زندگينامه پيامبران الهي/ حضرت سليمان (عليهالسلام)/ قسمت سوم
تسخير باد
در قرآن كريم، در سورهي انبياء و سورهي سباء و سورهي ص خداوند، داستان تسخير باد را براى سليمان ذكر فرموده است:
در سورهي انبياء چنين آمده است:
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ كُنّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ؛1
باد سركش را براى سليمان رام كرديم كه به فرمان وى به سرزمينى كه در آن بركت قرار داده بوديم روان بود و ما به همه چيز داناييم.
در سورهي سباء آمده است:
وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ؛2
باد را براي سليمان رام كرديم كه بامداد رفتنش يك ماه راه و شامگاهش يك ماه راه بود.
در سورهي ص چنين است:
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ؛3
پس باد را رام وى كرديم كه هر جا قصد داشت به فرمان وى به نرمى مىرفت.
از اين آيات به طور اجمال استفاده مىشود كه باد در اختيار حضرت سليمان بود كه براى ادارهي مملكت و امور جنگى و كارهاى ساختمانى و ساير امور از آن استفاده مىكرد، چنانكه جنّيان و شياطين در تسخير او بودند و براى او ستونهاى بزرگ سنگى و تمثالها و ديگهاى بزرگ مىساختند و ممكن است براى رساندن پيامها و اخبار از بادهاى سريع و غير سريع و امواج هوايى استفاده مىكرد.
چنانكه در پارهاى از روايات نيز اشارهاى به آن شده و البته اين احتمال وجود دارد كه خود سليمان يا برخى از لشكريان و ماءموران او نيز گاهى از نيروى باد استفاده كرده و به وسيلهي آن به اين طرف و آن طرف مىرفتند، اما آنچه در نقلهاى مزبور است بعيد به نظر مىرسد و اساساً سليمان نيازى به ترتيب دادن چنان بساط و آنگونه مسافرتها نداشت، گذشته از اينكه از داستان سليمان و مورچه و گفتارى كه آن مورچه با مورچگان داشت، مشخص مىشود مسافرتهاى جنگى سليمان كه با لشكريانش انجام مىداده است، در روى زمين بوده نه هوا، و الله اعلم.
سليمان و مور
در قرآن كريم سورهاى به نام نمل (مورچه) آمده است. سبب نامگذارى آن، همان ذكر داستان مورچه و سليمان است كه خداى تعالى ضمن چند آيه، داستان مزبور را نقل فرموده است.
ترجمهي آن آيات چنين است: و سپاهيان سليمان از جنّ و انس و پرنده تحت نظم و ترتيب گرد آمدند تا به وادى مورچگان رسيدند. مورچهاى گفت: اى مورچگان! به مسكنهاى خويش درآييد كه سليمان و سپاهيانش در حال بىخبرى شما را پايمال نكنند. پس سليمان از گفتار او تبسّمى كرد و گفت: پروردگارا! به من الهام كن تا سپاسگزارى نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادهاى به جاى آرم و عمل صالحى كنم كه آنرا پسند كنى و مرا به رحمت خويش در زمرهي بندگان صالح خود درآورى.4 در تفسير آيات فوق چند مطلب مورد بحث قرار گرفته:
1- جمعى از مفسران گفتهاند: اين آيات دلالت دارد بر اينكه سليمان و لشكريانش سواره و پياده بر روى زمين عبور مىكردهاند، نه در هوا، و گرنه مورچگان ترس پايمال شدن زير دست و پاى آنانرا نمىكردند. اگر چه در برخى از روايات آمده كه گفتار مورچه را باد در هوا به گوش سليمان رسانيد و به دنبال آن سليمان به باد دستور داد كه بساط او را نگاه دارد و مورچه را به نزد او آورند.
2- از اين آيات معلوم مىشود كه سليمان علاوه بر آنكه زبان پرندگان را مىفهميد، زبان حيوانات ديگر و حشرات را نيز درك مىكرد. اگر چه برخى مىگويند: مورچگان مزبور از مورچگان بالدار بودهاند، از اين رو پرندگان محسوب شدهاند و سليمان به جز زبان پرندگان زبان حيوانات ديگر را نمىفهميد.
3-در اينكه وادى نمل كجا بوده است، اختلاف كردهاند: برخى گفتهاند كه در شام بوده، قول ديگر آن است كه در انتهاى يمن بود، در روايت ديگرى آمده كه در سرزمين هند يا تبّت بوده است. از ياقوت حموى و ابنبطوله نقل شده كه گفتهاند: وادى نمل در سرزمين عقلان كه نام شهر زيبايى از شهرهاى شام است، بوده و عبدالوهاب نجّار و برخى از نويسندگان ديگر همين قول را اختيار كردهاند. على بن ابراهيم در تفسير خود از امام صادق (عليهالسلام) روايت كرده كه خداى تعالى را سرزمينى است كه در آن طلا و نقره مىرويد و خداوند آن وادى را به وسيلهي ناتوانترين مخلوق خود كه مورچگان هستند - محافظت فرموده است.
4- بيشتر گفتهاند: تبسمى كه از گفتار مورچه به سليمان دست داد، به سبب تعجبى بود كه از اين سخن مورچه كرد. به دنبال آن در روايات آمده كه سليمان ايستاد و مورچه را خواست و با او به گفتوگو پرداخت و مورچه از آن حضرت سؤالاتى كرد. از آن جمله سليمان به مورچه فرمود: اى مورچه! مگر نمىدانى كه من پيغمبر خدا هستم و به كسى ظلم و ستم نمىكنم؟ مورچه در جواب گفت: آرى. سليمان فرمود: پس چرا مورچگان را از ستم من بيم دادى و گفتى كه به خانههايتان درآييد كه سليمان و لشكريانش شما را پايمال نكنند؟ مورچه گفت: ترسيدم آنها به عظمت تو نظر كنند و مفتون گردند، پس از ذكر خدا دور شوند.
شيخ صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه و مسعودى در اثباتالوصيه داستان ديگرى نيز از سليمان و مورچه روايت كردهاند كه اجمالش اين است: در زمان سليمان مردم به خشكسالى دچار شدند و از آن حضرت خواستند براى طلب باران به درگاه خداى تعالى دعا كند. سليمان با اصحاب خود از شهر خارج شدند تا به مكانى رفته و درخواست باران كنند. در هنگام عبور نظر سليمان به مورچهاى افتاد و ديد كه آن مورچه دستهاى خود را به سوى آسمان بلند كرده و مىگويد: پروردگارا! ما هم مخلوق تو هستيم و نيازمند روزى تو مىباشيم، پس ما را به گناهان آدم هلاك مكن.
سليمان رو به همراهان خود كرد و فرمود: برگرديد كه از بركت ديگران، شما نيز سيراب شديد5 و در آن سال بيش از هر سال ديگر باران آمد.
چكاوك و هديهي او به پيشگاه سليمان
طبق حديثى كه مرحوم كلينى از امام سجاد (عليه السلام) روايت كرده اينگونه است كه چكاوك نر با جفت خود جمع شدند و چون وقت تخمگذارى شد، به جفت خود گفت: در كجا مىخواهى تخم بگذارى؟ چكاوك ماده گفت: نمىدانم! بايد از جادهي عبور مردم دور باشد. چكاوك نر گفت: اما نظر من آن است كه همان نزديك جاده تخم گذارى، زيرا اگر دور از جاده باشد، از پايمال شدن آنها به وسيله رهگذران ايمن نخواهى بود، اما در كنار جاده كه باشد رهگذران خيال مىكنند براى برچيدن دانه به آنجا آمدهاى، چكاوك ماده پذيرفت و در كنار جاده تخمگزارى كرد.
همينكه نزديك شكافتن تخمها و بيرون آمدن جوجهها شد، روزى ديد كه سليمان بن داود با لشگريانش از راه مىرسند و پرندگان نيز بالاى سر آنها سايه افكندهاند. چكاوك فرياد زد: سليمان با لشگريانش از راه مىرسند و مىترسم مرا با اين تخمها زير پاى خود پايمال كنند. چكاوك نر گفت: سليمان مرد مهربانى است، اكنون بگو آيا براى جوجههاى خود چيزى ذخيره كردهاى؟ گفت: آرى ملخى را ذخيره كردهام براى وقتى كه آنها از تخم بيرون آمدند. آيا تو هم چيزى براى آنها ذخيره كردهاى؟ گفت: آرى من نيز خرمايى براى آنها اندوختهام.
چكاوك ماده گفت: پس تو خرما را بردار و من نيز ملخ را برمىگيرم و براى سليمان مىبريم، زيرا او مردى است كه هديه را دوست داد.
چكاوك نر خرما را به منقار گرفت و در سمت راست جاده ايستاد و چكاوك ماده ملخ را به چنگال خود گرفت و سمت چپ جاده ايستاد. سليمان پيش آنها رسيد و متوجه آنها گرديد. دستور توقف داد و دست دراز كرده هديهي ايشان را پذيرفت و از حالشان پرسيد و چون وضع خود را به آن حضرت گفتند، سليمان دستور داد لشگريانش از كنارى عبور كنند كه آنها را پايمال نكنند و سپس دستى بر سر آن دو كشيد و دعاى خير دربارهي ايشان كرد. از بركت دستى كه سليمان بر سرشان كشيد، كاكلى كه اكنون دارند در سرشان پديدار شد.6
سليمان و داستان رژهي اسبان
در سورهي ص داستانى از عرضه كردن اسبان باد پا و تندرو در نزد سليمان ذكر شده و موجب تفسيرهاى گوناگونى گرديده است. متن آيات اين است:
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصّافِناتُ الْجِيادُ فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ؛7
ما به داود سليمان را بخشيديم، نيكو بندهاى بود، و بسيار توبهكننده بود. چون نزديك غروب اسبان تيزرو بر وى عرضه شد، پس سليمان گفت: من اين اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (و مىخواهيم از آنها در جهاد استفاده كنيم. او همچنان به آنها نگاه مىكرد) تا از ديدگانش پنهان شدند. (آنها به قدرى جالب بودند كه گفت:) بار ديگر آنها را نزد من بازگردانيد و به پاها و گردنهاى آنها دست كشيد (و نوازش كرد).
نخستين مطلبى كه دانستن آن در تفسير اين آيات لازم است، اين است كه سليمان پيغمبر براى سركوبى دشمنان و كشور گشايىهايى كه كرد، بيشتر وقت خود را صرف كارهاى جنگى مىكرد و به همين دليل عنايتى به پرورش اسبان و تهيهي ساز و برگ جنگ و سربازان كار آزموده داشت و خداى تعالى نيز به آن حضرت كمك كرد و گذشته از سربازان مجهزى كه داشت، جنّيان و شياطين و پرندگان و حتى باد را نيز در اختيار سليمان قرار داد. در ميان همهي وسايل جنگى در آن زمان، اسب تيزرو و تربيت شده اهميت بيشترى براى پيروزى بر دشمن و شكست آنها داشت، از اين رو سليمان به خاطر عشق و علاقهاى كه به جنگ در راه خدا و پيشبرد مرام مقدس توحيد و ترويج دين الهى داشت، به رژهي اسبان و نوازش آنها اهميت بيشترى مىداد و آيات فوق نيز قبل از هرگونه تفسير و توضيحى به اين مطلب اشاره كرده و علاقهي سليمان را به نوازش و تربيت اسبان جنگى و سان ديدن از سواركاران و سربازان تذكر مىدهد.
دربارهي تفسير قسمتهاى ديگر اين آيات و مرجع ضميرهاى آن اختلاف است و بعضى از وجوهى كه ذكر كردهاند، با مقام نبوت سليمان سازگار نيست و به آن حضرت نسبت ظلم و ستم دادهاند كه ائمهي بزرگوار ما آنها را مردود دانسته و تكذيب كردهاند؛ مانند آنچه از كعب نقل شده كه گفته است: سليمان سرگرم ديدن اسبان گرديد تا وقتىكه خورشيد غروب كرد و نماز عصر از وى قضا شد. سليمان خشمناك شد و دستور داد اسبان را باز گرداندند و به تلافى اين كار دستور داد همهي آن اسبان را كه به نقلى هزار است يا بيشتر بودهاند پى كرده و سر بريدند و به دنبال آن داستانهاى ديگرى هم نقل كرده كه همگى آنها با مقام نبوت سازگار نبوده و قابل قبول نيست.8
اما آنچه در روايات معتبر از اهل بيت روايت شده آن است كه گفتهاند: سليمان به رژهي اسبان سرگرم شد تا اينكه نماز عصر از وى فوت شد، آنگاه خداوند به فرشتگان موكل دستور داد بر خورشيد فرمان دهند تا براى اداى فريضهي عصر، خورشيد را براى او بازگردانند و وقتى خورشيد را برگرداندند، سليمان و همراهانش كه فريضهي عصر را نخوانده بودند، به عنوان وضو دست به گردن و پاهاى اسبان كشيدند و نماز عصر را خواندند.
اين تفسير ائمه، مرجع ضمير توارت و ردُّوها را خورشيد دانستهاند و تفسير مذكور با توجه به صدر و ذيل آيه و رعايت تناسب جملات آن بهترين تفسيرى است كه بر آيه شده است، و مسئلهي برگشت خورشيد نيز براى سليمان پس از اثبات معجزات انبياى الهى و اوصياى آنها (صلوات الله عليهم اجمعين) مسئلهي سادهاى است، كه قابل گفتوگو و بحث نيست و در روايات ما نظير آن براى يوشع بن نون و على بن ابى طالب نيز ذكر شده است.9
تفسيرهاى ديگرى نيز از مفسران نقل شده كه برخى از آنها در خور دقّت و قابل توجه است. مانند آنكه گفتهاند مرجع ضمير در توارت و ردّوها اسبان هستند و معناى آيه چنين است:
سليمان هنگام عرضهي اسبان دستور تاختن آنها را داد تا سرعت آنها را در راه رفتن بيازمايد. سواران به فرمان سليمان اسبها را به تاختن واداشتند و همچنان رفتند تا از ديدگان سليمان پنهان شدند، پس از آن سليمان دستور داد آنها را بازگردانند و آنگاه برخاست و گردن و ساقهايشان را با دست نوازش كرد.
تنها مطلبى كه طبق اين تفسير باقى مىماند اين جمله است كه سليمان گفت: إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي و آنرا نيز چنين معنا كردهاند: سليمان گفت: اينكه من به تماشاى رژهي اسبان آمدم و آزمايش و تربيت آنها را دوست دارم، به خاطر ذكر خدا و براى پيشرفت دين اوست، نه اينكه طبق خواهش دل و هواى نفسانى باشد.
طبق اين تفسير ممكن است مرجع ضمير را در تورات خورشيد بگيريم و در ردُّوها همان اسبان بدانيم و اشكالى هم پيش نمىآيد، چنانكه بر اهل فن پوشيده نيست.
پينوشتها:
1- انبياء/ 81.
2- سباء/ 12.
3- ص/ 36.
4- نمل/ 17 - 19.
5- من لايحضره الفقيه: ص 128 - 139.
6- فروع كافى: ج 2، ص 146.
7- ص/ 30 - 33.
8- نظير آنچه از كعب روايت شده در
تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است، ولى چنانكه گفته شد، ائمهي دين در
روايات ديگر آنها را تكذيب كرده و مردود دانستهاند. از اينرو علماى
بزرگوار ما نقل على بن ابراهيم را كه موافق با اهل سنت است بر تقيه حمل
كردهاند.
9- مجمعالبيان