تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
علم و معرفت
محدود بودن دانش بشرى
1.دیدگاه قرآن درباره محدود بودن دانش بشر:
1. (وَيَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَ مَا أُوتِيتُمْ مِّنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلا) (1)
2. (وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْض تَمُوتُ) (2)
3. (وَ إِنْ مِّنْ شَىْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) (3)
4. (وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) (4)
5. (لَخَلْقُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ) (5)
6. (لاَ تَدْرِى لَعَلَّ اللهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْراً) (6)
7. (قُلْ لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِى نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاءَ اللهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِىَ السُّوءُ) (7)
8. (آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً) (8)
9. (وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الاَْرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِيزٌ حَکِيمٌ) (9)
ترجمه :
1. «واز تو درباره 'روح' سؤال مىکنند، بگو: 'روح از فرمان پروردگار من است و از علم و دانش، جز اندکى به شما داده نشده است».
2. «و هیچ کس نمىداند فردا چه به دست مىآورد و هیچ کس نمىداند در چه سرزمینى مىمیرد؟»
3. «و هیچ موجودى نیست، جز آنکه تسبیح و حمد او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید»
4. «چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانید»
5. «آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها عظیمتر است، ولى بیشتر مردم نمىدانند»
6. «تو نمىدانى شاید خداوند بعد از این، وضع تازهاى (براى اصلاح) فراهم کند».
7. «بگو: 'من مالک هیچ سود و زیانى براى خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند; ) و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىکردم و هیچ بدى (و زیانى) به من نمىرسید»
8. «شما نمىدانید پدران (و مادران) و فرزندانتان، کدام یک براى شما سودمندترند؟»
9. «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود، (اینها همه تمام مىشود ولى) کلمات خدا پایان نمىگیرد، خداوند توانا و حکیم است»
شرح مفردات
«رُوح» به طورى که در مقاییس اللغه آمده است در اصل از مادّه «ریح» به معناى باد است و به تنفّس و دمیدن نیز اطلاق شده و از آن جا که رابطه نزدیکى میان نفس کشیدن و بقاى حیات و جان انسان است «روح» به معناى جان و حیات و سپس به حقیقت مجردى که بقاى حیات با آن است اطلاق شده.
«روح» (بر وزن لوح) به معناى نسیم خنک و همچنین مهربانى و رحمت آمده و «رائحه» به معناى بو و «مروحه» به معناى بادزن همه از این ریشه است.
«تفقهون» از مادّه «فقه» به طورى که در لسانالعرب آمده به معناى آگاهى بر چیزى و فهمیدن آن است، ولى به طور خاص به علم دین (یا علم احکام) اطلاق مىشود و این به خاطر اهمّیت و شرافت آن است. راغب در مفردات مىگوید: «فقه» به معناى آگاهى بر چیزى پنهان به وسیله آگاهى از امر ظاهر و آشکار است، بنابراین مفهوم آن اخص از مفهوم علم است.
«غَیْب» به طورى که ابن منظور در لسانالعرب آورده در اصل به معناى شک است و به هر چیزى که از انسان پنهان باشد نیز اطلاق مىشود. شاید به خاطر این که اشیاى پنهان بیشتر مورد شک واقع مىشوند ـ راغب در تفسیر «یُومنون بالغیب» مىگوید: «غیب» چیزى است که از دایره حس بیرون است و از دسترس عقل ابتدایى نیز خارج مىباشد و به وسیله اخبار انبیاء شناخته مىشود.
«نفدت» از مادّه «نَفَد» (بر وزن حسد) و «نفاد» به طورى که از لسانالعرب و مفردات استفاده مىشود به معناى فنا و نابودى است و «منافِد» به کسى گفته مىشود که در استدلال، فوقالعاده قوى است، به طورى که طرف را کاملا محکوم مىکند. «انفاد» به معناى خشک شدن آب چاه نیز آمده است.
تفسیر و جمع بندى
جمعى از مشرکان یا اهل کتاب پیوسته از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) درباره «روح» سؤال مىکردند. طبق آیه نخست پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) مأمور مىشود که به آنها بگوید: «'روح' از فرمان پروردگار من است و سپس اضافه کند که بهره شما از علم بسیار کم است، لذا توانایى درک حقیقت 'روح' را ندارید». (10)
این اشاره روشنى به محدودیت علم بشر مىباشد، چرا که روح، بنابراین که منظور از آن در آیه فوق روح انسانى باشد ـ از همه چیز به انسان نزدیکتر است. هنگامى که انسان نتواند گوهر روح خویش را بشناسد و تنها اطلاعش از آن یک اطلاع سطحى و اجمالى باشد، چه انتظارى درباره سایر واقعیّتهاى جهان مىتواند داشته باشد.
دوّمین آیه که آخرین آیه سوره لقمان است، از علومى که خاصّ خداوند است پرده بر مىدارد و در آن اشاره به پنج علم شده: قیام قیامت، نزول باران، جنین هایى که در رحم مادرانند، حوادث آینده مربوط به اعمال آدمى و سرزمین مرگ هرکس، که در بعضى از روایات اسلامى نیز به عنوان مفاتیح خمسه غیب که جز خدا کسى نمىداند، از آنها یاد شده است. (11)
ممکن است انسان از روى قرائن، کلیاتى درباره این امور بداند، ولى جزئیات هیچ یک از این امور پنجگانه، بر احدى روشن نیست. مثلا هیچ کس نمىداند جنینى که در شکم مادر است داراى چه استعدادهاى جسمانى و کیفیات روحى، زشتى و زیبایى، انواع بیمارىها و یا سلامت کامل است، حتّى هیچکس از جنسیت آن (مذکر و مؤنث بودن) در بسیارى از مراحل با خبر نیست.
قرآن در این آیه مىفرماید: «اى انسان تو حتى خبر از فرداى خود و سرزمینى که عمرت در آن پایان مىگیرد، ندارى، چگونه مىتوانى انتظار داشته باشى از تمام عالم هستى، آگاه گردى؟! به همین دلیل علم تو محدود است».
در آیه سوّم، سخن از تسبیح و حمد عمومى موجودات است که همگى با زبان حال و با نظم شگرف و عجیبى که بر آنها حکمفرما است، حمد و ثناى حق مىگویند و به پاکى او از هر عیب و نقصان گواهى مىدهند و با زبان بى زبانى، عالم را از غلغله تسبیح خود پر کردهاند و یا این که زبان قالى دارند، علاوه بر زبان حال و هر ذرّهاى از موجودات این جهان بدون استثناء به سهم خود، داراى عقل و عرفان و شعورى است و آگاهانه حمد و تسبیح خدا مىگوید، که شرح این دو نظر را در تفسیر نمونه دادهایم. (12)
ولى به هر حال ما نه توانایى داریم که زبان حال آنها را بفهمیم، چون از همه اسرار جهان و نظامات حاکم بر موجودات عالم با خبر نیستیم و نه زبان قال آنها را که تکلیفش روشن است.
به این ترتیب جهان پر از غلغله و شور و نوا است و ما از آن بى خبریم و این خود دلیل روشنى است بر محدودیت علم و دانش ما.
چهارمین آیه، سخن از جهاد مىفرماید، براى کسانى که از آن اکراه داشتند. مىگوید: شما حتّى خیر و شرّ خود را به خوبى درک نمىکنید، به همین دلیل گاهى با منافع خود در ستیزید و گاه به سوى زیان هاى خود با عشق و علاقه مىدوید. این دلیل روشنى بر محدودیت علم شما است که حتى گاهى سود و زیان خود را تشخیص نمىدهید، ولى خداوند بزرگ از آن آگاه است و از طریق وحى که یکى از منابع مهمّ شناخت است، تمام امورى را که با سود و زیان شما در ارتباط مىباشد براى شما روشن ساخته است.
در آیه پنجم ضمن اشاره به عظمت آفرینش آسمانها و زمین و بیان این واقعیّت که آفرینش آنها از آفرینش انسان نیز بزرگتر و پر اهمیّتتر است، به عدم آگاهى اکثریت مردم از این مسأله اشاره مىکند و این در زمانى بود که معلومات انسانها عموماً و محیط جزیره عربستان خصوصاً، درباره آفرینش آسمانها بسیار محدود بود و شاید ستارگان را میخهاى نقرهاى بر سقف آسمان مىپنداشتند و امروز نیز با تمام اطلاعاتى که ما درباره خلقت آسمانها داریم باز معلومات ما در این زمینه محدود است.
در آیه ششم بعد از آن که به مسأله طلاق و عدّه و لزوم باقیماندن زنان مطلّقه در مدت عده رجعى در خانه شوهرانشان مىفرماید: «تو' نمىدانى' شاید خداوند بعد از این وضع تازهاى براى آنها فراهم سازد.» گذراندن دوران عدّه، مخصوصاً در کنار شوهران سابق، سبب تجدید نظر و آشتى کردن و بازگشت به دوران زناشویى گردد.
جالب این که مخاطب در این خطاب شخص پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است، وقتى او مخاطب به چنین خطابى باشد حال بقیّه پیدا است و دلیلى است بر محدودیت علم بشر تا آن جا که مسائل مربوط به زندگى فرداى خود را نیز نمىتواند پیش بینى کند.
در هفتمین آیه به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور مىدهد که بگوید: من مالک سود و زیانى از خود نیستم و اعتراف کند که من علم غیب ندارم ـ جز آنچه خدا به من بیاموزد ـ که اگر علم غیب مىداشتم هیچ مشکلى در زندگى براى من پیش نمىآمد.این سخن را هنگامى فرمود که اهل مکه گفتند تو اگر با خدا ارتباط دارى چرا از گرانى و ارزانى اجناس در آینده با خبر نمىشوى، یا از خشکسالى و پر آبى مناطق مختلف، تا از این طریق بتوانى سود فراوان ببرى؟! او در جواب فرمود عالمالغیب خدا است، او است که علمش بى پایان و ذاتى است.
هنگامى که پیامبر با آن علم عظیمش که خداوند درباره او مىفرماید: (وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ): «و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت » (13).
در آیه هشتم بعد از آن که دستوراتى در زمینه ارث اولاد و پدر و مادر در شرایط مختلف بیان مىکند، مىفرماید: «حتى شما نمىدانید که پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک براى شما مفیدترند؟» و کدام یک استحقاق بیشترى در اموال شما دارند؟ تا سهم بیشترى براى آنها قایل شوید.
آرى شما از مصالح خویش به خوبى آگاه نیستید و به همین دلیل نمىتوانید قوانین دقیق و شایسته در زمینه ارث و غیر آن براى خود تنظیم کنید. قانون گذار شما باید خدایى باشد که از اسرار تمام هستى شما آگاه است، آرى محدودیت علم انسان تا این حدّ است حتى قادر نیست قوانینى که دقیقاً حافظ منافع او است براى خود وضع کند و لذا قانونهاى بشرى - به خاطر کمبودهایى که در عمل از آنها ظاهر مىشود - پیوسته در حال تغییر است. وقتى علم انسان درباره سرنوشت خودش چنین باشد نسبت به سایر موجودات عالم چگونه خواهد بود؟
بالاخره نهمین و آخرین آیه مورد بحث از علم بى پایان خدا سخن مىگوید و مسأله بى نهایت را که تصورش براى بزرگترین دانشمندان نیز مشکل است با بیان زیبا و شیرینى چنان ترسیم مىکند که حتى افراد کمسواد و بىسواد هم به عمق آن مىرسند. مىفرماید: اگر همه درختان روى زمین در تمامى باغها و جنگلها که بالغ بر میلیاردها درخت مىشود قلم گردد ـ و گاه از هر درختى میلیونها یا میلیاردها قلم مىتوان تهیه کرد ـ و اگر تمام دریاها و اقیانوسها مرکب و جوهر براى نوشتن باشند - با توجّه به این که یک استخر کوچک میلیونها دوات را پر مىکند - و بعد تمام نویسندگان جهان اعم از فرشتگان و لشکر جنّ و انس بخواهند با آن قلمها و این مرکبها کلمات و علوم الهى را بنویسند قادر نخواهند بود، همه این قلمها فرسوده و تمام مىشود و مرکبها پایان مىگیرد امّا هنوز علوم الهى و کلمات او نوشته نشده و آغاز دفتر است.
این از یک سو، از سوى دیگر: مىدانیم که منظور از کلمات خداوند همین موجودات عالم هستى است، بنابراین آیه فوق دلیل روشنى بر وسعت بى حساب جهان و محدودیت علم و دانش بشر در برابر آن است.
نتیجه بحث
از مجموع آیات فوق به خوبى نتیجهگیرى مىشود که معرفت و شناخت انسان هرچند در حد ذات خود زیاد باشد و علوم و دانشهاى بشر روز به روز گستردهتر شود، دنیا پر از مدرسه و دانشگاه و کتابخانه و مراکز تحقیقات گردد، باز حجم این معلومات نسبت به مجهولات قطرهاى در برابر دریا است.
جایى که انسان خیر و شر خود را نمىداند و از سود و زیان خود آگاه نیست، جایى که جوهر روح خویش را که از همه چیز به او نزدیکتر است هنوز نشناخته، جایى که از حوادث فردا و لحظه مرگ خود بىخبر است، چگونه مى توان انتظار داشت که از حوادثى که در کهکشانهاى دور دست و این عالم گسترده بىانتها مىگذرد آگاه باشد.
بدون شک اینها به خاطر آن نیست که انسان از معرفت و شناخت عاجز است، بلکه به خاطر وسعت عالم هستى است و شاید بسیارى از کسانى که منکر شناخت شدهاند این محدودیت علم بشر و آلودگى بعضى از علومش را با خطاها با اصل مسأله شناخت اشتباه کردهاند. به هر حال قرآن مجید همانگونه که راه معرفت را به روى همگان باز مىشمرد و با تأکید هرچه بیشتر انسانها را به آن دعوت مىکند، علم بشر را محدود مىخواند، محدودیتى که او را وادار به اعتراف به عظمت این جهان و خداى آن و نیاز به پیغمبران و صاحبان وحى مىکند.
این سخن را به جمله پرمحتوایى از دعاى معروف امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه پایان مىدهیم، آن جا که عرض مىکند: «الهى انا الفقير فى غناى، فکیف لا اُکُونُ فقيراً فى فقرى، الهى انا الجاهِلُ فى عِلمى، فَکَيفَ لا اَکونُ جهولا فى جهلى»: «خداوندا! من در عین بى نیازیم سرتا پا فقر و نیازم، پس چگونه در حالت فقر فقیر نباشم؟! خداوندا! من در عین علم و دانش جاهلم پس چگونه در جهلم جاهل و نادان نباشم؟! »
2.گواهى فلاسفه و دانشمندان بر محدودیت علم بشر
دلیل محدود بودن علم بشر روشن است و نیاز به بحث زیادى ندارد، ولى با توجّه به نکات زیر روشنتر مىشود:
1. قدرت حواس انسان محدود است. چشم که مهمترین ابزار معرفت در امور حسّى است توانایى دید محدودى دارد و گاه از چند کیلومتر که بگذرد چیزى را نمىبیند. بعلاوه رنگهایى که انسان مىتواند مشاهده کند بسیار محدود است، زیرا بالاتر از رنگ بنفش و مادون قرمز، رنگهاى فراوانى وجود دارد که چشم هیچ انسانى قادر بر درک آن نیست.
همچنین گوش انسان هر صدایى را نمىشنود و تنها امواج محدودى است که براى او قابل درک است و ارتعاشاتى که شدّت نوسان آنها بالاتر یا کمتر از آن باشد مطلقاً غیر مسموع است، به همین ترتیب حواس دیگر.
ما با چشم غیر مسلّح تنها چند هزار ستاره را در آسمان تمام کره زمین مىتوانیم ببینیم، در حالى که مىدانیم میلیاردها ستاره در آسمان وجود دارد.
درست است که ابزارهاى علمى، قدرت حواس انسان را افزایش داده است، ولى قدرت دید و درک این ابزارها نیز محدود است.
2. ادراک و تفکر ما نیز قدرت محدودى دارد و ماوراى آن از نظر ما در تاریکى مطلق فرو رفته و حتى ژرف اندیشترین دانشمندان هرگز نمىتوانند از آن فراتر روند.
3. از سوى سوم عالم هستى بقدرى پهناور است که وسعت آن در اندیشههاى ما نمىگنجد. همین اندازه مىتوانیم بگوییم هر قدر دامنه علم و دانش بشرى وسیعتر مى شود عظمت این جهان در نظر او بیشتر مى گردد.
براى پى بردن به عظمت این عالَم ـ البتّه تا آن جا که امروز فکر ما مىرسد ـ کافى است که بدانیم منظومه شمسى ما و تمام ستارگانى که در آسمان به چشم مىخورد جزیى از یک کهکشان که بنام کهکشان راه شیرى معروف است، ـ کهکشان یا شهرهاى ستارگان، مجموعه عظیمى از ستارهها است که براى خود عالمى را تشکیل مىظدهد ـ در این کهکشان طبق محاسبه دانشمندان بیش از یک صد میلیارد!! ستاره وجود دارد که خورشید ما با آن همه عظمت و نورانیّتاش یکى از ستارگان متوسط این کهکشان است! باز همین دانشمندان به ما مىگویند تا آن جا که توانستهاند به وسیله تلسکوپها و با استفاده از کامپیوترها محاسبه کنند حدّاقل حدود یک میلیارد کهکشان در این عالم موجود است! (14)
راستى گفتن این اعداد و ارقام با زبان چه آسان است و تصوّر آن چه مشکل؟ ! ولى فراموش نکنید که از این همه کهکشانهاى عظیم و این همه ستارگان بىشمار معلومات ما غالباً بر محور همین کره خاکى دور مىزند که تازه همه آن را نیز نشناختهایم!
4. از سوى چهارم عالمى که ما در آن زندگى مىکنیم گذشته و آیندهاى دارد، هیچ کس نمىداند چند میلیارد سال از عمر آن گذشته، همانگونه که هیچکس از آینده آن نیز آگاه نیست. همچون رشته زنجیر مانندى است که از ازل کشیده شده و در اعماق ابد پیش مىرود، تمام آگاهى ما فقط مربوط به یک حلقه از این زنجیر است که در آن زندگى مىکنیم و از آینده و گذشته جز شبحى مبهم چیزى در نظر ما مجسّم نیست.
درست است که انسان بر اثر نداى فطرت و انگیزه درونى از روزى که خود را شناخته است با تلاش پى گیر و مستمر و کوششهاى خستگى ناپذیر، عاشقانه دنبال شناخت بیشتر از خود و این جهان بوده است و در طول هزاران سال تلاش پیگیر معلوماتى فراهم ساخته که هم اکنون در گنجینه کتابخانههاى بزرگ و کوچک جهان ذخیره شده است.
درست است که بعضى از این کتابخانهها به اندازه اى عظیم است که طول مجموع قفسههاى آن (مانند کتابخانه موزه انگلستان) یکصد کیلومتر است! و تعداد کتابهاى بعضى مانند (کتابخانه ملى پارسى) شش میلیون و بعضى دیگر (مانند کتابخانه معروف آمریکا) را بیست و پنج میلیون جلد نوشتهاند و بعضى از آنها به قدرى وسیع است که تنها فهرستاش، خود کتابخانه نسبتاً بزرگى تشکیل مىدهد و مجموع کتابخانه براى خود تقریباً مانند شهرکى که میان بخشهاى آن با وسیله نقلیه باید رفت و آمد کرد!
ولى با این همه مجموع این یافتههاى بشرى در زمینه شناخت جهان، رازها و اسرار عالم آفرینش، قطره بسیار کوچکى از یک اقیانوس فوقالعاده عظیم است.
بد نیست در این جا به بعضى از گواهىهاى صریح دانشمندان در این زمینه اشاره کنیم تا معلوم شود این سخن، قولى است که جملگى برآنند.
1. کرسى موریسن طبیب و روانشناس معروف در کتاب خود بنام (راز آفرینش انسان) چنین مى نویسد:
«وقتى درباره فضاى نامتناهى، یا زمان بى آغاز و انجام، یا نیروى شگرفى که درون هسته اتم ذخیره شده، یا به عوالم نا محدود که منظومههاى بى شمار و سیّارات و ثوابت بى حساب در آن شناورند، یا به قدرت تشعشع سیّارات، یا به قوه جاذبه زمین و قوانین دیگرى که نظام عالم بسته به وجود آن است، مىاندیشیم، آن وقت به حقارت وجود خود و نقصان دانش خویش پى مىبریم.» (15)
2. دکتر الکسیس کارل در کتاب خود (انسان موجود ناشناخته) مىنویسد:
به خوبى واضح است که مساعى تمام علومى که انسان را مورد مطالعه قرار داده است، تا کنون به جایى نرسیده و شناسایى ما از خود هنوز نقایص زیادى در بر دارد. (16)
جالب این است که او به همین دلیل نام (انسان موجود ناشناخته) را براى کتاب با ارزش خود انتخاب کرده است. وقتى شناخت انسان از خودش تا این حدّ محدود باشد وضع دانش او درباره سایر جهان هستى روشن است.
3. ویلیام جیمس عالم معروف مى گوید:
علم ما همچون قطرهاى است ولى جهل ما همچون یک دریاى عظیم!.
4. فلاماریون عالم معروف فلکى مىنویسد:
من مى توانم ده سال از مجهولات سؤال کنم که شما هیچ یک از آنها را نتوانید جواب دهید!. (17)
5. او در کلام دیگرى مىافزاید :
ما فکر مىکنیم، امّا همین فکر چیست؟ و راه مىرویم، امّا این عمل عضلانى چیست؟ هیچ کس آن را نمىداند!
من اراده خود را یک قوّه غیر مادى مىبینیم، امّا هر وقت اراده مىکنم دستم را بلند کنم مىبینم اراده غیر مادى من دست مرا که عضو مادى است حرکت مىدهد. این مطلوب چطور صورت مىگیرد؟ و آن واسطه که قواى عقلى من نتیجه مادى مىدهد چیست؟ کسى پیدا نمىشود که جوابى به این سؤال بدهد؟ (18)
وقتى معلومات ما درباره روشنترین مسائل روزمرّه چنین باشد تکلیف مسائل پیچیده، یا دور دست مکانى و زمانى ناگفته پیدا است.
6. انشتین ریاضىدان معروف، مبدع نظریه نسبیت و بعد چهارم در یکى از کتاب هاى خود مىگوید:
آنچه تا کنون از کتاب طبیعت خواندهایم بسیار چیزها به ما آموخته است و ما به اصول زبان طبیعت آشنا شدهایم. ولى با این همه مىدانیم که درباره مجلداتى که خوانده و فهمیده شده هنوز از حل و کشف کامل اسرار طبیعت دوریم. ( 19)
و بر این گواهىها باید این جمله را بیفزاییم.
عجب این است که هر کشف تازهاى مىظشود بر حجم مجهولات انسان افزوده مىگردد، یا به تعبیر دیگر کشفهاى جدید دانشمندان در زمینههاى مختلف مانند کشف کتابخانههاى تازه، یا کشف گنجظهاى گرانبهایى در نقاط مختلف روى زمین است.
بدیهى است اگر ما از وجود کتابخانهاى در یکى از شهرها و یا گنج مهمّى در یکى از ویرانهها آگاه شویم یک مجهول را کشف کردهایم، ولى هزاران مجهول در اطراف آن خودنمایى مىکند، تعداد کتابها، محتواى آنها، نویسندگان این کتابها ،مشخصات آنها و امور دیگرى از این قبیل و همچنین مشخصات محتویات آن گنجها.
راه دور نمىظرویم، آن روز که جهان جاندارن ذرّه بینى (میکروبها و باکترىها و ویروسها) هنوز کشف نشده بود این مطلب بر انسان کاملا مجهول بود امّا، همین که پاستور نخستین گام در این زمینه برداشت، عالم بزرگى با هزاران هزار مجهول در برابر او خودنمایى کرد.
کشف سیّاره اورانوس و نپتون و پلوتون در منظومه شمسى، کشف کهکشانهاى جدید همه از این قبیل است. اینجا است که باید با نهایت خضوع اعتراف کنیم که تمام علوم و دانشهاى بشرى همانند نور یک شمع است و حقایق این جهان همچون نور آفتاب و از آن عظیمتر! اینجا است که باید بگوییم: (سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا الاَّ ما عَلّمتَنا) (20)
این سخن را با کلام عظیمى از یک گویندهاى عظیم یعنى سخنى از خطبه اشباح امیرمؤمنان على (علیه السلام) پایان مىدهیم آنجا که مىفرماید:
«وَاْعْلَمْ اَنْ الّراسخينَ فى الْعِلمِ هُمُ الّذينَ اغناهُمْ عَنِ اِقتحامِ السُّدَدِ الْمَضْروَبِة دُونَ الغُيْوبِ، الاِقرارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تفسيرَهُ مِنَ الغيب المَحجُوب، فَمَدح الله - تَعالى - اِعترافَهُمْ بالعَجزِ عَنْ تناوُلِ مالَم يُحيطُوا بِه عِلْماً، وَسَمّى تَرْکِهِمْ التَعَمُقِّ فِيما لَمْ يُکَلِّفُهُم الْبَحثَ عَنْ کنهه رُسُوخاً، فاقتصر عَلَى ذلِک وَلاتُقَدّر عَظَمَةَ الله سُبحانَهُ على قَدْرِ عَقْلِکَ فَتَکُونَ مِنَ الهالکينَ !;» : «آگاه باش راسخان در علم آنها هستند که خداوند آن را با اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشیده است، از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نیاز ساخته، و خدا آنان را از این جهت که در برابر آنچه از تفسیر آن بىخبرند به عجز و ناتوانى خویش اعتراف دارند، ستوده است و ترک بحث و تعمق در آنچه خداوند بر عهده آنان نگذاشته است رسوخ در علم نامیده ـ و آنان را راسخان در علم خوانده به همین مقدار اکتفا کن و عظمت خداوند سبحان را با مقیاس عقل خود اندازه مگیر که هلاک خواهى شد. » (21)
یادآورى
توجّه به محدودیت علمى بشر، آثار مثبت و نتایج سازنده زیر را همراه دارد:
1. جلوگیرى از غرور علمى - مىدانیم بشر بر اثر غرور علمى مصائب زیادى را متحمّل شده است که نمونه آن در حدود قرن هجدهم میلادى در اروپا ظاهر گشت. هنگامى که جهشى در علوم طبیعى به وجود آمد، بعضى از دانشمندان چنان گرفتار غرور شدند که گمان کردند تمام رازها و اسرار جهان هستى را گشودهاند، به همین دلیل ماوراى معلومات خود را انکار کرده و حتّى گاه آن را به باد سخریّه مىگرفتند، تا آنجا که بعضى گفتند: ما تا روح را زیر چاقوى جراحى در سالن تشریح مشاهده نکنیم باور نمىکنیم! و نیز چون خدا به وسیله حواس ما قابل درک نیست مىگوییم وجود ندارد!
این غرور علمى مشکلات و گرفتارىهاى فراوانى به وجود آورده و تنها چیزى که مىتواند آن را در هم بشکند توجّه به ناچیز بودن دانشهاى بشرى در برابر مجهولات است، به دلایلى که در بالا ذکر شد.
توجّه به این واقعیّت است که دانشمند ژرف بین را وادار به این اعتراف مىکند که دانش من به جایى رسیده که مىدانم نادانم و معلومات خود را صفر و مجهولات را در برابر آن بى نهایت مى بیند.
2. حرکت علمى سریعتر - توجّه به این واقعیّت انسان را به تلاش و کوشش بیشتر و جهاد مخلصانهتر براى گشودن رازهاى عالم هستى وادار مى کند، به خصوص این که درهاى معرفت و شناخت را به روى خود گشوده مىبیند و هرگز از درک بیشتر مأیوس نیست.
روشن است تا انسان احساس نقص نکند به سوى کمال نمىرود و تا درد را حس نکند به دنبال درمان نمىشتابد، این است که مىگویند احساس درد یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است و بدترین بیمارىها آن بیمارى است که با درد همراه نباشد! زیرا هنگامى انسان با خبر مىشود که او را از پاى در آورده است.
توجّه به ناچیز بودن دانشهاى بشرى این واکنش مثبت را در وجود انسان دارد که او را به دنبال تحقیق بیشترى مىفرستد و شاید تأکیدهاى قرآن روى نقصان علم بشر یکى از اهدافش باشد.
3. توجّه به مبدأ والاتر - تأثیر مثبت دیگرى که احساس کمبود علمى و محدودیت دانش بشر روى هر انسانى مىگذارد این است که خواه ناخواه خود را نیازمند به مبدأ والاترى مىبیند که همه اسرار و رازهاى جهان نزد او روشن است، این مسأله زمینه را براى پذیرش دعوت انبیاء آماده مىسازد و راه توجّه به منابع و طرق فوق بشرى را به روى او مىگشاید.
به هر حال توجّه به محدودیت علم بشر قطع نظر از این که یک واقعیّت است، آثار تربیتى مثبت فراوانى نیز دارد.
پی نوشتها:
1 . سوره اسراء، آیه 85.
2 . سوره لقمان، آیه 34.
3 . سوره اسراء، آیه 44.
4 . سوره بقره، آیه 216.
5 . سوره غافر، آیه 57.
6 . سوره طلاق، آیه 1.
7 . سوره اعراف، آیه 188.
8 . سوره نساء، آیه 11.
9 . سوره لقمان، آیه 27.
10 . جمله ( ما اُوْ تَیِتُمْ مِنَ اَلْعِلْم اِلاّ قَلیلا) را غالب مفسّران به معناى «قلیلا من العلم» تفسیر کرده اند، ولى بعضى گفته اند: منظور از آن «قَلیلا منکم» است; امّا این تفسیر با ظاهر آیه که مخاطب در آن سؤال کنندگان از مسأله روح هستند سازگار نیست. (دقت کنید.)
11 . مجمع البیان، جلد 8، ذیل آیه 34 سوره لقمان.
12 . به تفسیر نمونه جلد 12، صفحه 133، ذیل آیه 44 سوره اسراء مراجعه فرمایید.
13 . سوره نساء، آیه 113.
14 . در کتاب (آیا؟ چگونه؟ چرا؟) آمده است امروز اخترشناسان معتقداند کهکشان هاى زیادى در کنار کهکشان ما قرار دارد که بعضى کوچک تر، و بعضى بزرگتر است. تلسکوپ هاى قوى، و ماشین هاى شمارشگر ستارگان نشان داده اند که باید تقریباً یک میلیارد کهکشان در جهان وجود داشته باشد.
15 . راز آفرینش انسان، صفحه 87.
16 . انسان موجود ناشناخته، صفحه 5.
17 . على الطلال المذهب المادى، صفحه 138.
18 . همان مدرک.
19 . خلاصه فلسفه نسبیت.
20 . سوره بقره، آیه 32.
21 . نهج البلاغه، خطبه 91.
|