تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
رابطه دين و حكومت از ديدگاه قرآن
در كشورهاى غربى شعار «جدايى دين از سياست» بسيار رايج است، و شايد به يك معنى جزء مسلمات آنها شده است; و به همين دليل از تشكيل حكومت اسلامى كه «دين» و «سياست» را به طور قاطع با هم مى آميزد، وحشت مى كنند و رنج مى برند! و اين به دو دليل است:
1ـ آيينى كه غالباً در جوامع غربى وجود دارد آيين مسيحيت (كنونى) است; و مى دانيم اين آيين ـ بر اثر تحريفات زيادى كه با گذشت زمان در آن پديد آمده است ـ به صورت يك مسأله كاملا خصوصى و فردى و منحصر به رابطه خلق و خالق كه تعليمات آن منحصر به يك سلسله توصيه هاى اخلاقى مى شود، در آورده است; و كارى به مسائل اجتماعى و مخصوصاً مسائل سياسى ندارد.
فرق ميان دين دار و بى دين در اين جوامع آن است كه: فرد ديندار به يك سلسله مسائل اخلاقى پايبند است، و هفته اى يك روز به كليسا مى رود، و ساعتى به نيايش و مناجات مى پردازد; ولى افراد بى دين تعهّد خاصّى نسبت به مسائل اخلاقى ندارند; ـ هر چند گاهى به عنوان ارزش هاى انسانى نه دينى، براى آن احترام قائل اند ـ و هرگز به كليسا نمى روند.
2ـ خاطره بسيار دردناكى كه آنها از حكومت ارباب كليسا در قرون وسطى و دوران «انگيزيسيون» (تفتيش عقايد) دارند; سبب شده كه براى هميشه دين را از سياست جدا كنند.
توضيح اينكه: ارباب كليسا در قرون وسطى بر تمام شئون سياسى و اجتماعى مردم اروپا مسلّط شدند; و پاپ ها با قدرت تمام بر كشورهاى اين قاره حكومت مى كردند، حكومتى كه منتهى به استبداد و خودكامگى شديد شد. تا آنجا كه در برابر نهضت هاى علمى به پاخاستند و هر فكر نو و پيشرفت علمى را به عنوان ضديّت با مذهب در هم كوبيدند، محكمه هايى ـ كه بعداً به نام انگيزيسيون ناميده شد ـ برپا كردند، و گروه هاى بى شمارى را به اين محكمه ها كشاندند و محكوم كردند; بعضى را سر بريدند، و بعضى را زنده زنده در آتش سوزاندند يا محكوم به زندان نمودند، كه در ميان آنها جمعى از دانشمندان معروف علوم طبيعى بودند. تمام پادشاهان از آنها حساب مى بردند، و حكمشان براى آن ها مطاع بود!
اضافه بر اين ثروت هاى سرشارى اندوختند، و زندگى تجمّلاتى عجيبى براى خود فراهم ساختند.
مجموعه اين امور، مردم را بر ضدّ آنها شورانيد; و مخصوصاً علماى علوم طبيعى در برابر آنها به سختى موضع گرفتند; و شعار جدايى دين از سياست از يك سو، و تضادّ علم و دين از سوى ديگر همه جا سر داده شد. سپس با پيروزى اين جناح، كليسا و حاكمانش از صحنه اجتماع و حكومت عقب رانده شدند; و تنها كشورى كه از آن امپراطورى عظيم در دست ارباب كليسا باقى مانده همان كشور بسيار كوچك واتيكان است; كه كمتر از يك كيلومتر مربّع مساحت دارد! يعنى به اندازه يك روستاى بسيار كوچك. (1)
اين ها همه تحوّلاتى بود كه در اروپا و در آن شرايط خاصّ به وجود آمد.
سپس گروهى كه از كشورهاى اسلامى براى تحصيل يا كارهاى تجارى يا سياحت به فرنگ رفته بودند; به هنگام بازگشت اين طرز فكر را به عنوان ارمغان غرب به شرق اسلامى آوردند; كه «دين» از سياست بايد جدا باشد. بى آنكه تفاوت هاى عظيمى را كه ميان اسلام و مسيحيّت تحريف شده وجود داشت درك كنند; و به تفاوت فرهنگ اسلامى حاكم بر اين كشورها با فرهنگ كليسا بينديشند.
متأسفانه بعضى از كشورهاى اسلامى تسليم اين توطئه تبليغاتى شدند، و آن را به عنوان يك اصل اساسى پذيرفتند. بايد توجّه داشت كه دولت هاى غربى كه از قدرت حكومت اسلام سخت بيمناك بوده و هستند، اين مسأله را سخت دنبال كردند، و كشورهاى غرب زده اى همانند تركيه و... پيروى از اين اصل را سر لوحه كار خود قرار داده و حكومت لائيك (غير مذهبى) تشكيل دادند.
اين در حالى بود كه بسيارى از كشورهاى اسلامى و امّت هاى بيدار مسلمان در برابر اين توطئه ايستادند; توطئه اى كه مى خواست مسلمين را از اسلام جدا سازد; و اسلام را بسان مسيحيّت امروز، به صورت يك رابطه ظاهرى و خصوصى خلق با خالق و بيگانه از اجتماع و سياست در آورد.
به همين دليل هنگامى كه انقلاب اسلامى ايران به ثمر نشست، و نخستين حكومت اسلامى ـ انقلابى تشكيل شد; همگى در غرب انگشت حيرت بر دهان نهادند; كه مگر مى شود مذهب زمام حكومت را به دست گيرد؟ مگر ممكن است دين جواب گوى تمام نيازهاى عصر و زمان ما باشد؟ و بعد از آنكه ديدند اين حكومت ريشه دار و باثبات شد; براى اينكه در چهار ديوار مرزهاى اين كشور محدود بماند و الگويى براى ساير كشورهاى اسلامى نشود، دست به فعاليت هاى مخرّب زيادى زدند; كه شرح آن را بايد از كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده است طلب كرد.
خوشبختانه اين توطئه ها مؤثر واقع نشد و تفكّر تأسيس «حكومت اسلامى» در بسيارى از كشورهاى مسلمان دنيا، در قارّه آسيا و آفريقا، به عنوان يك تفكّر زنده و نجات بخش در آمد; هر چند غربى ها به شدّت در برابر آن مقاومت مى كنند، و در اين راه از هيچ كارى اعم از تهمت ها و دروغ ها و برچسب هاى كاذب و تبليغات مغرضانه شبانه روزى اِبا ندارند.
اما اينكه چگونه اسلام از نظر اصول و فروع و تاريخ با مسأله حكومت آميخته است، مسأله پيچيده اى نيست; و هر كس قرآن مجيد و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام)، و همچنين تاريخ اسلام را مورد توجّه قرار دهد; اين مسأله را به وضوح در مى يابد كه جدا كردن حكومت و سياست از اسلام امرى غير ممكن است; و به منزله اين است كه بخواهند اسلام را از اسلام جدا كنند!
شاهد اين سخن قبل از هر چيز تاريخ اسلام است. همان گونه كه قبلا نيز اشاره شد، نخستين كارى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از هجرت به مدينه انجام داد، تشكيل حكومت اسلامى بود. او به خوبى مى دانست اهداف نبوّت و بعثت انبياء يعنى: تعليم و تربيت، و اقامه قسط و عدل و سعادت و تعالى انسان، بدون تشكيل حكومت ممكن نيست; به همين دليل در نخستين فرصت ممكن به فرمان خداوند پايه هاى حكومت را بنا نهاد.
ارتشى تشكيل داد كه مهاجران و انصار در آن شركت داشتند; و هر كس در هر سنّ و سال و در هر شرايط ـ بجز زنان و كودكان و بيماران و از كار افتادگان ـ ملزم به شركت در آن بودند. تهيّه سلاح و مركب و آذوقه اين ارتش كوچك و ساده، قسمتى بر عهده خود مردم، و قسمتى بر عهده حكومت اسلامى بود و هر قدر دامنه غزوات و پيكار با دشمنان سر سخت گسترده تر مى شد تشكيلات ارتش اسلام وسيع تر و منظّم تر مى گشت.
حكم زكات نازل شد و براى نخستين بار بيت المال اسلامى براى تأمين هزينه هاى جهاد، و تأمين نيازهاى محرومان تشكيل گرديد.
احكام قضائى و مجازات هاى جرائم و تخلّفات، يكى پس از ديگرى نازل شد; و حكومت اسلامى وارد مراحل تازه اى گشت.
اگر اسلام حكومتى نداشته، تشكيل ارتش و بيت المال و دستگاه قضائى و مجازات متخلّفان چه معنى مى تواند داشته باشد؟!
اين وضع بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در دوران خلفاى نخستين، و حتّى در زمان خلفاى بنى اميّه و بنى عبّاس همچنان ادامه يافت، و آنها به نام خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) بر مردم حكومت كردند; هر چند حكومت آنها غالباً ظالمانه و خارج از چار چوب قوانين اسلامى بود; ولى هر چه بود نشان مى داد كه تشكيل حكومت يكى از مسائل ابتدايى و بنيادى اسلام است.
فشارهايى كه بر ائمّه اهل بيت(عليهم السلام)، وارد مى شد،ـ قيام امام حسين(عليه السلام)، ولايتعهدى امام على بن موسى الرضا(عليه السلام)، زندانى شدن امام موسى بن جعفر(عليه السلام)، تعبيد امام هادى(عليه السلام) و امام حسن عسكرى(عليه السلام) به سامرا، و تحت نظر قرار گرفتن آنان از ترس قيام بر ضدّ حكومت ـ همه به خوبى نشان مى دهد; كه امامان راستين تشكيل حكومت عدل الهى را از وظايف حتمى خود مى شمردند، و از هر فرصتى براى آن استفاده مى كردند، و دشمنان آنها نيز به خوبى بر اين امر واقف بودند.
اگر اسلام مانند مسيحيّت كنونى محدود به يك سلسله احكام اخلاقى بود; اين پديده ها در تاريخ اسلام مفهومى نداشت; و هيچ كس با يك معلّم ساده اخلاق يا زاهد گوشه گير و پيشوايى كه تنها به اقامه نماز جماعت قناعت مى كند، معارضه اى ندارد.
معارضه تنها زمانى شروع مى شود كه پاى مسأله حكومت به ميان آيد، اينها همه از يك سو; از سوى ديگر بسيارى از احكام اسلامى كه در متن قرآن مجيد آمده است، با صداى رسا فرياد مى زند كه بايد حكومتى تشكيل گردد; و در چهارچوبه حكومت پياده شود، و به تعبير ديگر، اين احكام احكام سياسى است; و خطّ مشى سياسى جامعه اسلامى را تعيين مى كند.
آيات زيادى از قرآن درباره مسأله جهاد و وظايف مجاهدين و مسأله غنائم جنگى و شهدا و اسرا است، آيا اين گونه احكام خارج از دايره حكومت قابل توجيه است؟
بسيارى از آيات قرآن، ناظر به وظايف قاضى و احكام قضا و اجراى حدود و قصاص و مانند آن، و بسيارى ناظر به اموال بيت المال است.
مسأله امر به معروف و نهى از منكر در محدوده تذكّرات و اوامر و نواهى زبانى وظيفه همه مردم است; ولى بعضى از مراحل امر به معروف و نهى از منكر كه نياز به شدّت عمل و توسّل به زور، و حتى قيام مسلحانه نظامى دارد; كه جز از طريق حكومت قابل اعمال نيست.
اجراى عدالت اجتماعى و اقامه قسط و عدل و گشودن راه براى آزادى تبليغ در سراسر جهان، هرگز با توصيه و نصيحت و اندرزهاى اخلاقى انجام نمى شود. اين حكومت است كه بايد به ميدان آيد، و چنگال ظالمان را از گريبان مظلومان جدا سازد، و حقوق مستضعفان را باز ستاند، و نداى توحيد را از طريق رسانه هاى موجود، در هر زمان به گوش مردم جهان برساند.
همين مضامين به صورت گسترده تر در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روايات معصومين(عليهم السلام)وارد شده است; و بخش عظيمى از فقه اسلام و كتب فقهى را تشكيل مى دهد; و اگر بخواهيم اين مسائل را از روايات و كتب فقهى جدا سازيم; چيزى باقى نمى ماند! همان گونه كه قبلا اشاره شد كتب فقهى را به سه بخش تقسيم مى كنند: «عبادات» «معاملات» و «سياسات».
عبادات رابطه خلق با خالق است. معاملات رابطه مردم با يكديگر است. سياسات رابطه مردم با حكومت مى باشد.
ولى اگر دقت كنيم تنها بخش سياسات نيست كه بدون تشكيل حكومت شكل نمى گيرد; بخش معاملات نيز اگر نظارت حكومت بر حسن اجراى آن نباشد، دچار هزارگونه نابسامانى مى شود، و حقوق مستضعفان پايمال مى گردد، و جامعه به دو قطب ثروتمند و فقير تقسيم مى شود، و انواع كمبودهاى مصنوعى و ساختگى در جامعه باعث رنجش مى گردد.
حتّى عبادات نيز بدون وجود يك حكومت قوى و نيرومند و عادل سامان نمى پذيرد. يكى از عبادات حجّ است; كه جنبه سياسى آن، بسيار قوى است. نماز جمعه عبادت مهمّ ديگرى است كه علاوه بر حضور گسترده همه قشرهاى مردم در خطبه هاى آن، مهم ترين مسائل سياسى و اجتماعى و فرهنگى روز، در آن مطرح مى گردد.
نماز جماعت شبانه روزى نيز از اين محتوى خالى نيست; هر چند جنبه سياسى آن كمرنگ تر است.
آيه 41 سوره «حج» اشاره لطيفى به اين مسائل دارد; مى گويد: (اَلَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فى الاَرْضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ و اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ):
«همان كسانى كه هر گاه در زمين به آنها قدرت و حكومت بخشيديم، نماز را بر پا مى دارندو زكات مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند».
با توجّه به آنچه گفته شد، جاى ترديد باقى نمى ماند كه جدا ساختن تعليمات اسلامى از مسائل سياسى، امرى غير ممكن است; و شعارهايى كه در غرب راجع به جدايى سياست از مذهب داده مى شود، در شرق اسلامى كاملا بى محتوا و بى ارزش است .
اين سخن را با حديث جامع و جالبى از امام اميرالمؤمنان على(عليه السلام) پايان مى دهيم:
هنگامى كه ابوالدّرداء و ابو هريره نامه معاويه را براى على(عليه السلام) آوردند; كه در آن تقاضا شده بود قاتلان عثمان را به آنها بسپارد تا مجازات كنند; امام (عليه السلام) فرمود: «آنچه را معاويه گفته بود به من رسانديد، حال سخنان مرا بشنويد و از طرف من به او ابلاغ كنيد، و بگوييد:
«اِنَّ عُثْمانَ بْنِ عَفّانَ لايَعْدُوا اَنْ يَكُونَ اَحَدَ رَجُلَيْنِ: اِمّا اِمامُ هُدىً حَرامِ الدَمِ وَ واجِبُ النُّصْرَةِ لاتَحِلُّ مَعْصِيَتُهُ وَ لا يَسَعُ الاُمَّةَ خِذْلانُهُ، اَوْ اِمامُ ضَلالَةِ حَلالُ الدَّمِ، لاتَحِلُّ وَلايَتُهُ وَلانُصْرَتُه، فَلا يَخْلُوا مِنْ اِحْدَى الخَصْلَتَيْنِ وَالْواجِبُ فى حُكْمِ اللهِ وَ حُكْمِ الاِسْلامِ عَلَى الْمُسْلِمينَ بَعْدَ ما يَمُوتُ اِمامُهُم اَوْ يُقْتَلُ، ضالّاً كانَ اَوْ مُهْتَدِياً، مَظْلُوماً كانَ اَوْ ظالِماً، حَلالَ الدَّمِ اَوْ حرامَ الدَّمِ، اَنْ لايَعْملُوا عَمَلا وَلا يَحدثوا حَدَاً وَلا يُقَدِّمُوا يَداً وَلا رِجْلا وَلا يَبْدَؤُ بِشَيئ قَبْلِ اَنْ يَخْتارُوا لاَنْفُسِهِمْ اِماماً عَفيفاً عالِماً وَرِعاً بِالْقَضاءِ وَالسُنَّةِ، يَجْمَعُ اَمْرَهُمْ وَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ وَ يَأخُذُ للمَظلُومِ مِنَ الظّالم حَقَّه وَ يَحْفَظُ اَطْرافَهُمْ وَ يُجْبى فَيْئَهُمْ وَ يُتِمُّ حِجَّتَهُمْ وَ يُجْبى صَدَقاتِهمْ، ثُمَّ يَحْكُمُونَ اِلَيْه فى اِمامِهِمْ الْمَقْتُولِ ظُلْماً لِيَحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ فَاءِنْ كانَ اِمامهُمْ قُتِلَ مَظْلُوماً حُكِمَ لاَِوْلِيائِهِ بِدَمِهِ، فَاِنْ كانَ قُتِلَ ظالِماً نَظَرَ كَيْفَ الْحُكْمُ فى ذلِكَ»:
«عثمان بن عفان از دو حال خارج نيست: يا پيشواى هدايت بود و ريختن خونش حرام و يارى كردنش واجب، و سرپيچى از فرمان او گناه بود; و امّت نمى بايست يارى او را ترك كنند، و يا پيشواى ضلالت بود و خونش حلال، و پذيرش حكومت و يارى او حرام بود. بالاخره از اين دو حال خارج نيست; ولى واجب در حكم خدا و حكم اسلام بر مسلمين بعد از آنكه امام و پيشوايى از دنيا مى رود يا كشته مى شود، خواه گمراه باشد يا اهل هدايت، مظلوم باشد يا ظالم، خونش مباح باشد يا حرام، اين است كه هيچ كارى نكنند، و دست به برنامه جديدى نزنند، و گامى برندارند و چيزى را آغاز نكنند، پيش از آنكه براى خودشان امام و پيشواى پاكدامن، عالم، پارسا، آگاه به مسائل قضائى، و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) برگزينند; تا كارهاى آنها را جمع و جور كنند، و در ميان آنها حكومت نمايد، و حقّ مظلوم را از ظالم بگيرد، و مرزها را نگهبانى كند، و اموال بيت المال را جمع آورى نمايد، و حجّ را ـ به طور منظّم ـ بر پا دارد، و زكات را جمع نمايد، سپس ـ هنگامى كه امور آنها سامان يافت ـ درباره پيشوايى كه معتقداند مظلوم كشته شده نزد او به داورى روند، اگر آن پيشوا مظلوم بوده، داورى مى كند كه صاحبان خون حقّ او را بگيرند، و اگر ظالم بوده نگاه مى كند كه حكم در اين ميان چيست» (2)
(بنابراين تو اى معاويه قبل از پرداختن به مسأله قتل عثمان بايد اصل حكومت اسلامى را بپذيرى و با كسى كه همه مردم با او بيعت كرده اند، بيعت كنى و لحظه اى با توسّل به اين بهانه ها تأخير نيندازى).
پی نوشتها :
1. در لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين مساحت واتيكان 44 هكتار (كمتر از نيم كيلومتر) ذكر شده; و جمعيّت آن در بعضى از منابع 525 نفر! ودر بعضى هفتصد نفرو در بعضى يك هزار نفر ذكر شده است! در واقع اين كشور مجموعه اى از كليساها و عمارات ادارى وابسته به آن مى باشد. واتيكان داراى ايستگاه راه آهن، تأسيسات پستى و فرستنده راديويى و قانون مخصوص به خود و حكومت مستقل مى باشد و حدود پنجاه كشور در دربار پاپ نمايندگى دارند. قابل توجّه اينكه اين كشور در دل شهر رم پايتخت ايتاليا واقع شده است (لغتنامه دهخدا، فرهنگ معين و المنجد فى الاعلام).
2. كتاب سليم بن قيس، صفحه 182.