تفسير موضوعي قرآن كريم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
نامه به سران حكومتها
در اين ، قدرت اسلام بالا گرفته بود و مى بايست دامنه آن به خارج جزيره عربستان نيز كشيده شود و نخستين شعاع خورشيد اسلام به بيرون اين جزيره بتابد.
پيامبربراى انجام فرمان خداوند متعال رسولانى را همراه نامه براى كسرى (شاه ايران)، قيصر (حاكم روم)(1) ، نجاشى (حاكم حبشه) و مقوقس (فرمانرواى مصر) و عدّه ديگرى از سران و زمامدارن فرستاده و آنان را به اسلام دعوت كرد. جز خسرو پرويز پادشاه ايران عده اى پاسخ مساعد دادند و بعضى هم سكوت كردند و اين دليل آن است كه يا تبليغات صحيح اسلامى به آنها رسيده بود و از حقايق اسلام آگاهى يافته بودند و يا قدرت اسلام را احساس كرده و گزارش آن را داشتند و صلاح را در اين مى ديدند كه با نيروى نظامى با آنها روبرو نشوند.(2)
از ميان كانون هاى توطئه خيبر مركز يهود باقى مانده بود،(3)كه مى بايست درهم شكسته شود، لذا در سال هفتم، پيامبر تصميم گرفت اين قبيله و قبيله ديگرى از يهود كه در سرزمين فدك بودند را تسليم كند.
و پس از آن سراياى متعددى به وقوع پيوست و اسلام همچنان پيروزمندانه از اين موانع گذشت.
اكنون در جزيرة العرب قدرت اسلام در مرحله بسيار بالايى قرار گرفته و نوبت آن است كه از پيمان حديبيه استفاده شود و مسلمانان براى زيارت خانه خدا به عمره بروند، پيامبر پس از بازگشت از خيبر در ماه ذى الحجة به همه مسلمانان كه در سال ششم براى عمره با آن حضرت بودند، اعلام نمود كه آماده سفر مكه باشند.(4) مردم مكه پس از شنيدن اين خبر، خانه ها را ترك كردند ـ طبق قرار داد ـ و به كوه ها پناهنده شدند و مسلمانان وارد مكه شدند، پيامبر اعلام فرمود: «رَحِمَ اللهُ امراً اَراهُمُ اليَومَ مِن نَفسِه قُوَّةً»: «خداى رحمت كند كسى را كه امروز از خود قدرتى به كفّار نشان دهد»
و به اين ترتيب هم آرزوى مسلمانان براى زيارت خانه خدا تحقق يافت و هم مانور قدرت اسلام در مرئى و منظر مكّيان انجام شد.(5)
سال هشتم هجرى فرا رسيد پيامبر دايره قدرت اسلام را توسعه داد و سريه غالب بن عبدالله ليثى به سوى بنى الملوح و علاء بن حضرمى به بحرين ـ طبق يك قول ـ و سريه شجاع بن وهب به سوى بنى عامر و سريه عمرو بن كعب غفارى به سوى ذات الاطلاع (در نواحى شام) اتفاق افتاد.
در اين سال عمرو بن عاص به سوى سرزمين بلى و عذره براى دعوت به اسلام رفت كه غزوه ذات السلاسل(6)نام گرفت. در همين سال عمرو بن عاص را به سوى جيفر و عياز فرزندان جلندى در عمّان فرستاد، كه ايمان آوردند و از مجوس جزيه گرفته شد.
در همين سال به سركردگى ابوعبيده جراح غزوه خبط اتفاق افتاد و سريه هاى ابوقتاده در برابر كسانى كه بر ضد رسول خدا براى جنگ، نفرات جمع آورى مى كردند انجام شد و همچنين در اين سال، غزوه موته(7)در سرزمين موته از قراى شام با 3 هزار نفر صورت پذيرفت.
نبرد موته و شهادت تعدادى از فرماندهان سپاه اسلام، ممكن بود احساس ضعف در نيروهاى خودى به وجود آورد و همچنين براى دشمن بزرگ به حساب آيد، اما مقدمات فتح مكه فراهم شد كه قبيله خزاعه هم پيمان رسول خدا و قبيله بنى بكر هم پيمان قريش بود و بنى بكر به خزاعه تجاوز كرد و قريش از آن حمايت نمود و همين قضيه سبب شد كه رسول خدا بتواند به هم عهد خود كمك كند. پيامبر دستور آمادگى نبرد مكه را صادر كرد و با طرح نقشه بسيار دقيقى با ده هزار سپاه آن چنان بر مكه مسلط شد كه تقريباً بدون درگيرى در آن حرم امن الهى به مقصود خود رسيد، و مركز اصلى شرك و قدرت بر ضد اسلام پاك سازى شد(8).
هنگامى كه چشم ابوسفيان به نيروى اسلام افتاد به عظمت و رشد اسلام اعتراف كرد و به عباس گفت: «لَقَد اَصبَحَ مُلكُ بنِ اَخيكَ عَظيماً»: «فرزند برادرت به سلطنت بزرگى نايل شده است»، عباس به او گفت: «وَيحَكَ اِنَّهُ النُّبُوَّةُ»(9)
«واى بر تو! اين نبوّت است، نه سلطنت و حكومت» و شعار معروف كه رسول خدا جلو در خانه كعبه به صورت دعا سر داد و ابطال تعدادى از آداب و رسوم جاهلى را اعلام فرمود، به اين ترتيب وقتى رسول خدا وارد مكه شد عمامه اى سياه بر سر داشت و جلو در كعبه ايستاده و گفت: «لا اِلهَ إِلّا اللّهُ وَحدَهُ، صَدَقَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبدَهُ، وَ هَزَمَ الاَحزابَ وَحدَهُ»: «خدايى جز خداى يگانه نيست، به وعده اش وفا كرد و بنده اش را نصرت داد و به تنهايى احزاب را منهزم نمود»، بعد اضافه فرمود: «اَلا كُلُّ دَمٍّ (فى الجاهلية) اَو مَأثَرَة اَو مال يُدَّعى فَهُوَ تَحتَ قَدَمَىَّ هاتَينِ اِلاّ سُدانَةَ البَيتِ وَ سِقايَةَ الحاجِّ ثُمَ قالَ: 'يا مَعْشَرَ قُرَيْش ماتَرَوْنَ اِنّى فاِعلٌ بِكُمْ' قالُو 'خَيراً اَخٌ كَريمٌ وَ ابْنُ اَخ كَريم' قالَ: 'اِذْهَبُوا فَانتُمُ الطُّلَقاءُ»(10) «آگاه باشيد همه خون ها و قصاص هاى مورد ادعاى زمان جاهليت، همچنين امتيازات و همه ادعاهاى مالى آن دوران(باطل) و زير اين دو قدم من است، جز پرده دارى و خدمت گزارى خانه خدا و سقايت حاجيان». آنگاه فرمود: «اى قريشيان! فكر مى كنيد من با شما چه رفتارى خواهم كرد؟» گفتند: «جز نيكى درباره تو نمى انديشيم برادرى كريم و فرزند برادرى بزرگوار»، فرمود: «برويد، همه آزاديد».
پس از آن پيامبر دسته هايى از سپاهيان را براى خاموش كردن فتنه قبايل اطراف مكه فرستاد(11) و با هوازن كه تصميم گرفته بودند با نيروى اسلام به مبارزه برخيزند نيز شديداً در حنين درگير شد، و آنها را نيز شكست داد(12) و به دنبال آن طائف را محاصره كرد كه منجر به تسليم آنها شد.(13)
سال نهم فرا رسيد كه در اين زمان، مراكز توطئه مشركين و يهود و نصارى درهم شكسته شده اند و مسلمين از تعرض آنان مصون هستند.
اكنون قدرتى نو در اين سرزمين شكل گرفته، و قبايل و سرجنبانان محيط هم يا مسلمان و يا تسليم شده اند. در اين ميان خبر رسيد كه هرقل سلطان روم و عده اى از عرب ها كه آيين نصرانيت را پذيرفته بودند تصميم دارند بر كشور اسلامى يورش آورند، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)اعلام كرد: «همه مجهّز براى جنگ با روم شوند». تاريخ نويسان مى گويند دليل اعلام منطقه جنگى ـ بر خلاف سيره آن حضرت كه ميدان نبرد را مكتوم مى داشت ـ دورى راه و امثال آن بود، ولى آنچه در اين رابطه به نظر مى رسد اين است كه اين اعلام براى ارعاب دشمن بوده است. سپاه به سختى و با امكانات بسيار كم مجهز شد ـ لذا آن را جيش العسرة نام نهاده اندـ و به سوى تبوك حركت كردند،(14)وقتى به بندر ايله رسيدند حاكم آنجا از در صلح درآمده و آماده پرداخت جزيه شد و مصالحه بر قرار گرديد(15)، خالد بن وليد را به سوى حاكم دومة الجندل فرستاد، او نيز جزينه را قبول نمود.(16)رسول خدا (صلى الله عليه وآله)در تبوك حدود 15 روز ماند ولى از سپاه روم خبرى نشد، لذا بازگشت(17)در اين سال هيئتى از ثقيف بر پيامبر وارد شد و اسلام را برگزيدند(18)، در اين هنگام على (عليه السلام) مأمور پاك سازى قبيله طى از بت پرستى گرديد و در آنجا نبردى در گرفت كه منجربه اسارت دختر حاتم شد و نتيجه آن اسلام آوردن عدى بن حاتم و...گرديد.(19).
فتح مكه و تسليم ثقيف و فراغت از تبوك، عظمت اسلام و حقانيت اين آيين را بيش از پيش ثابت كرد و ديگر قبايل نيز تدريجاً به معارف اسلام آشنا شدند و خدمت پيامبر رسيدند و اسلام را قبول كردند و يا لااقل پيمان ترك مخاصمه با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)امضاء نمودند و از اين زمان به بعد هيئت هاى نمانيدگى از سوى قبايل مختلف به محضر پيامبر آمدند، لذا اين سال را عام الوفود ناميده اند(20)
و فد بنى اسد به خدمتش رسيدند و گفتند: «اَتَيْناكَ قَبْلَ اَنْ تُرسِلَ اِلَيْنا رَسُولا»: «پيش از آن كه فرستاده اى به سراغ ما بفرستى، خود آمديم».
وفد بلى، وفد زاريين، وفد بنى تميم نيز خدمتش رسيدند(21).
همچنين نامه هايى از ملوك و سلاطين حِمْيَر دال بر پذيرش قدرت و حكومت اسلام رسيد،(22) وفد بهراء، وفد بنى البكاء، وفد بنى فزاره، وفد ثعلبة بن منقذ، وفد سعد بن بكر نيز به مدينه آمدند(23).
اعلام بيزارى از شرك و بت پرستى و ممنوعيت مشركان از شركت در مراسم حجّ، كه با آيات سوره برائت به وسيله حضرت على (عليه السلام) اعلام شد از رخدادهايى بود كه در همين سال اتّفاق افتاد: «فَاَقامَ النّاسُ الْحَجَّ وَ حَجَّتِ العَرَبُ الْكُفّارُ عَلى عادَتَهِمْ فِى الجاهِلِيَّةِ وَ عَلِىٌ يُؤذِنُ بِبَرائَةِ فنادى يَومَ الاَضحى: لا يَحُجَّنَّ بَعدَ العامِ مُشرِكٌ وَ لا يَطُوفَنَّ بِالبَيتِ عُريانٌ وَ مَنْ كانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ رسولِ اللّهِ عَهدٌ فَاَجُلُهُ اِلى مُدَّتِهِ(24) «مردم حج را به پا داشتند و كفار عرب نيز بر حسب عادت دوران جاهليت در مراسم حج حضور يافتند، و على (عليه السلام)اعلام برائت نمود، در روز عيد قربان اعلام نمود همه بدانند: 'بعد از اين هيچ مشركى نبايد در مراسم حج حضور پيدا كند، و هيچ كس نبايد خانه خدا را برهنه طواف نمايد و همه بدانند هر كس با رسول خدا پيمانى بسته تا سر رسيد پيمان به قدرت خود باقى است'».
سال دهم فرا رسيد و آوازه اسلام در همه جا پيچيد، و نصاراى نجران براى مباهله آمدند و بدون مباهله مصالحه كردند: «وَ صالَحُوهُ عَلى اَلْفَىْ حُلَّة ثَمَنُ كُلِّ حُلَّة اَرْبَعُونَ دِرْهَماً وَ عَلى اَنْ يُضَيِّفُوا رُسُلَ رَسُولَ اللّهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ ذِمَّةَ اللّهِ تَعالى وَعَهْدَهُ اِلاّ يُفْتِنُوا عَنْ دينِهِمْ وَ لا يُعشِروُا وَ شَرَطَ عَلَيْهِمْ اَنْ لا يَأكُلُوا الرِّبا وَ لا يَتَعامَلُوا بِه»: (25) «در برابر (پرداخت) و دو هزار حلّه كه قيمت هر حلّه چهل درهم بود با او مصالحه كردند و نيز از آنان پيمان گرفت كه از فرستادگان رسول خدا پذيرايى كنند و براى آنها پيمان الهى قرار داد كه كسى مسيحيان نجران را مجبور به ترك آيينشان نكند و از آنها عشريه (زكوة) نگيرد و با آنان شرط نمود كه ربا نخورند و معامله ربوى ننمايند».
و در اين سال هيئتهاى ديگرى مانند وفد سلامان، وفد غبشان، وفد عامر، وفد ازد، وفد مراد، وفد زبيد با عمرو بن معدى كرب، وفد عبد قيس، وفد بنى حنيفه وفد كنده، وفد محارب، وفد رهاويين، وفد عبس، وفد صدف، وفد خولان، وفد بنى عامر، وفد طى، و خلاصه اينكه همه به مدينه براى اعلام وفادارى به اسلام و پيامبر وارد شدند.(26)
تبلور رشد اسلام و قدرت آن را مى توان در حجّة الوداع ملاحظه كرد كه بنا بر بعضى از روايات بيش از يكصد هزار نفر براى زيارت خانه خدا با پيامبر (صلى الله عليه وآله)حركت كردند، و اين بزرگ ترين اجتماع روحانى در آن عصر است. همچنين خطبه هايى كه در اين سفر خوانده شد (چه در مكه، چه در عرفات، چه در منى و چه در بين راه در غدير خم) براى اعلان رسمى جانشينيش در حجة الوداع به تعبير تاريخ چنين آمده است:
«فَاراهُمْ مَناسِكَهُم وَ عَلَّمَهُمْ سُنَنَ حَجِّهِمْ وَ خَطَبَ خُطْبَةَ الَّتى بَيَّنَ فِيها لِلنّاسِ ما بَيَّنَ وَ كانَ الَّذى يَبْلُغُ عَنْهُ بِعَرَفَةَ رَبيعَةُ بنُ اُميَّةِ بن خَلَفِ لِكَثرَةِ النّاسِ فَقالَ بَعدَ حَمدِ اللّهِ: 'أَيُّهَا النّاسُ اءِسْمَعُوا قَولى فَلَعَلّى لا اَلقاكُمْ بَعدَ عامى هذا بِهذَا المَوقِفِ اَبَداً اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ دِمائَكُم وَ اَموالَكُم عَلَيكُم حَرامٌ كَحُرمَةِ يَومِكُم هذا، وَ كُلُّ رِباً مَوضُوعٌ لَكُم رُؤُسُ اَموالِكُم وَ اِنَّ رِبا عَبّاسِ بنِ عَبدِالمُطَلِّبِ مَوضُوعٌ كُلَّهُ وَ كُلُّ دَم كانَ فِى الجاهِليَّةِ مَْوضُوعٌ... اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ الشَّيْطانَ قَد يَئِسَ اَن يُعبَدَ بِاَرضِكُم هذِهِ وَ اَبَداً وَ لكِنِّهُ يُطاعُ فيما سِوى ذلِكَ وَ قَدْ رَضِىَ بِما تُحَقِّروُنَ مِنْ اَعْمالَكُمْ...'»(27)
«مناسك حج را به آنها ارائه كرد و آداب و سنن حج را تعليمشان داد، خطبه اى خواند و آنچه لازم بود براى مردم بيان كند، همه را توضيح داد و در عرفه كسى كه صداى او را به مردم مى رساند ربيعة بن امية بن خلف بود و اين بدان جهت بود كه جمعيت بسيارى حضور داشتند (و صداى رسول خدا به همه نمى رسيد) پس از حمد و ستايش خداوند فرمود: 'اى مردم سخنانم را بشنويد شايد بعد از امسال ديگر شما را در اينجا براى ابد ملاقات نكنم، اى مردم خون ها و اموالتان بر يكديگر حرام است مانند حرمت و احترام امروز و همه رباها (مطالبات ربوى) باطل اعلام مى گردد ـ و كسى حق مطالبه ندارد ـ و شما فقط سرمايه اصلى را طلب داريد و همه مطالبات ربوى عباس بن عبدالمطلب نيز از عهده شما برداشته شده، هر خونى كه در جاهليت ريخته شده باطل و هدر اعلام مى شود ـ و كسى حق تقصيب و قصاص ندارد ـ و... اى مردم! شيطان از چون ديگر در اين سرزمين مورد پرستش قرار نمى گيرد مأيوس گشته، ولى نسبت به ساير كارها از او اطاعت مى شود و او هم به همين مقدار راضى است'».
در تاريخ حجة الوداع با صراحت آمده كه به هنگام حركت براى حج، جمع كثيرى در مدينه اجتماع كرده بودند، و يا اين كه يك بيمارى در همان ايام شايع شد كه عده زيادى را از حج بازداشت، مى خوانيم:
«وَمَعَ ذلِكَ كانَ مَعَهُ جُمُوعٌ لا يَعْلَمُها اِلاَّ اللّهُ وَ قَدْ يُقالُ: خَرَجَ مَعُهُ تِسعُونَ اَلفاً وَ يُقالُ مِاَةُ اَلف وَ اَربَعَةَ عَشَرَ اَلفاً وَ قيلَ مِاَةُ اَلف وَ عِشرُونَ اَلفاً وَ قيلَ مِاَة اَلف وَ اَرْبَعَةً وَ عِشروُنَ اَلفاً وَ يُقالُ اَكثَر مِن ذلِكَ وَ هذِهِ عِدَّةُ مَن خَرَجَ مَعَهُ وَ اَمَّا الَّذينَ حَجُّوا مَعَهُ فَاَكثَرُ مِن ذلِكَ كَالْمُقيمنَ بِمَكَّةَ وَالَّذينَ أَتَوا مِنَ اليَمَنِ مَعَ عَلِىٍّ(ع) وَ ابى مُوسى»(28)
««همراه او براى انجام مراسم حج جمعيت بسيار زيادى بودند كه عدّه آنان را جز خدا كسى نمى داند، گاه گفته مى شود با او همراه بودند نود هزار نفر و نيز گفته ميشود يكصد و چهارده هزار و يا گفته ميشود يكصد و بيست هزار و يا گفته ميشود يكصد و بيست و چهار هزار نفر و بيش از اين نيز گفته شده، و اين تعداد كسانى است كه با او حركت كردند امّا كسانى كه همراه او در مراسم حج بودند بسيار زياد است از قبيل مردم مكه، يا كسانى كه از يمن با على(عليه السلام) و ابوموسى آمده بودند»
شما مى توانيد مسلمانان باقيمانده كه توان زيارت حج را نداشته اند را به حساب آوريد و قدرت اسلام را ملاحظه كنيد.
و بالاخره مى يابيد كه رسول خدا به هنگام وفات، سپاه اسامه را براى نبرد با ديار شامات (بصرى) آماده كرده بود كه تخلّف كردند.
پی نوشتها:
1. طبرى، جلد 2، صفحه 288.
2. كامل، جلد 1، صفحه 591.
3. طبرى، جلد 2، صفحه 298، و ابن هشام، جلد 3، صفحه 342.
4. طبرى، جلد2، صفحه 390، و ابن هشام، جلد 4، صفحه 12.
5. كامل، جلد 1، صفحه 602.
6. سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 272.
7. سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 15، و طبرى، جلد 2، صفحه 318.
8. كامل، جلد 1، صفحه 609، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 31، و طبرى، جلد 2، صفحه 323.
9. كامل، جلد 1، صفحه 614.
10. كامل، جلد 1، صفحه 620.
11. كامل، جلد 1، صفحه 618، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 70.
12. كامل، جلد 1، صفحه 624، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 80، و طبرى، جلد 2، صفحه 344.
13. كامل، جلد1، صفحه 628، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 122.
14. كامل، جلد1، صفحه 635، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 159، و طبرى، جلد 2، صفحه 373.
15. كامل، جلد1، صفحه 638.
16. كامل، جلد1، صفحه 638.
17. كامل، جلد 1، صفحه 638.
18. همان مدرك، صفحه 640 .
19. همان مدرك، صفحه 640.
20. مدرك سابق، صفحه 641، و سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه، 205.
21. كامل، جلد 1، صفحه 642.
22. سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 235.
23. كامل، جلد 1، صفحه 644.
24. كامل، جلد 1، صفحه 644 وسيره ابن هشام، جلد 4، صفحه 190.
25. كامل، جلد 1، صفحه 646.
26.كامل، جلد 1، صفحه 647 تا 649. براى آگاهى از غزوات، و سراياى آن حضرت، به سيره ابن هشام، جلد 4، صفحات 256، كامل، جلد1، صفحه 252 و طبرى، جلد 2، صفحه 404 مراجعه فرماييد.
27. كامل، جلد 1، صفحه 652.
28. سيره حلبى، جلد 3، صفحه 283 و ديگر تواريخ به نقل از الغدير، جلد1، صفحه 9 (حتماً براى اطّلاع از مسائل مربوط به اين سفر به همين مدرك مراجعه فرماييد كه جامع مدارك است).