از جمله صفات افعال خداوند که دائماً ورد زبان ها است و مرتباً در هر نماز و آغاز سوره هاى قرآن بلکه آغاز هر کار تکرار مى شود، صفت «رحمانیت» و «رحیمیت» او است که خبر از لطف و رحمت بى پایان او نسبت به همه بندگان بلکه همه موجودات مى دهد و همان است که «ارحم الراحمین» است.
از لوازم این معنى و داد و دوستى او، لطف و عنایت و رأفت او است. این اوصاف هفتگانه بازتاب وسیعى در آیات قرآن مجید دارد که به نمونه هاى آن در آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:
1. (قُلِ ادْعُوا اللهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمانَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى): «بگو: اللّه را بخوانید یا رحمان را، هر کدام را بخوانید (ذات پاکش یکى است و) بهترین نامها براى او است.»(1)
2. (إِنَّ اللهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً): «خداوند نسبت به شما مهربان است.»(2)
3. (...وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمینَ): «و تو مهربانترین مهربانانى.»(3)
4. (وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ): «و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است.»(4)
5. (...إِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ): «خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است.»(5)
6. (...وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ): «او بخشنده (نعمت ها) و با خبر از دقایق امور و آگاه (از همه چیز) است.»(6)
7. (...إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیّاً): «او همواره نسبت به من مهربان بوده است.»(7)
وسعت عجیب رحمت خدا در احادیث بازتاب گسترده اى دارد که چند نمونه زیر بازگو کننده این حقیقت است:
1. در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: «اَللهُ رَحیْمٌ بِعِبادِهِ، وَ مِنْ رَحْمَتِهِ اَنَّهُ خَلَقَ مِأَة رَحْمَة جَعَلَ مِنْها رَحْمَةً واحِدَةً فى الْخَلْقِ کُلِّهِمْ فَبِها تَتَراحَمُ النّاسُ، وَ تَرْحَمُ الْوالِدَةُ وَلَدَها... فَاِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ اَضافَ هذِهِ الرَحْمَةَ الْواحِدَةَ اِلى تِسْع وَ تِسعینَ رَحْمَةً، فَیَرْحَمُ بِها امَّةَ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله)»: «خداوند نسبت به بندگانش رحیم است و از رحمت او این است که یکصد شاخه رحمت آفریده، یکى از آن را بین تمام بندگان تقسیم کرده و به واسطه آن مردم نسبت به یکدیگر مهربانند و مادر نسبت به فرزند خود مهر مي ورزد... در روز قیامت این رحمت را به نود و نه قسمت دیگر اضافه مى کند و با همه آنها امت پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را مشمول رحمتش قرار مى دهد!»(8)
2. در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم «اِذا کانَ یَومُ القِیامةِ نَشَر اللّهُ تَعالَى رَحمَتَهُ حَتّى یَطمَعَ اِبْلیسُ فى رَحمَتِهِ»!: «هنگامى که روز قیامت مى شود خداوند آن چنان رحمتش را مى گستراند که حتى ابلیس در رحمت او طمع مى کند.»(9)
3. در حدیث دیگرى مى خوانیم که به امام على بن الحسین(علیه السلام) عرض کردند: حسن بصرى مى گوید: عجب نیست که گروهى گمراه و هلاک مى شوند، عجب از آنها است که نجات مى یابند که چگونه (با این همه عوامل گمراهى) نجات یافته اند؟!
امام(علیه السلام) فرمود: «ولى من سخن دیگرى مى گویم؛ مى گویم: "لَیْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجَى کَیْفَ نَجَى، وَ اِنَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیْفَ هَلَکَ مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللهِ؟!"»: «عجب نیست از کسانى که نجات مى یابند که چگونه نجات یافته اند، عجب از کسانى است که هلاک (و گمراه) مى شوند چگونه با وسعت رحمت خداوند هلاک شده اند؟!»(10)
پروردگارا! از کرم بى پایان تو بعید نیست که گوشه اى از این حرمت وسیع و گسترده ات را شامل حال ما نیز بفرمائى.
واژه «
وَدُوْد» از ماده «وُدّ» (به ضم واو) در اصل به معناى محبت داشتن نسبت به چیزى و آرزوى وجود آن است، لذا در هر دو معنا (محبت و تمنّى) استعمال مى شود.
این تفسیرى است که در مفردات و مقائیس اللّغه آمده است، ولى لسان العرب آن را فقط به معناى محبّت ذکر کرده است، در حالى که موارد استعمال آن در قرآن مجید به خوبى نشان مى دهد که در معناى تمنّى و آرزوى چیزى نیز به کار رفته است.
به هر حال این واژه صیغه مبالغه و به معناى شخص بسیار پر محبت است و جالب این که در قرآن مجید، یکبار همراه «غفور» (بسیار آمرزنده) و یکبار همراه «رحیم» آمده که هر دو وصف با معناى «ودود» تأکید و تأیید مى شود. مرحوم کفعمى در مصباح مى گوید: «ودود» ـ هنگامى که به عنوان وصفى از اوصاف الهى به کار رود ـ به معناى کسى است که بندگان را دوست دارد، از آنها راضى مى شود و اعمال آنها را مى پذیرد... یا به معناى کسى است که دوستى بنده اش را در دل دیگران مى اندازد (همان گونه که در آیه 96 سوره مریم آمده است)
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمانُ وُدّاً): «به یقین کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، به زودى خداوند رحمان محبّتى براى آنان (در دلها) قرار مى دهد!»
(11)
بعضى از ارباب لغت نیز احتمال داده اند که «ودود» در اینجا معناى اسم مفعولى دارد و اشاره به محبوب بودن خداوند از سوى بندگان مؤمن است.
(12)ولى معناى دوّم و سوّم بعید به نظر مى رسد و از موارد استعمال این کلمه بر مى آید که معناى اصلى آن همان دوست داشتن و آرزو کردن است.
ناگفته پیدا است مفهوم محبت در خدا و انسان ها متفاوت است، محبت در انسان یکنوع توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالى که خداوند نه قلب دارد و نه روح، بنابراین محبّت در مورد او به معناى انجام کارهایى است که مایه خیر و سعادت بندگان است و نشانه لطف و عنایت او است.
کسانى که «
ودود» را به معناى اسم مفعولى تفسیر کرده اند ظاهراً به خاطر این بوده است که محبت به معناى اسم فاعلى را در مورد خداوند مناسب ندیده اند، چرا که از عوارض موجودات امکانى است.
ولى همان گونه که اشاره شد محبّت هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود به معناى آثار خارجى آن است و تنها در اینجا نیست که به سراغ چنین تفسیرى باید رفت، در بسیارى از اوصاف و افعال الهى، عین این مطلب وجود دارد مثلاً مى گوئیم خداوند گنهکاران را غضب مى کند، یعنى همچون یک شخص غضبناک با آنها رفتار مى نماید وگرنه خشم و غضب که به معناى هیجان و برآشفتگى نفس آدمى است، در مورد خدا هرگز صادق نیست.
به هر حال توجّه به این وصف از اوصاف خداوند اثر تربیتى فوق العاده اى ـ همچون توجّه به سایر اوصاف الهى ـ دارد، چرا که محبت خداوند بر بندگان سبب پیدایش محبت بندگان نسبت به او مى شود، چون محبت واقعى هرگز یک طرفه نخواهد بود و هنگامى که بندگان محبّت او را در دل بگیرند و به او عشق بورزند، مسلّماً در خط فرمان او حرکت مى کنند، خود را آنچنان مى سازند که خدا آنها را دوست بدارد و از آنها راضى باشد، چرا که همیشه عاشق در راستاى رضاى معشوق گام بر مى دارد.
«
رئوف» از ماده «رأفت» به گفته راغب به معناى رحمت است و قابل توجّه این که در قرآن مجید از یازده مورد که این وصف الهى به کار رفته، در نُه مورد با وصف «رحیم» همراه است
(13) و بنابراین «
رحیم» و «
رئوف» مفهوم یکدیگر را تأکید مى کنند.
در این که میان «رئوف» و «رحیم» چه تفاوتى است در میان مفسّران و ارباب لغت گفتگو است: جمعى آن دو را به یک معنا دانسته و بنابراین ذکر آنها با یکدیگر جنبه تأکید بر رحمت بى پایان الهى دارد.
در حالى که بعضى مانند ابن اثیر در نهایه، در میان این دو چنین فرق گذاشته اند که «رأفت» مرحله اى دقیق تر و بالاتر از «رحمت» است و هرگز در مسائل ناخوشایند به کار نمى رود ولى رحمت در امور ناخوشایندى که به خاطر مصلحتى انجام مى گردد، استعمال مى شود. (مثلاً ممکن است گفته شود به خاطر رحمتى که او داشت انگشت سیاه شده او را قطع کرد تا بیمارى به سایر بدنش سرایت نکند، ولى رأفت در اینجا به کار نمى رود.)
(14)
مرحوم کفعمى در مصباح در تفسیر این واژه مى گوید: بعضى گفته اند: «رأفت» مرحله عالى ترى از رحمت است، در حالى که بعضى دائره آن را محدودتر از دائره رحمت دانسته اند.
مفسّر بزرگ، مرحوم طبرسى، ذیل آیه 128 سوره توبه مى گوید: بعضى معتقدند که «رئوف» و «رحیم» یک معنا دارد، منتها رأفت مرحله اى قوى تر است در حالى که بعضى گفته اند: «رئوف» نسبت به مطیعان به کار مى رود و «رحیم» نسبت به گنهکاران... سپس از بعضى از دانشمندان پیشین نقل مى کند که خداوند درباره هیچ یک از پیامبران، میان دو صفت از اوصاف خود جمع نکرده، ولى در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین کرده است. در همین آیه مى فرماید:
(وبِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیمٌ) «و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.» و درباره خودش نیز فرموده:
(إِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ) «زیرا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است.»
(15)
باز در اینجا به تأثیر تربیتى و پیام ویژه این وصف الهى در مؤمنان مى رسیم زیرا مى بینیم از آنجا که خداوند و پیامبرش «رئوف» و «رحیم» هستند، پیروان مکتب آنها و عاشقان راه و رسم آنان نیز باید «رئوف» و «رحیم» باشند و پرتوى از رحمت عام و خاص الهى در وجود آنان منعکس باشد.
واژه «لطیْف» در قرآن مجید هفت بار تکرار شده و در همه جا به عنوان وصفى از اوصاف پروردگار است و غالباً با «خبیر» همراه است
(16) و تنها در دو مورد به تنهایى آمده است.
(17)
به هر حال این واژه از ماده «لطف» به معناى کار ظریف و باریک و مهر و محبت است و به موجودات کوچک و نرم و حرکت هاى ظریف، و انجام کارهاى دقیق و امورى که با حواسّ انسان درک نمى شود نیز اطلاق مى گردد.
این وصف هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود به معناى رفق و مداراى خداوند نسبت به بندگان و توفیق و نگهدارى آنها از خطرات و مشکلات است.
(18)
ابن اثیر در تفسیر این واژه مى گوید: «لطیف» کسى است که جمع میان رفق در عمل و آگاهى به دقائق مصالح و رساندن آنها به کسانى که براى آنها مقدر ساخته است کرده.
مرحوم کفعمى در مصباح مى گوید: خواندن خداوند به این وصف در مشکلات تأثیر عمیقى در برطرف شدن ناراحتى ها دارد.
(19)
مرحوم صدوق در کتاب توحید این وصف الهى را اینگونه تفسیر مى کند: او نسبت به بندگانش لطف دارد به آنها نیکى مى کند و نعمت مى بخشد، سپس مى افزاید: لطف همان نیکى کردن و گرامى داشتن است، بعد اشاره به حدیث معروفى مى کند که مى گوید: «اِنَّ مَعْنَى اللَّطِیْفِ اَنَّهُ هُوَ الْخالِقُ لِلْخَلْقِ اللَّطِیْفِ»: «معناى لطیف این است که خداوند خالق مخلوقات ظریف و حتّى کوچک و ناپیدا است!»
البتّه جمع میان تمام این معانى در مفهوم وسیع و گسترده لطیف کاملاً ممکن است.
امّا این که در غالب آیات قرآن «
لطیف» با «
خبیر» همراه شده، به خاطر آن است «خبیر» به گفته بعضى از محققان اشاره به آگاهى عمیق و علم به حقایق و احاطه دقیق است و این معنا با معناى لطیف تناسب بسیار نزدیکى دارد. (دقّت کنید.)
پیام و اثر تربیتى توجّه به این واژه نیز روشن است چرا که از یک سو انسان را در مشکلات به الطاف خفیّه و جلیه خداوند امیدوار مى سازد، و از سوى دیگر انسان ها را دعوت به لطف و مرحمت نسبت به یکدیگر مى کند، و از سوى سوم به مطالعه و اندیشه در مخلوقات بسیار ظریفى که خدا آفریده است، وا مى دارد و هر یک از این امور سه گانه اثر عمیقى در تربیت انسان ها دارد.
واژه «
حَفِىّ» از ماده «حفاء» (بر وزن سلام) و از ماده «حَفا» (بر وزن جفا) در منابع لغت براى آن چند معنا ذکر شده، از جمله: پا برهنه راه رفتن، اصرار در سؤال نمودن، علم وآگاهي نسبت به چیزى و اصرار در نیکى کردن.
بعضى نیز گفته اند: مفهوم آن نازک شدن پوست پا و ته کفش و سمّ اسب به خاطر راه رفتن زیاد مى باشد.
(20)
ولى بعید نیست ریشه اصلى همه این معانى، همان معناى اصرار در راه رفتن باشد به گونه اى که پوست پا یا کفش ها نازک شود یا از بین برود، سپس در مورد اصرار و مبالغه در هر چیزى به کار رفته است: اصرار در سؤال کردن، از چیزى به منظور آگاهى بر آن و اصرار در نیکى کردن و اصرار در جلوگیرى کردن از کارى.
در قرآن مجید این واژه در سه مورد به کار رفته است: در مورد اصرار در سؤال، چنانکه در آیه 37 سوره محمّد(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:
(إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ): «چراکه هرگاه اموال شما را طلب کند و بر آن تأکید نماید، بخل مورزید!»
در مورد علم و دانش، مانند:
(لا تَأْتیکُمْ إِلّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها): «از تو درباره زمان رستاخیز سؤال مى کنند، کى فرا مى رسد؟»
(21)
در مورد اصرار در نیکى کردن، چنانکه در آیه 47 سوره مریم آمده است که ابراهیم(علیه السلام) به عمویش آزر مى گوید:
(قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیّاً): «(ابراهیم) گفت: سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى طلبم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است.»
به هر حال این واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود ممکن است به معناى عالم و آگاه باشد و در این صورت از صفات ذات است نه صفات فعل، و نیز ممکن است به معناى نهایت نیکوکارى و لطف و محبت باشد که در این صورت از صفات فعل محسوب مى شود و اتفاقاً در قرآن مجید فقط یکبار به صورت وصفى به کار رفته و آن هم به معناى نهایت نیکى و محبت است که در ماجراى ابراهیم(علیه السلام) و عمویش آزر آمده و در بالا به آن اشاره شد.
پیام تربیتى این وصف الهى نیز به قرینه آنچه در اوصاف مشابه آن گفته شد واضح است، چرا که از یک سو جذبه این وصف الهى بندگان را به طرف او جلب مى کند و نور امید بر دل ها مى پاشد، و از سوى دیگر به آنها درس نیکوکارى و مهر و محبت مى دهد.