:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

دوشنبه 14 خرداد 1403

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كوتاهي در اعمال نيكو با وجود يقين به پاداش آن ، زيانكاري است .
 
 
 
 
تفسير موضوعي قرآن كريم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ویژگى هاى عمومى پیامبران

مأموریّت هدایت خلق و تهذیب نفوس و تعلیم و تربیت مردم و اقامه عدل و برچیدن اختلاف و آزاد کردن انسان ها از چنگال اسارت ها، آن چنان سنگین است که آمادگى هاى ویژه اى را از نظر جسمى و روحى و علمى و اخلاقى مى طلبد. به همین دلیل کسانى مى توانند بار این مسئولیت مهم را بر دوش کشند که در پرتو خود سازى ها از یک سو، و امدادهاى الهى از سوى دیگر، براى این امر آماده شده باشند، و مسلّماً یک فرد عادى و ساخته نشده هرگز توانایى پذیرش چنین مأموریّت بزرگى را ندارد. سخن در این است که ببینیم این ویژگى ها چیست که هر پیامبرى باید واجد آن باشد و طبعاً باید پیامبران بزرگ و اولوالعزم و صاحبان شریعت و آیین جدید سهم بیشترى از آن داشته باشند.
در اینجا علاوه بر استدلالات عقلى، قرآن مجید به یارى ما مى شتابد و این ویژگى ها را بر مى شمرد.
با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و به آیات زیر توجّه مى کنیم :

1- (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً)(1)
2- (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَبِیّاً)(2)
3- (إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلاَ تَتَّقُونَ ـ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ)(3)
4- (اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ)(4)
5- (وَمَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ)(5)
6- (وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلّاً هَدَیْنَا وَنُوحاً هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)(6)
7- (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللهَ وَکَفَى بِاللهِ حَسِیباً)(7)
8- (إِنِّی أُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِىءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ـ مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ ـ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ)(8)
9- (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَبِیّاً)(9)
10- (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)(10)
11- (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)(11)

ترجمه:

1- «در این کتاب، ابراهیم را یاد کن که او پیامبرى بسیار راستگو بود».
2- «و در این کتاب از اسماعیل (نیز) یاد کن که او در وعده اش صادق، و رسول و پیامبرى (بزرگ) بود».
3- «هنگامى که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید؟! ـ به یقین من براى شما پیامبرى امین هستم».
4- «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى کنم و من خیرخواه امینى براى شما هستم».
5- «من براى این (دعوت،) هیچ پاداشى از شما نمى طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است».
6- «و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم، و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى وهارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم».
7- «(پیامبران پیشین) کسانى بودند که رسالتهاى الهى را تبلیغ مى کردند و از او بیم داشتند، واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است».
8- «(هود) گفت: من خدا را به شهادت مى طلبم، شما نیز گواه باشید که من از آنچه همتاى (خدا) قرار مى دهید، بیزارم ـ (بیزار از آنچه) غیر او مى پرستید)! حال که چنین است، همگى براى من توطئه کنید و مهلتم ندهید (امّا بدانید کارى از شما ساخته نیست.) ـ من، بر خداى یگانه که پروردگار من و شماست توکّل کرده ام».
9- «و در این کتاب از موسى یادکن، که او خالص شده و رسول و پیامبر (والامقامى) بود».
10- «به سبب رحمت الهى، در برابر مؤمنان نرم و مهربان شدى! و اگرخشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند».
11- «و (یاد کنید) هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى رسد (مگر آنها که شایسته اند)».

تفسیر و جمع بندى

1- صدق گفتار

نخستین ویژگى هر پیامبرى قبل از هر چیز، صداقت در گفتار است، چرا که او از سوى خدا خبر مى دهد و اگر اعتماد به صدق او نباشد هیچ گاه نمى توان بر سخنان او اعتماد نمود لذا قرآن مجید روى این مسأله بارها تکیه کرده است ، از جمله در اولین آیه مورد بحث مى فرماید: «و در این کتاب از اسماعیل (نیز) یاد کن که او در وعده اش صادق، و رسول و پیامبرى (بزرگ) بود»: (وَ اذْکُرْ فِى الْکِتَابِ اِبْراهیمَ اِنَّهُ کَانَ صِدِّیقَاً نَبِیّاً).(12)
همین توصیف درباره ادریس و يوسف(علیهما السلام) نيز آمده است. (13) (14)
قابل توجّه این که در آیه مورد بحث توصیف به صداقت قبل از توصیف به نبوّت است «صدیقا نبیا» این نشان مى دهد که پایه اصلى نبوّت بر صدق و راستى نهاده شده است. مخصوصاً با توجّه به این که «صدّیق»(15)معناى کسى است که بسیار راستگو باشد، یا کسى که هرگز دروغ نمى گوید و اعمالش سخنان او را تصدیق مى نماید، بنابراین زمینه شایستگى براى پذیرش نبوّت که در همه حاملان وحى الهى وجود داشته، همین صدق و راستگویى کامل است که فرمان خدا را بى کم و کاست به بندگان برساند.
البتّه مردم مى توانند با توجّه به سابقه زندگى پیامبر به وجود این ویژگى در او پى برند، همان گونه که مردم مصر یوسف(علیه السلام) را به عنوان صدّیق شناخته بودند و به او چنین خطاب مى کردند: (یُوسُفُ اَیُّهَا الصِّدِّیِقُ): «یوسف! اى  بسیار راستگو!...»(16)

2ـ پایبند بودن به وعده ها و پیمان ها

در دومین آیه، باز سخن از صدق و راستى است، امّا نه در گفتار بلکه در وعده ها و پیمان ها، و جالب این که این ویژگى را نیز قبل از توصیف به رسالت و نبوّت قرار داده که اشاره اى است بر زمینه ساز بودن آن نسبت به مقام نبوّت، زیرا بخش مهمّى از دعوت انبیاء بر اساس وعده هایى است که نسبت به آینده داده مى شود، و اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در وعده هاى خود صادق نباشد اساس دعوت او متزلزل مى گردد، لذا مى فرماید: «در کتاب آسمانى خود از اسماعیل یاد کن که در وعده هایش صادق و رسول و پیامبر (بزرگى) بود»: (وَ اذْکُرْ فِى الْکِتَابِ اِسْمَاعِیلَ اِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً)(17)
بدیهى است تا کسى صادق نباشد (صادق در همه چیز حتّى در وعده ها)، ممکن نیست به مقام والاى رسالت برسد، چرا که اولین شرط این مقام آن است که مردم به سخنان و وعده هاى او مؤمن باشند و صدق او را در تمام زمینه ها تجربه کرده باشند.
لذا حتّى افراد معدودى که مقام عصمت را در تمام زمینه ها به عنوان شرط اساسى نبوّت پذیرفته اند، صدق و راستى را از شرایط مى دانند.
در مورد «صادِقَ الوَعدِ» بودن اسماعیل(علیه السلام) در بسیارى از کتب تفسیر و روایت نقل شده که خداوند او را به این جهت صادق الوعد شمرده که او به قدرى در وفاى به وعده اش پافشارى داشت که با کسى در محلّى وعده اى گذاشته بود و طرف مقابل فراموش کرد و نیامد، اسماعیل (علیه السلام)تا یک سال در انتظارش بود هنگامى که آمد، اسماعیل (علیه السلام)به او گفت: من همواره در انتظار تو بودم!(18)
منظور از انتظار یک سال سرکشى مداوم به آن محل در این مدّت و مراقبت جهت بازگشت شخص مورد نظر بوده، نه این که یک سال کار و زندگى خود را تعطیل کند و دائماً در آنجا بماند.)
در این که آیا این اسماعیل همان اسماعیل معروف، فرزند ابراهیم(علیه السلام) است یا اسماعیل بن حزقیل از انبیاء بنى اسرائیل، محل گفتگو است. بسیارى احتمال اول را برگزیده اند، ولى در بعضى از روایات در منابع اهل بیت(علیهم السلام) تصریح به احتمال دوم شده است، و این به خاطر آن است که طبق بعضى از روایات آمده که اسماعیل (علیه السلام)در زمان حیات پدرش ابراهیم از دنیا رفت، بنابراین تعبیر به رسالت در مورد او مناسب نیست. در حالى که قرآن در آیه بالا مى گوید: (وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیّاً)(19)این که گفته اند: از سوى پدرش رسالتى براى هدایت قبیله جُرهم که ساکن مکه بودند داشت، این گفته نیز مناسب به نظر نمى رسد، زیرا ازظاهر آیات قرآن به دست مى آید که اسماعیل مذکور در این آیه رسالت الهیّه داشته است نه رسالت از سوى ابراهیم(علیه السلام).
بعلاوه اگر منظور از اسماعیل ،فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) باشد مناسب این بود که بعد از ذکر ابراهیم (علیه السلام) در آیات قبل ذکر شود، نه بعد از موسى (علیه السلام).
ولى به هر حال این گفتگو تأثیرى در بحث ما که مسأله ویژگى انبیاء است، ندارد.

3- امانت

مقام نبوّت و رسالت مقامى است که هم صدق را مى طلبد و هم امانت را. یعنى امانت در نقل وحى، و ابلاغ به مردم و امانت در حفظ اسرار الهى .در حقیقت صدق و امانت به یک ریشه باز مى گرند، منتها صداقت امانت در گفتار، و امانت صداقت در عمل است! لذا در سومین آیه مورد بحث، قرآن مجید مى فرماید: «قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند ـ هنگامى که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید؟! ـ به یقین من براى شما پیامبرى امین هستم»: (کَذَّبَتْ قَومُ نَوحٍ الْمُرْسَلِینَ ـ اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ نُوحٌ اَلاَ تَتَّقُونَ - اِنِّى لَکُمْ رَسُولٌ اَمِینٌ).(20)(اِنِّى لَکُمْ رَسُولٌ اَمِینٌ) درباره هود(21)صالح(22)لوط(23)شعيب(24)و موسي(علیهم السلام) (25)نيزآمده است.
بدون شک این پیامبران بزرگ و سایر پیامبران الهى امانت خود را عملاً به مردم محیط اثبات کرده بودند، چنانکه درباره پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) همه خوانده ایم که قبل از نزول وحى آن چنان در امانت دارى در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را محمّد امین لقب داده بودند، و لذا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بعد از رسالت به این سابقه خویش در برابر مخالفان استدلال کرد که شما با این که سابقه امانت مرا به خوبى مى دانید چگونه به هشدارهایم درباره وحى الهى اعتنا نمى کنید؟(26)
جالب این که: قرآن همین ویژگى را درباره جبرئیل (پیک وحى خدا) نیز بیان کرده است، در آن جا که مى گوید: (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِینُ ـ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ): «روح الامین آن را نازل کرده ـ بر قلب (پاک) تو، تا از بیم دهندگان باشى»(27)
در حقیقت حاملان وحى، اعم از فرشته اى که واسطه ابلاغ وحى است یا خود پیامبران، و یا امامان و جانشینان معصومى که مأمور ابلاغ وحى الهى یا حفظ آن هستند،باید امناء خدا در میان خلق باشند، و توصیف امام على(علیه السلام) و سایر امامان در زیارتنامه معروف امین الله که درآن آمده «اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اَمِینَ اللهِ فِى اَرْضِهِ» گواه دیگرى بر این مدّعا است.

 4- علاقه و دلسوزى فوق العاده

کسى مى تواند رهبر و هادى مردم و مربّى و معّلم خوبى باشد که به این کار علاقه وافر داشته و نسبت به مردم دلسوز باشد، بلکه به آنها عشق بورزد اگر عشق پدر و مادر به فرزند نبود هرگز این همه مشکلات را براى پرورش و تربیت او تحمل نمى کردند، و اگر انبیاء عاشق هدایت مردم نباشند، مشکلات طاقت فرساى این کار را هرگز قبول نمى کنند، و تن به انواع خطرات این راه نمى دهند.
قرآن بارها روى این مسأله تأکید کرده از جمله در چهارمین آیه مورد بحث از زبان هود(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا نقل مى کند که به قوم لجوج و متصعّب خویش گفت: «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى کنم، و من خیرخواه امینى براى شما هستم»: (اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّى وَ اَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ اَمِینٌ).(28)
همین معنا به تعبیر رساترى در مورد حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) آمده که پیامبر را دلدارى مى دهد و مى گوید: «گویى مى خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر عدم ایمان آنها به این قرآن هلاک کنى»: (فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً).(29)
شبیه همین معنا در آیه سوم سوره شعراء نیز آمده است که مى گوید: (لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
«ناصح» از ماده نُصح به گفته راغب به معناى جستجوى کار یا سخنى است که در آن صلاح و مصلحت دیگرى باشد (بنابراین هم خیرخواهى در عمل را شامل مى شود و هم در سخن را). در حالات نوح(علیه السلام) در قرآن مجید آمده است که او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود به امر تبلیغ و هدایت مشغول بود، و در این مدّت جز عدّه قلیلى ـ در تواریخ هشتاد و چند نفر شمرده شده اند ـ ،به او ایمان نیاوردند.(30)
یعنى با یک حساب ساده، نوح(علیه السلام) براى هدایت هریک نفر حدود دوازده سال زحمت کشید! مسلّماً تحمّل چنین زحمت و رنجى جز در پرتو علاقه شدید و عشق به هدایت خلق ممکن نیست.

5- اخلاص و بى نظرى کامل

از ویژگى هاى مهّم پیامبران که قرآن بارها روى آن تأکید کرده است عدم انتظار هرگونه پاداش مادى و اجر و مزد در مقابل دعوت به سوى خدا و آیین حق بوده و یک نمونه آن در آیات مورد بحث، درباره نخستین پیامبر اولوالعزم یعنى نوح(علیه السلام)آمده است. در پنجمین آیه مى خوانیم: «من براى این (دعوت،) هیچ پاداشى از شما نمى طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار جهانیان است»: (وَ مَا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِىَ اِلاَّ عَلى رَبِّ الْعَالَمِینَ)(31)
همین مضمون درباره حضرت نوح (علیه السلام) در دو آیه دیگر از قرآن مجید نیز آمده است.(32)
در مورد حضرت هود(علیه السلام) در دو مورد(33)
در مورد حضرت صالح(علیه السلام) یک آیه (34)
درباره حضرت لوط(علیه السلام) در یک مورد(35)
درباره حضرت شعیب(علیه السلام) در یک مورد(36)
همچنین در مورد پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در چندین مورد از قرآن مجید این مسأله تکرار و تأکید شده است.(37)
اصولاً یکى از نشانه هاى روشن پیامبران راستین در مقایسه با مدّعیان دروغین این است که آنها انگیزه هاى الهى دارند، و انگیزه الهى دلیل بر صداقت مدّعى نبوّت است، در حالى که مدّعیان دروغین انگیزه هاى مادّى دارند و هدف آنها سودجویى است، همان گونه که در کار کاهنان و امثال آنها دیده مى شود.
به هر حال تأکید قرآن بر این مسأله که پیامبران الهى یکى از نخستین سخنانشان این بود که ما هیچ گونه چشم داشتى در مقابل زحمات خود نداریم، نشان مى دهد که آنها را با این امتیاز مى توان شناخت.
آنها این سخن را مى گفتند و در عمل نیز نشان مى دادند، در حالى که یک مدّعى کاذب ممکن است چنین سخنى را بگوید ولى هرگز در عمل نمى تواند روى آن بایستد.
شاید به همین دلیل ملکه سبأ نیز هنگامى که مى خواهد سلیمان(علیه السلام) را آزمایش کند که آیا او یک پیامبر راستین است، یا پادشاهى است که از طریق دعوت ظاهرى به سوى خدا مى خواهد به مطامع مادّى خود برسد، مى گوید: (وَ اِنِّى مُرْسِلَةٌ اِلَیْهِمْ بَهَدِیَّة فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ): «و من (اکنون جنگ را صلاح نمى بینم،) هدیه گرانبهایى براى آنان مى فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر مى آورند (تا از این طریق آنها را بیازمایم)»(38)(علیه السلام)هدیه را پذیرفت و خوشوقت شد معلوم مى شود انگیزه مادى دارد، در غیر این صورت معلوم مى شود به زخارف دنیا بى اعتنا است و داراى انگیزه الهى است.
به هر حال تصریح قرآن به این نکته درباره شش نفر از پیامبران بزرگ خدا که دو نفر از آنان از پیامبران اولوالعزم بودند، نشان مى دهد که این ویژگى در همه پیامبران بوده، زیرا وجهى در مورد خصوص این شش نفر وجود ندارد و این از خصوصیات همه آنها است.

6- نیکوکارى و احسان

یکى دیگر از صفات بارز آنها نیکوکارى به دوست و دشمن است و در حقیقت آنها از مظاهر صفات رحمان و رحیم خداوند، و نسبت به هر کس و هر جمعیّتى نیکوکار و مهربان بودند.
لذا قرآن مجید این صفت را براى بسیارى از پیامبران بزرگ بیان کرده است، از جمله در ششمین آیه مورد بحث بعد از اشاره به اسحاق و یعقوب(علیهما السلام) دو فرزند برومندى که خداوند به ابراهیم(علیه السلام) در آخر عمر عنایت کرد و همچنین نوح و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون(علیهم السلام) (ده نفر از پیامبران بزرگ که سه نفر آنها یعنى ابراهیم و نوح و موسى(علیهم السلام) از پیامبران اولوالعزم بودند)، مى فرماید: «این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»: (وَ کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ)(39)
یعنى این که یکى از صفات بارز آنها صفت احسان بود.
همین معنا به طور جداگانه در آیات متعدد دیگرى نیز آمده است از جمله در آیه 79 و 80 سوره صافّات مى فرماید: (سَلاَمٌ عَلَى نُوحٍ فِى الْعَالَمِینَ ـ اِنَّا کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ) و در آیه 109 و 110 همان سوره مى گوید: (سَلاَمٌ عَلَى اِبْرَاهِیمَ ـ کَذَلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ) و در آیه 120 و 121 همان سوره مى افزاید: (سَلاَمٌ عَلَى مُوسَى وَ هَارُونَ ـ اِنَّا کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ) بالاخره در آیه 130 و 131 همان سوره مى فرماید: (سَلاَمٌ عَلَى إِلْ یَاسِینَ ـ اِنَّا کَذلِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِینَ).
این تکرار و تأکید فراوان گواه روشنى است بر آنچه در بالا گفته شد، و در این که منظور از احسان و نیکوکارى که در این آیات متعدد آمده است چیست؟ مفسّران تعبیرات گوناگونى دارند، بعضى از آنها مانند: مرحوم طبرسى در مجمع البیان در بسیارى از این موارد احسان را به معناى اطاعت پروردگار تفسیر کرده، و حتّى تصریح نموده که اگر این معنا، یعنى مقام عبودیّت و اطاعت براى دیگران نیز حاصل شود مشمول عنایاتى از همین قبیل خواهند بود.
ولى بعضى دیگر مانند تفسیر روح البیان، ذیل آیه 80 سوره صافات آن را به معناى صبر و شکیبایى در برابر ایذاء و آزار دشمنان تفسیر کرده است.
این احتمال نیز وجود دارد، که هر یک از انبیاء در یکى از شاخه هاى احسان و نیکوکارى ظهور و بروز داشته اند، چرا که تمام طاعات و اعمال نیک مانند شکیبایى و عبودیت و گذشت در این عنوان (احسان) جمع است.

7- عدم ترس از غیر خدا

از آن جا که انبیاء مقام والایى در معرفة الله داشته اند، به خوبى مى دانستند که منبع اصلى هر قدرت و خیر و برکتى خدا است و اگر خدا حمایت از کسى کند اگر تمام جهانیان دست به دست هم دهند قدرت بر این که زیانى به او برسانند، ندارند.
ثمره چنین معرفتى آن است که تنها از مخالفت فرمان خدا بترسند و از هیچ کس واهمه اى نداشته باشند. لذا در هفتمین آیه مورد بحث بعد از اشاره به جمعى از انبیاء سلف مى فرماید: «(پیامبران پیشین) کسانى بودند که رسالتهاى الهى را تبلیغ مى کردند و از او بیم داشتند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است»: (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللهَ وَکَفَى بِاللهِ حَسِیباً)(40)
این ویژگى قدرت زیادى به انبیاء به عنوان رهبران الهى مى بخشید و به آنها استقامت و پایدارى در برابر دشمنان سرسخت و لجوج مى داد و در واقع یکى از رموز موفقّیت آنها همین است.
در اینجا سؤالى مطرح مى شود که در دو آیه قبل از این آیه در همان سوره احزاب در مورد داستان ازدواج پیامبر(صلى الله علیه وآله) با همسر مطلقه زید، خداوند خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: (وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ)(2)با این زن با توجّه به این که زید پسر خوانده تو بود نه فرزند تو، و مردم عصر جاهلیّت ازدواج با همسر پسر خوانده خود را بعد از طلاق عیب مى شمردند از مردم مى ترسیدى، در حالى که خداوند سزاوارتر است از این که از او بترسى».
این تعبیر نشان مى دهد که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) با این که برترین پیغمبر خدا است خوف غیر الهى داشته، در حالى که در آیه 39 سوره احزاب مى گوید: «(پیامبران پیشین) کسانى بودند که رسالتهاى الهى را تبلیغ مى کردند و از او بیم داشتند واز هیچ کس جز خدا بیم نداشتند» این دو تعبیر چگونه با یکدیگر سازگار است؟!
پاسخ این سؤال با توجّه به یک نکته روشن مى شود و آن این که :همان گونه که در تفسیر نمونه گفته ایم پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در این زمینه هرگز ترس شخصى نداشت، آنچه از آن خوف داشته است این بوده که مبادا اقدام به شکستن آن سنت جاهلى از طریق ازدواج با همسر مطلّقه زید مقام و منزلت او را به عنوان یک پیامبر در افکار عمومى آن محیط تاریک، متزلزل سازد و نتواند به اهداف الهى خود نائل گردد، وگرنه در محیطى که آن همه کارهاى عجیب و غریب انجام مى شد اقدام به چنین عملى هرچند مخالف فکر مردم باشد از نظر شخصى مشکلى نداشت.
نزدیک بودن این دو آیه به یکدیگر نیز مى تواند شاهدى بر این مدّعا باشد.
پس در واقع ترس پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این ماجرا مصداق خوف الهى است نه خوف شخصى (دقّت کنید).

8- توّکل مطلق بر خداوند

انبیاء معمولاً از میان اقوامى قیام مى کردند که علاوه بر انحرافات فکرى و عقیدتى، آلوده به انواع مفاسد اخلاقى بودند، لذا هنگامى که آنها بر ضدّ این عقائد خرافى و آن مفاسد اخلاقى قیام مى کردند، شورش بر ضد آنها پیدا مى شد و گاهى در میان یک ملّت، تنهاى تنها بودند، در چنین شرایطى آنچه به آنها توان و نیرو براى پیشبرد اهدافشان مى داد مسأله توکّل بر خداوند بود که نمونه آن را در داستان هود در هشتمین آیه مورد بحث مى خوانیم.
قوم مشرک و متعصب و لجوج به او گفتند: «تو دلیل روشنى براى ما نیاورده اى و ما خدایان خود را بخاطر گفتار تو، رها نخواهیم کرد! و ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم ـ ما (درباره تو) فقط مى گوییم: بعضى از خدایان ما، به (عقل) تو آسیب رسانده اند»(41)ولي هود(علیه السلام) با شجاعت تمام ایستاد و گفت: «من خدا را به شهادت مى طلبم، شما نیز گواه باشید که من از آنچه همتاى (خدا) قرار مى دهید، بیزارم ـ (بیزار از آنچه) غیر او (مى پرستید)! حال که چنین است، همگى براى من توطئه کنید و مهلتم ندهید (امّا بدانید کارى از شما ساخته نیست.) ـ من، بر خداى یگانه که پروردگار من و شماست، توکّل کرده ام»: (اِنّى تَوَ کَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّى وَ رَبِّکُمْ)(42)
انسان هنگامى که با مخالفت یک نفر آدم جاهل و نادان و متعصب روبه رو مى شود غالباً به وحشت مى افتد تا چه رسد به این که بخواهد بر ضد یک قوم عظیم و منحرف که داراى تمام این صفاتند قیام کند و یاورى نداشته باشد که او را یارى کند، مسلّماً این کار جز با نیرویى الهى میسّر نمى شود، نیرویى زاییده از توکّلى که مولود ایمان به خدا و حاکمیت او در تمام جهان هستى است.
جالب این است که نه تنها نسبت به تهدیدهاى آنها حساسیّت نشان نمى دهد، بلکه تمام قدرت و قوّت آنها را به زیر سؤال برده و تحقیر مى کند، و به آنها مى فهماند که کمترین واهمه اى از آن همه جمعیّت بت پرست و لجوج ندارد، این توکّل بى نظیر یکى از ویژگى هاى انبیاء است.

9- اخلاص بى مانند

در قرآن مجید فقط یکبار «مُخْلَصْ» به عنوان توصیف، آن هم درباره موسى بن عمران(علیه السلام) آمده، و قبل از توصیف به رسالت و نبوّت، او را به اخلاص توصیف مى کند و مى فرماید: «و در این کتاب از موسى یادکن، که او خالص شده و رسول و پیامبر (والامقامى) بود»: (وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَبِیّاً)(43)
ولى با توجّه به این که در دو آیه از قرآن مجید از قول شیطان نقل شده که مى گوید: «و به یقین همگى را گمراه خواهم ساخت ـ مگر بندگان خالص شده ات را»: (لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ـ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ)(44)از کسانى بودند که هرگز به وسیله شیطان گمراه نمى شدند، نتیجه مى گیریم که این توصیف همه پیامبران اعم از موسى(علیه السلام) و غیر موسى را شامل مى شود.
اخلاص چیست؟ اخلاص مقام بسیار والایى است که علماى اخلاق و عرفان روى آن تکیه فراوانى کرده اند، و این وصف از معرفت الله و توحید کامل او سرچشمه مى گیرد و انسان مخلص مؤثّر حقیقى را در عالم هستى تنها ذات پاک خدا مى داند، لذا تمام نیّت خود را متوجّه او مى کند و هر انگیزه اى غیر از انگیزه الهى را مردود مى شمرد، و تمام هستى خویش را در اختیار کسى مى گذارد که همه هستى ها از آن او است و هرچه غیر از او را باطل و فانى مى داند.
منتها خالص شدن انسان از ناخالصى هاى شرک و هوا و هوس و انگیزه هاى غیر الهى دو مرحله دارد: مرحله اول از طریق خودسازى تا آنجا که در توان خود انسان است، آغاز مى شود یعنى انسان بعد از پیمودن این راه با جدّ و جهد و تلاش فراوان در زمره مخلصین افرادى که خود را خالص کرده اند قرار مى گیرد.
مرحله بعد مرحله پاکسازى وجود انسان از ناخالصى هایى است که از بس دقیق و باریکند، از دید او امکان دارد پنهان بماند، اینجا است که عنایات الهیّه به یارى بنده اش مى آید و او را از ناخالصى ها پاک مى سازد و به مقام مخلصین (خالص شدگان) مى رساند، و این مقام والاى انبیاء و اولیاء و بندگان خالص خدا است.
بدیهى است آثار این اخلاص در اعمال آنها تجلى مى کند و به خوبى مى توان رسیدن آنها را به این مقام، از پاکى گفتار و اعمال آنان دریافت و به هر حال این نیز از صفات بارز انبیاء است.

10- نرمش و حسن خلق و محبّت

مقام رهبرى انبیاء ایجاب مى کند که با مردم بجوشند و در برابر خشونت افراد نادان و متعصب و لجوج تا آنجا که امکان دارد نرمش به خرج دهند، و خلاصه در قلوب افراد مختلف از طریق محبت نفوذ کنند و این یکى دیگر از اوصاف بارز آنها است.
قرآن در دهمین آیه درباره پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «به سبب رحمت الهى در برابر مؤمنان نرم و مهربان شدى! و اگرخشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند»: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ).(45)«فظّ» و «غلیظ القلب» هر دو تقریباً داراى یک معنا هستند و مفهوم آنها خشونت و تندخویى و سنگدلى است، ولى بعضى در میان این دو چنین فرق گذاشته اند که «فظّ» به معناى خشونت در گفتار است در حالى که «غَلِیظَ الْقَلْب» اشاره به خشونت در عمل مى باشد.
بعضى گفته اند: «فظّ» اشاره به خشونت ظاهرى (اعم از قول و فعل) است و «غلیظ القلب» اشاره به خشونت باطنى که سرچشمه انواع خشونت ها است دارد.
نقطه مقابل این دو وصف، ملایمت و محبت و نرمش در رفتار و گفتار است که جاذبه عجیبى در همه قشرها دارد.
از نظر محقّقان تاریخ، وجود این اوصاف در شخص پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یکى از عوامل مهم سرعت پیشرفت این آیین بود، مخصوصاً در محیطى که همه چیز بر محور خشونت و قتل و کشتار دور مى زد، تا چه رسد به خشونت در گفتار، مسأله ساده اى به نظر مى رسید، این ویژگى اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اثر فوق العاده اى داشت.
در این زمینه شواهد زیادى در تاریخ زندگى پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که اگر بخواهیم به ذکر آنها بپردازیم از اصل هدف دور مى شویم، و کافى است به یک نمونه توجّه کنیم که در جنگ احد با این که سخت ترین ضربه بر پیکر اسلام و مسلمین ـ به خاطر عدم انضباط گروهى از تازه مسلمانان و فرار گروه دیگرى ـ وارد آمد، و علاوه بر شهادت جمعى از بزرگان اسلام، شخص پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نیز شدیداً مجروح شد، ولى بعد از پایان جنگ حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) در برابر مسلمین هیچگونه خشونتى نشان نداد، و جز با کلام لیّن با آنها سخن نگفت، و حتّى در مورد دشمنان جنایت کار نیز دعا براى هدایتشان نمود.
تاریخ انبیاى دیگر نیز نشان مى دهد که آنها نیز از این فضیلت مهم انسانى برخوردار بودند.
اینکه قرآن با صراحت مى گوید: نوح(علیه السلام) نهصد و پنجاه سال در میان قومش به دعوت پرداخت و به گفته خودش از هرگونه وسیله اى براى هدایت آنها کمک طلبیده آشکارا دعوتشان کرد، و گاهى پنهان، گاه روزهاو گاهى شب ها، گاه به خانه هاى آنها مى رفت و گاهى در جلسات عمومى آنها شرکت مى کرد، با این که در این مدت طولانى تعداد بسیار اندکى به او ایمان آوردند، ولى این نشان مى دهد که چه قدر با آن قوم بت پرست و لجوج مدارا نموده است.
لحن سخنان او که در سوره نوح در قرآن مجید آمده به خوبى نشان مى دهد که او کاملاً از در تشویق وارد مى شد و تا یأس کامل از هدایت آنها و نسل هاى آینده آنان پیدا نکرد اقدام به نفرین ننمود.
حتّى گاهى انسان از حسن خلق و محبّت فوق العاده بعضى از پیامبران در برابر دشمنان در شگفتى فرو مى رود، چنانکه درباره حضرت لوط(علیه السلام) در قرآن آمده که براى انصراف قوم گنه کار از اعمال زشت و شنیعشان به آنها پیشنهاد کرد که بیایید از طریق ازدواج با دختران من به خواسته هاى غریزى خود برسید! (یعنى ایمان بیاورید و با آنها ازدواج کنید).
به هر حال هر قدر در حالات این بزرگواران دقّت مى کنیم بیشتر با این امتیاز بزرگ اخلاقى آنها آشنا مى شویم.

11- پیروزى در آزمایش هاى سخت

بسیارى از پیامبران در دوران عمر خود در میدان هاى سخت انواع آزمایش ها قرار مى گرفتند، امّا از صفات بارز آنها تحمل انواع شدائد و عدم غرور در مقابل پیروزى ها، و خلاصه موفقّیت در برابر آزمایش هاى سخت الهى بود، نوح پیامبر(علیه السلام)در دوران تبلیغ نهصد و پنجاه ساله اش، موسى(علیه السلام) در مدین در خدمت شعیب(علیه السلام) و در دوران مبارزه طولانیش با فرعون، و در دوران انحراف بنى اسرائیل از توحید و سرپیچى از دستوراتش، و همچنین سایر انبیاء همچون ایوب، یحیى، لوط، شعیب و هود(علیهم السلام) و مخصوصاً ابراهیم(علیه السلام)، هر کدام در چنین میدان هایى قرار مى گرفتند.
از جمله حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود که در آیه مورد بحث درباره او مى خوانیم: «و (یاد کنید) هنگامى که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتى آزمود، و او به طور کامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من (نیز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من، به ستمکاران نمى رسد (مگر آنها که شایسته اند)»: (وَإِذْ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)(46)
اگر چه در آیه فوق از این امتحانات به صورت سربسته اى یاد شده، ولى همان گونه که مفسّران نوشته اند «کلمات» یعنى امورى که خداوند ابراهیم(علیه السلام) را به آن آزمود. امورى از قبیل آمادگى براى قربانى فرزند، و بردن همسر و پسرش اسماعیل(علیه السلام) را به سرزمین خشک و بى آب مکه و ساکن ساختن آنها در آنجا به فرمان خدا، و قیام بسیار شجاعانه اش در برابر بت ها و بت پرستان، و مهاجرت توأم با محرومیت به مناطقى که آمادگى پذیرش بیشتر براى ایمان در آنجا بود، و مانند اینها.
بعضى از مفسّران معتقدند که آزمایش هاى ابراهیم(علیه السلام) به سى موضوع بالغ مى شد.(47)مقام، همسر، فرزند و وطن مألوف که مجموعه هستى یک انسان را تشکیل مى دهند در راه خدا گذاشت و از بوته امتحان خالص بیرون آمد.
اگر چه در تفسیر «کلمات» میان مفسّران گفتگو بسیار است و بعضى آن را اشاره به گفتگوهاى پردامنه اش با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان دانسته اند و بعضى دیگر آن را اشاره به یک سلسله از احکام فرعیه دین مى دانند، ولى مناسب تر از همه آن بود که در بالا ذکر شد.

نتیجه

از آنچه در بالا گفته شد مى توان چنین نتیجه گرفت که از دیدگاه قرآن پیامبران الهى داراى یک سلسله امتیازات ویژه اى بوده اند البته نمى گوییم هریک از این صفات منحصر به آنها بوده است و یا به تنهایى نشان نبوّت است، ولى مى گوییم مجموعه آنها را مى توان در پیامبران پیدا کرد، و این مسأله اثر عمیقى در مسأله شناخت انبیاء دارد، زیرا چنانکه خواهیم گفت، یکى از طرق شناخت آنها جمع آورى قرائن مختلف از جمله ویژگى هاى اخلاقى آنهااست.

 


پی نوشتها :

1. سوره مریم، آیه 41.
2. سوره مریم، آیه 54.
3. سوره شعراء، آیات 106 و 107.
4. سوره اعراف، آیه 68.
5. سوره شعراء، آیه 109.
6. سوره انعام، آیه 84.
7. سوره احزاب، آیه 39.
8. سوره هود، آیات 54 تا 56.
9. سوره مریم، آیه 51.
10. سوره آل عمران، آیه 159.
11. سوره بقره، آیه 124.
12. سوره مریم، آیه 41.
13. سوره مریم، آیه 56.
14. سوره یوسف، آیه 46.
15. زمخشرى در کشاف مى گوید: صدیق از صیغه هاى مبالغه و به معناى نهایت راستگویى و کثرت تصدیق نسبت به آیات الهى است. (جلد 3، صفحه 18)
16. سوره یوسف ،آیه46
17. سوره مریم، آیه 54.
18. اصول کافى، جلد 2، صفحه 105 (حدیث 7).
19. سوره مریم، آیه 54.
20. سوره شعراء، آیات 105 ـ 107.
21. سوره شعراء، آیه 125.
22. سوره شعراء، آیه 143.
23. سوره شعراء، آیه 162.
24. سوره شعراء، آیه 178.
25. سوره دخان، آیه 18.
26. در ذیل آیه: (وَ اَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاَْقْرَبِیْنَ) در تواریخ آمده است که بعد از نزول این آیه رسول مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله)بر کوه صفا بالا رفت و بنى عبدالمطلب و بنى عبد مناف را صدا زد. آنها جمع شدند، فرمود: بگویید ببینم اگر من به شما خبر دهم که لشکر عظیمى از کنار این کوه به سوى شما مى آید آیا مى پذیرید یا نه؟ همه گفتند: آرى! ما هرگز دروغى از تو ندیدیم، فرمود: بنابراین بدانید که من شما را از عذاب الهى بر حذر مى دارم. (الکامل، جلد 2، صفحه 60)
27. سوره شعراء، آیات 193 و 194.
28. سوره اعراف، آیه 68.
29. سوره کهف، آیه 6.
30. سوره عنکبوت، آیه 14 و سوره هود، آیه 40.
31. سوره شعراء، آیه 109.
32. سوره هود، آیه 29 و سوره یونس، آیه 72.
33. سوره هود، آیه 51و سوره شعراء، آیه 127.
34. سوره شعراء، آیه 145.
35. سوره شعراء، آیه 164.
36.سوره شعراء، آیه 180.
37. سوره نمل ،آیه 35
38. سوره انعام، آیه 84.
39. سوره احزاب، آیه 39.
40. سوره احزاب، آیه 37.
41. سوره هود، آیات 53 - 54.
42. سوره هود، آیه 56.
43. سوره مریم، آیه51.
44. سوره حجر، آیه 39 و 40، و سوره ص، آیات 82 و 83 سوره.
45. سوره آل عمران، آیه 159.
46. سوره بقره، آیه 124.
47. مرحوم طبرسى در مجمع البیان و آلوسى در روح المعانى و قرطبى در تفسیر خود نقل کرده اند که این 30 خصلت از شرایع دین در چهار سوره قرآن مجید آمده است. ده قسمت آن در سوره برائت (اَلتَّابِئُونَ الْعَابِدُونَ...) و ده قسمت آن در سوره احزاب (اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ...)و ده قسمت آن در سوره مؤمنون (قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَّ الذِین...) و یا در سوره معارج (وَ سَأَلَ سَائِلٌ)آمده است، ولى باید توجّه داشت که اوّلاً این صفات که در سوره هاى فوق آمده، شماره آن به یک معنا به سى عدد نمى رسد، و به یک معنا از سى متجاوز است و به علاوه صفات مکرر نیز در آن کم نیست، بنابراین قبول عدد 30 براى این موضوع مشکل به نظر مى رسد.

 


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  حضور دانش آموزان و قرآن آموزان در راهپیمایی روز دانش آموز «۱۳آبان»
  جشن شکوفه‌های دبستان دخترانه نسیم رحمت در سرزمین عجایب
  برگزاری جشن افتتاحیه پیش دبستانی نسیم رحمت خوروبیابانک
  جشن شکوفه های طرح پیش دبستانی نسیم رحمت شعبه زینبیه
  آیین آغاز سال تحصیلی در مرکز تخصصی حفظ قرآن کریم ثامن الائمه علیه السلام
  آغاز سال تحصیلی همزمان با نواختن زنگ مهر و مقاومت در مرکز تخصصی حفظ قرآن‌کریم
  همایش تجلیل از حفاظ موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های قرآنی موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی وابسته به موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام (اردیبهشت 1403)
  مرحله پایانی سومین مسابقات حفظ قرآن کریم ویژه حفاظ شعب موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد