تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تعبیرات کلّى قرآن درباره رستاخیز
مقدمه :
قرآن مجید در صدها آیه اى که از مسأله معاد بحث مى کند تعبیرات کاملا متنوّعى دارد که هریک از آنها اشاره به یکى از ابعاد مفهوم معاد است; و در مجموع بیانگر عمق این مسأله و اهداف زندگى پس از مرگ است.
از آن جا که مطالعه تعبیرات متنوّع قرآن درباره معاد افق هاى تازه اى در برابر دیدگان ما در این مسأله مهم عقیدتى مى گشاید، به شرح آن مى پردازیم. عمده ترین و مهمترین تعبیرات قرآنى از این مسأله هشت تعبیر زیر است:
1. «قیام الساعة»: (رستاخیز).
2. «احیاء موتى»: (زنده کردن مردگان).
3. «بَعْث»: (برانگیختن).
4. «حشر»: (جمع کردن).
5. «نشر»: (گستردن).
6. «معاد»: (بازگشت به سوى خدا).
7. «لقاء رب»: (دیدار پروردگار).
8. «رجوع»: (بازگشت به سوى او).
با این اشاره به قرآن باز مى گردیم، و به نمونه هایى از تعبیرات فوق گوش جان مى سپاریم.
1. ( وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ) .(1)
2. ( ذَلِکَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْىِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ) .(2)
3. ( وَ اَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَ أَنَّ الله یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ) .(3)
4. ( وَ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ اِنَّهُ حَکِیْمٌ عَلِیمٌ) .(4)
5. ( وَاللهُ الَّذِىَ اَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْناهُ اِلى بَلَد مَّیِّت فَاَحْیَیْنا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ) .(5)
6. ( کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ) .(6)
7. ( قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ) .(7)
8. ( کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَیْنَا تُرْجَعُونَ) .(8)
ترجمه:
1.«آن روز که قیامت برپا مى شود، مجرمان در نومیدى و غم و اندوه فرو مى روند.»
2. «این بخاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است; و او است که مردگان را زنده مى کند; و بر هر چیزى توانا است.»
3. «و این که رستاخیز آمدنى است،و شکى در آن نیست; و خداوند تمام کسانى را که در قبرها هستند زنده مى کند»
4. «به یقین پروردگار تو، آنها را (در قیامت) جمع و محشور مى کند; چرا که او حکیم و دانا است.»
5. «خداوند کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حرکت در آورند; ما این ابرها را به سوى زمین مرده اى راندیم و بوسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده کردیم; رستاخیز نیز همین گونه است.»
6. «(و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) باز مى گردید.»
7. «به یقین آنها که لقاى خداوند (و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند وهدایت نیافتند.»
8. «هر انسانى مرگ را مى چشد; سپس به سوى ما باز گردانده مى شوید.»
تفسیر و جمع بندى
1. قیامت
معروف ترین تعبیر رستاخیز، قیامت است که از مادّه قیام گرفته شده. قرآن مجید در 70 مورد از آن روز بزرگ به عنوان «یَوْمَ القِیامَةِ» تعبیر کرده، و در بعضى از آیات مانند نخستین آیه مورد بحث تعبیر به: روزى که ساعت قیام مى کند آمده است، مى فرماید: ««آن روز که قیامت برپا مى شود، مجرمان در نومیدى و غم و اندوه فرو مى روند»: ( وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ).(9)
گنه کاران حق دارند که در آن روز مأیوس و غمگین و ساکت و خاموش گردند، چون نتائج اعمال خود را مى بینند، در حالى که راهى براى جبران و تدارک مافات در برابر آنان وجود ندارد.
فخررازى در تفسیر خود مى گوید: یأس دو گونه است:
گاهى موجب راحتّى انسان است، و آن در جایى است که نسبت به امورى باشد که انسان در انتظار آن به سر مى برد در حالى که از ضروریات زندگى او نیست. در این گونه موارد یأس مایه آرامش است.
ولى گاه در برابر امورى است که انسان شدیداً به آن نیازمند است، بدیهى است یأس در این گونه امور مایه حیرت و سرگردانى و غم و اندوه جانکاه مى گردد; واژه «اِبْلاسْ» در مورد دوّم به کار مى رود (در حالى که واژه «یأس» چنین نیست.)
گاه مى فرماید: ( یَوْمَ یَقُوْمُ الْحِسابُ): «آن روزى که حساب برپا مى شود.»(10)
گاه مى فرماید: ( یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ): «روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند.»(11)
گاه مى گوید: ( یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ) : «روزى که روح و ملائکه به صف مى ایستند.»(12) گاه مى فرماید: ( یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ) : «روزى که گواهان به پا مى خیزند.»(13) آرى آن روز، روز قیام و بپاخاستن، روز قیام ساعت، قیام حساب، قیام مردم، قیام فرشتگان، قیام گواهان روز قیام و قیام هر چیز است.
جالب این که در میان این تعبیرات، تعبیر «قیام الساعة» مفهوم خاصّى دارد; زیرا ساعت همان گونه که گفتیم به معناى جزئى از زمان است، حال آیا مفهوم آیه این است که زمان هم بپا مى خیزد؟ بعضى معتقدند که این تعبیر دلیل بر این است که روز قیامت خود گویى موجود زنده اى است که قیام و برپایى براى او تصوّر مى شود. (دقّت کنید)
2ـ احیاى موتى
زنده کردن مردگان عنوان دیگرى است که در آیات مربوط به معاد به طور وسیع و گسترده به چشم مى خورد، و چنانکه به خواست خدا در بخش دلایل معاد خواهد آمد بسیارى از این دلایل روى همین عنوان تکیه مى کند; و از طرق گوناگون، امکان زنده شدن مردگان را بعد از مرگ نشان مى دهد.
از جمله در آیه مورد بحث بعد از آن که قرآن مجید سه مسأله مهم را یادآورى مى کند (مسأله آفرینش انسان از خاک، و تطوّرات و دگرگونى هاى دوران جنین، و زنده شدن زمین بعد از نزول باران هاى حیاتبخش) مى فرماید: «این بخاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است; و او است که مردگان را زنده مى کند; و بر هر چیزى توانا است»: ( ذَلِکَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْىِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ) .
«حقّ» به معناى واقعیّت و ثبوت است; و تعبیر فوق به گفته المیزان نشان مى دهد که خداوند عین واقعیّت است; نه این که وجودى است داراى واقعیّت، او عین ثبوت و عین حقیقت است، بلکه حقانیّت و ثبوت هرچیز در عالم از برکت وجود او است.(14)
نقطه مقابل حق، باطل است که واقعیّت و ثبوتى ندارد; بلکه خیال و پندار و سرابى بیش نیست.
جالب این که در این آیه پدیده هاى سه گانه فوق (پیدایش آدم از خاک، تطوّرات جنین، و زنده شدن زمین هاى مرده) هم به عنوان دلیل بر مبدأ (یعنى اصل وجود خدا)، و هم دلیل بر معاد، و هم به جهت بیان صفات خدا (مانند: قدرت) ذکر شده و در حقیقت این تغییرات گسترده که در همه جاى جهان حکم فرما است دلیل بر وجود یک نقطه ثابت در عالم هستى است; و این نظام شگرف که بر پدیده هاى متغیّر حکومت مى کند نشانه علم و قدرت او است، و همه اینها دلیل بر این است که زندگانى بعد از مرگ کاملا امکان پذیر مى باشد.
همان گونه که در بالا اشاره شد تعبیر به «احیاء موتى»: (دنده کردن مردگان) به طور وسیعى در آیات معاد آمده، که این تعبیر دلیل روشنى بر معاد جسمانى است که نه تنها روح انسان; بلکه جسم او نیز در جهان دیگر باز مى گردد. ـ البتّه در سطحى والاتر و بالاتر که بعداً اشاره خواهد شد ـ اگر معاد منحصراً روحانى بود حیات بعد از مرگ مفهومى نداشت; بلکه روح بعد از جدایى از جسم همچنان به بقاى خود ادامه مى دهد.
واژه رستاخیز در فارسى همین معناى حیات بعد از مرگ را مى رساند، چرا که رَسْت از ریشه پهلوى ریستک به معناى مرده گرفته شده، و رستاخیز یا رستخیز به معناى برخاستن مردگان است;(15) که معادل عربى «قیامت» یا «احیاء موتى» است.
3. بعث (برانگیختن)
تعبیر دیگرى که در آیات قرآن از قیامت به چشم مى خورد «بعث» است، چنانکه در آیات مورد بحث که به دنبال آیه گذشته در سوره حج آمده است; مى فرماید: «و این که رستاخیز آمدنى است،و شکى در آن نیست; و خداوند تمام کسانى را که در قبرها هستند زنده مى کند»: ( وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَّ رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ) .
این تعبیر به قدرى در قرآن گسترده است که یکى از نام هاى قیامت «یوم البعث»: (روز برانگیخته شدن)،(16) یا «یَوْمَ یُبْعَثُونَ» مى باشد، این تعبیر در شش آیه از قرآن آمده است.(17)
حتّى در سؤالاتى که مشرکان از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى کردند همین تعبیر به طور مکرّر به چشم مى خورد، مانند: ( أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ) : «آیا هنگامى که مُردیم و خاک و استخوان (پوسیده) شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟!».(18)
«بَعْث» در لغت، مفهوم وسیعى دارد، بعضى آن را به معناى فرستادن و بعضى رسانیدن، و بعضى به معناى پراکندن تفسیر کرده اند. ولى به طورى که از موارد مختلف استعمال آن به دست مى آید مفهوم آن همان چیزى است که در فارسى از آن به عنوان برانگیختن تعبیر مى کنیم; منتها در هر موردى به تناسب آن مورد مفهوم خاصّى دارد; مانند: برانگیختن پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى تبلیغ، برانگیختن لشکر براى جهاد، یا انسان خواب براى اداى وظایف، یا مردگان براى حساب، یا حیوان براى حرکت.(19)
انتخاب این تعبیر براى قیامت به خاطر آغاز حرکت است که خداوند مردگان را از قبر بر مى انگیزد، سپس آنها را به سوى محاکم و دادگاه هاى قیامت براى حساب مى فرستد، و از آن جا نیز به سوى بهشت یا دوزخ فرستاده مى شوند; که هر یک از این مراحل یکى از مصداق هاى «بعث» است.
تعبیر دیگرى در آیات قرآن نیز به چشم مى خورد که با واژه «بَعْث» قریب الافق است، و آن ماده «بَعْثَرَة» (بر وزن منقبه) مى باشد.
این تعبیر تنها در دو آیه از قرآن دیده مى شود، ( وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ): «و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد، (و مردگان خارج شوند)»(20) و در جاى دیگر مى فرماید: ( أَفَلاَ یَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِی الْقُبُورِ): «آیا نمى داند در آن زمان که تمام کسانى که در قبرها هستند برانگیخته مى شوند...»(21)
واژه «بَعْثره» را اگرچه ارباب لغت به معناى زیرورو کردن و پراکندن تفسیر کرده اند، ولى به گفته راغب در مفردات بعید نیست که این واژه مرکّب از دو کلمه «بَعْث» و «اُثیرت» بوده باشد که اولى به معناى برانگیختن و دوّمى به معناى پراکندن است، و لذا هر دو معنا را در مفهوم خود جمع کرده است.
بیضاوى همین مطلب را به تعبیر دیگرى نقل مى کند که این واژه مرکب از «بعث» و «رأى» در «اثارة» است.(22)
4. حَشْر
تعبیر دیگرى که آن هم در آیات فراوانى از قرآن مجید درباره قیامت آمده است تعبیر «حشر» است، چنانکه در آیه مورد بحث مى فرماید: «به یقین پروردگار تو، آنها را (در قیامت) جمع و محشور مى کند; چرا که او حکیم و دانا است.»: ( وَإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
حکمت او ایجاب مى کند که با مرگ انسان همه چیز پایان نگیرد، وگرنه زندگى دنیا و خواب و خور و پوشیدن و نوشیدن بى ارزش تر از آن است که هدف آفرینش این انسان والا، و این جهان پهناور باشد. علم او نیز سبب مى شود که در امر معاد و حشر و نشر و حساب و کتاب بندگان ـ جمع کردن ذرّات پراکنده وجود آنها، و همچنین جمع کردن اعمال و اقوال آنان ـ مشکلى پیش نیاید، چرا که او همه چیز را مى داند و از همه چیز با خبر است.
تعبیر «حشر» حدود سى بار در آیات قرآن مجید و در سوره هاى مختلف در مورد قیامت به کار رفته است، و این گستردگى دلیل بر اهمّیّت آن از دیدگاه قرآن مى باشد. واژه «حشر» در لغت بنا به نقل مقاییس به معناى جمع کردن توأم با راندن است، و گاه به هرگونه جمع نیز گفته مى شود; و به گفته مفردات به معناى بیرون بردن جمعى از قرارگاهشان به سوى میدان جنگ و مانند آن است، و لذا در روایت آمده است: « اَلنَّساءُ لا یُحْشَرْنَ» یعنى: «زنان به سوى میدان جنگ برده نمى شوند.»
در التحقیق آمده که ریشه اصلى آن سه معنا را فرا مى گیرد: بعث، سوق و جمع (برانگیختن، حرکت دادن و جمع کردن).
«حَشَراتُ اْلأَرْضِ» به معناى جنبنده هاى کوچک است که به خاطر کثرت و حرکت و رانده شدن به این نام نامیده شده اند.
استفاده از این تعبیر براى معاد و روز قیامت به خاطر آن است که همه انسان ها که در طول تاریخ بشر بر صفحه زمین ظاهر شده اند، در آن روز یک جا جمع مى شوند; و به سوى دادگاه عدل الهى براى حساب و کتاب، و سپس به سوى بهشت و دوزخ رانده مى شوند.
اضافه بر این، در آن روز ذرّات وجود هر انسانى که در مناطق مختلف کره زمین و حتّى گاهى در دریاها و فضا پراکنده شده، به فرمان الهى در کنار هم جمع مى شوند، و روح به آنها باز مى گردد، نه تنها خود آنها که اعمالشان نیز گردآورى مى شود; بنابراین روز قیامت روز جمع و حشر در ابعاد مختلف است.
بلکه از پاره اى از روایات اسلامى استفاده مى شود که در قیامت نه تنها اهل زمین که اهل آسمان ها نیز با آنها اجتماع مى کنند و به همین دلیل در تفسیر «یوم التلاق»: (روز تلاقى) که یکى از نام هاى قیامت است و در سوره غافر، آیه 15 به آن اشاره شده از امام صادق(علیه السلام)چنین مى خوانیم که فرمود: «یَوْمَ یَلْتَقى اَهْلُ السَّماءِ وَ اهْلُ الاَْرْضِ»: «روزى که اهل آسمان ها با اهل زمین ملاقات مى کنند!»(23)
5. نشر
«نشر» یا «نشور» تعبیر دیگرى است که قرآن مجید در آیات متعدّدى براى روز رستاخیز برگزیده است که در واقع یکى دیگر از ابعاد حیات انسان را بعد از مرگ نشان مى دهد; چنانکه در آیه پنجم مورد بحث مى خوانیم: «خداوند کسى است که بادها را فرستادتا ابرهایى را به حرکت در آورند; ما این ابرها را به سوى زمین مرده اى راندیم و بوسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده کردیم; رستاخیز نیز همین گونه است.»: ( وَاللهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَد مَیِّت فَأَحْیَیْنَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ) .
«نشر» و «نشور» به گفته راغب در مفردات در اصل به معناى گستردن و پهن کردن است، چنانکه درباره پارچه، صفحه کاغذ، ابر، نعمت ها، و احادیث این تعبیر به کار مى رود.
و به گفته مقاییس اللّغة در اصل به معناى گشودن همراه با تشعّب است. و به همین جهت به بوى خوش که در فضا پراکنده مى شود «نشر» گفته مى شود.
به کار رفتن این تعبیر در مورد معاد یا به خاطر انتشار انسان ها در نقاط مختلف محشر است، چنانکه در آیه بالا به آن اشاره شد; و یا به خاطر انتشار نامه هاى اعمال است، چنانکه در سوره تکویر آیه 10 مى خوانیم: ( وَ اِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ): «و آن هنگام که نامه هاى اعمال گشوده شود».
جالب این که در بعضى از روایات آمده است که در قیامت خداوند باران مخصوصى از زیر عرش فرو مى فرستد که وقتى به زمین فرو مى رود اجساد مردگان جان مى گیرند! و همچون گیاهان مى رویند! سپس ارواح در آنها دمیده مى شود، بعد زمین مى شکافد و آنها از درون خاک بیرون مى آیند. (گویى زمین رَحِم براى آنها است)(24)
در حدیث دیگرى مى خوانیم که شخصى از رسول خد(صلى الله علیه وآله) پرسید: «چگونه خداوند مردگان را زنده مى کند؟» فرمود: «آیا هرگز از سرزمین خشک بى آب و علفى عبور کرده اى، سپس مرتبه دیگر از آن مى گذرى در حالى که سبز است؟!» سؤال کننده مى گوید: «آرى،» فرمود: «همین گونه خداوند مردگان را زنده مى کند»، یا فرمود: «نشور همین گونه است»(25)
6. معاد
در آیات دیگرى از قیامت تعبیر به «عود» و بازگشت انسان ها شده است که منظور از آن بازگشت به حیات مجدّد است، در ششمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «همان گونه که در آغاز شما را آفرید (بار دیگر در قیامت) باز مى گردید»: ( کَما بَدَأَکُمْ تَعُوْدُونَ) .
در بحث دلایل معاد به خواست خدا خواهیم دید که این جمله، کوتاه ترین و در عین حال روشن ترین دلیل بر امکان معاد را در خود جاى داده، و از آفرینش نخستین، استدلال بر امکان آفرینش مجدّد مى کند.
قابل توجّه این که تعبیر «عود» حتّى در لسان مشرکان و منکران معاد نیز بوده است که مى گفتند: «چه کسى مى تواند ما را به زندگى مجدّد باز گرداند؟» ( فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا) . و قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «بگو: "همان کسى که شما را در آغاز آفرید!"»: ( قُلْ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّة) (26) تعبیر به معادْ نیز از همین جا گرفته شده.
ضمناً این تعبیر دلیل روشنى بر مسأله معاد جسمانى است، چرا که روح در حقیقت بازگشتى ندارد، بلکه به بقاى خود بعد از مرگ ادامه مى دهد، و این حیات جسمانى است که در قیامت بازگشت مى کند، و روح به آن مى پیوندد.
نکته مهمّى که یادآورى آن در این جا لازم به نظر مى رسد این است که طبق تفسیرى که براى آیه مورد بحث ذکر شد، تشبیه در مورد اصل بازگشت به حیات است (این تفسیر را مرحوم طبرسى در آغاز کلامش آورده، و در روح البیان نیز آن را به عنوان تفسیر آیه انتخاب کرده است.)
ولى گروهى از مفسّران از جمله فخررازى در تفسیر کبیر، و علاّمه طباطبایى در المیزان و صاحب المنار در تفسیر المنار و بعضى دیگر گفته اند که تشبیه در این قسمت است که خداوند در آغاز مردم را به صورت دو گروه آفرید: گروهى مؤمن و گروهى کافر ـ گروهى در پرتو هدایت انبیاء راه هدایت را برگزیدند، و گروهى بر اثر وسوسه هاى شیاطین راه ضلالت را ـ و در قیامت نیز به صورت دو گروه محشور خواهند شد: مؤمن و کافر، سعادتمند و شقاوتمند و آیه بعد از این آیه ( فَرِیْقاً هَدى وَ فَرِیْقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ) (27) را شاهد این تفسیر دانسته اند.
عجیب تر این که فخررازى آن را دلیل بر مسأله جبر و سعادت و شقاوت ذاتى پنداشته است!
در حالى که اگر به آیات دیگر قرآن که شبیه این آیه است نظر بیفکنیم خواهیم دانست که تشبیه در مسأله هدایت بعد از مرگ است، نه هدایت و ضلالت در دنیا. در سوره روم آیه 11 مى خوانیم: ( اَللهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیْدُهُ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ):«(آگاه باشید) خداوند آفرینش را آغاز مى کند، سپس آن را باز مى گرداند، سپس شما به سوى او باز گردانده مى شوید.» و در آیه 27 همین سوره مى خوانیم: ( وَ هُوَ الَّذِى یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ اَهْوَنُ عَلَیْهِ) : «او کسى است که آفرینش را آغاز مى کند، سپس آن را باز مى گرداند، و این کار براى او آسانتر است.» آیات متعدّد دیگرى نیز همین معنا را مى رساند.(28)
ممکن است در این جا گفته شود که تفسیر آیه به مسأله سعادت و شقاوت همان چیزى است که در تفسیر على بن ابراهیم از ابى الجارود نقل شده است که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «همان گونه که در آغاز گروهى را مؤمن و گروهى را کافر، گروهى را سعادتمند و گروهى را شقاوتمند، آفرید; همین طور در قیامت مردم به دو گروه تقسیم مى شوند: گروهى هدایت یافته، و گروهى گمراه»: «خَلَقَهُمْ حِیْنَ خَلَقَهُمْ مُوْمِناً وَ کافراً وَ سَعیداً وَ شقِیّاً وَ کَذلِکَ یَعُودُوْنَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُهْتَدیِاً وَ ضالاً....»(29)
ولى بدون شک این حدیث از احادیث متشابه است و راوى آن ابوالجارود که نامش زیاد بن منذر مى باشد از کسانى است که در کتب رجال مذمّت شدیدى از او شده، حتّى بعضى نام سَرْحُوب که یکى از نام هاى شیطان است بر او گذارده اند، در بعضى از روایات کذّاب و کافر شمرده شده، و او را مؤسّس مذهب منحرف جارودیّه (فرقه اى از زیدیه) مى دانند.
بنابراین صحیح همان تفسیر اول است.
7. لِقاءُ الله
تعبیر دیگرى که در آیات متعدّدى از قرآن مجید اشاره به قیامت و رستاخیز مى کند تعبیر به «لقاء الله» یا «لقاء رب» است; از جمله در هفتمین آیه مورد بحث مى خوانیم: «به یقین آنها که لقاى خداوند(و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند وهدایت نیافتند.»: ( قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللهِ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ) .(30)
تعبیر به «لقاء الله» یا «لقاء رب» که مکرّر در آیات قرآن آمده، بسیار پرمعنا و عمیق است، هرچند جمعى از مفسّران بسیار ساده از کنار آن گذشته اند.
گاه گفته اند: منظور از «لقاء الله» ملاقات فرشتگان خدا در قیامت است.
گاه گفته اند: منظور ملاقات حساب و جزاء و ثواب او است.
گاه گفته اند: به معناى ملاقات حکم و فرمان او است.
به این ترتیب هر کدام کلمه اى را در تقدیر گرفته اند; در حالى که مى دانیم تقدیر برخلاف اصل است و تا دلیلى بر آن نباشد باید از آن پرهیز کرد.
با توجّه به این حقیقت به سراغ تفسیر اصلى آن مى رویم. بدون شک منظور ملاقات حسّى پروردگار نیست; چرا که ملاقات حسّى تنها در مورد اجسام است که داراى مکان و زمان و رنگ و کیفیّات دیگرند، به طورى که مى توان آنها را با چشم ظاهر دید.
بلکه منظور یک شهود باطنى و دیدار و ملاقات روحانى و معنوى با خدا است; زیرا در قیامت حجاب ها کنار مى رود، و آثار خداوند چنان در عرصه محشر و تمام صحنه ها و مواقف قیامت ظاهر و آشکار مى گردد که همه کس حتّى کافران خدا را با چشم دل مى بینند، و او را دیدار مى کنند! (هرچند این دیدارها متفاوت است.)
مرحوم علاّمه طباطبایى در تفسیرالمیزان چنین مى گوید: بندگان خدا در شرایطى قرار مى گیرند که حجابى میان آنها و پروردگارشان نیست; زیرا طبیعت روز قیامت ظهور و بروز حقایق است، همان گونه که در آیه 25 سوره نور آمده: ( وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ): «و مى دانند که خداوند حقِّ آشکار است.»(31)
جالب این که در حدیث مشروحى مى خوانیم مردى خدمت امام امیرمؤمنان على(علیه السلام)آمد و عرض کرد «من درباره قرآن مجید به شک افتاده ام!» امام فرمود: «چرا؟!» عرض کرد: «در آیات بسیارى مى بینم که قرآن سخن از ملاقات پروردگار در قیامت مى گوید: و از سوى دیگر مى فرماید: ( لاَ تُدْرِکُهُ الاَْبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الاَْبْصَارَ): "چشمها او را نمى بینند; ولى او همه چشمها را مى بیند" این آیات چگونه باهم سازگار است؟»
امام(علیه السلام) فرمود: « اَلِّلْقاءُ هُنا لَیْسَ بِالرُّؤْیَةِ، وَ الِّلقاءُ هوَ الْبَعْثُ فَافْهَمْ جَمیعَ ما فى کِتابِ الله مِنْ لِقائِهِ فَاِنَّهُ یَعْنى بِذلِکَ الْبَعْثَ»: "لقاء به معناى مشاهده با چشم نیست; بلکه لقاء همان رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان است; پس معناى تمام آنچه در قرآن تعبیر به «لقاء الله» شده است درک کن که همه به معناى بعث است».(32)
در حقیقت امیرمؤمنان على(علیه السلام) مسأله لقاء الله را به چیزى تفسیر مى کند که شهود پروردگار از لوازم آن است; آرى روز رستاخیز روز برطرف شدن حجاب ها و کنار رفتن پرده ها، و ظهور آیات حق، و تجلّى خداوند بر قلوب است; و از این تعبیر امام(علیه السلام) هرکس به فراخور حال خود مطلب را در سطوح مختلف درک مى کند، و همان گونه که گفتیم شهود باطنى اولیاء الله در قیامت با افراد عادى بسیار متفاوت و مختلف است.
8. رجوع الى الله
سرانجام تعبیر دیگرى که به صورت بسیار گسترده (ده ها بار) از قیامت در آیات قرآن مجید به کار رفته، تعبیر به: رجوع و بازگشت به سوى پروردگار یا تعبیر به «رَدّ اِلَى الله» و مشتقات آنها است، از جمله در آخرین آیه مورد بحث مى گوید: «هر انسانى مرگ را مى چشد; سپس به سوى ما باز گردانده مى شوید.»: ( کُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ)
تعبیر به رجوع و بازگشت همان گونه که گفتیم در آیات مکرّرى دیده مى شود. گاه مى گویند: ( إِلَى اللهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً) «بازگشت همه شما به سوى خدا است.»(33)
گاه نفس مطمئنه و روح تکامل یافته را مخاطب قرار داده، مى فرماید: ( اِرْجِعى اِلى رَبِّکِ) : «به سوى پروردگارت بازگرد.»(34)
گاه در مقام بیان قدرت خداوند مى گوید: ( إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ) : «به یقین او (که انسان را در آغاز اینگونه آفرید) مى تواند او را بازگرداند.»(35)
گاه از زبان گروهى از مؤمنان نقل مى کند: ( إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) : «ما از آنِ خداییم; و به سوى او باز مى گردیم.»(36)
گاه مى فرماید: ( إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى) : «و به یقین بازگشت (همه) به سوى پروردگار تواست.»(37)
این تعبیرات که نظائر فراوانى در قرآن مجید دارد نشان مى دهد که رستاخیز و قیامت از دیدگاه قرآن یک نوع بازگشت است; و مى دانیم مفهوم این واژه آن است که چیزى از نقطه اى آمده باشد، باز به همان نقطه برمى گردد.
در این جا این سئوال پیش مى آید که این معنا چگونه درباره قیامت تطبیق مى کند، و چگونه ما از سوى خدا آمده ایم که به سوى او باز گردیم؟!
جمعى از مفسّران در پاسخ به این سئوال کلمه اى در آیه در تقدیر گرفته اند و گفته اند: مفهومش، آن است که «اِلى حُکْمِهِ تُرْجَعُوْنَ»: «به سوى حکم خدا باز مى گردید». همان گونه که گاه گفته مى شود: «رَجَعَ اَمْرُ الْقَوْمِ اِلَى اْلأَمیرِ»: «کار مردم به امیر بازگشت داده شد.»(38)
ولى آیا صحیح است که در تمام این آیات چنین کلمه اى را محذوف بدانیم؟ اصلا چه نیازى به تقدیر و قائل شدن به حذف است؟ حتماً این تعبیر قرآنى نکته خاصّى داشته که باید با تلاش و جستجو آن را دریابیم. براى یافتن پاسخ این سئوال بهتر است به آغاز خلقت انسان باز گردیم.
قرآن مى گوید خداوند به فرشتگان خطاب کرد و فرمود: ( فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ): «هنگامى که آن را نظام بخشیدم، و در او از روح خود (روحى شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید!»(39)
مسلّماً منظور از روح خدا روحى نیست که از ذات پاک او جدا شده باشد، چرا که او واجب الوجود و از هر نظر بسیط و خالى از اجزاء ترکیبى است; بلکه منظور این است که از یک روح بزرگ که از اشرف مخلوقات خدا مى باشد، در او دمیده شده است (و در اصطلاح به این اضافه، اضافه تشریفیّه مى گویند.)
به این ترتیب روح والاى انسان از آن عالم بالا به سوى جهان خاکى کشیده شده، و با این خاک تیره پیوند یافته، تا مدارجى از کمال را طى کند; سپس از آن جدا شود و به عالم بالا و جوار قرب حق باز گردد.
درست است که طبق معاد جسمانى در قیامت جسم و روح هر دو باز مى گردند; ولى باید توجّه داشت که در آنجا روح به جسم باز نمى گردد; بلکه جسم به سوى روح مى رود، و تعالى و تکامل مى یابد! و لذا نقائص جسم دنیوى را از دست مى دهد، فرسودگى، پیرى، فناپذیرى، درد و بیمارى، و تعب و خستگى همه از آن رخت بر مى بندد. (دقّت کنید)
بعضى از دانشمندان در این جا تشبیه زیبایى براى مسأله نزول روح به بدن، و سپس بازگشت به عالم بالا آورده اند. روح انسان را به غوّاصى تشبیه مى کنند که براى فرو رفتن در قعر دریا و بیرون آوردن جواهرات گرانبها، جسم سنگینى را به پاى خویش مى بندد، تا به کمک آن در دریا فرو رود. هنگامى که بر کف دریا نشست و گوهرهاى گرانبها را جمع آورى نمود. جسم سنگین را از پاى خود باز مى کند و به سطح دریا برمى گردد، و این است معناى رجوع (دقّت کنید)
نتیجه
در یک جمع بندى به این جا مى رسیم که روز بازپسین مراحل و مواقفى دارد که از هر کدام از آنها در قرآن مجید تعبیرى آورده شده است.
نخست از «قیام ساعت» و آغاز رستاخیز و دگرگونى جهان بحث مى شود.
سپس به مرحله «احیاء موتى» و زنده شدن مردگان مى رسد.
بعد خداوند آنها را بر مى انگیزد یعنى مرحله «بعث» شروع مى شود.
سپس آنها را جمع مى کند، و این مرحله «حشر» است:
بعد آنها را مى گستراند و این مرحله «نشر» است.
سپس آنها بازگشت به سوى خدا مى کنند و این مرحله «معاد» است.
سپس به مرحله لقاء پروردگار مى رسند و این مرحله «لقاء الله» است.
و سرانجام به سوى آن وجود نامتناهى و کمال مطلق پیش مى روند و این مرحله «رجوع» به پروردگار است.
پی نوشتها :
1. سوره روم، آیه 12.
2. سوره حج، آیه 6.
3. سوره حج، آیه 7.
4. سوره حجر، آیه 25.
5. سوره فاطر، آیه 9.
6. سوره اعراف، آیه 29.
7. سوره یونس، آیه 45.
8. سوره عنکبوت، آیه 57. 9. «یُبْلِسُ...» از مادّه ابلاس به گفته راغب در اصل به معناى غم و اندوهى است که از شدّت یأس و نومیدى حاصل مى شود، و بعضى آن را به معناى یأس تفسیر کرده اند، در حالى که بعضى دیگر از مفسّران و ارباب لغت آن را به سکوت ناشى از عدم دلیل معنا نموده اند (مفردات، صحاح، التحقیق، روح المعانى و تفسیر المیزان).
10. سوره ابراهیم، آیه 41.
11. سوره مطفّفین، آیه 6.
12. سوره نبأ، آیه 38.
13. سوره غافر، آیه 51. 14. المیزان، جلد 14، صفحه 378.
15. لغت نامه دهخدا، مادّه رستاخیز. 16. سوره روم، آیه 56.
17. سوره اعراف، آیه 14 - سوره حجر، آیه 16 - سوره مؤمنون، آیه 100 - سوره شعراء، آیه 86 - سوره صافات، آیه 144 و سوره ص، آیه 79.
18. سوره صافّات، آیه 16. این معنا در آیات سوره اسراء، 49 و 98، سوره مؤمنون، آیه 82، سوره واقعه، آیه 47، سوره انعام، آیه 29 و سوره مؤمنون، آیه 37 آمده است.
19. مفردات راغب، مقاییس اللّغة و التحقیق فى کلمات القرآن الکریم.
20. سوره انفطار، آیه 4.
21. سوره عادیات، آیه 9.
22. تفسیر بیضاوى، ذیل آیه 4 سوره انفطار. 23. بحارالانوار، جلد 7، صفحه 59، حدیث 5. 24. تفسیر روح البیان، جلد 7، صفه 323، با تلخیص.
25. همان مدرک. 26. سوره اسراء، آیه 51.
27. سوره اعراف، آیه 30.
28. سوره یونس، آیات 4 و 34، سوره نمل، آیه 64، سوره عنکبوت، آیه 19.
29. تفسیر القمى، جلد 1، صفحه 226 و تفسیر نورالثقلین، جلد 2، صفحه 18. 30. همین تعبیر در آیات دیگرى مانند سوره انعام، آیات 31 و 145 - سوره یونس، آیات 7 و 11 و 15 - سوره رعد، آیه 2 - سوره کهف، آیات 105 و 110 - سوره فرقان، آیه 21 - سوره عنکبوت، آیات 5 و 23 - سوره روم، آیه 8 - سوره سجده، آیه 23 - سوره فصلت، آیه 54 - سوره سجده، آیات 10 و 20 - نیز آمده است.
31. تفسیرالمیزان، جلد 15، صفحه 103، و جلد 10، صفحه 69.
32. توحید صدوق، صفحه 267 (با تلخیص). 33. سوره مائده، آیه 48.
34. سوره فجر، آیه 28.
35. سوره طارق، آیه 8.
36. سوره بقره، آیه 156.
37. سوره علق، آیه 8.
38. مجمع البیان، جلد 1، صفحه 71، و تفسیر فخررازى، جلد 2، صفحه 152.
39. سوره حجر، آیه 29.
|