:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

پنج شنبه 10 خرداد 1403

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : آن كس كه در عيب خود بنگرد از عيب جويي ديگران باز خواهد ماند .
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ شاخه های توحید

توحید ذات و صفات

مقدمه:
 
در بحث‌هاى گذشته خواندیم که طبق گواهى قرآن مجید، اساس و شالوده اصلى دعوت همه پیامبران و کتب آسمانى را مسأله توحید تشکیل مى‌دهد، و دلایل آن را از قرآن و منطق عقل شرح دادیم. اکنون موقع آن رسیده است که به سراغ ابعاد مختلف و شاخه‌هاى گوناگون و پر بار توحید برویم، و در همین‌جا است که اهمّیّت این مسأله به خوبى آشکار مى‌گردد.
در میان دانشمندان عقائد معروف است که توحید چهارشاخه اصلى دارد:
1. توحید ذات (ذات خداوند یگانه و بى‌مثل و مانند است.)

2. توحید صفات (همه صفات خدا به یک حقیقت باز مى‌گردد و عین ذات او است.)
3. توحید عبادت (پرستش تنها شایسته ذات پاک او است.)
4. توحید افعال (سرچشمه خلقت و آفرینش و نظم جهان و خلاصه هر کار و حرکتى که در این عالم رخ مى‌دهد او است «لا موثّر فى الوجود الا الله» و البتّه این مطلب چنانکه شرح آن خواهد آمد هرگز با اصل اختیار انسان منافات ندارد.)

توحید افعالى نیز به نوبه خود شاخه‌هاى دیگرى دارد که مهمترین آنها شاخه‌هاى زیر است:
1. توحید خالقیّت (آفرینش فقط از او است.)

2. توحید ربوبیّت (تدبیر عالم هستى تنها از او است.)
3. توحید مالکیّت و حاکمیّت تکوینى.
4. توحید حاکمیّت تشریعى و قانون‌گذارى.
5. توحید اطاعت (تنها باید از فرمان او اطاعت کرد یا فرمان کسانى که او فرمان داده است.)
بدون شک افعال خدا منحصر به اینها نیست، و به همین دلیل شاخه‌هاى توحید افعالى نیز منحصر به آنچه گفته شد نمى‌باشد، ولى پنج شاخه بالا قسمت‌هاى اصلى را تشکیل مى‌دهد. ذکر این نکته را نیز در اینجا ضرورى مى‌دانیم که توحید را از یک نظر مى‌توان به دو بخش توحید خاص و عام تقسیم کرد. توحید خاص همان شاخه‌هاى توحید است که در بالا اجمالاً به آنها اشاره شد. امّا توحید عام عبارت است از:
1. توحید در نبوّت (همه پیامبران یک هدف را تعقیب مى‌کردند و برنامه اصلى آنها یکى بود، و لذا ما هیچ‌گونه فرقى در میان آنها از نظر اساس دعوت و مأموریت نمى‌گذاریم)؛ (لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْ رُّسُلِهِ).
2. توحید در معاد (همه انسان‌ها در یک روز و یک دادگاه حضور مى‌یابند و رستاخیز دارند.)
3. توحید در امامت (همه امامان یک سخن مى‌گفتند و یک حقیقت را دنبال مى‌کردند و همه نور واحدى بودند.)
4. توحید در نظم و عدالت (قوانین الهى درباره همه انسان‌ها یکسان است.)
5. توحید در جامعه انسانى (همه بندگان خدا از یک پدر و مادرند و اختلاف رنگ و نژاد و زبان و مانند آنها تفاوتى در میان آنها ایجاد نمى‌کند و جامعه واحدى را تشکیل مى‌دهند.)
با این مقدّمه به آیات قرآن مجید باز مى‌گردیم، و هر شاخه‌اى از شاخه‌هاى بالا را جداگانه مورد توجّه قرار مى‌دهیم.

1و 2. توحید ذات و صفات

مقدمه:
  
هرگاه سخن از توحید ذات به میان مى‌آید، منظور این است که ذات پاک خداوند هیچ‌گونه شبیه و مانند و مثل و نظیر ندارد، و از هر جهت یکتا و بى‌همتا است.
از آنجا که بحث‌هاى گذشته معمولاً بر محور توحید ذات دور مى‌زد و دلایل مختلفى که براى اثبات توحید ذکر شد، و همچنین آیات قرآنى که تفسیر آن گذشت غالباً ناظر به همین معنا از توحید بود، از بحث مجدّد پیرامون آن صرفنظر مى‌کنیم و به سراغ تفسیر دقیق معناى توحید ذات مى‌رویم، و نخست به آیات زیر گوش جان فرا مى‌دهیم:

1. (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ)(1)

2. (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنْ لَّمْ یَنتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)(2)

3. (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ ـ اللهُ الصَّمَدُ ـ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ـ وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ)(3)
 

ترجمه:

1. «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بینا است.»

2. «کسانى که گفتند: "خداوند، یکى از سه خداست" بیقین کافر شدند، هیچ معبودى جز معبود یگانه نیست، و اگر از آنچه مى‌گویند دست برندارند،عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى کنند) خواهد رسید.»
3. «بگو: "او خداوند یکتا و یگانه است ـ خداوندى بى نیاز است که همه نیازمندان قصد او مى‌کنند ـ (هرگز) نزاد و زاده نشد ـ و براى او هیچ گاه شبـیه و مانندى نبوده است".»

 

تفسیر و جمع‌بندى

اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم!

نخستین آیه از آیات بالا در یک جمله کوتاه توحید ذاتى را تفسیر مى‌کند، تفسیرى گویا و رسا و پرمحتوى. مى‌فرماید: «هیچ چیز همانند او نیست»: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ).
مسلّماً چنین چیزى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم است، و تصوّر کنه ذات او براى ما غیر ممکن است، چون اشیایى براى ما قابل تصوّر است که مثل و مانند آن را دیده باشیم، یا از تجزیه و ترکیب اشیایى که دیده‌ایم به دست آید. امّا چیزى که هیچ مثل و مانندى ندارد، در وهم و عقل ما هرگز نمى‌گنجد، همین اندازه مى‌دانیم هست و افعال و آثار او را در پهنه جهان هستى مى‌بینیم، و از همین آثار پى به اوصاف او به طور اجمال مى‌بریم، ولى هیچ‌کس، حتى پیامبران مرسلین و ملائکه مقرّبین نمى‌توانند به حقیقت ذات او پى ببرند.
اعتراف به همین حقیقت آخرین مرحله معرفت انسان درباره او است، و حدیث معروف: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ»: «ما هرگز تو را آنچنانکه حق معرفت تو است نشناختیم» که از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) روایت شده بیان اوج عرفان انسان نسبت به خدا است!
دلیل آن هم روشن است، زیرا همان‌گونه که در بحث دلایل توحید ذکر شد او وجودى است بى‌نهایت و بى‌انتها از هر نظر، و هرچه غیر او است محدود و متناهى از هر نظر است، و لذا او را به غیر او هرگز نمى‌توان قیاس کرد، و از آنجا که وجود ما و عقل و فکر ما همه محدود است هیچ‌گاه به کنه آن حقیقت نامحدود نمى‌رسیم.
مطابق این تفسیر کلمه «کاف» در جمله (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ) زائده و براى تأکید است.(4) یعنى چیزى که درست همانند او باشد وجود ندارد. آرى ممکن است پرتوى از وجود و علم و قدرت او در عالم ممکنات بیفتد امّا هرگز مخلوقات ممکنه مثل او نیستند.
ولى بعضى «کاف» را زائده ندانسته و گفته‌اند: مفهوم آیه این است که چیزى همانند مثل خدا نیست. منتها «مثل» در اینجا به معناى ذات است، همان‌گونه که مى‌گوییم مثل تو در چنین راه خلافى گام نمى‌گذارد. (یعنى خود تو نباید این کار را بکنى.)
بعضى نیز گفته‌اند: «مثل» در اینجا به معناى صفات است، یعنى هیچ موجودى اوصافى همچون اوصاف خدا ندارد.
روشن است که نتیجه این تفسیرهاى سه‌گانه در بحث ما یکسان است، هرچند از راه‌هاى متفاوتى مطلب را دنبال مى‌کند.
قابل توجّه این‌که در حدیثى مى‌خوانیم: مردى نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمد و عرض کرد: «ما رَأسُ الْعِلْمِ؟»: «بالاترین مرحله علم چیست؟»
پیامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «مَعْرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ»: «شناخت خدا آنچنانکه شایسته او است.» سپس پیامبر (صلي الله عليه و آله) افزود: «أَنْ تَعْرِفَهُ بِلامثالٍ وَ لا شَبَهٍ وَ تَعْرِفَهُ اِلهاً واحِداً خالِقاً قادِراً اَوَّلاً وَ آخِراً وَ ظاهرِاً وَ باطِناً، لا کُفْوَلَهُ وَ لا مِثْلَ لَهُ فَذاکَ مَعْرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ!»: «این‌که بدانى او نه مثلى دارد نه شبیهى، و او را به عنوان معبود واحد و خالق و قادر و اوّل و آخر و ظاهر و باطن بشناسى که نه مثلى دارد و نه مانندى، این است حق معرفت الله.»(5)
 روشن که این حق معرفت جنبه نسبى دارد وگرنه چنانکه گفتیم هیچ‌کس او را چنانکه هست نمى‌شناسد.
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وحى                  نه بر ذیل وصفش رسد دست فهم!
چو خاصّان در این ره فرس رانده‌اند          به «لااحصى» از تک فرو مانده‌اند!
در دومین آیه، قرآن کسانى را که مى‌گویند: خداوند سوّمین اقنوم از اقانیم سه‌گانه است،(6) محکوم به کفر مى‌کند: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ).
 باید توجّه داشت که آیه نمى‌گوید کسانى که معتقد به خدایان سه گانه‌اند کافرند، بلکه مى‌گوید کسانى که خدا را سوّمین اصل یا سومین ذات مى‌دانند، کافرند.
مفسّران در فهم معناى آیه راه‌هاى مختلفى را پیموده‌اند:
بعضى گفته‌اند: منظور کسانى هستند که خداوند را جوهر واحدى در سه ذات «اب» و «ابن» و «روح القدس» دانسته، و مى‌گفتند در عین تعدّد یگانه است، همان گونه که واژه خورشید نامى است که شامل قرص خورشید و نور و حرارت مى‌شود و هر سه یکى است.(7) به تعبیر دیگر منظور همان عقیده توحید در تثلیث است که مى‌گوید: خدا در عین این‌که سه‌گانه است، یگانه است. (و البتّه این سخنى است نامعقول، زیرا هرگز عدد سه مساوى با یک نخواهد بود، مگر این‌که یکى از این دو مجازى باشد و دیگرى حقیقى.)
در تفسیر قرطبى آمده که این آیه اشاره به گروه‌هاى خاصّى از نصارى است به نام «مَلْکِیَّة» (یا مَلْکانِیّه) و «یَعقُوبیَّیه» و «نُسْطُورِیّه» که معتقدند «اب» و «ابن» و «روح القدس» (خداى پدر و خداى پسر و روح القدس) هر سه یکى هستند.(8)
 ولى ظاهراً این اشتباه است، زیرا این عقیده را به همه مسیحیان نسبت داده‌اند که آنها در عین تثلیث قائل به توحیدند.
علّامه طباطبایى مى‌گوید: منظور از (ثالِثُ ثَلاثَةٍ) این است که هر کدام از این سه (اب و ابن و روح القدس) خدا است، و او بر هر کدام از این سه منطبق است، و آن سه ذات است که در عین حال یکى است.(9)
 
ولى ظاهراً آیه، سخنى غیر از همه اینها مى‌گوید: سخن از این است که خدا را سومین ذات دانستن کفر است. یعنى نه تنها اعتقاد به خدایان سه‌گانه موجب کفر است، بلکه خدا را همردیف و همطراز موجودات دیگر قرار دادن و او را سومین از سه ذات شمردن، یا به عبارت دیگر براى او وحدت عددى قائل شدن موجب کفر است. (دقّت کنید.)
شرح این معنا به صورت جالبى در حدیثى از امیرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است.
در این حدیث مى‌خوانیم که مرد عربى روز جنگ جمل نزد امیرمؤمنان آمد و گفت: اى امیرمؤمنان، تو مى‌گویى خداوند یگانه است؟
ناگهان مردم به او حمله کردند و گفتند: اى اعرابى مگر تو نمى‌بینى که فکر امیرمؤمنان (عليه السلام) متوجّه مسائل متعدّد دیگرى است. (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد!)
امیرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «دَعُوهُ فَاِنَّ الَّذى یُریدُهُ الأَعْرابِىُّ هُو الَّذى نُریدُه مِنَ الْقَوْمِ»: «او را به حال خود بگذارید، چیزى که این اعرابى از ما مى‌خواهد همان چیزى است که ما از گروه دشمن مى‌خواهیم.» (و به خاطر آن مى‌جنگیم، آرى به خاطر توحید.)
سپس فرمود: «اى اعرابى! این‌که مى‌گوییم: خداوند واحد است، چهار معنا مى‌تواند داشته باشد: دو معناى آن درباره خدا روا نیست، و دو معنا ثابت و مسلّم است.
امّا آن دو معنا که روا نیست این است که کسى بگوید خداوند واحد است و مقصودش واحد عددى باشد. این درست نیست، زیرا چیزى که دومى ندارد در باب اعداد داخل نمى‌شود. (و یک و دو در آن راه ندارد) آیا نمى‌بینى که خداوند آن کسى را که مى‌گوید: «اِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَةٍ»: «خداوند سومین از سه ذات است» کافر شمرده؟!
همچنین کسى که بگوید او واحد است و منظورش واحد نوعى باشد، این نیز روا نیست. چرا که مفهومش این است براى خدا شبیه و مانندى تصوّر شود در حالى که او بزرگوارتر و برتر از این است که نوع داشته باشد.
امّا دو معنا از توحید که براى او روا است این است که کسى بگوید او واحد است، یعنى هیچ شبیه و مانندى ندارد. آرى پروردگار ما اینگونه است.
همچنین کسى که بگوید خداوند متعال احدىُ المعنى است، یعنى ذات او تقسیم‌پذیر نیست، نه در وجود خارجى نه در عقل و نه در وهم. آرى پروردگار بزرگ ما چنین است.(10)

 


در سومین و آخرین بخش از آیات که همان سوره توحید است، یگانگى خداوند به عالى‌ترین وجهى ترسیم شده، و بیان جامعى است که هم تثلیث نصارى را نفى مى‌کند، و هم ثنویّت (دو گانه پرستى) مجوس، و هم شرک مشرکان را. نخست مى‌فرماید: «بگو "او خداوند یکتا و یگانه است".»: (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ).
این تعبیر نشان مى‌دهد که سؤالات مختلفى از پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) درباره معبودى که به سوى آن دعوت مى‌کند از ناحیه افراد مختلف شده بود، و او مأمور شد که در پاسخ همه آنها حقیقت توحید را با این جمله‌هاى کوتاه و پرمعنا بازگو کند.
«اَحَدْ» در اصل «وَحَدْ» بوده، از مادّه «وحدت» که واو آن به همزه مبدّل گشته، و به همین دلیل بسیارى «احد» و «واحد» را به یک معنا مى‌دانند، و در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده، که هر دو اشاره به آن ذات بى‌مانند است.(11)
ولى بعضى میان «احد» و «واحد» فرق گذاشته‌اند.
گاه گفته‌اند: «احد» از صفات مخصوص خدا است. زیرا این واژه به انسان یا غیر او اطلاق نمى‌شود، در حالى که «واحد» چنین نیست.
گاه گفته‌اند: «واحد» در اثبات و نفى هر دو به کار مى‌رود، ولى «احد» تنها در نفى استعمال مى‌شود.
گاه گفته‌اند: «احد» اشاره به وحدت ذات است، و «واحد» اشاره به وحدت صفات.
گاه گفته‌اند: «احد» به ذاتى اطلاق مى‌شود که قبول کثرت نمى‌کند، نه در خارج و نه در ذهن، و لذا قابل شماره نیست، به خلاف «واحد» که براى آن دوم و سوم تصوّر مى‌شود.
گاه گفته شد: «احد» اشاره به بساطت ذات خداوند و نفى هرگونه اجزا است، در حالى که «واحد» اشاره به یگانگى ذات او در برابر مثل و مانند مى‌کند.
ولى هیچ‌یک از این تفسیرهاى چهارگانه دلیل و مأخذ روشنى ندارد. فى‌المثل به روز شنبه «یَوْمُ الأَحَدِ» مى‌گویند، و بر خداوند یگانه «اِلهٌ واحِدٌ» در قرآن اطلاق شده(12) و نیز «احد» در جمله اثباتیه به کار رفته، مانند آیه مورد بحث و آیات دیگرى از قرآن.(13)

بنابراین صحیح همان است که گفته شود هر دو اشاره به یک معنا است.
به هر حال به عقیده بعضى از مفسّران جمله (الله اَحَدٌ) کامل‌ترین توصیف معرفة‌الله است که در عقل انسان مى‌گنجد، زیرا «الله» اشاره به ذاتى است که داراى تمام صفات کمال است و «اَحَدْ» اشاره به نفى تمام صفات سلبیه است.(14)
قرآن در ادامه این آیات مى‌افزاید: «او خدایى است قائم بالذات و بى‌نیاز که همه نیازمندان قصد او مى‌کنند و به درگاه او مى‌آیند»، (اللهُ الصَّمَدُ).
واژه «صَمَد» چنانکه در مقاییس‌اللّغه آمده دو ریشه اصلى دارد که یکى به معناى قصد، و دیگرى به معناى پر بودن و صلابت و استحکام است، و هنگامى که در مورد خدا به کار مى‌رود مفهومش همان بى‌نیازى مطلق است که همه نیازمندان رو به سوى او مى‌آورند، و نیز به معناى ذاتى است واجب الوجود و قائم به خود.
ولى ممکن است این دو ریشه به یک اصل باز گردد، چرا که ذاتى که داراى استحکام و صلابت و قیام به خویش است طبعاً بى‌نیاز و مورد توجّه همه نیازمندان خواهد بود، و به این ترتیب «صمد» مى‌تواند اشاره اجمالى به تمام صفات ثبوتیه و سلبیه پروردگار باشد، و شاید به همین دلیل است که در روایات اسلامى معانى زیادى براى «صمد» ذکر شده است که هر کدام به یکى از صفات پروردگار اشاره مى‌کند.(15)
به هر حال، رابطه این آیه با آیه قبل که سخن از وحدانیّت خدا مى‌گوید پوشیده نیست، زیرا لازمه واجب‌الوجود و بى‌نیاز بودن و نیاز همه موجودات به او، این است که یکتا و یگانه باشد.
آیه بعد از آن نیز تأکید دیگرى بر حقیقت توحید است، چرا که عقیده نصارى در مورد خدایان سه گانه، (خداى پدر و پسر و واسطه میان این دو)، را رد مى‌کند و نیز اعتقاد یهود که عزیر را فرزند او مى‌دانستند باطل مى‌شمرد و همچنین بر عقیده مشرکان عرب که فرشتگان را دختران خدا مى‌پنداشتند خط بطلان مى‌کشد. آرى براى نفى همه اینها و مانند آن مى‌فرماید: «(هرگز) نزاد، و زاده نشد»: (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ).
مسلّماً وجودى که داراى فرزند، یا پدر است، حتماً شبیه و مانند دارد، زیرا شباهت پدر و فرزند قابل انکار نیست، بنابراین نمى‌تواند یگانه و بى‌نظیر باشد.
لذا به دنبال آن مى‌افزاید: «و براى او هیچ گاه شبـیه و مانندى نبوده است»: (وَ لَمْ یَکُنْ لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ).
به این ترتیب، هر سه آیه این سوره تأکید بر مسأله یگانگى ذات پاک پروردگار و وحدانیّت و عدم وجود شبیه و نظیر براى او است، و یا به تعبیر دیگر، هریک از آیات این سوره تفسیرى است بر آیه قبل، و مجموعاً توحید را به طرز جامع و کامل ترسیم کرده، و شجره پربار توحید را با تمام شاخ و برگ‌هایش مجسّم مى‌سازد.

 

توضیحات

1. مفهوم دقیق توحید ذات

بسیارى از مردم مى‌گویند معناى توحید ذات این است که خدا یک است و دو نیست. این تعبیر چنانکه در روایت امیرمؤمنان على (عليه السلام) در تفسیر همین آیات آمده، تعبیر درستى نمى‌باشد، زیرا مفهومش واحد عددى است - یعنى دومى براى خدا تصوّر مى‌شود امّا وجود خارجى ندارد - و مسلّماً این سخن نادرست است. صحیح این است که گفته شود معناى توحید ذات این است که خدا یکى است و دومى براى او تصوّر نمى‌شود. یا به تعبیر دیگر: خدا شبیه و نظیر و مانند ندارد، نه چیزى به او شبیه است و نه او به چیزى، چرا که یک وجود بى‌نهایت کامل، داراى چنین صفتى مى‌باشد.
به همین دلیل، در حدیثى مى‌خوانیم که امام صادق (عليه السلام) از یکى از یارانش پرسید: «اىُّ شیءٍ اَللهُ اَکْبَرُ»: «مفهوم الله اکبر چیست؟!»
عرض کرد: «اَللهُ اَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شَىْءٍ»: «خدا بزرگتر از هر چیزى است.»
امام فرمود: «فَکانَ ثَمَ شَیىء فَیَکُوْنُ اَکْبَرَ مِنْهُ»: «آیا چیزى (در مقایسه با او) وجود دارد که خدا از او بزرگتر باشد؟!»
عرض کرد: «فَما هُوَ؟»: «پس تفسیر الله اکبر چیست؟»
امام فرمود: «اَللهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوْصَفَ»: «خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید!»(16)

2. مفهوم توحید صفات

وقتى مى‌گوییم: یک شاخه توحید، توحید صفات است، مفهومش این است که خداوند همان‌گونه که ذاتش ازلى و ابدى است، صفات او همچون علم و قدرت و مانند اینها، ازلى و ابدى مى‌باشد. از سوى دیگر این صفات زائد بر ذات او نیست و جنبه عارض و معروض ندارد، بلکه عین ذات او است.
از سوى سوّم، صفات او از یکدیگر جدا نمى‌باشد، یعنى علم و قدرت او یکى است و هر دو عین ذات او است!
توضیح این‌که: ما هنگامى که به خودمان مراجعه مى‌کنیم، مى‌بینیم در آغاز فاقد بسیارى از صفات بودیم. مثلاً هنگام تولّد نه علم داشتیم و نه قدرت، و تدریجاً این صفات در ما پرورش یافت، به همین دلیل مى‌گوییم اینها امورى زائد بر ذات ما هستند، لذا ممکن است روزى فرا رسد که ما باشیم و آن زور بازو و علوم و دانش‌ها که داریم از میان برود، و نیز به روشنى مى‌بینیم که علم و قدرت
ما از هم جدا است، قدرت جسمانى در بازوى ما، و علم در روح ما نقش بسته است!
ولى در خداوند هیچ‌یک از این معانى تصوّر نمى‌شود. تمام ذات او علم است، و تمام ذاتش قدرت، و همه چیز در آنجا یکى است، و البتّه تصدیق مى‌کنیم که تصوّر این معانى براى ما که فاقد چنین صفتى هستیم پیچیده و نامأنوس است و جز با نیروى منطق و استدلال دقیق و ظریف به آن راهى نیست.

3. دلیل بر توحید صفات

گم شدن در صفات مخلوقات و عدم توانایى بر درک مفهوم توحید صفات سبب شد که بعضى از متکلّمان و علماى عقائد از مسیر صحیح در باب صفات خدا منحرف شوند. از جمله طائفه کرامیه (پیروان محمد بن کرام سیستانى) بودند که صفات خدا را حادث مى‌پنداشتند، و معتقد بودند خداوند در آغاز، هیچ‌یک از این صفات را نداشته، بعداً صاحب این صفات شده است!
این سخن به اندازه‌اى زشت و زننده است که هیچ‌کس نمى‌تواند باور کند کسى عقیده داشته باشد که خداوند در آغاز عاجز و ناتوان بوده، بعد صاحب قدرت شده! چه کسى به او قدرت داده؟ و چه کسى علم و آگاهى به او بخشیده است؟!
لذا احتمال داده مى‌شود که منظور آنها صفات فعل بوده، مانند صفات خالقیّت و رازقیّت. زیرا پیش از آن‌که خداوند موجودى را بیافریند و به او روزى دهد، صفت خالق و رازق درباره او مفهوم نداشت. (البتّه او قدرت بر خلق و رزق داشت، ولى قدرت بر چیزى، غیر ایجاد آن چیز است.)
امّا بحث در توحید صفات، ارتباطى به صفات فعل ندارد، بلکه سخن از صفات ذات همچون علم و قدرت است، و چنانکه مشروحاً خواهد آمد، حساب صفات فعل از صفات ذات جدا است. صفات فعل چیزى است که عقل ما بعد از مشاهده افعال خدا انتزاع مى‌کند و به خداوند متعال نسبت مى‌دهد. (شرح این سخن را در همین کتاب خواهید خواند.)
روشن‌ترین اشاره در زمینه اثبات وحدت صفات در آیات قرآن همان آیه (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ) و (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ...) است که تفسیر آن در بالا گذشت، و نشان مى‌دهد که در ذات پاک او هیچ‌گونه دوگانگى راه ندارد.
از نظر استدلالات عقلى روى چند نکته مى‌توان تکیه کرد :
1. نخست این‌که در بحث‌هاى گذشته ثابت شد که خداوند وجودى است بى‌نهایت از هر جهت، و به همین دلیل هیچ صفت کمالى بیرون ذات او وجود ندارد و هر چه هست در ذات او جمع است، و اگر مى‌بینیم صفات ما حادث است، یا غیر ذات ما است، به این دلیل است که ما وجودى محدود هستیم، و به خاطر همین محدودیّت اوصاف و کمالاتى بیرون ذات ما است که گاهى آنها را اکتساب مى‌کنیم، ولى براى ذات خدا که کمال مطلق است چه وصفى خارج از او مى‌توان تصوّر کرد؟!
2. دیگر این‌که اگر قائل به اضافه صفات بر ذات او باشیم و یا صفات او مانند علم و قدرت را از هم جدا بدانیم، نتیجه آن ترکیب است. - ترکیبى از جوهر و عرض، بلکه عوارض متعدّده - در حالى که قبلاً ثابت شد هیچ‌گونه ترکیب خارجى و عقلى در ذات پاک او راه ندارد.
امیرمؤمنان على (عليه السلام) در نخستین خطبه نهج‌البلاغه در تعبیر بسیار لطیفى در زمینه توحید صفات به همین معنا اشاره مى‌فرماید:
«وَ کمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ، لِشَهادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أنَّها غَیْرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ اَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ، وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ»: «و کمال اخلاصش پیراستن او از صفات (زائد بر ذات) است، چه این‌که هر صفتى گواهى مى‌دهد که غیر از موصوف است، و هر موصوفى شهادت مى‌دهد که غیر از صفت است. آن‌کس که خدا را به اینگونه صفات توصیف کند او را با چیزى قرین دانسته، و آن‌کس که او را قرین به چیزى قرار دهد دوگانگى براى او قائل شده، و آن‌کس که دوگانگى براى او قائل شود اجزایى براى او تصوّر کرده، و کسى که اجزایى براى او تصوّر کند وى را حقیقتاً نشناخته است!»(17)
امام (عليه السلام) در این عبارت کوتاه و مستدل بعد از نفى صفات - صفاتى همچون صفات ممکنات که زائد بر ذات است - از خداوند متعال، استدلال روشنى بیان فرموده که هرکس چنین صفاتى براى خدا قائل شود ذات او را تجزیه‌پذیر، یا به تعبیر دیگر مرکّب دانسته است، و این نشانه نهایت جهل و عدم معرفت او است.


  پی نوشتها:

 1. سوره شورى، آیه 11.
 2. سوره مائده، آیه 73.
 3. سوره توحید.
 
 4. در تفسیر روح‌المعانى آمده است که بعضى «مثل» را زائده دانسته‌اند، ولى ابوحیان به آن ایراد گرفته، وگفته است: اسم هرگز در لغت عرب به صورت زائد به کار نمى‌رود.
 5. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 14.
 6. «اقنوم» به معناى اصل و ذات، و جمع آن «اقانیم» مى‌باشد، و این تعبیرى است که مسیحیان در موردخدایان سه‌گانه و مسأله تثلیث به کار مى‌برند.
 7. تفسیر فخررازى، جلد 12، صفحه 60.
 8. تفسیر قرطبى، جلد 4، صفحه 2246 - همین معنا در تفسیرهاى دیگر مانند: روح البیان و المنار ذیل آیه مورد بحث آمده است.
 9. تفسیر المیزان، جلد 6، صفحه 73.
 10. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 206، حدیث 1.
 11. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 222.
 12. سوره بقره، آیه 163.
 13. مانند آیه 6 سوره توبه و آیه 43 سوره نساء، و آیه 26 سوره مریم، آیه 180 سوره بقره، آیه 19 سوره کهف و آیات فراوان دیگر.
 14. تفسیر فخررازى، جلد 32، صفحه 180.
 15. در تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 437، به بعد بحث مشروح‌ترى در زمینه تفسیر «صمد» آمده است.
 16. معانى الاخبار صدوق، صفحه 11، حدیث 1.

 17. نهج‌البلاغه، خطبه 1.




 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  حضور دانش آموزان و قرآن آموزان در راهپیمایی روز دانش آموز «۱۳آبان»
  جشن شکوفه‌های دبستان دخترانه نسیم رحمت در سرزمین عجایب
  برگزاری جشن افتتاحیه پیش دبستانی نسیم رحمت خوروبیابانک
  جشن شکوفه های طرح پیش دبستانی نسیم رحمت شعبه زینبیه
  آیین آغاز سال تحصیلی در مرکز تخصصی حفظ قرآن کریم ثامن الائمه علیه السلام
  آغاز سال تحصیلی همزمان با نواختن زنگ مهر و مقاومت در مرکز تخصصی حفظ قرآن‌کریم
  همایش تجلیل از حفاظ موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های قرآنی موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی وابسته به موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد