تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
حديث نجوم
حديث ديگرى كه به طور وسيع و گسترده درباره اهلبيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در منابع اسلامى وارد شده، و نشان مى دهد كه آنها در هر عصر و زمانى هادى و راهنماى مردم اند، «حديث نجوم» است كه جمع كثيرى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) (حداقل هفت نفر از جمله: حضرت على ابن ابى طالب(عليه السلام) جابر بن عبدالله، و ابو سعيد خدرى، و انس بن مالك و منكدر(1) و سلمة بن اكوع و ابن عباس) از آن حضرت نقل كرده اند، و در ده ها كتاب از سوى حفّاظ و محدّثان اهل سنّت به آن اشاره شده است كه بخشى از آن را در ذيل مى آوريم، و به بقيه مدارك آن ـ براى آگاهى بيشتر خوانندگان ـ به طور اجمال اشاره مى كنيم:
1ـ حاكم نيشابورى در مستدرك از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: « النُّجُومُ اَمانٌ لاَهْلِ الاَرْضِ مِنَ الغَرْقِ، وَاَهْلُ بَيْتى اَمانٌ لاُمَّتى مِنَ الاِخْتِلافِ، فَاِذا خالَفَتْها قَبيلَةُ مِنَ الْعَرَبِ اخْتَلَفُوا فَصارُوا حِزْبَ اِبْليسِ!»: «ستارگان براى اهل زمين مايه امنيت و نجات از غرق شدن در دريا است ـ زيرا در زمان هاى گذشته كه قطب نما اختراع نشده بود، بهترين راه براى پيدا كردن مقصد در سفرهاى دريايى ستارگان آسمان بودند ـ و اهل بيت من امان و مايه نجات امّتم از اختلافات اند، پس هنگامى كه قبيله اى از عرب با آنها مخالفت كنند، اختلاف در ميان امّت ظاهر مى شود و آنها حزب شيطان خواهند شد!» حاكم بعد از ذكر اين حديث مى گويد: « هذا حَديثٌ صَحيحُ الاِسْنادِ»: «اين حديثى است كه اسنادش صحيح است». (2) علامه حمزاوى در مشارق الانوار مى گويد: در روايتى كه آن را حاكم نيشابورى صحيح دانسته، (3) چنين آمده است:« اَلنُّجُومُ اَمانُ لِاَهْلِ الاَرْضِ مِنَ الغَرْقِ وَ اَهْلُ بَيْتى اَمانُ لاُمَّتى مِنَ الاِخْتِلافِ ..» از كسانى كه اين حديث را در كتابش آورده، ابن حجر در صواعق و علامه على متقى در منتخب كنز العمّال، بدخشى در مفتاح النجاح و شيخ محمد صبان مالكى در اسغاف الراغبين، علامه بنهانى در اشرف المؤيد و در جواهر البحار مى باشند. (4) اينها همه مربوط به روايتى است كه ابن عباس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده، و همان گونه كه اشاره كرديم راويان متعدد ديگرى نيز اين حديث را از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل كرده اند، كه احاديث آنها نيز در كتب معروف اهل سنّت و شيعه آمده است البته در ميان عبارات اين روايات تفاوت هاى كمى وجود دارد، كه در آن چه هدف اصلى را تشكيل مى دهد، تأثير نمى گذارد. مثلا در روايت سلمه بن اكوع مى خوانيم:
« قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اَلنُّجومُ اَمانٌ لاَهْلِ السَّماءِ وَ اَهْلُ بَيْتى اَمانُ لِأُمَّتى»: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: "ستارگان مايه امنيّت و آرامش اهل آسمان، و اهل بيت من امان امت من هستند»! (5) همين مضمون را با تفاوت مختصرى جابر بن عبدالله انصارى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و هم چنين منكدر و انس و ابو سعيد خدرى از آن حضرت(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند. در حديث ديگرى كه از حضرت على(عليه السلام) در اين زمينه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده چنين مى خوانيم: « النُّجُوم اَمانٌ لاَهْلِ السماءِ فَاِذا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ اَهْلُ السَماءِ، وَ اَهْلُ بَيْتى اَمانٌ لاَهْلِ الاَرضِ فَاِذا ذَهَبَ اَهْلُ بَيْتى ذَهَبَ اَهْلُ الاَرْضِ!»: «ستارگان مايه امان اند براى اهل آسمان، هنگامى كه ستارگان از ميان بروند، اهل آسمان پس نيز از بين مى روند; و اهل بيت من امان براى اهل زمين اند; پس هنگامى كه اهل بيت من از ميان بروند اهل زمين از ميان مى روند»! اين حديث را محبّ الدّين طبرى در ذخائر العقبى از مناقب احمد بن حنبل نقل كرده است. (6) گروه كثير ديگرى نيز اين حديث را در كتب خود آورده اند، مانند :موينى در فرائد السمطين، ابن حجر در صواعق، محمد صبان در اسغاف الراغبين و خوارزمى در مقتل الحسين، و نبهانى در الشرف المؤبد
محتواى حديث نجوم
«حديث يا احاديث نجوم» به امور مختلفى اشاره مى كند:
1ـ اين حديث در واقع اشاره به آياتى از قرآن مجيد است كه براى ستارگان آسمان دو اثر مهم بر مى شمرد:
نخست اينكه مى فرمايد: ( وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ): «آنها به وسيله ستارگان راه (خود را) مى يابند».(7)
و در جاى ديگر مى فرمايد: ( وَ هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فى ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ): «او كسى است كه ستارگان را براى شما آفريد، تا در تاريكى هاى صحرا و دريا، بوسيله آنها راه يابيد.»(8)
اين در واقع اشاره به يكى از فوائد مهم ستارگان است; زيرا پيش از آنكه قطب نما اختراع شود، وسيله پيدا كردن راه ها به ويژه در سفرهاى دريايى كه از كوه ها و درختان و ساير نشانه ها اثرى نبود، جز به وسيله ستارگان ممكن نمى شد. به همين دليل شب هايى كه ابر آسمان را مى پوشانيد كشتى ها از حركت باز مى ماندند، و اگر به راه خود ادامه مى دادند خطر مرگ آنها را تهديد مى كرد.
اين مطلب به خاطر آن است كه جز پنج ستاره معروف (سيّارات: عطارد، زهره، مريخ، مشترى و زحل) بقيه ستارگان آسمان به صورت مجموعه هايى هستند كه جاى خود را تغيير نمى دهند; گويى آنها همانند مرواريدهايى هستند كه روى يك پارچه سياه دوخته شده باشند و اين پارچه را از يك سو كشيده، به سوى ديگر ببرند. به همين دليل آنها را ثوابت مى ناميدند و اين وضع سبب مى شد كه علاوه بر ستاره قطبى كه جاى آن دائماً ثابت است و طلوع و غروبى هم چون ستارگان ديگر ندارد، بقيه ستارگان را بشناسند و در فصول مختلف سال، جاى آن را بدانند و با نقشه هايى كه در دست داشتند راه خود را به سوى مقصد باز يابند.
فايده ديگر اينكه به تصريح قرآن بخشى از ستارگان رجوم شياطين اند يعنى به منزله تيرهايى هستند كه به سوى شياطين پرتاب مى گردد و آنها را از نفوذ به آسمان ها باز مى دارد، در همين زمينه قرآن مى فرمايد: ( اِنّا زَيَّنا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَة الْكَواكِبَ ـ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطان مارِد ـ لا يَستَمعُونَ اِلَى الْمَلاءِ الاَعْلى و يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِب ـ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبُ):
«ما آسمان نزديك (پايين) را با زيور ستارگان آراستيم،ـ تا آن را از هر شيطان متمرّدى حفظ كنيم.ـ آنها نمى توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند، (و هر گاه چنين كنند) از هر سو هدف قرار مى گيرند.ـ آنها بشدّت به عقب رانده مى شوند; و براى آنان مجازاتى دائم است.»(9)
از اين آيات و آيات ديگر قرآن مفهوم ايمنى بخش بودن ستارگان، براى اهل آسمان ها را مى توان درك كرد.
چگونه ستارگان (يا شهب) راه را بر شياطين مى بندند، و آنها را از نفوذ به آسمان ها حفظ مى كنند؟ اين مسأله اى است كه جداگانه بايد از آن بحث كرد، و ما شرح آن را در ذيل همين آيات در تفسير نمونه آورده ايم. آن چه در اينجا توجه به آن لازم است همان مفهوم اجمالى آيات است، كه ستارگان سبب عقب راندن شياطين از ملأ اعلى، و حوزه پاك فرشتگان و كروبيان مى شود; و همين مقدار براى تفسير حديث نجوم كافى است.
آرى! اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از يك سو هم چون ستارگان آسمان، مردم را از گمراهى درظلمات كفر و فساد و گناه نجات مى بخشند; و طريق وصول به مقصد را به آنها نشان مى دهند و رهروان راه خدا را از غرق شدن در ميان امواج ضلالت حفظ مى كنند; از سوى ديگر و هنگامى كه شياطين جنّ و انس، قصد نفوذ در حوزه اسلام و تحريف احكام قرآن و سنّت را مى كنند هم چون تيرهاى شهاب، آنان را به عقب مى رانند و از غيب دست ردّ بر سينه اين نامحرمان مى زنند و آنها را از تماشاگه راز دور مى دارند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حديث مخصوصاً اهل بيت را امان امّت در برابر اختلافات بيان مى كند، اختلافاتى كه اگر ادامه پيدا كند مردم جزء حزب ابليس مى شوند: « اِخْتَلَفُوا فَصارُوا حِزْبَ اِبْليسَ» و اين تعبير بسيار پرمعنا است.
2ـ از اين حديث استفاده مى شود كه خط هدايت اهل بيت(عليهم السلام) تا پايان جهان ادامه دارد; همان گونه كه امان بودن ستارگان براى اهل آسمان ها يا اهل زمين ادامه دارد.
3ـ و نيز معصوم بودن آنها را از خطا و گناه ثابت مى كند; چرا كه اگر امكان صدور خطا و گناه از آنان باشد نمى توانند امان ـ به طور كامل و مطلق ـ براى اهل زمين در برابر اختلاف و گمراهى گردند. (دقت كنيد)
4ـ همان گونه كه ستارگان آسمان هرگاه يكى از آنها غروب كند، ستاره ديگرى طلوع مى كند; و هرگاه مجموعه اى در افق پنهان مى شوند، مجموعه ديگرى سر از افق بر مى دارد، اهل بيت و آل محمد(صلى الله عليه وآله) نيز چنين هستند.
امام على(عليه السلام) اين مطلب را با صراحت در نهج البلاغه بيان فرموده است:
« اَلا اِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَد(صلى الله عليه وآله) كَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ اِذا هَوى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»: «آگاه باشيد آل محمد(صلى الله عليه وآله) هم چون ستارگان آسمان اند، هنگامى كه يكى از آنها غروب كند ستاره ديگرى طلوع مى كند». (10)
شايد نياز به تذكّر نداشته باشد كه اهل بيت(عليهم السلام) را در اين روايات نمى توان به همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) تفسير كرد! چرا كه اين حديث سخن از كسانى مى گويد كه در هر عصر و در هر زمان، مايه هدايت امّت و نجات آنها از غرقاب ضلالت و جلوگيرى از اختلافات اند، و مى دانيم همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) در عصر خاصى مى زيستند. به علاوه آنها نقش خاصّى در جلوگيرى از اختلافات نداشتند.
سؤال
ممكن است گفته شود در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كه در كتب مختلف نقل شده است مى خوانيم: « اَصْحابى بِمَنْزِلَةِ النُّجُومِ فِى السَّماءِ فَاَيُّما اَخَذْتُمْ بِهِ اِهْتَدَيْتُمْ»: «اصحاب من به منزله ستارگان آسمان اند; به هر كدام تمسّك كنيد به وسيله آن هدايت مى شويد».(11)
آيا اين حديث با احاديث فوق كه درباره اهلبيت(عليهم السلام) وارد شده بود تضادّى ندارد؟! در پاسخ اين سؤال بايد به چند نكته توجه داشت:
1ـ به فرض كه حديث « اَصْحابى كَالنُّجُومِ» حديث معتبرى باشد، هيچ منافاتى با آن چه درباره اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است ندارد; زيرا وجود يك مرجع در بيان حقايق اسلام، تضادّى با وجود مراجع ديگر نخواهد داشت به خصوص اينكه در حديث « اَهْلُ بَيْتى كَالنُّجومِ» سخنى از قرآن مجيد به ميان نيامده، در حالى كه قرآن مجيد مهم ترين تكيه گاه مسلمين است.
2ـ اين حديث را از نظر سند نزد بسيارى از بزرگان اهل سنت، موضوع و مكذوب (ساخته شده دست دروغ پردازان و جعلى) يا لااقل مشكوك خوانده شده است.
از كسانى كه تصريح به اين معنى كرده اند، احمد بن حنبل يكى از ائمه اربعه اهل سنت، و ابن حزم و ابو ابراهيم مزنى (يكى از ياران شافعى) و حافظ بزاز و دارقطنى و ذهبى و گروهى ديگرانند كه نقل كلام هر يك از آنها، ما را از طرز بحث تفسيرى خارج مى كند، ولى شما مى توانيد براى اطلاع بيشتر از تمام اين گفته ها به خلاصه كتاب عبقات الانوار مراجعه فرمائيد. (12)
3ـ محتواى اين حديث ( اَصْحابى كَالنُّجُومِ) با موازين منطقى سازگار نيست; زيرا ما مى دانيم كه در ميان اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ اصحاب به معنى وسيع كلمه يعنى تمام كسانى كه آن حضرت را درك كرده و در كنار او بودند ـ اختلافات عظيمى پديدار گشت; و بر سر اين اختلافات، خون هاى زيادى ريخته شد و جنگ هاى وحشتناكى به وقوع پيوست، كدام منطق مى پذيرد كه ما دو گروه متضاد را كه تشنه خون هم بودند مايه هدايت بدانيم و افراد را مخير كنيم كه براى شما تفاوت نمى كند مثلا مى خواهيد به لشكر امير مؤمنان على(عليه السلام)بپيونديد و يا به لشكر معاويه; جزءِ ياران على (عليه السلام) در جنگ جمل باشيد يا در صف همراهان طلحه و زبير! و عمل به سيره تمام اصحاب عين هدايت است و شما را به بهشت برين مى رساند و هيچ عقلى چنين منطقى را نمى پذيرد; و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) برتر و بالاتر است از اينكه چنين كلامى به او نسبت داده شود.
قرائن نشان مى دهد كه حاكمان بنى اميه و مانند آنان، براى تثبيت مواضع خود و بى رنگ ساختن حديث نجوم و كم اهميت جلوه دادن مقام اهل بيت(عليهم السلام) چنين حديثى را ساخته و پرداخته و به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نسبت داده اند، تا به شاميان و غير آنها بفهمانند كه اگر حكومت على(عليه السلام) حق و مايه هدايت است; حكومت معاويه (به حكم آنكه در زمره اصحاب بوده نيز) حق است و مايه هدايت; و هيچ تفاوتى نمى كند كه با اين باشيد يا; آن و الله العالم بحقايق الامور.
پی نوشتها :
1. منكدر ابن عبدالله پدر محمد بن منكدر ـ طبق گفته ابن اثير در اسد الغابه ـ از اصحاب و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود.
2. حاكم نيشابورى در مستدرك، جلد 3، صفحه 149 (طبع حيدرآباد دكن مطابق نقل احقاق الحق جلد 9، صفحه 294).
3. عبارت حمزاوى چنين است: صحّحها الحاكم على شرط الشيخين (اشاره به اينكه با همان معيارهايى كه بخارى و مسلم احاديث را صحيح مى دانستند، اين حديث صحيح است ،مشارق الانوار، صفحه 90، طبع شرقيه مصر).
4. براى آگاهى بيشتر به احقاق الحق جلد 9 صفحه 294 تا 296 مراجعه شود.
5. ابن حديث را سيوطى در الجامع الصغير (صفحه 587 طبع مصر) و محب الدين طبرى در دخائر العقبى، و ابن حجر در صواعق، و گروه ديگرى در كتاب هاى خود آورده اند.
6. ذخائرالعقبى، صفحه 7، طبع قدس قاهره.
7. سوره نحل، آيه 16.
8. سوره انعام، آيه 97.
9. سوره صافات، آيات 6ـ9.
10.نهج البلاغه، خطبه 100.
11. جامع الاصول، جلد 9، صفحه 410.
12. خلاصه عبقات جلد 3، صفحه 124 ـ 167 (در اين كتاب ضعف سند اين حديث را بيش از سى نفر از علماء و دانشمندان اهل سنّت با شرح حالات آنان نقل كرده است.