:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

شنبه 28 بهمن 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه مصيبت هاي كوچك را بزرگ بشمارد خدا او را به مصيبت هاي بزرگ مبتلا خواهد كرد .
 
 




زندگي‌نامه معصومين‌ (عليهم‌السلام)/ حضرت علي (عليه‌السلام)/ قسمت بيستم



انتقال مركز خلافت اسلامي از سوي اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) به كوفه

امام علی (عليه‌السلام) بعد از شكست شورشيان در جنگ جمل، پیروزمندانه وارد شهر بصره شدند و جنگجویانی از اهالی بصره که بر ضد حکومت قانونی و اسلامی حضرت علی (عليه‌السلام)  وارد جنگ شده و پس از شکست، زخمی، اسیر و متواری شده بودند، همگی را مورد عفو و بخشش کریمانه‌ي خویش قرار دادند.
اهالی بصره، پس از فتنه‌ي اصحاب جمل با رغبت تمام با آن حضرت تجدید بیعت کرده و از همکاری برخی از مردم این شهر با غوغاسالاران جمل اظهار شرمندگی و پشیمانی نمودند. به هر روی، آن حضرت پس از چند روز توقف در بصره و تقسیم بیت‌المال در میان مردم و مداوای زخمیان جنگ، عبدالله بن عباس را به حکومت این شهر منصوب و برای بار دیگر در جمع مردم بصره، خطبه‌ای خواندند و آنان را به پیروی از قوانین حکومت اسلامی فرا خواندند. آنگاه این شهر را ترک و به سوی کوفه عزیمت کردند.

امام علی (عليه‌السلام) در 12 رجب سال 36 هجري، در روز دوشنبه همراه گروهي از بزرگان بصره وارد كوفه شدند. مردم كوفه و در پيشاپيش آنان قاريان قرآن و محترمين شهر از امام استقبال به عمل آوردند . آن حضرت آنجا را به عنوان مرکز حکومت اسلامی خود انتخاب کرده بودند. کوفه از آن جهت که در مرز شام بود، این امکان را به اميرالمؤمنين (عليه‌السلام ) می‌‌‌داد که در مقابل فتنه‌های معاویه، ایستادگی نمایند. افزون بر اين عراق منطقه‌اي لشكرخيز و فدائي‌پرور بود. امام علی (عليه‌السلام) پيش از هر نقطه‌اي به آنجا توجه داشتند.1

پس از ورود ايشان  به كوفه بسیاری از وی درخواست کردند که در قصر دارالاماره فرود آیند، ولی آن حضرت از رفتن به کاخ حکومتی امتناع کردند و فرمودند: قصر مركز تباهي است. سپس به منزل جعده بي هبپره مخزومي خواهر زاده خود، رفتند.2 آنگاه اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) براي سخن گفتن با مردم، در محلي به نام (رحبه) حضور يافتند. نخست در مسجدي كه در آنجا بود، دو ركعت نماز گزاردند، آنگاه برفراز منبر رفتند و براي مردم سخن گفتند.3
از آن پس به تنظیم امور حکومت پرداخته و استانداران را برای خدمت به سوی محل ماموریتشان فرستادند.
از اين تاريخ تا زمان شهادت حضرت در سال 40 هجري، كوفه مقر حكومت امام علي (عليه‌السلام) شد.4

جنگ صفين

در سال 36 ق، اندكي پس از واقعه‌ي جمل، حضرت علي (عليه‌السلام) با هدف مقابله با، قاسطين يعني معاويه و طرفداران وي، به سمت شام حركت كردند. از سوي ديگر، معاويه نيز براي جنگ با آن حضرت، با لشكر خود به سمت عراق حركت كرد. لشكر طرفين در منطقه‌‌‌اي به نام صفين به يكديگر رسيدند و در اين نقطه‌، جنگي ميان آنها درگرفت كه به صفين شهرت يافت. در جريان اين جنگ، بسياري از اصحاب بزرگ و ياران وفادار اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)، از جمله عمار ياسر، اويس قرني، خزيمة بن ثابت و غيره به شهادت رسيدند. جنگ صفين را با توجه به نتايج و پيامدهاي آن و سير حوادث پس از آن، از جمله حكميت و شكل‌‌گيري خوارج مي‌توان واقعه‌اي بسيار تأثيرگذار بر حوادث بعدي و نقطه‌ي عطفي در تاريخ اسلام دانست.

اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) در تدارك لشكر

بعد از اظهار وفادارى سرداران، اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) كه چاره‌اى جز مقابله با معاويه را نداشتند، به تدارك نيرو و تكميل لشكر اقدام كرده به عمال و نواب خود در شهرهاى بزرگ نامه نوشتند، و انديشه‌ي خويش در عزيمت به شام و جنگ با معاويه را به آنان اعلام كردند، و فرمان دادند تا هر چه سريع‌تر با سواران خويش در نزدشان حاضر شوند.

اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) دستور دادند تا منادى اعلام كند كه لشكر به نخيله كوچ كند و آنجا را لشكرگاه سازند، تا همه‌ي مردم در آنجا اجتماع نمايند، به مالك بن حبيب يربوعى فرمودند كه منظم‌كننده‌ي لشكر باشد، و مسعود بن عقبة بن عمر انصارى را نايب خويش در كوفه قرار دادند، منادى صداى الرحيل سر داد، و نود هزار سواره و پياده پشت سر اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) با صفوفى مرتب و آراسته به جانب صفين حركت كردند.

چون لشكر على (عليه‌السلام) در نخيله اجتماع كردند، اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) در خطبه‌اى ياران و دوستان را به جنگ با اهل شام ترغيب كردند و فرمودند:
سيروا الى قتال اهل الشام العماة ! يسروا الى اولياء الشيطان و اعداء السنة و القران و سيروا الى الكذبة الفجار و قتلة المهاجرين و الانصار! فقد امرت بقتال الناكثين و القاسطين و المارقين 5
اى مسلمانان به سوى كوردلان و طاغيان حركت كنيد، به جنگ با دوستان شيطان و دشمنان قرآن و سنت بشتابيد، به پيكار فاسقان بدكار و دروغ‌گويان بى‌منطق برخيزيد، و كشندگان مهاجر و انصار را به مجازات برسانيد. من مأمور به جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين شدم.
تجهيز سپاه امام، معاویه را نیز بر آن داشت تا منبر کوفه را با لباس خونین عثمان، آزین بسته، و در حالی که هفتاد هزار شیخ پیرامون آن گریه می‌کردند، مردم شام را برای مقابله با سپاه عراق آماده کند.

بعد از اينكه مردم دعوت على (عليه‌السلام) را اجابت كردند، و در ركاب آن حضرت به راه افتادند، از پل كوفه عبور كردند تا به دير ابوموسى، دو فرسخى كوفه فرود آمدند. در آنجا نماز ظهر گزارده، سپس منزل به منزل حركت را ادامه دادند تا به سرزمين كربلا رسيدند. در اينجا امام علي (عليه‌السلام) از واقعه‌ي هولناکی که در این دیار برای امام حسين (عليه‌السلام) و اهل بیت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پیش خواهد آمد خبر دادند.6

چون خبر عبور اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) از پل رقه به معاويه رسيد، مضطرب و پريشان شده، اعلام كرد تا لشكر شام اجتماع كنند، براي آنان سخنراني كرد، در اثناى سخنرانى معاويه، خبر آوردند كه على بن ابى طالب (عليه‌السلام) با سپاهى نيرومند در كنار آب فرات در مقابل شهر رقه فرود آمده و آنجا را لشكرگاه خويش ساخته است. معاويه بى‌درنگ ابوالاعور سلمى را با لشكرى كثير از اهل شام به مقابله‌ي سپاه على (عليه‌السلام) فرستاد. چون خبر به اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) رسيد، زياد بن نضر و شريح بن هانى را با لشكرى از اهل كوفه به جنگ با ابوالاعور سلمى فرستادند، آن دو نفر به سوى اهل شام حركت كردند، وقتى از دور لشكرى انبوه به فرماندهى ابوالاعور را ديدند، سوارى را فرستادند تا اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) را از كيفت حال با خبر كند. اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) مالك اشتر نخعى را به ياري آنان فرستادند.

پس از آن اشتر نخعى با لشكرش حمله‌ي شديدى بر لشكر شام آغاز كردند و ضربه‌اى سخت بر آنان وارد آوردند. لشكر ابوالاعور تاب مقاومت نياورده منهزم شد، و او به نزد معاويه گريخت.
معاويه پرسيد جنگ سپاهيان على (عليه‌السلام) را چگونه ديدى؟
گفت: كارى بس خطرناك و جنگى بس دشوار و سخت.
مالك اشتر پس از منهزم كردن لشكر ابوالاعور به خدمت اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) رسيد.


محاصره‌ي آب توسط نيروهاي معاويه

محل درگیری، در منطقه صفین بوده که نام جنگ مزبور نیز به همین مناسبت است . صفین قریه‌ای مخروبه از قرای روم بوده که به اندازه‌ي فاصله‌ي تیررس با فرات فاصله داشته است. در کنار فرات مجموعه‌ای از درختان بوده که اطراف آنها را آب گرفته بوده و به اندازه‌ي دو فرسنگ گسترش داشته و راه عبور تا، فرات محدود و سنگفرش بوده و از جایی جز آن امکان عبور نبوده است.7
زمانی که سپاه عراق، به سپاه شام رسیدند، متوجه شدند که آنان در منطقه مستقر شده و راه سنگفرش را نیز که از میان باتلاق عبور می‌کرد در اختیار خود گرفته‌اند. آنها تیراندازان و سوارانی را برای جلوگیری از رفت و شد عراقیان به شریعه در آنجا مستقر کرده‌ بودند.
امام صعصعه را نزد معاویه فرستادند تا به او بگوید، سپاه وی جنگ را آغاز کردند در حالی که او بر آن بود تا باز به صحبت پرداخته و اتمام حجت کند.

صعصعه، به عنوان سفير امام (عليه‌السلام)، به خيمه‌ي معاويه كه در قلب لشكر قرار داشت وارد شد و پيام امام را ابلاغ كرد. كوردلانى مانند وليد بن عُقْبه طرفدار ادامه‌ي محاصره‌ي فرات بودند تا سپاه امام از تشنگى جان سپارد. ولى پير سياست، عمرو عاص، برخلاف فرزندان اميّه، به معاويه گفت: آب را به روى سپاهيان باز بگذار و در ديگر مسائل رزمى بينديش، و بنا به نقلى گفت: اين كار عملى نيست كه تو سيراب باشى و على تشنه باشد، در حالى كه در اختيار او نظاميانى است كه به آب فرات مى‌نگرند و سرانجام يا بر آن مسلّط مى‌شوند يا در اين راه مى‌ميرند. تو مى‌دانى كه على شجاعى كوبنده است و مردم عراق و حجاز در ركاب او هستند. على آن مردى است كه در آن روز كه خانه‌ي فاطمه مورد هجوم قرار گرفت گفت: اگر چهل مرد با من همراه بودند انتقام خود را از متجاوزان مى‌گرفتم.

در حالى كه معاويه بستن آب را به روى سپاه امام نخستين پيروزى براى خود مى‌دانست، فردى كه او را عابد هَمْدان مى‌ناميدند و از دوستان عمرو عاص و سخنور توانايى بود، رو به معاويه كرد و گفت: سبحان الله، اينكه زودتر از سپاه عراق به اين نقطه آمده‌ايد سبب نمى‌شود كه آب را به روى آنان ببنديد. به خدا سوگند كه اگر آنان زودتر از شما به اين نقطه آمده بودند از شما ممانعت نمى‌كردند. بزرگترين كارى كه مى‌كنيد اين است كه آنان را به طور موقت از آب فرات باز مى‌داريد، ولى آماده‌ي فرصت ديگر باشيد كه آنان به همين صورت شما را مجازات كنند. آيا نمى‌دانيد كه در ميان آنان برده و كنيز و كارگر و ناتوان و بى‌گناه وجود دارد؟ به خدا سوگند كه كار شما نخستين ظلم و ستم است. اى معاويه، تو با اين كار زشت، افراد ترسو و دو دل را بينا و روشن كردى و آن‌كس را كه سر جنگ با تو نداشت بر خود جرى كردى.8

معاويه، بر زاهد هَمْدان نهيب زد و از دست او به عمرو عاص شكايت كرد. فرزند عاص نيز، به جهت دوستى كه با او داشت بر او تندى كرد. ولى سعادت به اين زاهد رو كرده بود و او كه افق سپاه معاويه را بسيار تاريك مى‌ديد در دل شب به سپاه امام (عليه‌السلام) ملحق شد.

پس از اين ماجرا و پيشنهاد سپاهيان براي تصرف شريعه با جنگ امام به سوي انبوه لشكريان خود آمدند و خطبه‌ي كوتاهى خواندند و اين خطبه چنان آتشين و مهيّج بود كه سپاه امام با يك حمله‌ي برق‌آسا توانستند لشكر معاويه را به كنار زنند و شريعه را به تصرّف خود در آورند. آن خطبه چنين است:

«قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتالَ فَاَقِرُّوا عَلى مَذَلَّة وَ تأْخِيرِ مَحَلَّة أَوْ رَوُّوا السُّيُوف مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ . فَالْمَوتُ فِي حَياتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَياةُ فِي مَوتِكُمْ قاهِرينَ. أَلا وَ إِنَّ مُعاوِيَةَ قادَ لُمةً مِنَ الغُواةِ وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ حَتّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْراضَ الْمَنِيَّةِ ».9

سپاه معاويه با اين عمل (بستن آب بر شما) شما را به پيكار دعوت كرده است. اكنون بر سر دو راهى هستيد: يا به ذلّت در جاى خود بنشينيد، يا شمشيرها را از خون (آنان) سيراب كنيد تا خود از آب سيراب شويد. مرگ در زندگىِ توأم با شكستِ شماست و زندگى در مرگ پيروزمندانه‌تان. آگاه باشيد كه معاويه گروهى از بى‌خبران و گمراهان را به همراه آورده و حق را در زير پرده‌ي تزوير از آنان پنهان كرده است تا (ناآگاهانه) گردن‌هاى خود را آماج تيرها و شمشيرها كنند

در درگیری ایجاد شده، و با رشادت مالک اشتر،10 سپاه عراق بر آب مسلط شد و امام دستور دادند تا مانع از استفاده‌ي از آب برای شامیان نشوند.

القاء شايعه‌ي تخريب بند فرات از طرف معاويه

پس از تسخير راه دسترسى به شريعه‌ي فرات، شرايط جنگ به نفع سپاهيان امام تغيير كرد. هم‌چنين در گردهمايى قاريان قرآن عراق و شام در حضور امام، منطق گويا و كوبنده‌ي آن حضرت بسيارى از قاريان شامى را به سوى وى جلب كرد و گروهى از آنان جانب بى‌طرفى گرفتند. معاويه از بيم گسترش نفوذ امام، نقشه‌اى انديشيد تا شرايط جنگ را به نفع خود تغيير دهد.

اردوگاه سربازان امام (عليه‌السلام) در قسمت سرازيرى دشت صفّين و اردوگاه معاويه در قسمت بلندترى قرار داشت. در منطقه‌اى از دشت، بندى بود كه بر آب فرات بسته بودند. روزي معاويه مخفيانه دستور داد تيرى به اردوگاه سربازان امام پرتاب كردند كه اخطار نامه‌اى به همراه داشت و در آن نوشته بود: از بنده‌ي خيرخواه خدا! من گزارش مى‌كنم كه معاويه قصد دارد بند فرات راتخريب سازد تا همه‌ي شما را غرق كند. هرچه زودتر تصميم بگيريد و احتياط را از دست ندهيد.

اين اخطار به دست يكى از سربازان اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) افتاد و سپس دست به دست گشت تا آنجا كه جريان در ميان اردوگاه شايع شد و غالباً صحّت آن را باور كردند. همزمان با انتشار اين شايعه، معاويه براى فريفتن مردم عراق، دويست نفر كلنگ و بيل و زنبيل به دست، به جانب بند فرات فرستاد تا وانمود كند كه قصد تخريب آنرا دارد.

اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) از مكر و حيله‌ي معاويه آگاه بود، لذا به سران سپاه خود فرمودند: معاويه قدرت تخريب بند را ندارد. بلكه مى‌خواهد شما را از اين طريق مرعوب سازد، تا جايگاه خود را ترك كنيد و شريعه‌ي فرات را مجدداً در اختيار بگيرد.
سران سپاه گفتند: چنين نيست. كار جدّى است و هم اكنون گروهى مشغول كندن حفره‌هايى هستند كه آب را به سوى ما سرازير سازند.
امام فرمودند: اى مردم عراق، با من مخالفت نكنيد.
سران سپاه گفتند: به خدا سوگند كه ما كوچ مى‌كنيم. اگر شما مايليد كه بمانيد، بمانيد.

آنگاه همگى اردوگاه را ترك گفتند و نقطه‌ي بلندترى را براى خود برگزيدند. امام (عليه‌السلام) آخرين نفرى بود كه ناگزير منطقه را ترك گفت. امّا چيزى نگذشت كه صدق گفتار امام آشكار شد و معاويه با خيزشى برق‌آسا اردوگاه امام را اشغال كرد و سربازان عراقى را در حيرت فرو برد.11

جبران مخالفت

اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) سران مخالف را به حضور طلبيد و آنان را نكوهش كرد.
اشعث بن قيس از مخالفت خود پوزش طلبيد و گفت كه اين شكست را جبران خواهد كرد. آنگاه به يارى مالك اشتر، پس از نبردى شديد، توانستند سپاه معاويه را سه فرسنگ از منطقه‌ي اشغالى دور سازند و از اين طريق شكست ناشى از مخالفت خود را به گونه‌اى جبران كنند. وضع جبهه مجدداً به نفع امام تغيير يافت و محل بهره‌بردارى از آب فرات به دست سپاه آن حضرت افتاد.

امّا در اين هنگام، امام (عليه‌السلام) كرامت و جوانمردى خود رانشان دادند و فوراً براى معاويه پيام فرستاد كه «إِنّا لا نُكافيكَ بِصُنْعِكَ; هَلُمَّ إِلَى الماءِ فَنَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِيه سَواءٌ»
ما هرگز مقابله به مثل نمى‌كنيم. بياييد به سوى آب كه ما و شما در برابر اين مائده‌ي آسمانى يكسان هستيم. آنگاه رو به سپاه خود كردند، فرمودند: هدف ما بالاتر از تسخير آب است.12

پس از ماه رجب سال سى و شش جنگ‌هاى موضعى و حمله‌هاى پراكنده تا ماه ذى‌الحجه همان سال ادامه داشت و طرفين از دادن كشته‌هاى زياد، كه مبادا به نابودى سپاه بكشد، خوددارى مى‌كردند. ولى آتش نبرد در ماه ذى‌الحجه شدّت گرفت . اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) در اين ماه فرماندهان خود را، مانند اشتر و حُجر بن عدى و شِبْث تميمى و خالد دوسى و زياد بن نضر و زياد بن جعفر و سعيد همدانى و معقل بن قيس و قيس بن سعد، با گردان‌هايى كه در اختيار داشتند روانه‌ي ميدان مى‌كرد.13 در ميان فرماندهان، اشتر بيش از همه مى‌درخشيد. گاهى در طول يك روز، دو حمله رخ مى‌داد و از طرفين افرادى كشته مى‌شدند.

آغاز ماه محرم

وقتى هلال ماه محرم سال سى‌وهفت در افق نمايان شد، طرفين پذيرفتند كه به احترام محرم‌الحرام جنگ را متوقف سازند و سرانجام باب مذاكره با اعزام نمايندگان گشوده شد.14

مذاکرات میان نمایندگان امام با معاویه به جایی نرسید. او شرط اصلی خود را کشتن افرادی چون عمار، عدی بن حاتم، مالک و کسانی که به نظر او در قتل عثمان دست داشتند، قرار داده بود. این چیزی بود که نه برای امام و نه برای قبایل عراق به هیچ صورتی پذیرفته نبود.
یکبار در کوفه، در برابر ابومسلم خولانی، امام از مردم خواست تا قاتلان عثمان آماده شوند. در آن هنگام مسجد پر از جمعیت شده و همه گفتند که ما قاتل عثمان هستیم.15 در صفین نیز همین مسأله پیش آمد و حدود بیست هزار نفر از سپاه عراق جدا شده و گفتند که ما قاتل عثمان هستیم.16 اصرار معاویه نیز بر این شرط به همین دلیل بود که می‌دانست اینان زیر بار چنین چیزی نمی‌روند. معاویه می‌کوشید تا به فریب کسانی از این افراد که به نمایندگی آمده بودند، و زمینه داشتند بپردازد. او به زیاد بن حفصه گفت: من از تو می‌خواهم تا با عشیره‌ات به ما ملحق شوی و عهد می‌کنم که پس از پیروزی، هر کدام از این دو شهر را که خواستی در اختیار تو بگذارم. زیاد گفت: من برای نعمتی که خدا به من ارزانی داشته، برهانی آشکار از پروردگارم دارم و نمی‌خواهم حامی خطاکاران باشم.17

با گذشتن محرم، ماه حرام تمام شد و جنگ صفین به تمام معنا، در نخستین روز ماه صفر که گفته شده چهارشنبه بوده، میان مالک و حبیب بن مسلمه آغاز شد.18
در شب آغاز جنگ، امام به همه‌ي نیروهای خود، سفارش می‌کردند: «لا تقاتلوا القوم حتی یبدءوکم».19 هدف امام در اینجا نیز آن بود که تا آخرین لحظه فرصتی برای بازگشت شامیان به حق باقی بگذارند. سفارشات امام به سپاهش چنین بود: «تا آغاز به جنگ نکرده‌اند شما به جنگ با ایشان نپردازید، چه شما به حمد خدا حجتی تمام دارید و چون ایشان را واگذارید تا آغاز به جنگ کنند این حجتی دیگر به سود شما و بر ضد آنان است. و اگر جنگیدید و دشمن را شکست دادید، گریزنده‌ای را نکشید و مجروحی را تمام کش نکنید و عورتی را برهنه نسازید و کشته‌ای را مثله نکنید. اگر به قرارگاه قوم دشمن در آمدید، پرده‌ای را ندرید و جز به فرمان من به خانه‌ای وارد نشوید و چیزی از اموال ایشان را جز آنچه در لشکرگاه باشد برنگیرید و به هیچ زنی آزار و گزندی نرسانید، گرچه به ناموس شما دشنام دهند و فرماندهان و نیکان شما را مشمول دشنام سازند، زیرا آن زنان، از نظر نفسانیات و خرد ضعیف و ناتوانند و ما مأمور بودیم (زمان پیامبر «صلي الله عليه و آله») آن زمان که آنان زنان مشرکی بودند نیز از آزار رساندن به ایشان خودداری کنیم20

به هر روی جنگ در روز چهارشنبه اول ماه صفر21 آغاز شد و دو طرف به شدت به جنگ با یکدیگر پرداختند. گویا هر روز یکی از فرماندهان امام رهبری خط مقدم را عهده‌دار بوده است. روز نخست مالک، روز دوم هاشم بن عتبه، روز سوم عمار بن یاسر، روز چهارم محمد حنفیه و روز پنجم عبد الله بن عباس، فرماندهی را عهده‌دار بوده‌اند.22

هشت روز تمام از آغاز جنگ خونين صفّين مى‌گذشت و حملات موضعى و حركت ستون‌هاى زرهى به صورت محدود نتيجه‌اى نبخشيده بود. امام (عليه‌السلام) در اين انديشه بودند كه چه كنند كه با كمترين ضايعه به هدف دست يابند، و مطمئن بودند كه نبردهاى محدود جز ضايعه نتيجه‌ي ديگرى ندارد. از اين جهت، در پرتو ماه شب هشتم ماه صفر (شب چهارشنبه) ياران خود را با سخنان زير مورد خطاب قرار دادند:

سپاس خداى را كه آنچه را شكست استوار نمى‌شود و آنچه را كه استوار ساخت شكسته نخواهد شد. اگر مى‌خواست، حتّى دو نفر از اين امّت يا از ساير خلايق اختلاف نمى‌كردند و بشرى در امرى از امور مربوط به او به نزاع بر نمى‌خاست و افراد مفضول، فضلِ افراد فاضل را منكر نمى‌شدند. تقدير و سرنوشت، ما و اين گروه را به اين نقطه كشاند و رو در روى هم قرار داد. همگى در چشم‌انداز شهود خدا و در محضر او هستيم. اگر بخواهد در نزولِ عذاب تعجيل مى‌كند تا ستمگر را تكذيب نمايد و حق را آشكار سازد. او دنيا را خانه‌ي كردار و سراى آخرت را سراى پاداش قرار داده است تا بدكاران را به كردارِ بدشان كيفر، و نيكوكاران را به سبب كردار نيك آنان پاداش دهد. آگاه باشيد كه فردا، به خواست خدا، با دشمن روبرو مى‌شويد. پس امشب بيشتر نماز بگزاريد و بيشتر قرآن بخوانيد و از خداوند پايدارى و پيروزى بخواهيد، و فردا با آنان با جدّيت و احتياط روبرو شويد و در كار خود راستگو باشيد.

امام (عليه‌السلام) اين سخن را گفت و مجلس را ترك كرد. سپس سپاهيان امام همگى به سوى شمشيرها و نيزه‌ها و تيرهاى خود رفتند و به اصلاح سلاح‌هاى خود پرداختند.23
سرانجام در روز چهارشنبه هشتم ماه صفر حمله‌ي سرتاسرى آغاز شد و از اوّل بامداد تا شب ادامه داشت و طرفين بدون دستيابى به پيروزى به اردوگاه‌هاى خود بازگشتند.

در روز پنجشنبه، امام علي (عليه‌السلام) نماز صبح را در تاريكى به جا آورد و آنگاه، پس از خواندن دعايى، خود حمله را آغاز كردند و ياران او نيز از هر طرف به نبرد پرداختند.
24

بخشى از دعاى امام قبل از حمله اين بود:
إِنْ أَظْهَرْتَنا عَلى عَدُوِّنا فَجَنِّبْنا الغَيَّ وَ سَدِّدْنا لِلْحَقِّ، وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنا فَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ وَ اعْصِمْ بَقِيَّةَ أَصْحابِي مِنَ الْفِتْنَةِ
.25
پروردگارا! اگر ما را بر دشمن خود پيروز فرمودى ما را از ستم بازدار و گام‌هايمان را براى حق استوار گردان، و اگر آنان بر ما پيروز شدند، شهادت را نصيب ما فرما و باقيمانده‌ي يارانم را از فتنه حفظ كن.

چه كسى اين قرآن را به دست مى‌گيرد؟

اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) پيش از آنكه نبرد را آغاز كند، براى اتمام حجّت، رو به سربازان خود كردند و گفتند: كيست كه اين قرآن را بگيرد و شاميان را به آن دعوت كند؟
در اين هنگام جوانى به نام سعيد برخاست و اعلام آمادگى كرد. امام علي
(عليه‌السلام) بار ديگر سخن خود راتكرار كردند و باز همان جوان از جاى برخاست و گفت: من اى اميرمؤمنان. آنگاه امام على (عليه‌السلام) قرآن را به او سپرد و او نيز به سوى سپاه معاويه حركت كرد و آنان را به كتاب خدا و عمل به آن دعوت كرد، ولى طولى نكشيد كه به وسيله‌ي دشمن از پاى در آمد.26

ادامه‌ي نبرد تا ليلة‌الهرير

نبرد واقعى ميان پيروان اميرالمؤمنين على (عليه‌السلام) و هواداران معاويه از آغاز ماه صفر سال سى‌وهشت آغاز شد و تا نيمروز سيزدهم آن ماه 27 ادامه داشت. وقايع نگاران شب نيمه‌ي آن ماه را «ليلة‌الهَرير» مى‌نامند. «هرير» در لغت عرب به زوزه‌ي سگ مى‌گويند، زيرا سپاه معاويه در آن شب در زير ضربات سپاه امام علي (عليه‌السلام) هم‌چون سگ زوزه مى‌كشيد و نزديك بود كه بساط حكومت معاويه و امويان برچيده شود كه ناگهان عمروعاص، از طريق خدعه و فريب و ايجاد اختلاف در ميان سپاهيان امام، نبرد خونين و سرنوشت‌ساز را متوقف ساخت و سرانجام در روز جمعه هفدهم ماه جريان به «حَكَميّت» كشيد و اعلام آتش بس موقت شد.





پي‌نوشت‌ها:

1- 
فروغ ولايت: ص 42.
2- واقعه صفين: ص8، فروغ ولايت: ص430.
3- وقعه صفين: ص3، فروغ ولايت: ص 430.
4- فروغ ولايت: ص 701
.
5-كتاب الفتوح: أحمد بن أعثم الكوفي، ج ٢، ص ٥٥٠.
6- الفتوح: ج 2، صص 466 - 462 ، وقعة صفین، صص 142 - 140.
7- اخبار الطوال: ص 168.
8- وقعه صفّين: ص 160; با كمى تفاوت: الإمامة و السياسة: ج1، ص 94; تاريخ يعقوبى: ج2، ص 188; تاريخ طبرى: ج3، جزء 5، ص 240.
9- نهج‌البلاغه: خطبه 51; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: ج3، ص 244.
10-
الفتوح: ج 3، ص 13.
11- وقعه صفّين: ص  191 - 190.
12- وقعه صفّين: ص 165.
13- تاريخ طبرى: ج3، جزء 5، ص 243; كامل ابن اثير: ج3، ص 146.
14- وقعه صفّين: ص 195.

15- اخبار الطوال: ص 163

16- همان، ص 170
.
17- وقعة صفین: ص 199
.
18- همان، ص 214، انساب الاشراف: ج 2، ص 303
.
19- الفتوح: ج 3، صص 45 - 44
.
20- وقعة صفین: صص  204 - 203
.
21- علی رغم این که در چند منبع این تاریخ آمده است، بلاذری (انساب، ج 2، ص 323) دوازدهم ماه صفر را جمعه دانسته است که با این تاریخ سازگار نیست، اما با توجه به خبر نصر دایر بر آن که قرارنامه حکمیت در چهارشنبه هفدهم صفر نوشته شده نقل بلاذری به این که دوازدهم ماه صفر جمعه بوده درست می‌شود.

22- انساب الاشراف: ج 2، صص 305- 303
23- وقعه صفّين: ص 225، شرح نهج‌البلاغه ابن ابى الحديد: ج5،ص  182; تاريخ طبرى: ج3، جزء 6، صص  7 و 8; كامل ابن اثير: ج3، ص 150.

24- تاريخ طبرى: ج3، جزء 6، ص 8; كامل ابن اثير: ج3، ص 151.
25- وقعه صفّين: ص 232.
26- شرح نهج‌البلاغه ابن ابى الحديد: ج5، ص 196; وقعه صفّين: ص 244.
27- تاريخ طبرى: ج3، جزء 6، ص 31. ابن جرير طبرى در صفحه ياد شده تاريخ كتابت صلح را سيزدهم ماه صفر مى‌داند و ليلة‌‌الهرير را روز جمعه معرفى مى‌كند (ولى چون آغاز ماه صفر روز چهارشنبه بوده، طبعاً بايد ليلة‌الهرير شب هفدهم صفر باشد (سوّمين شب جمعه ماه). و اگر مقصود دوّمين شب جمعه باشد، در اين صورت بايد ليلة‌الهرير دهم ماه صفر باشد، نه سيزدهم. مگر اينكه گفته شود در ميان نيم روز ليلة‌الهرير تا نگارش صلحنامه سه روز مشاجره سرد بين طرفين ادامه داشته و روز سوم به نگارش صلحنامه منجر گرديده است. ولى ظاهر آنچه در وقعه صفّين ابن مزاحم آمده اين است كه نبرد پس از دهم نيز ادامه داشته است.




 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  همایش تجلیل از حفاظ موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های قرآنی موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی وابسته به موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد