|
|
|
.
|
|
|
|
|
|
|
|
تفسیر موضوعی قرآن کریم
برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی
علم و معرفت/ منابع و روشهای کسب معرفت
احساس و تجربه
مقدمه
اکنون که امکان شناخت و وصول به معرفت اجمالا ثابت شد، باید به دنبال طرق شناخت، یا به تعبیر دیگر منابعى که مى تواند ما را از واقعیّتهاى موجود این جهان با خبر سازد برویم و براى تبدیل واقعیّت به حقیقت از این معلّمان بهرهگیرى کامل کنیم، چرا که هریک از طرق و منابع معرفت، معلّمى است که قسمتى از پردهها را از روى رازهاى جهان هستى بر مىدارد.
قبل از هر چیز باید ببینیم قرآن در این زمینه چه مى فرماید; چرا که محور اصلى بحث ما همان تفسیر موضوعى و تحقیق روى تعلیمات قرآن است.
با یک بررسى دقیق روى آیات مختلف قرآن مجید که در سراسر این کتاب آسمانى پخش است به این واقعیّت مىرسیم که طرق و منابع معرفت از نظر قرآن در شش چیز خلاصه مىشود:
1. احساس و تجربه (یا طبیعت)
2. عقل و تحلیلهاى منطقى
3. تاریخ مدوّن و غیر مدوّن
4. فطرت و وجدان
5. وحى و پیام الهى
6. کشف و شهود
1. احساس و تجربه
نخست به آیات زیر گوش فرا مى دهیم:
1. (أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوج)(1)
2. (أَوَلَمْ یَنظُرُوا فِى مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَمَا خَلَقَ اللهُ مِنْ شَىْء)(2)
3. (أَفَلاَ یَنْظُرُونَ إِلَى الاِْبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الاَْرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ)(3)
4. (فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ کَیْفَ یُحْىِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا)(4)
5. (فَلْیَنظُرْ الاِْنسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ مَّاء دَافِق) (5)
6. (فَلْیَنْظُرِ الاِْنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً ثُمَّ شَقَقْنَا الاَْرْضَ شَقّاً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبّاً وَعِنَباً وَقَضْباً)(6)
7. (أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الاَْرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْج کَرِیم)(7)
8. (أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَى الاَْرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلاَ یُبْصِرُونَ)(8)
9. (سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِى الاْفَاقِ وَفِى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ)(9)
10. (أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّات وَیَقْبِضْنَ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْء بَصِیرٌ)(10)
11. (وَفِى الاَْرْضِ آیَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ وَفِى أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ)(11)
12. (وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِّنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَالاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)(12)
(البتّه آیات در این زمینه در قرآن مجید بسیار فراوان است و آنچه در بالا ذکر شد نمونههاى روشنى در زمینههاى گوناگون است).(13)
ترجمه:
1. «آیا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم، و چگونه آن را (بوسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست؟!»
2. «آیا در ملکوت آسمانها و زمین (و حاکمیت مطلق خداوند بر آنها)، و آنچه خدا آفریده است، (از روى دقّت و عبرت) نظر نیفکندند؟!»
3. «آیا آنان به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده است؟! ـ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟! ـ و به کوهها که چگونه در جاى خود نصب گردیده؟! ـ و به زمین که چگونه گسترده و هموار گشته است؟!»
4. «به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مىکند»
5. «انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است؟! ـ از آبى جهنده آفریده شده است»
6. «انسان باید به غذاى خویش (و آفرینش آن) بنگرد! ـ ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم، ـ سپس زمین را از هم شکافتیم، ـ و در آن دانههاى فراوانى رویاندیم، ـ و انگور و سبزى بسیار»
7. «آیا آنان به زمین نگاه نکردند که چه قدر از انواع گیاهان پرارزش در آن رویاندیم؟!»
8. «آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمینهاى خشک و بى گیاه مىرانیم و بوسیله آن زراعتهایى مىرویانیم که هم چهار پایانشان از آن مىخورند و هم خودشان; آیا نمىبینند؟!»
9. «بزودى نشانههاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مىدهیم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است; آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!»
10. «آیا به پرندگانى که بالاى سرشان است، و بالهاى خود را گسترده و جمع مىکنند، نگاه نکردند؟! جز خداوند رحمان کسى آنها را برفراز آسمان نگه نمىدارد، چرا که او به هر چیز بینا است»
11. «و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است، ـ و در وجود شما (نیز آیاتى است); آیا نمىبینید؟!».
12. «و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمىدانستید; و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر به جا آورید»
شرح مفردات
«ملکوت» به گفته راغب در مفردات مصدر «مَلَکَ» مىباشد که «تا» به آن اضافه شده است; و تنها در مورد مالکیت خداوند به کار مىرود; در مجمعالبحرین و لسانالعرب آمده است که «ملکوت» به معناى عزّت و سلطان است. بعضى نیز گفتهاند: از ریشه «ملک» (بر وزن حکم) به معناى حکومت و مالکیت است و اضافه «واو» و «تا» به آن براى تأکید و مبالغه مىباشد.
«قَضْب» (بر وزن جَذْب) به گفته لسانالعرب در اصل به معناى قطع است و به طورى که جمعى از مفسّرین گفتهاند: به معناى سبزىهایى است که آنها را در نوبتهاى مختلف مىچینند.(14)
«جُرُز» (بر وزن شتر) به معناى سرزمینى است فاقد گیاه، یا سرزمینى که هیچ گیاهى از آن نمىروید; «جَزَر» (بر وزن مَرَض) به معناى بریدن و قطع کردن است، در لسانالعرب از بعضى از ارباب لغت نقل شده که زمین «جرز» به زمینى مىگویند که گیاه از آن قطع شده و یا باران.
«افئده» جمع «فؤاد» به گفته راغب به معناى قلب است با این تفاوت که این واژه به قلبى گفته مىشود که حالت روشنایى و توقّد پیدا کرده است; این نکته قابل توجّه است که خداوند قلبى را به عنوان موهبت خویش مىشمرد که هم روشن است و هم روشنگر. قابل توجّه این که لسانالعرب این واژه را از ریشه «فأد» (بر وزن وعد) به معناى بریان شدن مىداند و بنابراین «فؤاد» اشاره به عقلهایى است که داراى افکار پخته است!
تفسیر و جمع بندى
در آیه نخست توجّه انسانها را به آسمان و زیبایىهاى آن و چگونگى ساختمان کرات آسمانى و مخصوصاً توجّه آنها را به عدم وجود ناموزونىها در آن جلب مىکند که هم زیبا است، هم محکم، هم منظم و خالى از عیب و نقص.
در آیه دوّم براى بیدارى دلها و پیمودن راه توحید و خداشناسى همه انسانها را دعوت به مشاهده نظام آسمانها و زمین و مخلوقات پروردگار کرده است و در سومیّن آیه از آسمان به زمین مىپردازد و توجّه انسانظها را به دو چیز: یکى آفرینش شتر با آن عجایب فراوانى که دارد ـ مخصوصاً براى مردمى که در محیط نزول قرآن زندگى مىکردند ـ و دیگر تسطیح کره زمین به طورى که قابل زندگى براى انسانها باشد، جلب مىکند و مشاهده را در تمام این مراحل به عنوان یک منبع مؤثّر معرفت مىنماید.
در چهارمین آیه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را مخاطب قرار داده و او را به مسأله نزول بارانها و زنده شدن زمینههاى مرده توجّه مىدهد و مىفرماید: «آثار رحمت الهى را بنگر که چگونه زمین مرده را زنده مىکند.»
در پنجمین آیه، به سراغ انسان مىرود و مخصوصاً روى مبدأ آفرینش او انگشت مىگذارد و مىفرماید: «هر انسانى باید بنگرد از چه چیز آفریده شده است، از آن آب جهنده بى ارزش؟!» باز در این جا حسّ و مشاهده به عنوان وسیله معرفت ذکر شده.
در ششمین آیه به انسان دستور مىدهد: «چشم بگشا و غذا و طعام خودت را ببین و چگونگى پرورش آن را از طریق نزول باران، شکافتن زمین و سر بر آوردن گیاهان و دانههاى غذایى، میوهها، و سبزىهاى خوراکى که اگر هر ورقى از آن را درست بنگرى کتاب و دفترى بزرگ از معرفت پروردگار در آن م بینى».
آیات ششگانه فوق دعوت به «نظر» مىکند در حالى که پنج آیه بعد از آن دعوت به «رؤیت» مىکند. گرچه این دو واژه در بسیارى از موارد به یک معنا به کار مىرود ولى به طورى که از بعضى منابع معروف لغت استفاده مىشود نظر به معناى گردش چشم و کنجکاوى و دقت براى مشاهده چیزى است، در حالى که رؤیت به خود مشاهده گفته مىشود.(15)
البتّه هریک از این دو واژه گاهى در معناى مشاهده حسّى به کار مىرود و گاه در مشاهده فکرى و ذهنى، امّا باید توجّه داشت که معناى اصلى آن همان مشاهده حسّى است.
به هر حال در هفتمین آیه مشرکان را به مشاهده انواع مختلف گیاهان که به صورت زوج زوج در هر گوشه و کنار زمین مىروید فرا مىخواند.
در آیه هشتم آنها را به تماشاى چگونگى حرکت آب دریاها در لابه لاى ذرّات ابر و فرو ریختن آنها بر سرزمینهاى خشک و بى گیاه و روییدن گیاهانى که هم انسان از آن استفاده مىکند و هم چهار پایان فرا مىخواند.
در نهمین آیه به تمام آیات آفاقى و انفسى یعنى نشانههاى خدا در عالم بزرگ و در جهان کوچک یعنى وجود انسان، اشاره کرده، مىفرماید: «ما این آیات را پیوسته و به طور مستمر یکى بعد از دیگرى به انسانها نشان مىدهیم تا به وجود خدا پى برند و حق بر آنها آشکار شود».
در دهمین آیه سخن از مشاهده پرندگان است که چگونه بالاى سر ما پرواز مىکنند; گاه بال ها را مىگشایند، گاه مىبندند و این گشودن و بستن آنها را به سرعت بر فراز آسمان به حرکت در مىآورد و برخلاف قانون جاذبه به راحتى خود را در میان زمین و آسمان نگه مىدارند. گاه بال ها را گشوده و در عین حال به سرعت حرکت مىکنند، گویى نیروى مرموزى آنها را به پیش مىراند و گاه بال ها را بسته و به سرعت پیش مىروند، هرکدام براى خود راه و رسم و ساختمان و شکل مخصوصى دارند و هرکدام وسایل و ابزار لازم براى زندگى و برنامه خود.
در آیه یازدهم بار دیگر به آفرینش زمین، سپس به آفرینش وجود خود انسان که در عین کوچکى، دنیاى عظیم و پرغوغایى است توجّه مىدهد و با جمله «افلا تبصرون» کسانى را که چشم باز دارند و این واقعیّات را نمىبینند مورد سرزنش قرار مىدهد.
باید توجّه داشت «بصیرت» از مادّه «بصر» به معناى چشم یا دید چشم گرفته شده و در عین این که به معناى «نظر» و «رؤیت» به کار مىرود با آن متفاوت است; چرا که بیشتر تکیه روى عضو بینایى و نیروى آن دارد، ولى مانند آن دو واژه گاه به معناى مشاهده درونى و تفکر نیز استعمال مىشود.
بالاخره آخرین آیه مورد بحث روى مسأله گوش و چشم و دل به عنوان سه وسیله اصلى شناخت و معرفت تکیه مىکند که دلیل روشنى است بر اعتبار مشاهده و حسّ به عنوان یک منبع اصلى شناخت.
نتیجه
آیات فوق که بیشتر پیرامون مسأله توحید و خداشناسى سخن مىگوید براى پیمودن این راه و رسیدن به مقصد به انسانها دستور مىدهد که درست چشم هاى خود را بگشایند، و نام «الله» را بر پیشانى یک یک موجودات جهان بنگرند، عجایب و شگفتىهاى آنها را ببینند، نظامات دقیق حاکم بر آنها را تماشا کنند و بعد از طریق برهان نظم نه تنها بر ذات خدا که صفات و توحید و تدبیر و قدرت و علم بى پایاناش را نیز دریاباند.
با توجّه به این که مهمترین مسأله در اسلام مسأله توحید و خداشناسى است و مهمترین دلیل آن در قرآن برهان نظم و مهم ترین منبع برهان نظم جهان طبیعت و آفرینش است، اهمیّت حسّ و مشاهده و تجربه از نظر قرآن روشن مىشود.
نه تنها در مسأله خداشناسى که در مسأله معاد که دوّمین مسأله مهم است قرآن نیز از این مشاهدات حسّى بهره فراوان مىگیرد و صحنه هاى معاد را در آیات فراوانى در همین جهان طبیعت در مقابل چشم انسان مجسّم مىکند. به عنوان نمونه در سوره ق مىخوانیم: (وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَکاً فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّات وَحَبَّ الْحَصِیدِ وَالنَّخْلَ بَاسِقَات لَهَا طَلْعٌ نَّضِیدٌ رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ الْخُرُوجُ): «واز آسمان، آبى پربرکت نازل کردیم و بوسیله آن باغها و دانههایى را که درو مىکنند رویاندیم، همه اینها براى روزى بخشیدن به بندگان است و بوسیله باران سرزمین مرده را زنده کردیم; (آرى) زنده شدن مردگان نیز همین گونه است»(16)
همچنین براى روشن ساختن سرانجام ظلم و ستم و عاقبت کار بد کاران مردم را به مشاهده آثار باقیمانده از آنان و ویرانههاى شهرهاى در هم کوبیده شده آنها، دعوت مىکند.
اینها همه تأکیدى است از سوى قرآن بر لزوم استفاده از حسّ و مشاهده به عنوان یک منبع معرفت و شناخت. (دقت کنید.)
توضیحات:
فلاسفه و منبع حس
در این که آگاهى ما از دنیاى خارج چه مراحلى را طى مىکند و از کدام گذرگاهها وارد درون ما مىشود؟ در میان فلاسفه اختلاف نظر بسیار است، ولى اکثر فلاسفه جهان حس و تجربه حسّى را به عنوان یکى از طرق و منابع شناخت مىشناسند، هرچند در برابر آنها دو گروه دیگر از فلاسفه در دو قطب افراط و تفریط ظاهر شدهاند.
1. گروهى که از آنها به عنوان حسیّون یاد مىکنند; حس را یگانه راه شناخت مىدانند و هرگونه منبع دیگرى را از عقل و خرد و غیر آن را مورد انکار قرار مىدهند.
آنها که از قرن هفدهم به بعد پدید آمدند، ارزش برهان قیاس عقلى را به کلّى انکار کرده و اسلوب تجربى را تنها اسلوب صحیح و قابل اعتماد دانستند. به عقیده این گروه، فلسفه نظرى و تعقلى که مستقل از علم (علوم تجربى) باشد، پایه و اساسى ندارد و علم هم محصول حواس است و حواس جز به ظواهر و عوارض طبیعت تعلّق نمىگیرد. پس مسائل فلسفه اولى که صرفاً نظرى و تعقلى است و مربوط به امور غیر محسوس است بى اعتبار مىباشد و این گونه مسائل براى بشر نفیاً و اثباتاً درک نشدنى است.(17)
مادّیین (ماتریالیستها) از جمله پیروان مکتب دیالیک تیک نیز از طرفداران محکم این نظریهاند آنها مىگویند:
اگر تمام کانال هاى تأثیر اشیاء خارجى بر حس ما قطع شود، یعنى هیچ یک از آنها کار نکند، ما هیچ اطلاعى به دست نخواهیم آورد و مغز از هرگونه فعالیتى عاجز مىماند و با این حال شناخت واقعیّتهاى خارجى غیر ممکن است. بنابراین احساس منشأ شناخت و مبناى قضاوت ما در هر چیزى است و باید گفت احساس، سرچشمه شناخت و یگانه سرچشمه آن است.(18)
2. گروه دیگرى که در مقابل آنها قرار گرفته، حس و تجربه را به کلّى از کار انداختهاند و کمترین بهایى براى آن در معرفت قائل نیستند.
دکارت مى گوید: مفهوماتى که از خارج به وسیله حواس پنجگانه وارد ذهن مىشوند نمىتوانیم مطمئن باشیم که مصداق حقیقتى در خارج دارند، و اگر هم داشته باشند یقین نیست که صورت موجود در ذهن با امر خارجى مطابقت دارد.(19)
نویسنده سیر حکمت در این جا مىافزاید: دکارت معتقد بود که محسوسات انسان با واقع مطابق نیست، فقط وسیله ارتباط بدن با عالم جسمانى است و تصویرى از عالم براى ما مىسازد که حقیقت ندارد... او معتقد است فقط مفهومات نظرى اساس علم واقعى است. (20)
خلاصه عقیده این گروه بر این است که تنها معقولات، ارزش یقینى و معرفتى دارند، امّا محسوسات تنها ارزش علمى دارند نه ارزش یقینى.(21)
گروه اوّل روى خطاهاى عقل نظرى و اختلاف عمیقى که میان دانشمندان در مسائل عقلى وجود دارد تکیه مىکنند; در حالى که گروه دوّم روى خطاهاى حواس، تا آن جا که تنها بر حس باصره (بینایى) که مهمترین و گستردهترین حس انسان است انواع بیشمارى از خطا ذکر کردهاند.
ولى بى شک هر دو گروه در اشتباهاند و در توضیح فشردهاى درباره منشأ خطاى آنها چنین مىتوان گفت:
امّا در مورد حسّیون مهمترین اشکال کارشان چند نکته است:
1. همه ما در برخورد با موجودات خارجى پیوسته با یک سلسله حوادث جزئى روبه رو هستیم که به هیچ وجه قابل استفاده براى استدلال نیست، زیرا هر استدلالى باید متکى به یک قضیه کلّى باشد. اینجا است که ناچار پاى عقل در میان مى آید و از جزئیات، یک کلّى مىسازد; مثلا ما در شرایط مختلف مىبینیم که سنگ شیشه معمولى را مىشکند، این حوادث جزئى که از طریق حس به دست آمده به عقل منتقل مىشود و از آن یک قاعده کلّى در مورد این مسأله مىسازد; یا این که تجربیات مختلف در شرایط و زمان ها و مکان هاى متفاوت نشان مىدهد که نور با خط مستقیم منتشر مىشود، عقل ما از این حوادث جزئى، یک قانون کلّى مىسازد که هرگز در خارج وجود ندارد، آنچه در خارج است مصداقهاى آن است.
بنابراین دریافتهاى حسّى همچون مواد خامى است که در آزمایشگاههاى عقل گاهى تجزیه و گاه ترکیب مىشود و از تجزیه و ترکیب آنها مفاهیم کلّى عقلى به دست مىآید که در منطق و استدلال از آنها استفاده مىشود.
2. بدون شک حس خطاهاى زیادى دارد که براى اصلاح آنها باید از عقل استفاده کرد. وقتى مىگوییم حسّ ما درختان موازى دو طرف خیابان را به صورت متقاطع مىبیند که در دور دست به هم مىرسند و این یک خطا است معیار ما در تشخیص این خطا همان عقل است.
درست است که ما در تشخیص این خطا بر حسّ خود نیز تکیه مىکنیم و مىگوییم ما بارها این خیابان را پیمودهایم و فاصله درختان را همه جا از نزدیک یکسان دیدهایم; ولى این استدلال هنگامى قدرت پیدا مىکند که ما مسأله اجتماع نقیضین را باطل بشمریم و بگوییم محال است این درخت ها هم موازى باشند، هم نباشند و این که از نزدیک دیدهایم موازى هستند، دلیل بر این مى شود که اگر آنها را از دور متقاطع مىبینیم خطا است.
اصولا مسأله محال بودن اجتماع نقیضین که تنها از طریق خرد و عقل قابل درک است، پایهاى است براى همه استدلالها; بنابراین هیچ دلیل حسّى نیز بدون آن قابل قبول نیست.
3. از همه اینها گذشته حسّ ما تنها سطح اشیاء را درک مىکند، و از یک جسم تنها سطوح آن را ما مىبینیم، بنابراین اگر ادراکات عقلى در این جا پا در میانى نکنند پى بردن به حقیقت جسم هم امکان پذیر نیست.
ممکن است گفته شود درست است که حواس به تنهایى کارآیى ندارند و باید از ادراکات عقلى حتى در علوم تجربى کمک گرفت; ولى این واقعیّت را نیز باید پذیرفت که تمام ادراکات عقلى از طریق حسّ پیدا مىشود، به گفته ژان لاک فیلسوف معروف انگلیسى در عقل چیزى نیست که قبل از آن در حس وجود نداشته باشد!
این جمله که به صورت ضربالمثلى از او به یادگار مانده نشان مىدهد که ذهن در ابتدا به منزله لوح سفید و بى نقشى است که از طریق حواس، نقشهایى را به خود مىظپذیرد و کار عقل چیزى جز تجرید و تعمیم یا تجزیه و ترکیب آنچه را از راه حواس دریافته، نیست.
ولى این سخن نیز اشتباه بزرگى است، چرا که علم ما به وجود خودمان ـ که یک علم حضورى است ـ هرگز از طریق حواس حاصل نشده است. هم چنین علم ما به وجود حواس و مسائل فطرى، مانند محال بودن اجتماع نقیضین، نیز از طریق حس نیست. ما اگر هیچ حسّى نم داشتیم، مىتوانستیم بفهمیم ممکن نیست هم موجود باشیم و هم نباشیم و به دنبال این قضیه قضایاى دیگرى را نیز مىتوان دریافت که نیازى به حس ندارد.
در این زمینه بحثهاى فراوانى شده است که ورود در آنها ما را از هدف این کتاب دور مىسازد. هدف این بود که روشن شود نظریه حسّیون و تعقلیون، که منبع ادراک را منحصر در یک بعد مىدانند، هیچ کدام قابل قبول نیست; هریک از حس و عقل یکى از منابع ادراک را تشکیل مىدهد، همان گونه که در آیات قرآن مجید به خوبى منعکس است.
پی نوشتها:
1 . سوره ق، آیه 6.
2 . سوره اعراف، آیه 185.
3 . سوره غاشیه، آیات 17 ـ 20.
4 . سوره روم، آیه 50.
5 . سوره طارق، آیه 5 و 6.
6 . سوره عبس، آیات 24 و 28.
7 . سوره شعرا، آیه 7.
8 . سوره الم سجده، آیه 27.
9 . سوره فصلت، آیه 53.
10 . سوره ملک، آیه 19.
11 . سوره ذاریات، آیات 20 و 21.
12 . سوره نحل، آیه 78.
13 . به آیات سوره اعراف، آیه 185 - سوره یوسف، آیه 109 - سوره روم، آیه 9 - سوره غافر، آیه 6 - سوره، نحل، آیه 79 - سوره شعرا، آیه 7 - سوره، احقاف، آیه 33 ـ سوره ملک، آیه 19 - سوره یس، آیه 77 ـ سوره انعام، آیه 6 - سوره نحل، آیه 78 - سوره مؤمنون، آیه 78 - سوره ق، آیه 37 - سوره احقاف، آیه 26 - سوره هود، آیه 24 - سوره غافر، آیه 21 - سوره محمّد، آیه 10 - مراجعه شود.
14 . تفسیر المیزان جلد 20، صفحه 316 و مجمع البیان جلد 10، صفحه 440 - و از ابن عباس نقل شده که منظور از « قضب» در آیه فوق رُطَب است که از درخت مى چینند، ولى با توجّه به این که در آیه بعد جداگانه به آن اشاره شده است این تفسیر بعید به نظر مى رسد. بعضى نیز احتمال داده اند که منظور از « قضب » میوه هاى بوته اى مى باشد، مانند خیار و هندوانه، و یا ریشه هاى گیاهى مانند هویج و کلم.
15 . به مفردات راغب و لسان العرب ماده «نظر» مراجعه شود.
16 . سوره ق، آیات 9 و 11.
17 . اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد 1، صفحه 6 (با کمى تلخیص).
18 . ماتریالیسم دیالیک تیک (نیک آیین) صفحه 302 (با کمى تلخیص).
19 . سیر حکمت در اروپا، جلد 1، صفحه 172 (با تلخیص)
20 . همان مدرک.
21 . اصول فلسفه مقاله چهارم (ارزش معلومات)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|