تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آیا معصوم بودن با مسأله تقیّه سازگار است
گاه گفته مى شود چگونه ممکن است پیامبران و امامان معصوم باشند در حالى که تقیّه را براى آنها جایز مى شمرید و مى گویید در مقام تقیّه دروغ گفتن و مانند آن جایز است، مگر اینها گناه نیست؟ پس اگر تقیّه را درباره آنان مجاز مى دانید نمى توانید آنها را معصوم از گناه بدانید.
پاسخ
در این جا توجّه به دو نکته راهگشا است:
1- اشتباه بزرگى که براى بعضى از ناآگاهان درباره تقیّه واقع شده است و سرچشمه اشتباهات فراوان دیگرى شده، این است که خیال کرده اند تقیّه به معناى نشان دادن ضعف در برابر دیگران یا پرده پوشى بر حقایق است، و تنها پیروان مکتب تشیّع طرفدار آن هستند.
در حالى که تقیّه به معناى حقیقى آن یک قانون شناخته شده عقلایى و روشى است که همه خردمندان جهان از آن در جاى خود پیروى مى کنند، و در حقیقت نوعى تاکتیک مبارزه با دشمن یا حوادث سخت است.
توضیح این که در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى مواردى پیش مى آید که مدافعان حق اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان در خطر قرار مى گیرند و هم مکتبشان در معرض مخاطره واقع مى شود، در این جا شکل مبارزه تغییر پیدا مى کند و مبارزات مستقیم به غیر مستقیم، و آشکار به صورت مخفى در مى آید، و هدف وارد کردن ضربات بیشتر بر دشمن با ضایعات کمتر است و به تعبیر دیگر منظور جلوگیرى از هدر دادن نیروها است، این نوع مبارزه و این مخفى کارى چیزى جز تقیّه نیست.
در تمام جنگ هاى دنیا در طول تاریخ (مخصوصاً امروز) مخفى کارى در برابر دشمن یکى از مهم ترین اصول مبارزه است، نقشه هاى جنگى همه مخفى است، لباس هاى سربازان و انواع وسائل و سلاح ها همه باید از چشم دشمن استتار شود و اینها همه اشکالى از تقیّه هستند.
اگر کسى از افسران به دست دشمن گرفتار شود و داراى موقعیت حسّاسى باشد که بتوانند از او اطلاعات زیادى کسب کنند باید موقعیت خود را مکتوم دارد، حتّى اگر از او سؤال کنند باید حقیقت را بیان نکند، بلکه اگر بتواند با کلمات خود آنها را گمراه سازد، لازم است که این کارراانجام دهداینها اَشکال دیگرى از تقیّه است.
راه دور نرویم، در صدر اسلام ودر آن زمان که مسلمانان در اقلّیت بودند هنگامى که گرفتار چنگال دشمنان مى شدند عقائد خود را کتمان مى کردند تا بیهوده نیروها را هدر ندهند، داستان عمّار و پدرش را همه شنیده ایم و در آیات متعدّدى از قرآن نیز این مسأله مجاز شمرده شده است.(1)
مؤمن آل فرعون که داستانش مشروحاً به عنوان یک الگو در قرآن مجید آمده از روش تقیه استفاده مى کرد، و قرآن صریحاً از او به عنوان (رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَونَ یَکْتُمُ اِیمَانَهُ): «و مرد مؤمنى از فرعونیان که ایمان خود راپنهان مى داشت»(2)کرده است.
هیچ عقلى اجازه نمى دهد در این گونه شرایط، مجاهدانى که در اقلیّت هستند علناً و آشکارا خود را معرّفى کنند و به آسانى از طرف دشمن، شناسایى شده و نابوده گردند.
جالب این که تقیّه در روایات اسلامى به عنوان یک سپر دفاعى شناخته شده است ، چنانکه امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اَلتَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ»: تقیّه سپر مؤمن است».(3)
یا اگر کسى در میدان جنگ در برابر ضربات دشمن، خود را با سپر (یا سنگر) مستور کند ،کار خلافى انجام داده است؟
از اینجا روشن مى شود که هرگاه کسى گرفتار موارد تقیّه گردد و عقیده باطنى خود را به خاطر مصالح مهمترى کتمان کند و یا سخنى برخلاف آن اظهار دارد نه تنها گناهى مرتکب نشده است، بلکه مانند دروغى است که به هنگام اصلاح ذات البین یا نجات جان مؤمنى گفته مى شود که شرعاً مجاز یا واجب است.
جالب این که قرطبى که از مفسّران مشهور اهل سنّت است در ذیل آیه 106 سوره نحل هنگامى که به بحث تقیّه مى رسد مى گوید: «تمام علماى اسلام نظر دارند که اگر کسى را مجبور به اظهار کلمات کفرآمیز کنند به طورى که بر جان خود بترسد، گناهى بر او نیست که سخنان کفرآمیز بگوید در حالى که قلبش مطمئن به ایمان است، نه همسرش از او جدا مى شود و نه محکوم به احکام کفر است». سپس بعد از بیان قول ضعیفى در مورد ارتداد ظاهرى چنین شخصى مى گوید: «این سخنى است که کتاب و سنّت و قرآن و حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)، آن را نفى مى کند».
البتّه پیامبران در شرایطى هستند که تقیّه نمى کنند، یعنى به هیچ قیمتى حقایق دین را کتمان نمى نمایند و در این راه خلاف واقعى نمى گویند، چرا که اگر در این راه گام بگذارند حقایق دعوت آنها مخفى مى ماند و اعتمادى بر سخنان آنها باقى نمى ماند، و هر خبرى درباره وحى آسمانى دهند قابل اعتبار نخواهد بود.
ولى آنها نیز اگر در زندگى شخصى گرفتار مشکلى شوند، ممکن است مسائل خصوصى را کتمان کنند، مثلاً پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به هنگام هجرت از مکه به مدینه در غار ثور پنهان شد، از بیراهه مى رفت، شب ها حرکت مى نمود و روزها مخفى مى شد تا دشمنان بر او دست نیابند و جان مبارکش به خطر نیفتد، اینها همه تقیّه بود و گناهى هم وجود نداشت، و چیزى برخلاف حق از آن حضرت سرنزند.
در اینجامي رسيم به پایان بحث عصمت انبیاء (علیهم السلام).
پی نوشتها:
1. به آیه 28 سوره آل عمران و 106 سوره نحل مراجعه شود.
2. سوره غافر، آیه 28.
3. وسائل الشیعه، جلد 11، حدیث 6، باب 24 از ابواب امر به معروف، صفحه 461.