کنيهي آن حضرت «ابومحمد» و «ابوالقاسم» و مشهورترين القابشان «سيد»، «سبط اول»، «امين»، «حجت»، «بر»، «زكي»، «زاهد»،«تقي» و «مجتبى» است، كه از همه معروفتر، مجتبى مىباشد.
امام حسن (عليهالسلام) دوران كودكي خود را در زير سايهي پرعطوفت جد بزرگوارشان و مادرشان فاطمه زهرا و پدرشان اميرالمؤمنين (عليهمالسلام) گذراندند.
نزديك سن هشت سالگي ايشان، پيامبر (صلي الله عليه و آله) به شهادت رسيدند و پس از اين ضايعهي بزرگ بود كه مصائب آن حضرت و خاندان وحي شروع شد. ماجراي سقيفه، آتش زدن درگاه منزل، شهيد شدن برادرشان محسن، بيعت گرفتن اجباري از پدرشان اميرالمؤمنين (عليهالسلام) و شهادت مظلومانهي مادر مكرمهشان، حضرت صديقه طاهره و ديدن صحنههاي ناگوار از ظلمي كه بر ايشان و خاندانشان روا داشتند، قلب مهربان امام را آزرده ميكرد.
پس از شهادت پيامبر (صلي الله عليه و آله)، امام مجتبي (عليهالسلام) همواره شاهد مظلوميت پدر گراميشان بودند، ايشان در مناسبتهاي مختلف براي مهاجرين و انصار سخنراني مينمودند و با بيان شيوا و كمنظير از مقام ولايت و امامت دفاع ميكردند، و حقانيت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را به آنها تذكر ميدادند.
امام حسن (عليهالسلام) در حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله)
تا پيامبر (صلي الله عليه و آله) زنده بودند، حسنين (عليهمالسلام) در كنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مىكردند و مىبوسيدند و مىبوييدند.
پيامبر در مورد امام حسن (عليهالسلام) ميفرمايند: هركس ميخواهد آقاي جوانان اهل بهشت را ببيند، به حسن نگاه كند .
و باز ميفرموند: حسن گل خشبويي است كه من از دنيا برگرفتهام .
و در مقام دعا عرضه ميداشتند: خدايا من حسن را دوست دارم، تو هم او را دوستش بدار .
از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) روايت كردهاند كه دربارهي امام حسن و امام حسين (عليهمالسلام) مىفرمودند: اين دو فرزند من، امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند (كنايه از اينكه در هر حال امام و پيشوايند).
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: "چون روز قيامت فرا رسد، عرش پروردگار جهانيان با هر
زيورى آراسته مىشود.
آنگاه دو منبر از نور مىآورند كه طول آنها صد مايل است. يكى از آنها را در سمت راست عرش و ديگرى را در سمت چپ عرش مىنهند ،سپس حسن و حسين (عليهمالسلام) را مىآورند .حسن بر يكى از آن دو منبر و حسين بر ديگرى مىنشينند و خداوند به اين
دو نفر، عرش خود را مىآرايد چنانكه زن با گوشواره، گوشهايش را زينت مىدهد1.
از امام رضا (عليهالسلام) از قول پدرانشان، نقل كردهاند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: فرزند، گل است و گلهاى من حسن و حسين هستند2.
از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده است كه فرمودند: هر كه حسن و حسين را دوست
بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى كرده است3.
عمران بن حصين نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت كرده است كه
به وى فرمودند: اى عمران بن حصين! هر چيز جايگاهى در دل دارد، امّا هيچچيز در دل من
از جايگاهى كه اينان دارند، برخوردار نيست.
عرض كردم: تا اين اندازه (آنان را دوست دارى) اى رسول خدا! فرمودند: اى عمران !آنچه بر تو پنهان مانده است از اين بالاتر است.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: خدا مرا به محبّت ورزيدن به اين دو فرمان داده است4.
ابوذر غفارى روايت كرده است كه ديدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) حسن بن على (عليهالسلام) را مىبوسند و مىفرمايند: هر كه حسن و حسين و ذريه آنان را از روى اخلاص دوست بدارد آتش، چهرهاش را نسوزاند، اگر چه گناهانش به شمارهي ريگهاى انباشته شده باشد مگر گناهى كه او را از ايمان به در كرده باشد.5
سلمان نيز روايت كرده است كه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه درباره حسن و حسين (عليهالسلام) مىفرمودند: خدايا من اين دو را دوست دارم پس تو نيز آنان را و هم دوستدارانشان را دوست بدار.
و نيز پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمودند: هر كه حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست مىدارم و هركس را كه من دوست بدارم خداى هم او را دوست مىدارد و هر كه را خداوند دوست بدارد او را به بهشت مىبرد و هر كه حسن و حسين را دشمن دارد من نيز او را دشمن دارم و هركس را كه من دشمن بدارم خدا هم او را دشمن مىدارد و هر كه را خداوند دشمن بدارد او را به آتش مىبرد.6
حذیفه گوید: روزی صحابه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در نزدیکی کوه حرا گرد پیامبر جمع شده بودند که حسن در خردسالی با وقار خاصی به جمع آنان پیوست. پیامبر (صلي الله عليه و آله) پس از نگاه طولانی بر ايشان، همه را مخاطب قرار دادند و فرمودند:
آگاه باشید که همانا او (حسن) بعد از من راهنما و هدایتگر شما خواهد بود. او تحفهای است از خداوند جهان برای من. او از من خبر خواهد داد و مردم را با آثار باقی مانده از من آشنا خواهد ساخت. سنت مرا زنده خواهد نمود و کردارش نمایانگر کارهای من است. خداوند عنایت و رحمتش را بر او فرو فرستد. رحمت و رضوان خداوند بر کسی باد که حق او را بشناسد و به خاطر من به او احترام و نیکی کند.7
امام حسن (عليهالسلام) پسر رسول الله (صلي الله عليه و آله)
در روز مباهله پيامبر، حسنين (عليهمالسلام) و پدر و مادر آنان را
برگزيدند، و به همگان اعلام كردند كه فرزندان حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرزندان
پيامبرند.
فَمَنْ حَاجَّكَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ
الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ
نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ
اللهِ عَلَى الْكاذِبینَ8
زمانى هارون الرشيد از امام موسى بن جعفر (عليهالسلام)،
پرسيد: چگونه شما مىگوييد ما از فرزندان پيامبريم، با
اينكه به جاى ماندن نسل
از پسر است نه دختر و شما فرزندان دختر او هستيد؟
حضرت در جواب او، آيهاى از سورهي انعام را خواندند: «وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ
دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ
كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ
كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ»9 و هدايت نموديم - از
فرزندان او، نوح يا ابراهيم، داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و اينگونه
نيكوكاران را جزا مىدهيم و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان
بودند.
آنگاه حضرت از هارونالرشيد پرسيدند: پدر عيسى كيست، كه
بوسيلهي آن از فرزندان نوح يا ابراهيم به شمار آمده است؟ هارون گفت: عيسى پدرى
نداشت. امام بىدرنگ فرمودند: همانگونه كه خداوند عيسى را بوسيلهي مريم از
فرزندان انبياء محسوب داشته است، ما نيز به پيامبر اسلام از طريق مادرمان فاطمه
(علیهاالسلام) انتساب پيدا كردهايم و از فرزندان آن حضرت هستيم. آنگاه حضرت آيهي
شريفهي مباهله را تلاوت كردند: «فَقُل تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وِ اَبناءَكم
...» و فرمودند: هيچكس ادعا نكرده است كه: در موقع مباهله و نفرين بر مسيحيان
پيامبر (صلي الله عليه و آله) غير از على بن ابيطالب و فاطمه و حسن و حسين )علیهمالسلام) در زير كساء (عبا) داخل كرده باشد. به اين ترتيب مشخص
مىشود منظور از ابنائنا، پسران ما، حسن و حسيناند كه خداوند آنها را پسران
رسول خود خوانده است.10
بيعت رضوان (بیعت تحتالشجره)
در سال ششم پس از هجرت، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با گروهی از صحابه، که تنها شمشیری در غلاف به همراه داشتند و شمار آنان را هزار و چهارصد تا هزار و ششصد تن نوشتهاند، به قصد زیارت خانهي خدا و ادای مناسک عمره از مدینه خارج شدند.11 چون به حدیبیه، دهی در فاصلهي یک منزلی مکه و نُه منزلی مدینه12 رسیدند، مردم مکه راه را بر آنان بستند و مانع رفتنشان به مکه شدند. رسول خدا نخست کسی به نام خَراش را بر شتر خود نشاند و به مکه فرستاد تا به بزرگان شهر بگوید که مسلمانان برای جنگ نیامدهاند و میخواهند خانه خدا را زیارت کنند و بازگردند. ولی مکیان شتر پیامبر را پی کردند و قصد کشتن خراش را داشتند که بعضی مانع شدند و او بازگشت. پیامبر عثمان را نزد آنان فرستاد، و چون بازگشت وی دیر شد، شایع گردید که مردم مکه عثمان را کشتهاند. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) یاران خویش را گرد آوردند و آنان بر سر جان خود با او بیعت کردند. این بیعت زیر درختی (درخت سَمُره) بسته شد. بعداً معلوم شد که عثمان کشته نشده است. از سوی دیگر، فرستادگان مکه در حدیبیه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) صلح کردند و قرار بر این شد که وی آن سال بازگردد و سال دیگر برای زیارت به مکه بیاید.13
این واقعه در قرآن، در آیه 18 از سورهي فتح، ذکر شده، که نام بیعت رضوان و بیعت شجره نیز از همین آیه گرفته شده است :لَقَدْ رَضِیَ اللهُ عَنِ المُؤمِنِینَ اِذْ یُبایِعونَکَ تَحْتَ الشَجَرةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلوبِهِم فَأَنْزَلَ السَّکینةَ عَلَیْهِمْ خداوند همانا از مؤمنان، هنگامی که با تو در زیر درخت بیعت کردند خشنود شد، و دانست آنچه در دل آنهاست، پس آرامش را بر آنان فرو فرستاد. بعدها بیعتکنندگان به اصحاب شجره شهرت یافتند. مسجدی نیز در محل بسته شدن این بیعت وجود داشته است. 14
امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايند :
و لم يبايع صغيرا الامنا؛
پيامبر (صلى الله عليه و آله) با كودك خردسالى جز از خاندان ما بيعت نكرد. 15
شيخ مفيد نيز (رحمة الله عليه) در مورد حسنين (عليهمالسلام) مىگويد:
از نشانههاى روشن بر كمال ايشان و اختصاص خداوند به آن دو -صرفنظر از آنچه در داستان مباهله گذشت- اين است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) با آن دو بيعت كردند و در ظاهر با هيچ كودكى جز آن دو بيعت ننمودند، و ديگر آنكه قرآن پاداش بهشت را در برابر كردار نيكشان قرار داد، با اينكه آن دو به ظاهر كودك بودند و دربارهي كودكان ديگر كه مانند آنان بودند، چنين آيهاى نازل نشد.
خداى تعالى مىفرمايند: وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اَسِیراً.
نزول آيهي هل أتي
آیهای که در روز بیست و پنجم ماه ذیالحجّه نازل شد:
وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اَسِیراً - إنّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ لا نُریدُ مِنْکُم جَزاءً وَ لا شُکُوراً - إنّا نَخَافُ مِنْ رَبَّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً.16
یکی از مهمترین آیاتی که در فضیلت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و فاطمهي زهرا (علیهاالسلام) و حسنین (علیهمالسلام) نازل شده آیات سورهي مبارکهي «هل أتی» (سورهي انسان) میباشد که شأن نزول آن مربوط به ایثار طعام این خانواده در سه شب متوالی است که همهي روزهای آن را روزه بوده و غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر ایثار نموده و خود فقط با «آب » افطار نمودند.
ثعلبی در تفسیر خود از چند طریق با سندهای مختلف به تفسیر سورهي هل اتی پرداخته از جمله از ابن عباس نقل میکند که گفت:
امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) بیمار شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با جمعی از یاران خود به عیادتشان آمدند و به حضرت علی (علیهالسلام) گفتند: ای ابوالحسن! خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود میکردی، علی (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و فضّه که کنیز آنها بودند ) نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز، روزه بگیرند( طبق بعضی از روایات حسنین (علیهمالسلام) نیز گفتند ما هم نذر میکنیم روزه بگیریم. چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالی که از نظر مواد غذایی دست خالی بودند، امام علی (علیهالسلام) به ناچار سه صاع جو قرض کردند و آن را به خانه آوردند و در حدیث «مزنی» از «مهران باهلی» است که امام علی (علیهالسلام) از همسایهشان مقداری پشم گرفتند تا بریسند و در عوض سه صاع (سه من) جو بگیرند. حضرت فاطمه (علیهاالسلام) یک سوّم آن پشم را ریسیدند و یک ثلث جو را هم دستاس کرده با خمیر آن پنج قرص نان پختند، برای هر نفر یک قرص. حضرت علی (علیهالسلام) هم با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز را در مسجد خواندند و بعد از نماز به خانه آمدند، همین که سفره را آوردند و علی (علیهالسلام) دست بردند تا اولین لقمه را بردارند و اهل خانه هم میخواستند افطار کنند، مسکینی به در خانه آمد و گفت:
السلام علیکم یا اهلبیت محمد (صلی الله علیه و آله) » سلام بر شما ای خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله)، من مستمندی از مسلمین هستم، مرا از آنچه میخورید طعام دهید که خدا شما را از غذای بهشتی بخوراند.»
حضرت علی (علیهالسلام) چون این بشنیدند، دستور دادند طعامشان را برای او ببرند و همهي اهل منزل هم از ایشان تبعیت کردند، و همگی مسکین را بر خود مقدّم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند.
روز دوم حضرت فاطمه (علیهاالسلام) برخاستند، یک من دیگر از آن جو را دستاس کرده و نان پختند. حضرت علی (علیهالسلام) در مسجد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز خواندند چون بازگشتند، طعام را نزدشان گذاشتند. در همین حال صدای یتیمی از دم در بلند شد و گفت:
السلام علیکم یا آل محمّد (صلی الله علیه و آله) »سلام بر شما ای خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله)، من یتیمی از اولاد مهاجرینم، که پدرم شهید شده مرا طعامی دهید»، اهلبیت (علیهمالسلام) طعام آن روزشان را هم به یتیم دادند و باز خود با آب افطار کردند (و روز بعد روزه گرفتند).
روز سوم باز حضرت فاطمه (علیهاالسلام) برخاستند یک من دیگر را دستاس کرده، نان پختند. مولا علی (علیهالسلام) بعد از آنکه نمازشان را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خواندند به خانه آمدند، حضرت فاطمه (علیهاالسلام) طعام نزدشان گذاشتند در همین حال اسیری دم در آمد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمّد (صلی الله علیه و آله) «سلام بر شما ای خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) ما اسیران شماییم آیا غذا به ما نمیدهید؟!» خاندان رسالت طعام آن روزشان را نیز به آن اسیر دادند و در نتیجه سه روز تمام گرسنه ماندند و به جز آب چیزی نخوردند.
چون صبح شد، حضرت علی (علیهالسلام) دست امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) را گرفتند و به خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمدند، هنگامی که آن حضرت آنان را مشاهده کردند، دیدند که از شدت گرسنگی میلرزند. فرمودند: این حالی را که در شما میبینم برای من بسیار گران است، سپس برخاستند و با آنها حرکت کردند هنگامی که وارد خانه فاطمه (علیهاالسلام) شدند، دیدند در محراب عبادت ایستادهاند، در حالی که از شدت گرسنگی شکم ايشان به پشت چسبیده و چشمهایش به گودی نشسته، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت شدند.
در همین هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ها یا محمّد! هنّاک الله فی اهل بیتک. خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت میگوید، سپس سورهي «هل أتی» را برخواند: «هَلْ أَتَى عَلَى الاِنْسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ»17 تا آنجا که میفرماید: «لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا»18
بعضی گفتهاند که از آیهي «اِنَّ الاَبْرارَ» تا آیهي «کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکوراً» که مجموعاً هجده آیه است در این موقع نازل گشت.19
آيه تطهير20، آيهي مودت في القربي21 از ديگر آياتي است كه در شأن ايشان و خوانوادهي گراميشان نازل گرديده.
همچنين ايشان يكي از پنج نفر حاضر در ماجراي حديث كساء ميباشند كه با پيامبر در زير كساء قرار گرفتند و مشمول سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله) قرار گرفتند.