تفسير موضوعي قرآن كريم
برگرفته شده از کتاب پيام قرآن نوشته آيت الله العظمي مکارم شيرازي
ماهیّت دُوزخ مقدمه:
مسلّم است که «جهنّم» کانون قهر و غضب الهى است، و مطابق ظاهر یا صریح آیات قرآن مشتمل بر عذاب هاى جسمانى و روحانى مى باشد، و آنها که اصرار دارند آن را تنها به مجازات هاى روحى و معنوى تفسیر کنند، باید بخش عظیمى از آیات قرآن را نادیده گرفته و انکار نمایند یا بدون دلیل بر معنایى مجازى عمل کنند.
اما در اینکه ماهیت «دوزخ» چیست؟ و عذاب ها و کیفرهاى آن چگونه است؟ بهترین راه آن است که از نام ها و اوصافى که در آیات مختلف قرآن براى آن ذکر شده کمک بگیریم تا بتوان پرده از روى اسرار این کانون قهر و غضب برداشت، هرچند همان گونه که بارها گفته ایم شناخت و معرفت ما درباره مسائل مربوط به جهان دیگر هر قدر زیاد هم باشد محدود است، تنها شبحى از دور براى ما نمایان است، اما جزئیات و خصوصیات آن روشن نیست چرا که عالم آخرت به طور کلّى جهانى است بالاتر از این عالم، درست مانند عالم جنین نسبت به زندگى بیرون شکم مادر.
بنابراین احاطه کامل بر اسرار آن براى مردم دنیا غیر ممکن است، ولى این امر هرگز مانع معرفت و شناخت اجمالى نخواهد بود.
به هر حال براى پى بردن به ماهیت دوزخ به سراغ نام ها و اوصاف و اشارات قرآن در این زمینه مى روى و به آیات زیر که نمونه هایى از اسماء و اوصاف دوزخ را بیان مى کند، گوش دل مى سپاریم:
1- (وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمِعینَ لَها سَبْعَةُ اَبْواب) (حجر 43 - 44).
2- (سَاُصْلِیهِ سَقَرَ - وَ ما اَدْراکَ ما سَقَرُ - لاتُبْقی وَ لا تَذَرُ - لَوَّاحَةٌ لِلبَشَرِ)(مدثر 26 - 29).
3- (فَاتَّقُوا النَّارَ التَّی وَ قُودُها النَّاسُ وَ الحِجارَةُ اُعِدَّتْ لِلْکافِرِیْنَ) (بقره - 24).
4- (فَریقٌ فِی الجَنَّةِ وَ فَریْقٌ فِی السَّعیرِ) (شورى - 7).
5- (فَاَمَّا مَنْ طَغى - وَ اَثَرَ الحَیاةَ الدُّنْیا - فَاِنَّ الجَحِیمَ هِیَ المأوى)(نازعات 37 - 39).
6- (کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الحُطَمَةِ - وَ ما اَدْراکَ ما الحُطَمَةُ - نارُ الله المُوقَدَةُ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الافْئِدَةِ) (همزه 4 - 7).
7- (وَ اَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَاُمُّهُ هاوِیَةٌ - وَ ما اَدْراکَ ماهِیَه - نارٌ حامِیَةٌ)(قارعه 8 - 11).
8- (کَلاَّ اِنَّها لَظْی - نَزّاعَةً لِلشَّوى - تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ و تَوَلَّى)(معارج 15 - 17).
ترجمه:
1- و جهنم میعادگاه همه آنهاست. هفت در دارد.
2- (امّا) به زودى او را وارد دوزخ مى کنیم و تو نمى دانى دوزخ چیست؟ (آتشى است که) نه چیزى را باقى مى گذارد، و نه چیزى را رها مى سازد! پوست تن را به کلى دگرگون مى کند!.
3- از آتشى بترسید که هیزم آن بدن هاى مردم (گنهکار) و سنگ هاست! و براى کافران آماده شده است.
4- گروهى در بهشتند و گروهى در سعیر (آتش).
5- امّا آن کسى که طغیان کرده، و زندگى دنیا را مقدم داشته مسلماً «جحیم» جایگاه اوست.
6- چنین نیست که او مى پندارد به زودى در «حطمه» پرتاب مى شود و تو چه مى دانى «حطمه» چیست؟ آتش برافروخته الهى است، آتشى که از دل ها سربر مى زند!.
7- و اما کسى که ترازوهایش سبک است پناهگاهش «هاویه» و تو چه مى دانى «هاویه» چیست؟ آتشى سوزان.
8- امّا هرگز چنین نیست (که آنها مى پندارند) شعله هاى سوزان آتشى است که دست و پا و پوست سر را مى کند و مى برد، و کسانى را که به فرمان خدا پشت کردند صدا مى زند!.
تفسیر و جمع بندى
تعبیرات مختلف قرآن درباره دوزخ
در نخستین آیه به یکى از معروفترین نام هاى دوزخ که 77 بار در قرآن مجید تکرار شده - یعنى جهنم - برخورد مى کنیم، این آیه اشاره به پیروان ابلیس کرده، مى گوید: «جهنّم وعده گاه همه آنهاست - و براى آن هفت در است!» (وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لمَوْعِدُهُم اَجْمعِینَ - لَها سَبْعَةُ اَبْواب).
در معناى واژه «جهنَّم» میان ارباب لغت و مفسّران گفتگو بسیار است، بعضى آن را به معناى «آتش»، و بعضى آن را به معناى «عمیق و ژرف» دانسته اند، در لسان العرب آمده «جِهِنَّام» به معناى عمق زیاد است، و لذا «بئرٌ جَهَنَّم و جِهِنّام» به معنى چاه عمیق آمده است.
در همان کتاب از بعضى نقل شده است که این واژه در اصل عبرانى است و «کِهنّام» بوده است، و عربى آن به صورت جهنّم ذکر شده، (و به همین دلیل از الفاظ مالا ینصرف است، چرا که هم معرفه و هم عجمى است).
جمعى آن را در اصل واژه عبرى «جهینون» دانسته اند(1)ینصرف بودن آن تأنیث و تعریف ذکر کرده اند).
بعضى نیز آن را از ریشه فارسى دانسته اند.
به تونل زیر زمینى که حرارت در آن مى دمند و زمین حمام را گرم مى کند نیز جهنّم مى گویند.(2)
به هر حال ریشه آن هر چه بوده باشد (عربى، فارسى، و عبرانى) این واژه در قرآن مجید نامى است براى محلى که مملو از انواع عذاب هاست و کانون قهر و غضب الهى است، و داراى درکات و مراتب مختلف است.
ضمناً در آیه آمده بود جهنم هفت در دارد که بعداً به خواست خدا درباره آن بحث خواهیم کرد.
در دومین آیه به یکى دیگر از نام هاى دوزخ برخورد مى کنیم و آن «سقر» است، بعد از اشاره به داستان یکى از مشرکان لجوج و سرسخت (ولید به مغیره) مى فرماید به زودى او را وارد «سقر» مى کنیم، و تو نمى دانى سقر چیست (آتشى است که) چیزى را (به حال خود) باقى نمى گذارد، و نه چیزى را رها مى کند، پوست تن را به کلى دگرگون مى سازد (سَاُصْلیه سَقَرَ - وَ ما اَدْراکَ ما سَقَرُ - لاتُبْقى وَ لا تَذَرُ - لَوّاحَةٌ لِلْبَشَرِ).
به هر حال «سقر» یکى از نام هاى دوزخ است که در اصل از ماده «سَقْر» (بر وزن فقر) به معناى درگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده.(3)
بعضى آن را نام یکى از طبقات وحشتناک دوزخ مى دانند چنانکه در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم: درّه اى است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هرگاه نفس بکشد دوزخ را مى سوزاند.(4)
در صحاح اللغه آمده است که «سقرات الشمس» به معناى شدت تابش افتاب است، «یَوْمٌ مُسَقَّرٌ» به معناى روز داغ و سوزان است.
در التحقیق آمده که اصل این ماده به معناى حرارت شدیدى است که رنگ اشیاء یا صفات آنها را دگرگون مى سازد.
ولى تدریجاً این واژه به و صورت نامى از نام هاى آتش دوزخ درآمده است، آتشى شدید و سوزان که همه چیز را دگرگون مى سازد.
اوصافى که در همین آیات آمده نیز شاهد این مدّعى است، چرا که از یکسو مى گوید: پوست تن را به کلّى دگرگون مى کند، و از سوى دیگر مى فرماید: چیزى را به حال خود باقى نمى گذارد.
دیگر از اسامى دوزخ که در قرآن مجید به طور گسترده به کار رفته است «نار» است این واژه 145 بار در قرآن مجید آمده که در غالب موارد به معناى آتش دوزخ است، هرچند در مواردى نیز به معناى آتش دنیا آمده است، از جمله خطاب به معارضان قرآن کرده، مى گوید: «اگر شما سوره اى همانند قرآن نمى آورید - و هرگز نخواهید توانست - از آتشى بپرهیزید که هیزم آن مردم (گنهکار) و سنگ هاست که براى کافران آماده شده است.
واژه «نار» به معناى هرگونه «آتش» است، راغب در مفردات مى گوید: «نار» به معناى شعله اى است که در برابر حسّ انسان ظاهر مى شود، و به حرارت تنها نیز «نار» گفته مى شود، بعضى معتقدند «نار» و «نور» از یک ریشه گرفته شده و هر دو باهم همراهند.
به هر حال کثرت استعمال این واژه در خصوص آتش دوزخ در آیات قرآن به حدّى است که به صورت نامى از نام هاى دوزخ درآمده.
قرآن مجید در آیه 10 آل عمران، اشاره به گروهى از مجرمان کرده مى گوید: وَ اُولئکَ هُمْ وَقُودُ النّارِ: «آنها هیزم آتشند» یعنى هیزم دوزخند.
تعبیر به «اصحاب النار» در آیات متعدد نیز در مورد دوزخیان به کار رفته است و لذا اصحاب النار در مقابل اصحاب الجنّه قرار داده شده.(5)
ضمناً از اوصافى که در این آیه براى آتش دوزخ شمرده شده این است هیزم و آتشگیره آن خود انسان ها به اضافه سنگ ها (بت ها) هستند، بنابراین آتش دوزخ از این نظر هیچ شباهتى به آتش دنیا ندارد.
در چهارمین آیه به نام و توصیف درباره این کانون قهر الهى یعنى (سعیر) برخورد مى کنیم.
بعد از اشاره به هدف نزول قرآن که انذار مردم و بیم دادن آنها از روز قیامت است مى فرماید: «در آن روز) گروهى در بهشتند و گروهى در سعیرند (فَرِیْقٌ فی الجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیْرِ).
واژه «سعیر» شانزده بار، و جمع آن «سُعر» دو بار در قرآن مجید آمده است، این واژه در اصل از ماده «سَعْر» (بر وزن قعر) گرفته شده که به معناى بر افروختن آتش است، و به معناى شدّت فروزندگى آن نیز آمده، لذا «سعیر» به معناى آتشى است که بسیار سوزان و ملتهب و شعله ور باشد. و گاه به معناى «جنون» نیز آمده است، چرا که در این حالت شخص شعله ور مى گردد و هیجان به او دست مى دهد، به شتر دیوانه، ناقه مسعوره مى گویند.(6)
از اینکه «سعیر» در آیه فوق در مقابل «جنّت» قرار گرفته، چنین استفاده مى شود که آن هم یکى از نام هاى دوزخ است، تعبیر به «اصحاب السعیر» در چند آیه از قرآن نیز قرینه دیگرى بر این نامگذارى است.(7)
ولى نمى توان انکار کرد که در پاره اى از آیات قرآن به همان معناى وصفى به کار رفته، و اشاره به فروزندگى آتش دوزخ است.
پنجمین تعبیر که در بیست و پنج مورد در قرآن مجید آمده است همان جحیم است، در آیه مورد بحث مى فرماید: «اما کسى که طغیان کند و زندگى دنیا را (بر آخرت) مقدم دارد جحیم جایگاه اوست» (فَاَمّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الحَیاةَ الدُّنیا فَاِنَّ الجَحیمَ هِیَ المَأوى).
واژه «جحیم» که از تعبیرات قرآن استفاده مى شود یکى از نام هاى دوزخ است، از ماده «جَحُم» به گفته مفردات به معناى «شدت بر افروختگى آتش» گرفته شده است.
در «مقاییس اللغه» نیز بر همین معنا تأکید شده، ولى «صحاح اللغه» آن را به معنى آتش عظیم تفسیر کرده که طبعاً با شدت حرارت و التهاب همراه است.
ولى در یک مورد در قرآن مجید این واژه در مورد آتش هاى سوزان دنیا به کار رفته در آنجا که از قول مشرکان زمان ابراهیم(علیه السلام) نقل مى کند: قالُوا اُبْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَاَلْقُوهُ فی الْجَحیمِ «گفتند بناى مرتفعى براى او (ابراهیم) بسازید و او را در جحیم (کانونى پر از آتش سوزان شعله ور) بیفکنید) (صافات - 97).
اما این تعبیر مانع از آن نیست که واژه مزبور از نام هاى جهنم بوده باشد.
در ششمین تعبیر به واژه «حُطَمَة» مواجه مى شویم که دوبار در سوره هُمزه تکرار شده است، ضمن اشاره به وضع کسانى که عیبجویى و غیبت مى کنند و حرص براى جمع آورى اموال دارند مى فرماید: «چنین نیست که او مى پندارد، به زودى در حطمه پرتاب مى شود، تو چه مى دانى حطمه چیست؟! آتش الهى برافروخته است که از دل ها سر مى کشد»!.
(کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فی الحُطَمَةِ - وَ ما اَدْراکَ مَا الحُطَمَةُ - نارُ اللهِ المُوقَدَةُ الْتی تَطَّلِعُ عَلَى الافْئِدَةِ).
واژه «حطمه» که به گفته «صحاح اللغه» و «مجمع البحرین» نامى از نام هاى دوزخ است، صیغه مبالغه از ماده «حطم» به معناى «درهم شکستن» است، و بعضى آن را به معناى «درهم شکستن اشیاء خشک» مى دانند، لذا به سال هاى قحطى «حُطمة» (بر وزن لقمه) گفته مى شود، زیرا همه چیز را درهم مى شکند و انسان ها را متلاشى مى سازد و «حطیم» به محلّى از کعبه که میان حجر الاسود و در خانه کعبه واقعه شده گفته مى شود، زیرا مردم سخت در آنجا ازدحام مى کنند گویى از شدت فشار مى خواهد استخوان ها درهم بشکند.
بنابراین نامگذارى دوزخ به عنوان «حطمه» به خاطر آن است که آتش سوزانش همه چیز را در هم مى شکند و متلاشى مى سازد، و تفسیرى که قرآن در آیات مورد بحث براى آن آورده (مى گوید: آتش افروخته الهى است، که از دل ها سر مى کشد) نیز شاهد بر این مدّعى است.
ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود: که هریک از نام هاى «جهنم» از جمله حطمه اشاره به بخش خاصى از دوزخ مى باشد.(8)
در هفتمین تعبیر سخن از «هاویه» است، که فقط یکبار در قرآن مجید دیده مى شود، مى فرماید: (وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ـ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ـ وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ ـ نَارٌ حَامِیَةٌ) «اما آن کس که ترازوهاى (عمل) او سبک است پناهگاهش هاویه است. و تو چه مى دانى هاویه چیست؟ آتشى است داغ و سوزان». (قارعه ـ 8 تا 11).
«هاویه» به گفته ابن منظور در لسان العرب یکى از نام هاى «جهنم» است بنابراین «اُمّه هاویةٌ» مفهومش این است که مسکن و قرارگاه او دوزخ مى باشد.(9)
در «مقاییس اللغه» و «مفردات راغب» نیز اشاره به این نامگذارى شده است، این ماده در اصل از ماده «هُوِیّ» به معناى افتادن و سقوط کردن است، زیرا کافران و مجرمان در آن سقوط مى کنند، ضمناً اشاره به عمق دوزخ نیز مى باشد.
واژه «اُمّ» در اینجا به معناى جایگاه و قرارگاه تفسیر شده و گاه به معناى مادر، یعنى همان گونه که مادر فرزند خویش را در آغوش مى کشد دوزخ نیز افراد را در آغوش مى گیرد!
بعضى نیز «اُم» را در اینجا به معناى «مغز سر» تفسیر کرده اند، و مى گویند «هاویه» توصیفى است براى دوزخیان زیرا با سر، در آن سقوط مى کنند، ولى تفسیر اوّل صحیح تر به نظر مى رسد.
در هشتمین و آخرین تعبیر به واژه (لَظى) برخورد مى کنیم، که آن نیز یک بار در قرآن آمده، در سوره معارج پس از اشاره به حال مجرمانى که در قیامت دوست دارند همسر و برادر و فرزندان خود را براى نجات خویش قربانى کنند مى فرماید: کَلاّ اِنَّها لَظى - نَزّاعَةً لِلشّوى - تَدْعُو مَنْ اَدْبَرَ وَ تَولّى: «آن گونه نیست که آنها مى پندارند (بلکه) آن لظى (آتش سوزان) است - که دست و پا و پوست سر را مى کند! - و کسانى را که به فرمان خدا پشت کرده اند فرا مى خواند» (معارج 15 - 17).
«لظى» در اصل به معنای آتش یا شعله خالص آتش است، ولى به گفته «لسان العرب» و «مفردات راغب» این واژه نامى از نام هاى «جهنم» است (لذا به خاطر عَلَم بودن و تأنیث غیر منصرف است).
«نزّاعه» به معناى چیزى است که پى در پى جدا مى سازد، و «شَوى» به معناى دست و پا و اطراف بدن است (هر چند گاهى به معناى بریان کردن نیز آمده، ولى در اینجا مناسب همان معناى اوّل است چرا که وقتى چیزى را در آتش مى افکند اوّل شاخ و برگ و اطراف آن مى سوزد).
بعضى نیز «شوى» را به معناى پوست تن یا پوست سر معنى کرده اند.
و از عجائب این آتش سوزان اینکه دوزخیان را به سوى خود فرا مى خواند! آیا واقعاً دوزخ از نوعى حیات و درک و شعور برخوردار است و چنین مى کند؟ و یا جاذبه مرموزى در دوزخ است که مستحقان را به خود جذب مى نماید؟.
هر دو احتمال امکان پذیر است، ولى ظاهر آیه همان معناى اوّل مى باشد.
این نکته قابل توجه است که در روایات اسلامى «نار» از نام هاى دوزخ ذکر نشده، بلکه هفت نام دیگر آمده، و هر کدام به عنوان یکى از طبقات دوزخ معرفى شده، نه اینکه این نام هاى هفتگانه هر کدام مجموعه دوزخ را شامل شود.
از جمله در حدیثى از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «جهنم هفت در دارد و این درها طبقاتى هستند که هریک بالاى دیگرى است سپس حضرت یک دست خود را بر دیگرى نهاد و فرمود: این چنین!... پائین ترین طبقه، «جهنم» است، و بالاى آن «لظى» و بالاتر از آن «حطمه» و بالاى آن «سقر»، و بالاتر از آن «جحیم»، و بالاى آن «سعیر» و بالاى آن «هاویه» است (ولى در بعضى از روایات آمده که پائین ترین نقطه آن «هاویه» و بالاترین نقطه آن «جهنم» است).(10)
مانعى ندارد که اسامى هفتگانه فوق، گاه بر تمام جهنم اطلاق گردد و گاه بر بخشى از دوزخ، همان گونه که در نام هاى دنیا نیز دیده مى شود که گاه یک نام بر مجموعه یک استان و گاه بر خصوص شهرى که بخشى از استان است اطلاق مى شود.
اوصاف جهنم
در مجموع، از آیات مربوط به دوزخ و نام ها و اوصاف آن استفاده مى شود که دوزخ یک کانون هولناک مجازات است، آتشى سوزان آن را پر کرده، و داراى درها و طبقات گوناگون است، ولى نه آتشى همچون آتش دنیا، بلکه آتشى با مشخصات زیر:
1- هیزم و آتشگیره آن سنگ ها و انسان هاست!.
2- آتشى است که از دل ها سر مى زند و نخستین جرقه هایش در قلوب ظاهر مى گردد!.
3- آتشى است درهم شکننده و در هم کوبنده.
4- آتشى است داراى درک که گنهکاران را به سوى خود فرا مى خواند!.
5- هنگامى که این آتش مستحقان خود را از دور مى بیند صداى وحشتناک و خشم آلودش که با نفس زدن هاى شدید همراه است شنیده مى شود (اِذا رَاَتْهُمْ مِنْ مَکان بَعِید سَمِعُوا لَها تَغُیّظاً وَ زَفیراً) (فرقان - 12).
6- آتشى است متحرک چنانکه مى فرماید: «در آن روز جهنم را حاضر مى کنند، و آن روز انسان متذکر مى شود، ولى این تذکر براى او سودى ندارد» (وَجِیىَء یَوْمَئِذ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذ یَتَذَکَّرُ الأنْسانُ وَ اَنِّی لَهُ الذِّکْرى) (فجر - 23).
7- این آتش سوزان هم اکنون کافران را احاطه کرده هر چند حجاب ها مانع از مشاهده آن است (وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالکافِرینَ) (توبه - 49).
شاید مجموع این جهان سبب شده که بعضى براى دوزخ تفسیر روحانى کنند، و آتش آن را آتش سوزان معنوى بدانند، ولى بى شک این تفسیر با ظاهر آیات قرآن هرگز سازگار نیست، و با روایاتى که در شرح آنها آمده نیز هماهنگى ندارد.
بنابراین باید گفت جهنم کانون آتش سوزانى است که با آتش هاى این جهان بسیار متفاوت است همان گونه که نعمت هاى بهشتى نیز با مواهب این دنیا بسیار تفاوت دارد.
پی نوشتها:
(1). لغتنامه دهخدا ماده «جهنَم».
(2). لغتنامه دهخدا ماده جهنّم - التحقیق، لسان العرب - المنجد و اقرب الموارد.
(3). مقاییس اللّغه و مفردات راغب.
(4). تفسیر صافى ذیل آیه 48 سوره قمر.
(5). اعراف - 44 و حشر - 20.
(6). مقاییس، صحاح اللّغه و التحقیق و مفردات راغب.
(7). ملک - 10 و 11 - فاطر - 6.
(8). به تفسیر نورالثقلین، جلد 3، صحفه 17 و 19 حدیث 60 و 64 مراجعه فرمائید.
(9). لسان العرب، ماده هوى.
(10). مجمع البیان، جلد 5 و 6، صفحه 338 - نورالثقلین، جلد 3، صفحه 19 حدیث 64 - در حدیث 60 نیز در همین زمینه حدیث مبسوطى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.