تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
مقدمه :
صفات جلال خدا «صفات سلبیه»
معمولاً از صفات سلبیه تعبیر به صفات جلال مى شود چرا که خداوند اجلّ از آن است که چنین صفاتى را که همه از نقائص است دارا باشد.
این در مقابل صفات جمال است که صفات ثبوتیه نام دارد و حکایت از زیبائى ها و جمال ذات خدا مى کند.
در یک کلمه مى توان گفت: همه صفات سلبیه در این جمله جمع است که «خداوند از هرگونه عیب و نقص و عوارض و صفات ممکنات پاک و منزّه است.»
ولى در علم کلام به پیروى از الهام هاى قرآنى قسمت هاى مهمّى از این صفات مورد بررسى قرار گرفته است، از جمله این که:
او مرکّب نیست،
جسم ندارد،
قابل رؤیت نمى باشد،
مکان و زمان و محل و جهت براى او نیست،
از هرگونه نیاز و احتیاج مبرّا است،
هرگز ذات او محل حوادث و عوارض و تغییر و دگرگونى نمى باشد،
و صفات او عین ذات او است نه زائد بر ذاتش.
بنابراین باید از یک سو مسأله صفات جمال به طور کلّى مطرح گردد و از سوى دیگر قسمت هاى حسّاس به طور مشروح مورد بررسى واقع شود.
با این اشاره به سراغ قرآن مجید مى رویم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:
1. (یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).(1)
2. (هُوَ اللهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ).(2)
3. (سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ)(3)
4. (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ)(4)
ترجمه:
1. «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى گویند، خداوندى که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصى مبرّا و توانا و حکیم است.»
2. «او خداوند یگانه اى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک او است، از هر عیب منزّه است.»
3. «منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف مى کنند!»
4. «منزّه است پروردگار تو، پروردگار صاحب قدرت، از آنچه آنان توصیف مىکنند.»
شرح مفردات
«قدوس» صیغه مبالغه از ماده «قُدس» در اصل به معناى پاکى و طهارت است و به گفته مقاییس اللّغه اطلاق این وصف بر خداوند به خاطر آن است که ذات او از اضداد، امثال، همسر و فرزند پاک و مبّرا است.
از گفته راغب در مفردات و ابن منظور در لسان العرب استفاده مى شود که این واژه معمولاً در مورد تنزیه الهى و یا تطهیر بندگانش به کار مى رود، حتّى مؤلّف کتاب مقاییس اللّغه مى گوید گمان من بر این است که این کلمه از واژه هاى مخصوص اسلامى است.
سرزمین قادسیه از آنجا به این نام نامیده شده که حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) دعا براى قدس و پاکى آن کرد.
این نکته نیز قابل توجّه است که به عقیده راغب این واژه تنها در تطهیر معنوى به کار مى رود نه تطهیر ظاهرى و ازاله آلودگى ها.
تقدیس بندگان نسبت به خداوند این است که او را از هرگونه عیب و نقص پاک بشمرند.
«تسبیح» به گفته بعضى از ارباب لغت داراى دو معنا است: یکى دور ساختن و در آیات قرآن به معناى دور شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقص است، و دیگر به معناى حرکت سریع در آب و شنا کردن است (از مادّه «سبح» و «سباحت»)
ولى این هر دو معنا را مى توان به یک اصل باز گرداند و آن حرکت سریع است خواه در مسیر عبادت و بندگى و تنزیه و تقدیس خداوند از هر عیب و نقص باشد و یا حرکت سریع در آب، یا هوا، یا روى زمین، چرا که حرکت از یک سو انسان را به چیزى نزدیک و از چیز دیگرى دور مى سازد، در آنجا که به معناى تنزیه از عیب است جنبه دور ساختن مورد توجّه مى باشد و در آنجا که به معناى شنا کردن و شکافتن آب و هوا است، جنبه حرکت مورد توجّه است.(5)
تفسیر و جمع بندى
همه تسبیح او مى گویند
در نخستین آیه مورد بحث تکیه بر تسبیح عمومى موجودات جهان شده است، مطلبى که در بسیارى از آیات قرآن با تعبیرات مختلف مورد توجّه و تأکید قرار گرفته و از بحث هاى بسیار جالب قرآنى محسوب مى شود، مى فرماید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همواره تسبیح خدا مى گویند، خداوندى که مالک و حاکم است و از هر عیب و نقصى مبرّا و توانا و حکیم است»: (یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)
همگى با زبان حال و اسرار شگرف خود بیانگر عمل بى پایان و قدرت بى انتها و کمال مطلق خداوند هستند، همگى فریادگر تقدیس و تنزیه حق و پاک شمردن ذات او از هر عیب و نقصند، چرا که هرکس با دقّت به این موجودات بنگرد به خوبى از عظمت و مدیر و مدبر بودن خالق آنها آگاه مى شود.
جمعى از محققان نیز معتقدند که موجودات مختلف جهان هستى با زبان قال نیز تسبیح او مى گویند، چرا که هرکدام براى خود سهمى از درک و شعور و برنامه اى از تقدیس پروردگار دارند، و چه مانعى دارد که هر دو مطلب یعنى زبان حال و قال در بیان این حقیقت هماهنگ گردد.
به این ترتیب واژه «تسبیح» (یُسَبِّحُ) و «تقدیس» (القدُّوس) در آیه مورد بحث هر دو اشاره زیبائى به تمام صفات سلبیه او مى کند و آن را از امورى مى شمرد که تمام عالم هستى در مورد آن هم صدا و هم آواز است.
استفاده از فعل مضارع «یسبّح» که معمولاً براى استمرار است، دلیل بر این معنا است که این برنامه همیشگى و مستمر آنها است، از آغاز خلقت شروع شده و تا پایان ادامه دارد و باید هم چنین باشد، چرا که وجود افعال دائماً بیانگر صفات فاعل است. (دقّت کنید.)
جالب این که این آیه نخستین آیه سوره جمعه است و در واقع، مقدّمه چینى براى بیان فریضه عبادى سیاسى نماز جمعه مى کند، چرا که انسان ها را متوجّه مى سازد که مسأله عبادت و تقدیس، برنامه عمومى و مستمر همه ذرّات جهان است، شما نیز با آنها هماهنگ و همصدا شوید، و با این جریان مقدّس امواج هستى همسو باشید و سر بر آستان خداوندى بگذارید که هم «حاکم» است هم «قدوس»، و هم «قادر» است و هم «حکیم».(6)
در دومین آیه، همین سخن در لباس دیگرى تجلّى مى کند و ضمن تأکید بر توحید خداوند و بیان بخشى از صفات اسماء حسناى او، «قدّوس» را که بیانگر مجموعه صفات سلبیه است ذکر مى کند مى فرماید: «او خداوند یگانه اى است که معبودى جز او نیست، حاکم و مالک او است، از هر عیب منزّه است»: (هُوَ اللهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ) همان گونه که در تفسیر مفردات آیات اشاره شد «قدوس» صیغه مبالغه از قداست و به معناى نهایت پاک بودن ذات و صفات و افعال و احکام خداوند از هر عیب و نقص است، تعبیرى است کوتاه و پرمعنا که تمام صفات سلبیه در آن جمع شده.
او نه تنها نقصى در ذات پاکش ندارد، بلکه در آفرینش و خلقت و تکوین و تشریع او نیز هیچ عیب و نقصى نیست چرا که همه از آن کمال مطلق سرچشمه مى گیرد و از رشحات و افاضات او است، همه داراى صبغه الهى است و همه کامل است.
در سومین آیه بعد از نفى هرگونه فرزند و همتا براى ذات پاک خدا مى فرماید: «منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف مى کنند!»: (سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ)
این جمله که در چندین آیه از قرآن آمده و معمولاً در مقام نفى هرگونه شریک و همتا یا همسر و فرزند براى خداوند آنچنان که کوته فکران مى پنداشتند آمده است، معناى گسترده اى دارد که هرگونه توصیفى را که شایسته ذات و صفات و افعال و احکام او نیست در بر مى گیرد، بلکه به یک معنا هرگونه توصیف ما را شامل مى شود، چون ما و تمام مخلوقات به خاطر آلودگى به نقصان و محدودیت، قادر به درک کنه صفات او نیستیم لذا از شرح آن عاجزیم، در عین این که از وجود اجمالى صفات او آگاهیم.
بنابراین او برتر از هرگونه توصیف ما است و منزّه از توصیف توصیف کنندگان است: (سُبْحانَ اللهِ عَمّا یَصِفُونَ).
لذا در بعضى از روایات از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که به هنگام معرفى مذهب صحیح در توحید مى فرماید: «تَعالَى اللهُ عَمّا یَصِفُهُ الْواصِفُوْنَ»: «خداوند برتر از توصیف همه توصیف کنندگان است!»(7)
سپس در ذیل همین حدیث تأکید مى فرماید که در توصیف پروردگار از اوصافى که در قرآن مجید آمده تجاوز نکنید.
اى برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم وز هرچه دیده ایم و نوشتیم و خوانده ایم
بالاخره در چهارمین و آخرین آیه، در یک کلام مطلق و بدون قید و شرط مى فرماید: «منزّه است پروردگار تو، پروردگار صاحب قدرت، از آنچه آنان توصیف مى کنند»: (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ). همان گونه که گفتیم این تعبیر ممکن است اشاره به تنزیه خداوند از اوصافى باشد که کوته فکران براى خدا قائل بودند، گاه مسیح را فرزند او مى شمردند و گاه فرشتگان را دختران او مى نامیدند! گاه میان او و طائفه جن رابطه خویشاوندى برقرار مى ساختند، گاه بت ها را همتا و شریک یا شفیعان درگاه او معرفى مى کردند و گاه براى او اوصافى همچون اوصاف اجسام قائل بودند و در یک کلمه، تمام این پیرایه هاى غلط را نفى مى کند و بر همه آنها خط بطلان مى کشد. یا این که منظور هرگونه توصیف الهى است از هرکس که باشد، چرا که بشر قادر بر درک کنه صفاتش نیست همان گونه که از درک کنه ذاتش عاجز است. از مجموع این آیات به خوبى روشن مى شود که ذات او از هر وصفى که حامل نوعى نقصان و یا کمترین عیب بوده باشد پاک است، و حتّى شناخت ما از صفات ثبوتیه او به قدر طاقت و نیروى ما است نه آنچه لایق ذات مقدّس او است. این تنزیه و تقدیس علاوه بر ذات و صفات او، احکام و تشریع او را نیز شامل مى شود و همه پاک و منزّه از نقصان و عیب است، چرا که از ذاتى سرچشمه گرفته که عین کمال و کمال مطلق است. توضیحات بزرگترین گناهان تشبیه است!
تنزیه و تقدیس خداوند از صفات مخلوقین که همیشه آمیخته با نقائص است، مطلبى است که بارها بر آن تأکید داشته ایم و همان چیزى است که در احادیث اسلامى مرتباً درباره آن هشدار داده شده، زیرا بدون آن حقیقت معرفة الله حاصل نمى شود و یا به تعبیر دیگر توحید و شرک با هم آمیخته خواهد شد. از سوى دیگر جداسازى صفات ثبوتیه از سلبیه مطلبى است که تنها در افق ذهن ما صورت مى گیرد و گرنه ذات پاک خداوند یک حقیقت بیش نیست، گاه از دریچه هستى به او مى نگریم و کمال مطلق و علم مطلق و قدرت مطلقه او را مى بینیم، و گاه از دریچه عدم کاستى ها مى نگریم، ذات او را منزّه از جهل و عجز و هرگونه نقصان مشاهده مى کنیم. لذا عدم شناخت صفات سلبیه منجر به عدم شناخت صفات ثبوتیه خواهد شد و نقصان معرفت در یک مرحله سبب نقصان آن در مرحله دیگر است. در اینجا باز لازم است به قسمتى از اشارات لطیفى که در احادیث اسلامى در این زمینه آمده توجّه کنیم: 1. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در آغاز خطبه اى چنین مى فرماید: «لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لا یُغَیِّرُهُ زَمانٌ وَ لا یَحْویْهِ مَکانٌ، وَ لا یَصِفُهُ لِسانٌ»: «هیچ چیزى او را به خود مشغول نمى دارد و گذشت زمان در او دگرگونى ایجاد نمى کند، هیچ مکانى او را در بر نمى گیرد و هیچ زبانى را یاراى توصیفش نیست.»(8) 2. در خطبه دیگرى ضمن اشاره به عجز و ناتوانى انسان از درک مسائل مربوط به حیات و مرگ چنین مى فرماید: «کَیْفَ یَصِفُ اِلهَهُ مَنْ یَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوْقٍ مِثْلِهِ»: «چگونه انسان مى تواند پروردگار خویش را توصیف کند در حالى که از درک صفات مخلوقى همچون خود عاجز است؟!»(9) 3. در حدیثى آمده است که یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) از محضرش سؤال کرد: «اَخْبِرْنى اَىُّ الأَعْمالِ اَفْضَل؟»: «کدام عمل از همه برتر است؟» امّا در پاسخ فرمود: «تَوْحِیْدُکَ لِرَبِّکَ»: «توحید پروردگارت!» سپس پرسید: «فَما اَعْظَمُ الذُّنُوبُ»: «بزرگترین گناهان چیست؟» فرمود: «تُشْبِهُکَ لِخالِقِکَ»: «تشبیه کردن خالقت به مخلوقات است!» 4. در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: «اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى لا یُوْصَفُ بِزَمان، وَ لا مَکان، وَ لا حَرَکَة، وَ لاَ انْتِقال، وَ لا سُکُون، بَلْ هُوَ خالِقُ الزَّمانِ وَ الْمَکانِ وَ الْحَرَکَةِ وَ السُّکُوْنِ وَ الاْنْتِقالِ، تَعالى عَمّا یَقُوْلُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبْیراً»: «خداوند توصیف به زمان و مکان و حرکت و انتقال و سکون نمى شود ـ و ذات او از همه این امور مبرّا است ـ بلکه او خالق زمان و مکان و حرکت و سکون و انتقال است، خداوند بسیار برتر است از آنچه ظالمان و ستمگران در حق او مى گویند.»(10) 5. در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر صفت «صمد» چنین مى خوانیم: «تَأْوِیْلُ الصَّمَدِ لا اِسْمَ وَ لا جِسْمَ وَ لا مِثْلَ وَ لا شِبْهَ وَ لا صُوْرَةَ وَ لا تِمْثالَ وَ لا حَدَّ وَ لا حُدُوْدَ وَ لا مَوْضِعَ وَ لا مَکانَ وَ لا کَیْفَ وَ لا أَیْنَ وَ لا هُنا وَ لان ثَمَّةَ وَ لا مَلاَءَ وَ لا خَلأَ، وَ لا قِیامَ وَ لا قُعُوْدَ، وَ لا سُکُوْنَ وَ لا حَرَکَةَ وَ لا ظُلْمانِىَّ وَ لا نُورانِىَّ، وَ لا رَوْحانِىَّ وَ لا نَفْسانِىَّ وَ لا یَخْلُومنهُ مَوْضِعٌ وَ لا یَسَعُهُ مَوْضِعٌ وَ لا عَلَى لَوْن، وَ لا عَلَى خَطَرِ قَلْب، وَ لا عَلَى شَمَّ رائَحَة، مَنْفِىٌّ عَنْهُ هذِهِ الاَْشْیاءُ»: «تفسیر «صمد» این است که او نه اسم دارد و نه جسم، نه مثال و نه مانند، نه صورت و نه تمثال، نه حد و نه حدود، نه موضع و نه مکان، نه کیفیت و نه محل، نه اینجا و نه آنجا، نه پر بودن نه خلأ، نه ایستادن و نه نشستن، نه سکون و نه حرکت، نه ظلمانى و نه نورانى، نه روحانى و نه نفسانى، جائى از او خالى نیست، در عین حال هیچ جائى گنجایش او را ندارد، نه رنگ دارد، نه بر قلب کسى خطور کرده و نه بوئى از او شنیده مى شود، همه این امور از او منفى (و او از همه پاک و منزّه است.)»(11) ناگفته پیدا است که منظور از نفى اسم از خداوند نفى اسامى مخلوقات است. با این شناخت اجمالى که از صفات سلبیه پیدا کردیم به سراغ شناخت تفصیلى آن مى رویم.
پی نوشتها :
1. سوره جمعه، آیه 1. 2. سوره حشر، آیه 23. 3. سوره مؤمنون، آیه 91. 4. سوره صافات، آیه 180.این تعبیر و تعبیر آیه قبل در 6 مورد از قرآن مجید آمده است که خدا را از توصیفى که مشرکان و جاهلان درباره صفات خدا داشتند پاک و منزّه مى شمرد (سوره انعام، آیه 100 ـ سوره انبیاء، آیه 22 ـ سوره مؤمنون، آیه 91 ـ سوره صافات، آیه 159 ـ سوره صافات، آیه 180 ـ سوره زخرف، آیه 82) علاوه بر این آیاتى که مشتمل بر عنوان «تسبیح» خداوند است همه بیانگر مقصود ما است که از میان آنها چند نمونه متنوع بالا ذکر شد. 5. مقائیس، مفردات، مصباح اللّغه، لسان العرب، و التحقیق فى کلمات القرآن الکریم مادّه: «سبح». 6. درباره تسبیح عمومى موجودات جهان، و تجزیه و تحلیل این مسأله مهم، بحث هاى فراوانى در تفسیر نمونه داشته ایم. (به جلد 12، ذیل آیه 44 سوره اسراء صفحه 133، جلد 14، ذیل آیه 141، صفحه 497سوره نور مراجعه فرمائید.) 7. کافى، جلد اول، صفحه 100 باب «النهى عن الصفة بغیر ما وصف به نفسه»، حدیث 1. 8. نهج البلاغه، خطبه 178. 9. نهج البلاغه، خطبه 112. 10. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 309، حدیث 1. 11. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 230، حدیث 21.
|