوید: آیا چنین چیزى امکان دارد که خداوند عادل، مسلم و مجرم را یکسان قرار دهد.
ولى ظاهراً میان این دو تفسیر منافاتى نیست و هر دو معنا ممکن است در مفهوم آیه درج گردد.
ضمناً از این آیه حاکمیّت عقل به حسن و قبح و ادراکات عقلى قطع نظر از شرع نیز ثابت مى شود. (دقّت کنید)
قابل توجّه این که فخررازى در آغاز سخنش این آیه را از دلایل حسن و قبح عقلى مى شمرد و مى گوید: مطابق این آیه آنچه از اهل سنّت نقل شده که جایز است خداوند کفّار را در بهشت و مطیعان را در دوزخ وارد کند، به حکم عقل قبیح است ولى چون خودش از اشاعره و منکران حسن و قبح عقلى بوده، از آن چنین پاسخ مى دهد: «انکار این مساوات و برابرى به حکم فضل و احسان خدا است نه این که کسى بر او حقّى دارد!!»(5)
سستى این سخن ناگفته پیدا است، قرآن صریحاً داورى منطقى آنها را در این باره مى طلبد، سپس با لحنى آمیخته با سرزنش و ملامت مى فرماید: «شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى کنید؟!» یعنى این داورى شایسته یک انسان عاقل نیست و این دلیل روشنى است بر حاکمیّت عقل و منطق در این گونه امور.
دوّمین آیه همین معنا را با صراحت و گسترش بیشترى دنبال مى کند. مى فرماید: «آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»: ( أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاََْرْضِ). «یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟!»: ( أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ) .
جالب این که در آیه قبل از این آیه اشاره به هدف دار بودن آسمان و زمین و آنچه در میان آن دو است مى کند و مى فرماید: «ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنها است بیهوده نیافریدیم»: ( وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاََْرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً) .
بیهوده و باطل نبودن آفرینش آسمان و زمین از یک سو و عدم برابرى مؤمنان صالح با مفسدانى فاجر از سوى دیگر، ایجاب مى کند که قیامت و دادگاه عدلى در کار باشد و به این ترتیب برهان حکمت و برهان عدالت در این دو آیه به هم آمیخته شده است.
آرى تنها کسى مى تواند انکار معاد کند که هم در حکیم بودن خدا شک داشته باشد و هم در عدالت او. زیرا در این صورت نه هدف شایسته اى براى آفرینش دنیا دیده مى شود و نه امتیاز روشنى براى مطیعان نسبت به فاسقان.
قابل توجّه این که در این آیه مفسدان در برابر مؤمنان صالح قرار گرفته اند و فاجران در برابر متّقین. این مقابله اشاره لطیفى به این حقیقت است که اگر انسان ایمان و عمل صالح نداشته باشد خواه ناخواه در صف مفسدان قرار مى گیرد و اگر تقوا یعنى نیروى بازدارنده از گناه نداشته باشد در صف فجّار خواهد بود. ( «فجّار» از ماده «فجر» به معناى شکافتن وسیع است. گویى شخص فاجر، پرده اطاعت و دین را پاره مى کند.)
این آیه نیز به روشنى از حاکمیّت عقل و حجیّت ادراکات عقلى انسان در مورد حسن و قبح سخن مى گوید و دلیل روشنى بر این حقیقت است که عقل بخشى از خوب و بد را قبل از ورود شرع درک مى کند و عجب این که فخررازى در اینجا این مسأله را به طور ضمنى کاملاً پذیرفته است، در حالى که در بحث قبل انکار کرده بود!(6)
این نشان مى دهد که اگر انسان به وجدانش باز گردد و حجاب هاى تعصّب کنار روند، در درون جان به این واقعیّت معترف است.
در سوّمین آیه همین معنا در قالب دیگرى ریخته شده، مى فرماید: «آیا کسانى که مرتکب بدیها (و گناهان) شدند چنین پنداشتند که ما آنها را همچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان (با آنها) یکسان باشد؟! »: ( أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ) .
چنین کارى دور از عدالت خداوند دادگر است و صدور چنین امر قبیحى از خدا محال است.
«چه بد داورى مى کنند!»: ( ساءَ ما یَحْکُمُونَ) .
مگر ممکن است خوب و بد، پاک و ناپاک، صالح و طالح و مؤمن و فاسق و نور و ظلمت یکسان باشند؟! امکان ندارد.
در این که منظور از ( سَوَاءً مَّحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ) چیست؟ مفسّران احتمالات متعدّدى داده اند.
گاه گفته اند: منظور حیات و مرگ دنیا است، چرا که ایمان و عمل صالح در تمام وجود انسان اثر مثبت مى گذارد، قلب را روشن و فکر را نورانى مى کند و به موازات آن هدایت و نصرت و حمایت الهى شامل حال مؤمن صالح مى شود، در حالى که کفر و گناه، قلب را تاریک و روح را ظلمانى مى سازد و انسان را از الطاف الهیّه محروم مى کند.
گاه گفته شده است که اشاره به حیات آخرت بعد از مرگ دنیا است، یعنى مردن گروه اول در حالى است که فرشتگان رحمت بر آنها نازل مى شوند و سلام و درود مى فرستند و بشارت ورود بهشت به آنها مى دهند. ( الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ)(7): در حالى که هنگام مرگ گنهکاران، ملائکه عذاب بر آنها نازل مى شوند و بر صورت و پشت آنها مى کوبند و آنها را به عذاب هاى دردناک الهى انذار مى دهند. ( فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ)(8)
احتمالات دیگرى نیز در تفسیر آیه داده شده است که قابل ملاحظه نیست، ولى جمع میان دو تفسیر بالا کاملاً امکان پذیر است، هرچند آیه بعد از آن با تفسیر دوم سازگارتر است زیرا مى فرماید:
«خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفرید است»: ( خَلَقَ اللهُ السَّمَوَاتِ وَالاََْرْضَ بِالْحَقِّ) . «هرکس در برابر اعمالى که انجام داده است جزا داده شود و به آنها ستمى نخواهد شد»: ( وَلِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ).(9)
با توجّه به این که سخن از عدالت خداوند و حقانیّت آفرینش آسمان و زمین و پاداش و جزاى عادلانه هرکس به مقدار عمل او در میان است، و از طرفى چنان که گفتیم این امر به طور کامل در این دنیا انجام نمى شود، پس باید حیات دیگرى بعد از این مرگ باشد تا حق و عدالت حاکم گردد.
توضیحات
عدل، قانون عمومى آفرینش
هرکس مختصر آشنایى با علوم طبیعى داشته باشد مى داند همه موجودات این جهان از قانونمندى خاصّى برخوردارند، حاکمیّت این قوانین حساب شده است که به دانشمندان اجازه مى دهد کتب علمى را بر اساس فورمول هاى دقیق تنظیم کنند و حتّى مثلاً برنامه هاى دقیق سفرهاى فضائى و ورود در کرات دیگر را بر اساس آن مرتّب نمایند.
به تعبیر دیگر به هر سو مى نگریم قانون نظم و عدالت را مى یابیم که بر همه چیز سایه افکنده است و از بزرگترین منظومه هاى شمسى گرفته تا کوچکترین ذرّه اتم در زیر پوشش آن قرار دارد.
از سوى دیگر انسان نمى تواند از قانون عدالت که فرمان آفریدگار در سرتاسر جهان هستى است مستثنى باشد و وصله ناهمرنگى براى جهان خلقت گردد. زیرا این استثنا کاملاً بى دلیل است و به این ترتیب یقین مى کنیم که براى انسان نیز دادگاهى در نظر گرفته شده که همگان در آن حضور مى یابند و سهم خود را از عدالت عمومى عالم هستى مى گیرند.
علماى علم عقائد از قدیم الایام بر این استدلال در مسأله اثبات معاد تکیه مى کردند و صحنه هایى از مظالم بشر را ارائه مى نمودند که در این دنیا بدون اجراى عدالت پایان گرفته، ظالمانى که تا آخر عمر، مرفّه زندگى کرده اند و مظلومانى که تا واپسین لحظه زندگى در شکنجه و عذاب بوده اند.
آیا ممکن است خداوند عادل به این امر راضى گردد؟ آیا این صحنه ها با عدالت او در تضاد نیست؟!
سپس به آسانى نتیجه مى گرفتند که باید جهان دیگرى در کار باشد تا عدل الهى در مورد انسان ها تجلّى کند و هرکس مثقال ذرّه اى کار خیر کرده ببیند و هرکس مثقال ذرّه اى کار شر انجام داده، او هم نیز به نتیجه کار خود برسد.
بنابراین قیامت مظهر عدل خدا است و پاسخ به همه این چراها.
پی نوشتها :
1. تفسیر صافى، ذیل آیه 7، سوره رحمان.
2. سوره قلم، آیات 35 - 36.
3. سوره ص، آیه 28.
4. سوره جاثیه، آیات 21 ـ 22، گاهى در این زمینه به آیات دیگرى نیز استدلال شده، مانند آیه 59 سوره یس، آیات 7 و 8 سوره زلزال، و آیه 47 سوره انبیاء ولى چون دلالت آنها روشن نبود از آن صرف نظر شد.
5. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 30، صفحه 92.
6. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 26، صفحه 201.
7. سوره نحل، آیه 32.
8. سوره محمد، آیه 27.
9. زمخشرى در کشّاف مى گوید: جمله «وَلِتُجْزَى»، عطف بر «بالحّق» است، زیرا در آن معناى تعلیل مى باشد (بنابراین معنا چنین مى شود «خَلَقَ اللهُ السَّماواتِ وَ الاََْرْضَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَلِتُجْزَى...» سپس احتمال داده است که عطف بر جمله محذوفى باشد و در تقدیر چنین است «خَلَقَ اللهُ السَّماواتِ وَ الاَرْضَ بِالْحَقِّ لَیُدلُّ بِهِ عَلَى قدْرتَهِ وَ لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ») (تفسیر کشّاف، جلد 4، صفحه 290).
|