هنگامی که فاطمه بنت اسد نوزاد خود را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد، با علاقهی شدید آن حضرت نسبت به کودک روبرو شد. پیامبر از وی خواست که گهوارهي حضرت علی را در کنار رختخواب او قرار دهد. از این جهت، زندگانی امام از روزهای نخست با لطف خاص پیامبر توام شد. نه تنها پیامبر گهوارهي حضرت علی را در موقع خواب حرکت میداد، بلکه در مواقعی از روز بدن او را میشست و شیر در کام او میریخت، و در موقع بیداری با او با کمال ملاطفت سخن میگفت و با دستان خود در دهانش لقمه لقمه غذا مينهاد. 1حضرت علی نيز علم را جرعه جرعه از درياي علم محمدي مينوشيد تا اينكه تمام وجودش، گوشت و پوستش، از آن رسول خدا شد. 2براي همين پيامبر فرمودند: اي علي! من شهر حكمت هستم و تو در آن هستي... اي علي! گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من است.3
تا آن زمان كه در قنداق بود و نوزادي شيرخوار محسوب ميشد، بر روي دستان پيامبر روز را به شب ميرساند. رسول خدا او را از شهر بيرون ميبرد و در خلوت با خدايش، طفل را در كنار خود بر روي سنگها ميگذاشت و رازها و رمزها به او ميآموخت، و هنگامي كه پاي راه رفتن در دنيا را پيدا كرد، هرجا رسول خدا ميرفت، سايه به سايه دنبالش روان بود.
امام (علیهالسلام) در سخنان خود به چنین ایام و مراقبتهای خاص پیامبر اشاره کرده، میفرماید: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اِتِّبَاعَ اَلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاَقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاِقْتِدَاءِ بِهِ».4
من همچون فرزندی که همواره همراه مادر است، همواره با پیامبر بودم و به دنبال او حرکت میکردم و او هر روز نکتهي تازهای را از اخلاق نیک برای من آشکار میساخت و مرا فرمان میداد که به او اقتدا کنم.
كودكي او از عجايب دوران زندگي اوست. اگرچه هر فراز از زندگي پر تلاشش، عقل را به حيرت وا ميدارد و زبان خرد را ناخودآگاه به تحسين باز ميكند.
چه بهتر كه دل به كلام زيبايش بدهيم.
در فرازي از نهجالبلاغه آنگاه كه سخن از كودكياش دارد، ميخوانيم:
در كودكي قهرمانان مشهور عرب را زمين زدم. شاخ اشراف ربيعه و مضر را در هم شكستم. شما جايگاه مخصوص و نزديكي مرا نسبت به رسول خدا ميدانيد.
او مرا از روزهايي كه نوزادي بودم به دامن مينشاند و به سينه ميچسباند. در بستر خويش پناهم ميداد. در كنارش مرا ميخواباند و از عطر دلاويزش بهرهمندم ميساخت. لقمه را ميجويد و در دهانم ميگذاشت و هرگز در گفتارم دروغ نشنيد و در كردارم خطايي نديد.
حضرت علی (عليهالسلام) هنگام بعثت پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) حدود ده سال داشتند، اما شخصیت ذاتی آن بزرگوار و تاثیرات تربیتی مکتب پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) ایشان را به جایی رسانده بود که خود میفرمایند:
«لَقَدْ كَانَ (صَلىَ اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَم) يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي ... أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ.»5
پیامبر (صلى الله عليه و آله) مدتی از سال مجاور کوه حراء میشد، پس تنها من او را مشاهده میکردم و کسی جز من او را نمیدید. من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوت را استشمام میکردم... بعد از آنکه پیامبر به رسالت مبعوث شد، اول کسی که به ايشان ایمان آورد امام علي (عليهالسلام) بود؛ چنانکه فرموده است: «وَ اللهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ»6 به خدا سوگند! من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم.
یا فرموده است: «إنَی وُلِدّتُ عَلی الْفِطْرَهِ وَ سَبَقْتُ إلی الایمانِ».7
من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان از همه پیشقدمتر بودهام.
همراه پيامبر در غار حرا
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) پيش از آنكه مبعوث به رسالت شود، همه ساله يك ماه تمام را در غار حرا به عبادت مىپرداخت و در پايان ماه از كوه سرازير مىشد و يكسره به مسجد الحرام مىرفت و هفتبار خانه خدا را طواف مىكرد و سپس به منزل خود باز مىگشت.
قراين نشان مىدهد از هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) حضرت على (عليهالسلام) را به خانه خود برد هرگز روزى او را ترك نگفت. مورخان مىنويسند:
على آنچنان با پيامبر همراه بود كه هرگاه پيامبر از شهر خارج مىشد و به كوه و بيابان مىرفت او را همراه خود مىبرد.8
ابن ابى الحديد مىگويد:
احاديث صحيح حاكى است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت على در كنار حضرتش بود. آن روز از روزهاى همان ماه بود كه پيامبر براى عبادت به كوه حرا رفته بود.
اميرمؤمنان، خود در اين باره مىفرمايند:
«لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي ...».9
پيامبر هر سال در كوه حرا به عبادت مىپرداخت و جز من كسى او را نمىديد.
اين جمله اگر چه مىتواند ناظر به مجاورت پيامبر در حرا در دوران پس از رسالت باشد، ولى قراين گذشته و اينكه مجاورت پيامبر در حرا غالباً قبل از رسالت بوده است، تاييد مىكند كه اين جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.
طهارت نفسانى حضرت على (عليهالسلام) و پرورش پيگير پيامبر از او، سبب شد كه در همان دوران كودكى، با قلب حساس و ديدهي نافذ و گوش شنواى خود، چيزهايى را ببيند و اصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديدن و شنيدن آنها ممكن نيست، چنانكه امام، خود در اين زمينه مىفرمايند:
«أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ».10
من در همان دوران كودكى، به هنگامى كه در حرا كنار پيامبر بودم، نور وحى و رسالت را كه به سوى پيامبر سرازير بود مىديدم و بوى پاك نبوت را از او استشمام مىكردم.
امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايند:
اميرمؤمنان پيش از بعثت پيامبر اسلام نور رسالت و صداى فرشتهي وحى را مىشنيد.
در لحظهي بزرگ و شگفت تلقى وحى پيامبر به حضرت على فرمود:
اگر من خاتم پيامبران نبودم پس از من تو شايستگى مقام نبوت را داشتى، ولى تو وصى و وارث من هستى، تو سرور اوصيا و پيشواى متقيانى.11
اميرمؤمنان دربارهي شنيدن صداهاى غيبى در دوران كودكى چنين مىفرمايند: هنگام نزول وحى بر پيامبر صداى نالهاى به گوش من رسيد، به رسول خدا عرض كردم اين ناله چيست؟ فرمود: اين نالهي شيطان است و علت نالهاش اين است كه پس از بعثت من از اينكه در روى زمين مورد پرستش واقع شود نوميد شد. سپس پيامبر رو به حضرت على كردند و گفتند:
«إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیرٌ».12
تو آنچه را كه من مىشنوم ومىبينم مىشنوى ومىبينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى بلكه وزير و ياور من هستى.
حضرت علي (عليهالسلام) پس از بعثت
پيشگامي در اسلام