
تفسیر موضوعی قرآن کریم
خداشناسی و توحید/ شاخههای توحید/ توحید افعالی
مقدمه:
آخرین سخن در باب شاخههاى توحید اینکه انسان موحّد تنها خدا را واجبالاطاعه مىداند و فقط طوق بندگى او را به گردن مىنهد، او افتخار مىکند که بندهام و جان بر کف دارم و چشم بر امر و گوش بر فرمانم.
البتّه اطاعت پیامبران و فرستادگان او و جانشیان معصوم و مبعوثان آنها را نیز به عنوان شاخهاى از عبادت خدا پذیرا مىشود، و فرمان آنها را بر چشم و سر مىنهد.
او فقط به یک موضوع مىاندیشد و آن رضاى محبوب حقیقى و امتثال اوامر مولاى واقعى است.
هرگز رضاى مردم را به بهاى خشم خدا، و اطاعت مخلوق را به قیمت معصیت خالق نمىخرد، چرا که آن را شعبهاى از شرک مىبیند.
این شاخه از توحید که توحید در اطاعت نام دارد، و در واقع از توحید در حاکمیت که در بحث گذشته آمد مایه مىگیرد.
با این اشاره به سراغ قرآن مجید مىرویم و به آیات زیر گوش جان فرا مىدهیم:
1. (وَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ)(1)
2. (قُلْ أَطِیعُوا اللهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ)(2)
3. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِیالاََْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ)(3)
4. (فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا)(4)
5. (فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَطِیعُونِ)(5)
6. (اِتَّبِعُوا مَا اُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاَ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ)(6)
7. (وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِیناً)(7)
8. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(8)
9. (اِتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِداً لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)(9)
10. (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِیآدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ـ وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ)(10)
ترجمه:
1. «اطاعت خدا واطاعت پیامبر کنید و (از مخالفت فرمان او) بترسید. و اگر روى بر گردانید، (مستحق مجازات خوهید بود و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است).
2. «بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمىدارد».
3. «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و و اولوالأمر ( اوصیاى پیامبر) را. و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».
4. «پس تا مىتوانید تقواى الهى پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید».
5. «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید».
6. «از چیزى که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید. و از اولیا و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید».
7. «هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!».
8. «اى کسانى که ایمان آورده اید! چیزى را بر خدا و پیامبرش مقدّم ندارید (و پیشى مگیرید)، و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست».
9. «(آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند و (همچنین) مسیح فرزند مریم را، در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتایى را که معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مىدهند!».
10. «آیا با شما عهد نکردم، اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید،که او براى شما دشمن آشکارى است؟! ـ و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!».
شرح مفردات
«اِطاعَتْ» در اصل به معناى انقیاد و تسلیم است ـ این سخنى است که بسیارى از ارباب لغت به آن تصریح کردهاند ـ سپس به پیروى کردن از امر و فرمان اطلاق شده است.
بعضى در میان «اطاعت» و «مطاوعة» فرق گذاشتهاند: «اطاعت» را به معناى انقیاد و انجام فرمان، و «مطاوعت» را به معناى موافقت و هماهنگى تفسیر کردهاند. لذا خلیل بن احمد در کتابالعین مىگوید: در مورد رعایا نسبت به رهبر واژه «اطاعت» به کار مىرود، و در مورد زن نسبت به همسرش «طَواعِیَة» «یا مُطاوَعة»
تفسیر و جمعبندى
خداوندا! فقط مطیع فرمان توایم
نخستین آیه مورد بحث گرچه بعد از فرمان تحریم شراب و قمار و انصاب (نوعى از بتها) و ازلام (نوعى بختآزمایى) آمده است، ولى ناگفته پیدا است که محتواى آن یک حکم عمومى است. مىفرماید: «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر (خدا) را، و (از نافرمانى) برحذر باشید»: (وَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا).
سپس براى تأکید این معنا مىافزاید: «و اگر سرپیچى کنید، (مستحق مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار نیست»: (فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ).(11)
روشن است که اطاعت رسول پرتوى از اطاعت خدا و رشحهاى از رشحات آن است، و به یک معنا اطاعت او عین اطاعت خدا است، چرا که او جز سخن خدا و فرمان او را بیان نمىکند، و اینکه جمله «اطیعوا» تکرار شده است، شاید اشاره به همین معنا است یعنى اطاعت اوّل جنبه ذاتى و اصلى دارد و دومى جنبه عرضى و فرعى.
در دوّمین آیه همین معنا با خطاب به شخص پیامبر (صلي الله عليه و آله) منعکس شده است. مىفرماید: «بگو: از خدا و پیامبر اطاعت کنید، و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمىدارد»: (قُلْ أَطِیعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْکَافِرِینَ).
ذیل آیه به خوبى گواهى مىدهد که سرپیچى موجب کفر است، البتّه این در صورتى است که سرپیچى از روى عناد و دشمنى با فرمان خدا و پیامبر (صلي الله عليه وآله) باشد. یا اینکه براى «کفر» معناى وسیعى قائل شویم که هرگونه معصیت را در بر گیرد، و به هر حال آیه تأکیدى است بر وجوب اطاعت پروردگار و پیامبر، یعنى پیروى از کتاب و سنّت.
گرچه پیامبر در این آیه بدون واسطه عطف به «الله» شده است، ولى با توجّه به آیه قبل از آن که مىفرماید: (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى): «بگو: اگر خدا را دوست مىدارید، از من پیروى کنید» روشن مىشود که اطاعت پیامبر شاخهاى از اطاعت خدا است.
این آیه به خوبى نشان مىدهد که علامت محبت واقعى خدا و رسول، اطاعت و پیروى از آنها است وگرنه محبتى است دروغین یا بسیار ضعیف.
سومین آیه علاوه بر اطاعت خدا و رسول (صلي الله عليه و آله)، اطاعت اولى الامر را نیز مطرح مىکند و دستور مىدهد: «اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر (خدا) و پیشوایان (معصوم) خود را. و هر گاه در امرى نزاع داشتید، آن را به خداو پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این (کار براى شما) بهترو عاقبت و پایانش نیکوتر است»: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُوْلِیالاَْمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَىاللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ).
این تعبیر نیز به خوبى نشان مىدهد که اطاعت مخصوص خدا است، و سپس پیامبرش و اولىالامر، و براى حل هر منازعهاى باید دست به سوى آنها دراز کرد، و اگر غیر از این باشد پایههاى ایمان به مبدأ و معاد در دل و جان انسان متزلزل مىگردد.
در چهارمین آیه، سخن تنها از اطاعت خدا است، مىفرماید: «پس تا مىتوانید تقواى الهى پیشه کنید و گوش فرا دهید و اطاعت نمایید»: (فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا)
نخست دستور به تقوى و پرهیز از گناه مىدهد، چرا که تخلیه و پاکسازى مقدّم بر تحلیه و بازسازى است، سپس دستور به استماع و شنیدن فرمان خدا مىدهد، استماعى که مقدّمه اطاعت است و سرانجام دستور به اطاعت فرمان او مىدهد بدون هیچ قید و شرط، و این اطاعت مطلقه مخصوص خدا است.
اینکه بعضى گمان کردهاند جمله: (فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ): «پس تا مىتوانید تقواى الهى پیشه کنید» آیه 102 سوره آلعمران را که مىگوید: (اِتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ): «آن گونه که حق تقوا و پرهیزگارى است» را نسخ کرده اشتباه بزرگى است، چرا که هر دو یک حقیقت را بازگو مىکند، زیرا حق تقوا چیزى جز این نیست که انسان تا آنجا که در توان دارد پرهیزکار باشد.
پنجمین آیه که از زبان بسیارى از پیامبران در قرآن مجید آمده، نخست دستور به تقوا مىدهد و بعد اطاعت از پیامبران. مىفرماید: «تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید»: (فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَطِیعُونِ).
این جمله عیناً از زبان نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و حضرت مسیح در قرآن مجید نقل شده است.(12) (یک بار از زبان نوح (عليه السلام)، دوبار از زبان هود (عليه السلام) و دوبار از زبان صالح (عليه السلام) و يكبار از زبان لوط و شعيب (عليهما السلام) و دوبار از زبان مسيح (عليه السلام)).
مسلّمًا این اطاعت در درجه اوّل مربوط به اصل توحید و ترک بتپرستى است، و سپس سایر دستورات دینى، و چنین اطاعتى، اطاعت فرمان خدا است، چرا که آنها جز از سوى او سخن نمىگفتند.
در ششمین آیه سخن از متابعت از احکام الهى است که تعبیرى دیگر از اطاعت است، با این اضافه که در این آیه تصریح مىکند که از غیر او پیروى نکنید، و این نفى و اثبات بیانگر توحید در اطاعت است. مىفرماید: «از چیزى که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروى کنید. و از اولیا و معبودهاى دیگر جز او، پیروى نکنید»: (اِتَّبِعُوا مَا اُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاَ تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ).
این آیه قلم بطلان بر اطاعت از دیگران مىکشد. هرکس که باشد و در هر موضوعى باشد، مگر آنکه اطاعت آنها به اطاعت فرمان خدا باز گردد.
این آیه و مانند آن به خوبى گواهى مىدهد که احکام و آراى انسانها هر چه باشد قابل پیروى نیست. (چرا که پر از خطا و اشتباه است، به علاوه دلیلى بر لازمالاطاعه بودن دیگران نداریم.)
در هفتمین آیه بعد از آنکه تصریح مىکند که هیچ مرد و زن با ایمانى نمىتواند در برابر امر خدا و پیامبرش از خود اختیارى داشته باشد، مىفرماید: «هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است!»: (وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِینًا).
آغاز و پایان آیه بیانگر توحید اطاعت است، و آن را نشانه ایمان مىشمرد و مخالفت با آن را «ضلال مبین» مىداند چه ضلالتى از این آشکارتر که انسان فرمان خداوند عالم حکیم و رحمان و رحیم را بگذارد و به سراغ اطاعت دیگران برود؟!
هشتمین آیه خطاب به مؤمنان است و شأن نزولهاى مختلفى براى آن ذکر شده که همه گواهى مىدهد بعضى از افراد گاه بر خدا و پیامبر پیشى مىگرفتند و مىگفتند: اگر چنین و چنان دستورى داده شده بود. بهتر بود، آیه نازل شد و به آنها هشدار داد که «اى کسانى که ایمان آورده اید! چیزى را بر خدا وپیامبرش مقدّم ندارید (و از آنها پیشى مگیرید) و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست»: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
مسلّماً خداوند مکانى ندارد که گفته شود بر او تقدم مجوئید، بلکه کنایه از آن است که در هیچ کارى و هیچ سخنى بر او پیشى مگیرید.(13)
به هر حال این آیه نه تنها اطاعت فرمان الهى را لازم مىشمرد، بلکه مىگوید همواره در هر کار منتظر فرمان او باشید و بعد از آنکه دستور داده شد نه تندتر بروید و نه کندتر که هم تندروان در اشتباهند و هم کندروان.
در تفسیر مراغى از قول بعضى از علماى ادبیات عرب آمده است که تعبیر: «لا تُقَدِّمْ بَیْنَ یَدَىِ الإمامِ»: «مفهومش این است که در انجام کارها قبل از او عجله مکن.»
پرستش رهبران و علماء
در نهمین آیه یهود و نصارى را مذمّت مىکند که چرا دانشمندان و راهبان خود را خدایانى در برابر خداوند یکتا قرار دادند؛ (اتَِّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ).(14)
همچنین مسیح بن مریم را معبود خود پذیرفتند، (وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ)
«در حالى که دستور داشتند فقط خداوند یکتایى را که هیچ معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار مىدهند!»: (وَ مَا اُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلَهاً وَاحِداً لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلّماً یهود و نصارى اعتقاد به الوهیّت دانشمندان و راهبان خود نداشتند، و هرگز آنها را پرستش و عبادت به آنگونه که ما خدا را مىپرستیم نمىکردند. پس چرا قرآن مجید واژه «رب» و «اله» در مورد آنها به کار برده است؟!
پاسخ آن در روایتى که از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده، آمده است. فرمودند: «اَما وَ اللهِ ما صامُوا (لَهُمْ) وَ لا صَلوُّا وَ لکِنَّهُمْ اَحَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلالاً فَاتَّبَعُوهُم وَ عَبَدُوْهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُوْنَ»: «به خدا سوگند آنها براى پیشوایان خود نه روزه گرفتند و نه نماز بجا آوردند، بلکه آنان حرامى را براى آنها حلال، حلالى را حرام کردند، و آنها پیروى نمودند، و بدون توجّه آنان را پرستش نمودند.»(15)
این حدیث به طرق متعدّد دیگرى در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. از جمله در کتب متعدّدى مىخوانیم: عدى بن حاتم (فرزند حاتم طایى معروف) نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمد در حالى که در گردنش صلیبى از طلا بود، فرمود: «این بت را از خودت بیفکن!» عدى مىگوید: شنیدم که پیامبر (صلي الله عليه و آله) آیه (اِتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ...) را تلاوت مىکرد، عرض کردم: «اى رسول خدا! آنها هرگز دانشمندان و راهبان را پرستش نمىکنند.» فرمود: «آیا چنین نیست که آنها حلالى را حرام و حرامى را حلال مىکنند و آنها پیروى مىنمایند؟» عرض کردم: «آرى»، فرمود: «همین عبادت آنها است!»(16)
به این ترتیب روشن مىشود که پیروى و اطاعت از کسانى که بر خلاف حکم الهى فرمان مىدهند نوعى شرک است.
در دهمین و آخرین آیه همه افراد انسان (بنىآدم) را مخاطب ساخته، مىفرماید: «اى فرزندان آدم! آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید،که او براى شما دشمن آشکارى است؟!»: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِیآدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
«و این که مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!»: (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ).
مسلّماً هیچکس شیطان را پرستش ـ به معناى رکوع و سجود و نماز و روزه ـ نمىکند. پس این چه عبادتى است که از آن نهى شده؟ آیا چیزى جز اطاعت مىباشد؟
آرى آنها که تسلیم خواستههاى شیطان مىشوند، و فرمان او را بر فرمان خدا مقدّم مىشمرند، مشرک و شیطان پرستند. (شرک به معناى اطاعت امر، نه رکوع و سجود.)
این عهد و پیمان را کجا خداوند از فرزندان آدم (عليه السلام) گرفته است؟ بعضى آن را به معناى عالم ذر تفسیر کردهاند، و بعضى به توصیههاى پیامبران به اقوام خود.
ولى ظاهراً آیه اشاره به توصیههاى عهد مانندى است که خداوند هنگام هبوط و نزول آدم (عليه السلام) به زمین با فرزندان او داشت که در سوره اعراف آیه 27 منعکس است. مىفرماید: (یَا بَنِیآدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ): «اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.» همچینن در آیه 22 همین سوره، آدم و همسرش را مخاطب ساخته مىفرماید: (إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ): «شیطان براى شما دشمن آشکارى است؟!». در آیه 117 سوره طه، آدم (عليه السلام) را مخاطب ساخته، مىگوید: (فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ): «اى آدم! این دشمن تو و (دشمن) همسر تو است». و مسلّماً چنین دشمنى، دشمن فرزندان او نیز مىباشد، چرا که مخالفت او نه تنها با شخص آدم (عليه السلام) نبود، بلکه با کلّ دودمان او بود. لذا در آغاز سوگند یاد کرد: «همه فرزندانش را، جز اندکى از ایشان، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت»(17)
توضیحات
1. مطاع مطلق خدا است
از مجموع آیات گذشته به خوبى استفاده مىشود که از دیدگاه اسلام و قرآن تنها خدا لازمالاطاعه است و کسانى که اطاعت آنها اطاعت خداوند محسوب مىگردد، و هرگونه اطاعت و تسلیم در برابر احکام و فرمانهاى مخالف فرمان خدا از دیدگاه قرآن نوعى شرک و بتپرستى است.
بنابراین اگر پیامبران و امامان، یا پدر و مادر لازمالاطاعه هستند، آن هم به فرمان خدا است. چنانکه قرآن مىفرماید: (وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللهِ): «ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود.»(18)
این مسأله را مىتوان با دلیل عقل نیز اثبات کرد. چرا که مطاع مطلق تنها کسى است که از همه چیز آگاه است، و حکیم و خبیر است و خالى از هرگونه خطا، و نیز رحیم و مهربان است، و این صفات تنها در ذات پاک خداوند جمع است.
اگر خواست حکمرانان، دوستان، فرزندان، خویشان و حتى خواست دل با خواست او هماهنگ نشد، اطاعت آنها مسیر شرک است.
انسان یکتاپرست مىگوید: اگر سرسوزنى از اطاعت فرمان او منحرف شوم مشرک شدهام، چرا که دیگرى را همتاى او در اطاعت قرار دادهام.
2. توحید اطاعت در روایات اسلامى
در احادیث مختلفى که در منابع اسلامى وارد شده نیز روى این مسأله تأکید شده است که شعبهاى از شرک، شرک در اطاعت است. از جمله روایات زیر مىباشد:
الف - در حدیثى از رسول الله (صلي الله عليه و آله) آمده است: «لا طاعَةَ فى مَعْصیةِ اللهِ، اِنّما الطاعَةُ فى المعروفِ»: «اطاعت از دیگرى در معصیت خدا جائز نیست، اطاعت تنها در معروف جائز است.»(19)
ب - در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان على (عليه السلام) مىخوانیم: «لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فى مَعْصیَةِ الخالِق»: «هرگز اطاعت از مخلوق در معصیت خالق جائز نیست.»(20)
ج - در حدیث دیگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «مَن اَطاعَ رَجُلاً فى مَعْصیَةٍ فَقَدْ عَبَدَهُ»: «کسى که از انسانى در معصیت پروردگار اطاعت کند او را پرستش کرده است».(21)
د - در حدیث دیگرى از امام باقر و همچنین از امام جواد (عليهما السلام) (امام محمد تقى) نقل شده است: «مَنْ اَصْغى اِلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَانْ کانَ الناطِقُ یُؤَدٍّى عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ، وَ اِنْ کانَ الناطِقُ یُؤَدِّى عَنِ الْشیَّطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشیَّطانَ»: «کسى که به گفتار گویندهاى گوش فرا دهد (و از سخنش اطاعت کند) او را پرستش کرده، اگر ناطق حکم خدا را مىگوید پرستش خدا نموده، و اگر از سوى شیطان سخن مىگوید پرستش شیطان کرده است!»(22)
ه - این سخن را با حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على (عليه السلام) پایان مىدهیم. فرمود: «لا دِینَ لِمَنْ دانَ بِطاعَةِ الْمَخْلُوقِ فى مَعْصیةِ الخالِقِ»: «کسى که اطاعت مخلوق را در معصیت خالق آئین خود قرار دهد دین ندارد.»(23)
از این روایات صریح و کوبنده، دیدگاه اسلام در مسأله شرک در اطاعت به خوبى روشن مىشود و معیارهاى اسلامى در توحید اطاعت مشخص مىگردد.
خداوندا! پیمودن راه توحید بس مشکل و پیچیده است، تو ما را در این راه پرپیچ و خم رهنمون باش.
بارالها! عوامل مختلف از هر سو ما را به اطاعت خویش فرا مىخوانند، هوى و هوس از درون، شیاطین جّن و انس از برون، ما مىخواهیم تنها مطیع فرمان تو باشیم، تو ما را در این مسیر یار و یاور باش.
پی نوشتها:
1. سوره مائده، آیه 92.
2. سوره آلعمران، آیه 32.
3. سوره نساء، آیه 59.
4. سوره تغابن، آیه 16.
5. سوره شعراء، آیات 179، 126، 144، 163، 179 و سوره آل عمران، آیه 50 و سوره زخرف، آیه 63.
6. سوره اعراف، آیه 3.
7. سوره احزاب، آیه 36.
8. سوره حجرات، آیه 1.
9. سوره توبه، آیه 31.
10. سوره یس، آیات 60و 61 ـ آیات فراوان دیگرى نیز در قرآن مجید وجود دارد که با مضمون آیات فوق هماهنگ است مانند: سوره انفال، آیات 20 و 46 و سوره نور، آیه 54 و سوره محمد، آیه 33 و سوره مجادله، آیه 13 و سوره نساء، آیه 16 و سوره انعام، آیه 15 و سوره یونس، آیه 15 و سوره زمر، آیه 13.
11. جزاى شرط در آیه محذوف است، و در تقدیر «قَامَتْ الْحُجَّةُ عَلَیْکُم» یا «اِسْتَحْقَقْتُمُ الْعِقابَ» یا «لَمْ تَضُرُّوابِتَوَّلْیکُمُ الرَّسُولَ» (تفسیر مجمع البیان، فخررازى، روح المعانى و مراغى ذیل آیه مورد بحث).
12. (سوره شعراء، آیه 108) دو بار از زبان هود (عليه السلام) (سوره شعراء، آیه 126 و 131) و دو بار از زبان صالح (عليه السلام) (سوره شعراء، آیه 144 و 150) و یکبار از زبان لوط (عليه السلام) (سوره شعراء، آیه 163) و شعیب (عليه السلام)(سوره شعراء، آیه 179) و دو بار از زبان مسیح (عليه السلام) (سوره آلعمران، آیه 50 و سوره زخرف، آیه 63).
13. در اینکه «لا تقدموا» در اینجا به معناى «لاتتقدّموا» است یا نه؟ در میان مفسّران گفتگواست. (اوّلى ازباب تفعیل، و دومى از باب تفعل است) ولى جمله «بین یدى الله و رسوله» در صورت اوّل مفهومش پیشى نگرفتن بر خدا و پیامبر (صلي الله عليه و آله) است و در صورت دوم مفهومش این است که چیزى را بر خدا و پیامبر (صلي الله عليه و آله) واوامر و فرمانهاى آن مقدّم نشمرید. معناى اوّل مناسبتر به نظر مىرسد.
14. «اَحبار» جمع «حَبْر» (بر وزن ابر) یا «حِبر» (بر وزن فِکر) در اصل به معناى اثر زیبا است، سپس به عالم و دانشمند اطلاق شده، به خاطر آثار جالبى که از آنها در افکار مردم باقى مىماند. این واژه غالباً در علماى یهود به کار مىرود، ولى گاه در غیر آنها نیز گفته مىشود، چنانکه ابن عباس را «حبر الامة» لقب دادهاند. واژه «رُهبان» جمع «راهب» است. بعضى گفتهاند: این کلمه هم معناى جمعى دارد هم مفرد، و در اصل به معناى کسى است که داراى خداترسى است که آثار آن در او ظاهر مىشود، و معمولاً به گروه تارکان دنیا ازمسیحیان گفته مىشود، و آنها گروهى هستند که زندگى و کسب و کار و حتى ازدواج را ترک کرده و در دیرها به عبادت مشغول مىشوند. (مفردات راغب و العین، نهایه ابن اثیر، تفسیر المیزان، فخررازى، روح المعانى و روح البیان و مراغى).
15. مجمع البیان، جلد 5، صفحه 23 و تفسیر برهان، جلد 2، صفحه 120 و 121.
16. تفسیر روحالمعانى، جلد 10، صفحه 75. همین معنا در تفاسیر متعدّد دیگرى از جمله تفسیر درّالمنثوربا مختصر تفاوتى آمده است.
17. سوره اسراء، آیه 62 و سوره ص، آیه 82.
18. سوره نساء، آیه 64.
19. صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1469.
20. نهجالبلاغه، کلمات قصار، کلمه 165.
21. وسائل الشیعه، جلد 18، صفحه 91، حدیث 8.
22. همان مدرک، حدیث 9، و تحف العقول، ص 339 (با مختصرى تفاوت).
23. بحارالانوار، جلد 73، صفحه 393، حدیث 6 (همین مضمون از امام باقر (عليه السلام) در کافى، جلد 2، صفحه273، (حدیث 4 نیز آمده است).
|