زندگينامه معصومين (عليهمالسلام)/ حضرت علي (عليهالسلام)/ قسمت پنجم
نقش حضرت علي (عليهالسلام) در غزوات صدر اسلام
چون در طول چهارده سال دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله)
مواعظ و نصايح آن حضرت كه متكى به منطق و استدلال بود در هدايت قبايل گمراه و بتپرست
عرب مؤثر واقع نشد، لذا فرمان جهاد به صورت آياتى چند نازل گرديد و از سال دوم هجرت
تا مدت 9 سال كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) در قيد حيات بودند در حدود هشتاد جنگ با كفار و
مشركين و يهوديهاى عربستان نموده است كه در بعضى از آنها خود آن حضرت شخصاً حضور
داشته كه آنها را غزوات گويند.
فداكارى و از خود گذشتگى على (عليهالسلام) در اين جنگها بر
احدى پوشيده نماند و در اثر ابراز رشادت و شجاعت بىنظيرش او را ضيغمالغزوات و
قتالالعرب ميناميدند و جز جنگ تبوك كه به دستور پيامبر در مدينه مانده بود در تمام
جنگها شركت كرده و پرچم فتح و پيروزى هميشه در دست او بوده است.
از غزوات مشهور و مهمى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله)
با مشركين و دشمنان اسلام نموده و على (عليهالسلام) نيز ابطال و قهرمانان عرب را در
آن جنگها طعمهي شمشير خود ساخته است ميتوان، غزوهي بدر و احد و غزوهي بنىنضير و غزوهي
احزاب (خندق) و غزوهي خيبر و فتح مكه و جنگ حنين و طائف را نام برد.
با توجه به اينكه داستان دلاوريهاي حضرت علي (عليهالسلام) در جنگها، در زندگاني پيامبر اكرم به صورت مبسوط ذكر شده است و شرح زندگانى على (عليهالسلام) بدون
اشاره به حضور ايشان در ميدانهاى جنگ ناقص و بىلطف ميباشد، لذا از اشاره به بعضي از جنگها و توضيح و علل وقوع آنها صرفنظر كرده و فقط به مبارزات آن حضرت در بعضي از جنگهاي صدر اسلام اشاره مينمائيم.
حضرت علي (عليهالسلام) در جنگ بدر
نخستين جنگ بين مسلمانان و كفار قريش كه به جنگ بدر موسوم شد، در سال دوم هجري به وقوع پيوست. چنانكه طبري در «مجمعالبيان» نقل ميكند، در ميان سپاه اسلام تنها شش زره وجود داشت و تعداد سپاهيان دشمن چند برابر مسلمانان بود. در آغاز اين جنگ، عتبه و شيبه و فرزند عتبه، وليد كه از شجاعان و نامداران لشكر قريش بودند، قدم به ميدان نهاده و مبارز طلبيدند. از سوي لشكر مسلمانان سه نفر از انصار مدينه براي نبرد با آنان قدم به ميدان مبارزه نهادند. اما عتبه با تكبر و به صورت تحقيرآميزي گفت: « ما را به شما نيازي نيست، كساني بايد به جنگ ما بيايند كه همشاءن ما باشند».
در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به »عبیده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزة بن عبدالمطلب» و «على بن ابیطالب (علیهالسلام)» دستور داد به جنگ این سه تن بروند، این سه مجاهد شجاع، روانهي رزمگاه شدند و خود را معرفى كردند. آنان هر سه نفر را براى مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگى همشاءن ما هستند. از این سه تن «حمزه» با «شیبه»، «عبیده» با »عتبه» و «على» كه جوانترین آنها بود، با «ولید»، دایى معاویه روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید. «على» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را به سرعت به قتل رساندند ولى ضربات متقابل میان «عبیده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هیچكدام بر دیگرى غالب نمىشد، از این رو «على» و «حمزه» پس از كشتن رقیبان خود، به كمك، «عبیده» شتافتند و عتبه را نیز به هلاكت رساندند.1
على (علیهالسلام) بعدها در یكى از نامههاى خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشت: شمشیرى كه آنرا در یك جنگ بر جد تو (عتبه) و دایى تو (ولید) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اكنون نزد من است.2
پس از پیروزى سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قریش كه اثر خرد كنندهاى در روحیهي فرماندهان سپاه شرك داشت، جنگ همگانى آغاز شد و منجر به شكست فاحش ارتش شرك گردید، به طورى كه هفتاد نفر اسیر گشتند. در این جنگ بیش از نیمى از كشتهشدگان با ضربت شمشیر على (علیهالسلام) از پاى درآمدند.
مرحوم شیخ مفید، سى و شش تن از كشتهشدگان مشركین در جنگ بدر را نام مىبرد و مىنویسد: «راویان شیعه و سنى به اتفاق نوشتهاند كه این عده را على بن ابى طالب (علیهالسلام) شخصاً كشته است، به جز كسانى كه در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا على در كشتن آنان با دیگران شركت داشته است.»3
حضرت علي (عليهالسلام) در جنگ احد
جنگ احد كه در سال سوم هجري رخ داد، آزمايش عظيمي ديگر بود كه موجب شد نام علي (عليهالسلام) به عنوان سربلندترين و ثابتقدمترين مسلمانان در تاريخ ثبت شود. در این نبرد مهم نیز همچون جنگ بدر، پرچم اسلام به دست علی بن ابیطالب (علیهالسلام) بود.4 در اُحُد هم مانند بدر، فتح به کمک رشادتهای علی (علیهالسلام) رقم خورد. امتیازی که در جنگ احد نصیب او شد، به سبب شکیبایی و استواری و به جان خریدن رنج و بلا، بیش از جنگ بدر بود.5 با وجود اینکه همه گریختند6 و مردان دلاور جنگی لغزیدند، او از میدان نگریخت7 و رنجهای بسیاری در این جنگ، برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کشید. خداوند به وسیلهي شمشیر علی (علیهالسلام) سرهای اهل شرک و گمراهی را برید8 و غم و اندوه پیامبر خود را از میان برد.9
در همین جنگ جبرئیل ضمن اشاره به علی، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: این است مواسات و همیاری! حقیقتاً ملائکه از مواسات این جوان در شگفتاند.
رسول خدا فرمود: چرا چنین نباشد در حالیکه او از من است و من از اویم!
جبرئیل گفت: و من از شما دو نفر میباشم.
در احد حضرت علی (علیهالسلام) در دفاع از وجود پیامبر به قدری از جانگذشتگی کرد که در حین مبارزه شمشیرش شکست؛ پیامبر شمشیر خود را که ذوالفقار بود به او بخشید، تا به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد؛ پرچمداران قریش که نه نفر بودند یکی پس از دیگری همگی به دست علی (علیهالسلام) از پای در آمدند.
سپس ندایی در میدان جنگ شنیده شد که میگفت:
«لا سَیْف اِلّا ذُوالفَقار وَ لا فَتی اِلّا عَلِی» شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی چون علی نیست.
جبرئیل این ندا را میداد.10
در روایتی از حضرت علی (علیهالسلام) است كه در جمع یاران خود دربارهي حضورش در احد میگوید: هنگامی که سپاه قریش به ما حمله کرد، انصار و مهاجر راه خانهي خود را در پیش گرفتند ولی من با وجود هفتاد زخم که بر بدن داشتم، از رسول الله دفاع کردم. آنگاه پیامبر بر زخمهایم دست کشید تا بهبود بیابد.
حضرت علي (عليهالسلام) در جنگ احزاب (خندق(
جنگ خندق در شوال11 سال پنجم هجری12، پس از گذشت دو سال از غزوهي احد روی داد؛
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از آگاهی از حرکت لشکر احزاب به وسیلهي عباس - و پس از مشاوره با اصحاب - به پیشنهاد سلمان فارسی فرمان داد در برابر بخش آسیبپذیر شمال مدینه خندقی حفر کنند که مانع هجوم سپاه منظم دشمن شود.13
عَمْرو بن عَبْدَوَد که در احد به علت زخم جنگ بدر شرکت نکرده بود، به دنبال روزنهای بود تا خود را به لشکر اسلام برساند و انتقام خود را بستاند، و سرانجام توانست با چند نفر دیگر از پهلوانان قریش از خندق بگذرد و در مقابل لشکر اسلام جولان دهد و مبارز بطلبد. او رجز میخواند و خودنمایی میکرد و از آنجا كه كسي جرأت روبرو شدن با او را نداشت، هيچكس پيشقدم نشد.14
علی بن ابیطالب برخاست و خطاب به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفت: من با او مبارزه خواهم کرد، پیامبر شجاعت عمرو را به علی گوشزد کرد، اما علی (علیهالسلام) بدون واهمه از عمرو، درخواست خود را سه دفعه تکرار کرد.15
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شمشیر خود را به علی (علیهالسلام) داد و به دست خود بر سرش عمامه پیچید و او را به میدان فرستاد.16
عمرو چون علي (علیهالسلام) را در مقابل خود ديد، كوشش كرد تا او را از نبرد منصرف نمايد، اما عزم علي (علیهالسلام) را وقتي كامل ديد به سمت حضرت به طور ناگهاني يورش برد. در اين هنگام پيامبر عاليقدر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «بَرَزَ الإیمانُ کُلُّهُ اِلی الشِّرْکِ کُلِّه»: همهي ايمان با تمام شرك روبرو شد.17
پس از درگيري سختي، علي (علیهالسلام) با ضربتي شگفتانگيز عمرو بن عبدو را به هلاكت رساند، ضربتي كه رسول خدا دربارهي آن ضربت فرمودند:
«ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَین»: به درستي كه ضربت علي (علیهالسلام) در روز خندق از عبادت جن و انس والاتر بود.18
در اين خصوص روايات بسيار ديگري نيز در كتب شيعه و سني به طور متواتر نقل شده است كه حكايت از اهميت شجاعت و فداكاري حضرت علي بن ابيطالب در آن روز سرنوشتساز دارد.
حضرت علي (عليهالسلام) در جنگ خيبر
جنگ خيبر از ديگر جنگهاي بزرگ صدر اسلام است كه در سال هفتم هجرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در سمت شمال غربي مدينه روي داد. خيبر، مركب از هفت قلعهي محكمي بود كه در اطراف مدينه واقع بود و به مركزي براي توطئهي يهوديان (عليهالسلام) تبديل شده بود. در روزهاي آغازين جنگ، برخي از قلعهها فتح شد. اما عليرغم محاصرهي مسلمانان، قلعهي «ناعم» يا «قموص» همچنان به پايداري خود ادامه ميداد. طولاني شدن جنگ موجب اندوه رسول خدا را فراهم نموده بود تا اينكه روزي حضرت فرمود: «لَاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَ یُحِبُّه اللهُ وَ رَسُولُه، یَفْتح اللهُ عَلی یَدَیْهِ لَیْسَ بفَرّار»: این پرچم را فردا به دست كسی میدهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر هم او را دوست میدارند و خداوند این دژ را به دست او میگشاید، او مردی است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنهي نبرد فرار نمیكند.19
سپس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند: علي كجاست؟ اميرالمؤمنين دچار چشم درد بود،
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آب دهانش را به چشم او ماليد (چشمانش شفا يافت)، به اين ترتيب پرچم سپاه اسلام را به على (عليهالسلام) سپرد. علي (عليهالسلام) بيدرنگ به سمت قلعه تاخت. «مرحب»، پهلوان نامدار يهود از قلعه خارج شد و با رجزخواني مبارز طلبيد. حضرت رجزخواني مرحب را پاسخ گفت و با ضربهي سهمگين، او را به خاك انداخت. يهوديان چون چنين ديدند به داخل قلعه گريختند و در را به سرعت بستند. على (عليهالسلام) خود را به كنار در رسانيد و با پنجههاي مشكلگشاي خويش، در را از جاي كنده و به صورت سپري بر سر دست گرفت و با مسلمانان وارد قلعه شده و آنرا فتح نمود.
«قاضي عضدالدين ايجي» در «مواقف» نقل كرده است كه پس از پايان جنگ، چهل نفر به زحمت توانستند تا در را دوباره بر سر جاي خويش نصب كنند.
بني نضير، ذاتالسلاسل، حنين، طائف و فتح مكه از جمله ديگر نبردهايي است كه حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در اين جنگها نقش بسيار موثر و تعيينكنندهاي داشتند و ماجراي هر يك از اين نبردها بسيار شنيدني و عبرتانگيز است. از ميان نبردهاي صدراسلام، تنها نبردي را كه امام على (عليهالسلام) به دستور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در آن حضور نيافتند، جنگ تبوك است كه در اين جنگ پيامبر (صلي الله عليه و آله)، على (عليهالسلام) را مأمور كردند تا در مدينه بمانند و در غياب ايشان ادارهي امور را برعهده گيرند و با درايت و فراست جلوي دسيسهها را بگيرند.
شرح مبسوط اين جنگها در قسمت زندگاني پيامبر آورده شده است.
حضرت علي (عليهالسلام) و بتشكني ايشان در روز فتح مكه
در سال هفت هجرى مكه به دست مسلمانان فتح شد. در آن زمان داخل كعبه پر از بتهاى مشركان بود. پيامبر (صلى الله عليه و آله) به همراه على (عليهالسلام) همهي آن بتها را شكسته و از درون كعبه بيرون ريختند.
در بام كعبه بت بزرگى قرار داشت كه دست كسى به آن نمىرسيد و لازم بود براي شكستن آن كسي به بالاي كعبه برود. پيامبر (صلى الله عليه و آله) به على (عليهالسلام) فرمودند: آيا اين بت را نمىنگرى؟ على (عليهالسلام) عرض كردند: چرا مىبينم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله) دو دست خود را بر دو ساق پاى على (عليهالسلام) نهاد و او را آن چنان بلند كرد كه زير بغل پيامبر (عليهالسلام) پيدا شد، آنگاه فرمودند: ما تَرىَ يا عَلى: اى على (عليهالسلام) چه مىبينى؟ على (عليهالسلام) فرمود: أرى أنَّ الله عزَّوجلَّ قد شرَّفني بك حتّى أنّي لو أردت أن أمسَّ السّماء لمسستها: خداوند به خاطر شما مرا اكنون در مقامى قرار داده كه احساس مىكنم اگر بخواهم، مىتوانم بر صفحهي آسمان دست يابم و دستم را به ستارههاى آسمان برسانم.
آنگاه على (عليهالسلام) به فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) آن بت بزرگ را از جاى كند و به دست گرفت و به زمين انداخت. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله) از جاى خود به كنار رفت و على (عليهالسلام) از بالا به زمين افتاد و خنديد. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: اى على چرا مىخندى؟ على (عليهالسلام) عرض كرد: از بالاى كعبه افتادم و هيچ آسيبى نديدم. پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: كَيْفَ يُصيبُكَ وَ اِنَّما حَمَلَكَ مُحَّمَد وَ اَنْزَلَكَ جبرئيل: چگونه به تو آسيب برسد با اينكه محمد (صلى الله عليه و آله) تو را از زمين بلند كرد و جبرئيل تو را از بالا بر زمين نهاد.20
حسان بن ثابت شاعر و مديحهسراى اهلبيت در اين باره چنين سروده است:
قيل لي قل لعلي مدحة ذكره يحمد نارا مؤصده
قلت لا اقدم في مدح امرء ضل ذو اللب الى ان عبده
و النبي المصطفى قال لنا ليلة المعراج لما صعده
وضع الله على ظهري يدا فاراني القلب ان قد برده
و علي واضع اقدامه في محل وضع الله يده.
كسى به من گفت راجع به على مدحى سرايم، كه نام او آتش جهنم را خاموش مىكند
گفتم، نمىتوانم مدح كنم كسى را كه صاحبان عقل را مىسوزاند
پيامبر مصطفى به ما گفت، كه در شب معراج وقتى به آسمانها بالا رفتم
خداوند دست بر پشتم گذاشت، پس يافتم كه دلم سرد و آرام است
خداوند پاهاى على را گذاشت، در همانجا كه دست خدا گذاشته شده بود.21
پينوشتها:
1- به مآخذ زیر مراجعه كنید:
- ابن هشام، السیره النبویه: تحقیق:
مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مكتبه، مصطفى
البابى الحلبى، (افست مكتبه الصدر تهران) 1355 ه".ق، ج 2، ص 277.
- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ: بیروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 2، ص 125.
2-
و عندى السیف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخیك فى مقام واحد. (نهجالبلاغه،
صبحى صالح، نامه 64) امیرمومنان (علیهالسلام) در نامه 28 نیز این موضوع را
یادآورى كرده است.
3- الارشاد: قم، مكتبه بصیرتى، (بى تا) ص 39.
4- شیخ مفید، الارشاد: ج 1، ص 100.
5- مغازی واقدی: ج 1، ص89.
6- سیره ابن هشام: ج3، ص64؛ البدایى و النهایى: ج4، ص10؛ تاریخ طبری: ج2، ص187.
7- مغازی واقدی: ج1، ص148.
8- تاریخ یعقوبی: ج2، ص47.
9- مغازی واقدی: ج1، ص145.
10- تاریخ طبری: ج2، ص197؛ شیخ مفید، الارشاد: ج1، ص110؛ جوینی، فرائد السمطین: ج1، ص257.
11- ابن سعد، الطبقاتالکبری: ج2، ص50؛ بلاذری، انسابالاشراف:ج1، ص427، ماه ذیالقعده را ذکر کردهاند.
12- سیره ابن هشام: ج3، ص224؛ تاریخ طبری: ج2، ص233؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه: ج4، ص93.
13- کشفالغمه: ج1، ص268؛ بلاذری، انسابالاشراف: ج 1، ص343؛ تاریخ یعقوبی: ج 2، ص50.
14- مغازی واقدی: ج2، ص 353.
15- همان.
16- شرحالاخبار فی فضائل الائمى الاطهار، ج3، ص288؛ کشف الغمه، ج1، ص271؛ ابن سعد، الطبقاتالکبری، ج2، ص52.
17- شرح نهجالبلاغه:
١٣ / ٢٦١ و ٢٨٥ ، حياة الحيوان الكبرى: للدميري ـ ١ / ٢٧٤ ، ينابيعالمودّة: ١ /
٢٨١ ح ٢ وص ٢٨٤ ضمن ح ٧.
18- بحارالانوار: ج20، ص 216/ مستدرك حاكم، ج 3، ص 32.
19- السیرةالحلبیه: ج3، ص 51.
20- مناقب ابن مغازلى شافعى: ص 202.
21- احقاقالحق،ج 8،ص 683.
|